(روزنامه آسمان آبي – 1396/10/11 – شماره 148 – صفحه 11)
خاورمیانه در زمره حوزههای منطقهای پرتنش و آشوبزا تلقی میشود. بخش قابلتوجهی از تاریخ سیاسی و امنیت منطقهای آمریکا در خاورمیانه براساس نشانههایی از بحران و مدیریت بحران شکل گرفتهاست. در دوران باراک اوباما، آمریکا در استفاده از نیروی نظامی، گزینشی عمل کردهاست. استفاده از نیروی نظامی، بهعنوان نخستین گزینه راهبردی آمریکا در برخورد با محیط پیرامونی محسوب نمیشود. باراک اوباما بر سازوکارهای همکاری دیپلماتیک و متقاعدسازی رهبران کشورهای جهان عرب برای اجتناب از درگیری نظامی با کشوری همانند ایران تاکید داشتهاست.
بحرانسازی اجتماعی در دوران باراک اوباما، زیرساختهای لازم برای تحولات امنیتی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه عربی به ویژه عراق و عربستان را بهوجود آورد. شکلگیری داعش، نمادی از سازوکارهای مربوط به بحرانسازی منطقهای در راستای جنگ نیابتی محسوب میشود. در این دوران، ایران بهعنوان محور اصلی امنیت منطقهای قرار داشت. تلاش سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا، رژیمصهیونیستی و عربستان برای بحرانسازی اجتماعی ایران در دوران دونالد ترامپ، نماد جدیدی از سیاستهای امنیتی محسوب میشود. سیاستهایی که هدف اصلی آن را باید کاهش قدرت تاکتیکی، ساختاری و سیاسی ایران دانست.
1. ائتلاف سهجانبه و بحرانسازی امنیتی در ایران
بحرانسازی بهعنوان محور اصلی سیاست راهبردی آمریکا، تلآویو و عربستان علیه ایران تلقی میشود. نشانههای بحرانسازی در ائتلاف علیه نقش منطقهای ایران انعکاس داشته است. گسترش بحران اجتماعی و تصاعد اهداف اعتراضی شهروندان در حوزههای مختلف جغرافیایی ایران را میتوان بخشی از سازوکارهایی دانست که در معادله سیاست راهبردی و امنیتی مثلث جدال علیه ایران شکل گرفتهاست. ادبیات شتابزده مقامهای آمریکایی، عربستان و حتی رژیمصهیونیستی در ارتباط با رویدادهای اجتماعی ایران، نشان میدهد که «مقابله با ایران صرفا یک گزینه تاکتیکی محسوب نمیشود، بلکه باید آن را ضرورتی راهبردی در انگاره مثلث تهدید علیه ایران دانست». اقدامات مثلث تهدید علیه ایران بهعنوان بخشی از استراتژی بازی چندجانبه محسوب میشود.
ارتقای سطح روابط و همکاریهای تاکتیکی آمریکا با رژیمصهیونیستی و عربستان علیه نشانگان امنیت ملی ایران، بخشی از راهبرد ترامپ برای محدودسازی نقش منطقهای ایران محسوب میشود. هر یک از بازیگران یاد شده، خود نمادی از کنش معطوف به اقتدارگرایی، استبداد و بحرانسازی را در ذات و الگوی رفتاری خود به همراه دارند. بنابراین طبیعی بهنظر میرسد که چنین ائتلافی بتواند موجهای آغازین پرشتاب علیه امنیت ملی ایران را شکل دهد. بیثباتی و گسترش بحران در کشورهای منطقهای خاورمیانه همانند عراق، سوریه و ایران را باید در زمره عواملی دانست که «قدرت نسبی رژیمصهیونیستی» در منطقه را افزایش خواهد داد.
محدودسازی قدرت ایران در محیط امنیتی خاورمیانه را باید بخش دیگری از سیاست راهبردی دانست که زمینه نقشیابی بازیگران منطقهای را فراهم میکند. کاهش قدرت ایران از طریق سازوکارها و ابزارهای درهمتنیده شکل میگیرد. افزایش مزیت نسبی ارتش رژیمصهیونیستی، گسترش روابط این رژیم با کشورهای منطقهای و بینالمللی و شکاف بین کشورهای منطقهای را باید در زمره عواملی دانست که موقعیت رژیمصهیونیستی در منطقه را ارتقا خواهد داد. نتانیاهو امیدوار بود که در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، ضرورتهای راهبردی تلآویو برای ارتقای قدرت و مزیت نسبی در ارتباط با کشورهای منطقهای مورد توجه و پذیرش کاخ سفید قرار گیرد.
اعتراض فراگیر کشورهای جهان علیه سیاست دونالد ترامپ در راستای انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدسغربی، منجر به نشانههایی از جدال بینالمللی علیه آمریکا و رژیمصهیونیستی شد. در چنین فرایندی، ائتلاف سهجانبه آمریکا،رژیمصهیونیستی و عربستان تلاش دارد تا سیاست خارجی در محاق رفته دونالد ترامپ را بازتولید و بازآفرینی کند. گسترش جدال علیه ایران و بحرانسازی در سطوح اجتماعی، اقتصادی، منطقهای و بینالمللی را باید بخشی از نشانههای چنین ائتلافی دانست.
2. بحرانسازی و معادله قدرت نسبی
بحرانسازی امنیتی علیه ایران را میتوان تلاشی برای تغییر در معادله قدرت نسبی ایران دانست. ایران در سالهای بعد از جنگ تحمیلی تلاش کرد تا زمینههای لازم برای تولید و بهرهگیری از سازوکارهای قدرت بازدارنده و تدافعی را فراهم کند. گرچه هنوز جهان غرب، ایران را در وضعیت تحریم تسلیحاتی حفظ کرده، اما ایران توانست موقعیت دفاعی و کنش تاکتیکی خود در محیط بحرانزده منطقهای آسیای جنوب غربی را ارتقا دهد. افزایش قدرت منطقهای ایران را میتوان در چارچوب بحرانهای گسترشیابنده مشاهده کرد. ایران توانست در شرایط تحریم اقتصادی و بحرانهای فزاینده بینالمللی، نهتنها موقعیت خود را ارتقا دهد، بلکه اهداف تاکتیکی و عملیاتی تلآویو، ایالات متحده و عربستان را در منطقه کنترل کند. نقشیابی ایران در محیط منطقهای را باید بهعنوان بخشی از سیاست قدرت دانست که از سوی بازیگر منطقهای همانند ایران در برابر تهدیدات فراگیر و ترکیبی شکل گرفته است.
محدودسازی قدرت تاکتیکی ایران، گام نخستینی برای اجرای سیاست ائتلاف سهجانبه خواهد بود. بهرهگیری از سازوکارهای ائتلاف امنیتی سهجانبه را باید بهعنوان بخشی از سیاست محدودسازی قدرت منطقهای ایران از طریق ارتقای نقش تاکتیکی، عملیاتی و راهبردی کشورهای جهان عرب دانست. جیمز متیس، وزیر دفاع ایالات متحده با انعقاد قرارداد نظامی برای فروش هواپیماهای اف. 35 فوق پیشرفته ایالات متحده به رژیم صهیونیستی نشان داد که مزیت نسبی این رژیم در حوزه راهبردی حفظ خواهد شد. جیمز متیس و رکس تیلرسون وزیر خارجه آمریکا تلاش کردند تا به موازات حمایت از نیازهای راهبردی رژیم تلآویو، برخی از انتظارات و نیازهای امنیت منطقهای عربستان و سایر کشورهای حوزه خلیجفارس را پاسخ دهند. روند محدودسازی قدرت ایران در دوران باراک اوباما نیز وجود داشته است، اما الگوهای کنش تاکتیکی در مقایسه با دوران دونالد ترامپ کاملا متفاوت بهنظر میرسد.
باراک اوباما به این موضوع اشاره داشتهاست که ابزار نظامی، یک انتخاب و الگوی گزینشی برای سیاست خارجی، امنیت منطقهای و ضرورتهای راهبردی ایالات متحده خواهد بود. در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، خاورمیانه اهمیت بیشتری برای سیاست خارجی و ضرورتهای راهبردی آمریکا پیدا کرد. نگرش آمریکا مبتنی بر سازوکارهایی است که بتواند بین سیاست ایالاتمتحده، کشورهای جهان عرب و رژیمصهیونیستی نشانههایی از موازنه ایجاد کند. با نگاهی گذرا به سند امنیت ملی دونالد ترامپ که در 17 دسامبر 2017 منتشر شد، معادله کنش منطقهای از طریق سازوکارهای مربوط به قدرت را باید بهعنوان بخشی از راهبرد جدید آمریکا دانست. راهبردی که نشانههای آن در فضای جغرافیایی، سیاسی و امنیتی جمهوریاسلامی شکل گرفته و مقابله با آن، بهعنوان ضرورتی اجتنابناپذیر و راهبردی تلقی میشود.
معادله قدرت، دیپلماسی و کنش تاکتیکی را میتوان بهعنوان بخشی از سیاست قدرت دونالد ترامپ در استراتژی جدید دانست. هماکنون گام اول استراتژی ترامپ در روند محدودسازی قدرت هستهای و موشکی ایران آغاز شده است. نهادهای بینالمللی تلاش دارند تا زمینههای لازم برای کاهش قدرت تاکتیکی ایران را فراهم کنند. دیپلماسی قدرت، نمادی از سازوکارهایی محسوب میشود که از طریق نهادهای بینالمللی، زمینه برای کاهش قدرت موشکی ایران را فراهم می کند. الگوی رفتار سیاسی و امنیتی ائتلاف سهجانبه علیه ایران نهتنها در حوزه سلاحهای تاکتیکی بلکه در عرصه امنیت اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد. چنین روندی را باید بهعنوان بخشی از معادله تهدید امنیتی علیه ایران دانست.
3. نظریه راهبرد پیرامونی و آشوبسازی علیه ایران
الگوی رفتار امنیت ملی رژیم تلآویو براساس نشانههایی از «راهبرد پیرامونی» است. ضرورتهای راهبرد پیرامونی به مفهوم آن است که سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم تلآویو از سازوکارهای متنوعی برای اثرگذاری بر محیط پیرامونی خود بهره میگیرند. نگرش بنیادین رژیم صهیونیستی را میتوان بهینهسازی قدرت در ازای کاهش قدرت بازیگران پیرامونی دانست. در این فرایند، به هر میزان که حوزه جدال در بازیگران پیرامونی افزایش یابد، تلآویو احساس امنیت بیشتری پیدا میکند. سازماندهی ائتلاف سهجانبه در راستای گسترش بحران علیه ایران را میتوان در زمره مؤلفههای راهبرد پیرامونی رژیمصهیونیستی دانست. در این فرایند، کارگزاران اطلاعاتی رژیمصهیونیستی به همراه بازیگران بیثباتساز منطقهای، تلاش دارند تا معادله گسترش آشوب را شکل دهند. براساس چنین نگرشی، میتوان به این موضوع اشاره کرد که محور اصلی کنش راهبردی رژیمصهیونیستی را میتوان گسترش تضادهای اجتماعی، هویتی و سیاسی در کشورهای پیرامونی دانست.
گسترش چنین تضادهایی در حوزه ساختاری کشورها نیز بهعنوان بخش دیگری از سیاست امنیتی تلآویو محسوب میشود. امنیت هیچ کشوری بدون توجه به شاخصهای محیط منطقهای و بینالمللی سازماندهی نمیشود. امنیتسازی در رژیم صهیونیستی نیز تابعی از قالبهای ایدئولوژیک، تجارب تاریخی، شرایط محیط منطقهای و الگوی ارتباط این کشور با نهادهای بینالمللی است. رویاروییهای ژئوپلیتیک رژیمصهیونیستی با محیط پیرامون در سطوح مختلفی انجام میگیرد. نگرش مقامات صهیونیستی معطوف به کاهش قدرت بازیگران منطقهای است. بنابراین کاهش قدرت کشورهایی همانند عراق، یمن و سوریه را میتوان در زمره اهداف بنیادین رژیمصهیونیستی دانست. سطح دوم سیاست راهبردی رژیمصهیونیستی ، گسترش تضادهای سیاسی و امنیتی بین کشورهای منطقهای است. الگویی که میتواند زمینههای لازم برای گسترش بحران در منطقه را بهوجود آورد. بحرانسازی منطقهای، محور اصلی چنین فرآیندی محسوب میشود. سطح سوم کنش امنیتی رژیمصهیونیستی را میتوان گسترش تضادهای اجتماعی در کشورهای انقلابی، ایدئولوژیک و رادیکال دانست.
هر یک از سه گزینه یادشده، نمادی از بحرانسازی را منعکس میکند. رژیمصهیونیستی در حوادث سال 1388 تلاش کرد تا زمینههای لازم برای مشروعیتزدایی ساختاری در ایران را بهوجود آورد. چنین الگویی را میتوان بهعنوان بخشی از سیاست امنیتی و راهبردی رژیمصهیونیستی دانست. ائتلاف سهجانبه راهبردی، واقعیت امنیتی جدیدی را در کشور شکل دادهاست. چنین فرایندی را باید ادامه قطبیشدن فضای سیاسی و انتخاباتی ایران دانست. در روند انتخابات 1396 زمینه برای قطبیسازی محیط اجتماعی، سیاسی و ساختاری ایران بهوجود آمد. در این فرایند، آمریکا و عربستان به موازات رژیمصهیونیستی تلاش کردند تا زمینه قطبی شدن سیاست در ایران را بهوجود آورند. قطبیشدن سیاست در شرایطی ایجاد میشود که بازیگرانی در محیط رقابتهای سیاسی ایفای نقش کنند که از انگیزه لازم برای بحرانسازی برخوردار باشند.
کنش امنیتی رژیمصهیونیستی در فرآیند تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ماهیت تهاجمی دارد. تهاجم را میتوان بهعنوان بخشی از واقعیت سیاست دفاعی، نظامی، امنیتی، رسانهای و اطلاعاتی رژیمصهیونیستی دانست. طبعا الگوی رفتاری رژیمصهیونیستی در فضای رقابتهای سیاسی و اجتماعی ایران را میتوان گسترش تضادهای اجتماعی نهفته در کشور دانست. مجموعههای امنیت راهبردی رژیمصهیونیستی تلاش دارند تا زمینههای گسترش تضادهای نهفته گروههای اجتماعی و سیاسی را ایجاد کنند. به همانگونهای که امنیت برای رژیمصهیونیستی به مفهوم فقدان تهدید است، بحرانسازی اجتماعی رژیمصهیونیستی به معنای گسترش هنجارهای متضاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که زمینههای قطبی شدن سیاست در ایران را بهوجود آورد.
نتیجه
ائتلاف سهجانبه راهبردی علیه ایران، توسط عربستان، ایالات متحده و رژیمصهیونیستی شکل گرفتهاست. زمینههای تاریخی چنین ائتلافی مربوط به سال 2006 و در چارچوب اجلاسیه «شرمالشیخ» بودهاست. هر یک از بازیگران یاد شده به این موضوع اشاره دارند که ایران قدرت محوری و تاثیرگذار در منطقه بوده و دلیل اصلی کنش عربستان در مقابله با ایران، مقابله با نقشیابی جمهوری اسلامی در کشورهای عربی ذکر شدهاست. رژیمصهیونیستی به مؤلفههای ژئوپلیتیکی و نقش محور مقاومت تاکید دارد. ایالاتمتحده نیز جمهوری اسلامی را بهعنوان بازیگر گریز از مرکز دانسته که توجهی به موازنه قدرت در ساختار نظام بینالملل ندارد.
در نتیجه چنین ادراکی، الگوهای کنش تاکتیکی و راهبردی ائتلاف سهجانبه علیه ایران مربوط به حوزههای موشکی، آینده برنامه جامع اقدام مشترک و تحولات سیاست اجتماعی در ایران خواهد بود. بازیگران ائتلاف سهجانبه به این موضوع اشاره دارند که اگر ایران را در محاق تضادهای داخلی قرار دهند، در آن شرایط زمینه برای کاهش نقش منطقهای جمهوری اسلامی بهوجود میآید. اعمال تحریمهای اقتصادی را باید عامل کاتالیزور بحران دانست. تحریمهای اقتصادی آمریکا آثار خود را در افزایش قیمت و کاهش درآمد عمومی دولت بهجا گذاشتهاست.
همانگونهای که قطبیشدن هنجارهای ایدئولوژیک در غرب آسیا بهعنوان بخشی از هدف راهبردی مجموعههای امنیت اجتماعی تلآویو محسوب میشود. سرویسهای اطلاعاتی رژیمصهیونیستی بخش قابلتوجهی از فعالیتهای خود را بر شناخت هنجارهای نهفته جامعه هدف قرار دادهاند. چنین هنجارهایی میتواند بهعنوان زیرساخت تضاد و فرسایش قدرت کشورهای هدف در نگرش امنیتی رژیم صهیونیستی محسوب شود. براساس چنین تحلیلی است که برجستهسازی نامزد نوظهور را میتوان بهعنوان بخشی از سیاست رسانهای و هنجارهای امنیتی رژیمصهیونیستی دانست.
نگرش راهبردی رژیمصهیونیستی در قالب گسترش شکاف در محیط پیرامونی است. نظریهپردازان موضوعات راهبردی رژیمصهیونیستی به این مسئله اشاره دارند که هرگونه شکاف در فضای سیاسی کشورهای انقلابی میتواند زمینههای لازم برای گسترش بحران را بهوجود آورد. براساس چنین نگرشی، هرگاه کشورهای منطقهای در وضعیت تضاد و رویارویی قرار گیرند، در آن شرایط زمینه برای کاهش قدرت هنجاری و تاثیرگذار چنین بازیگرانی در محیط پیرامونی بهوجود میآید. چنین رویکردی مورد توجه کارگزاران سیاست امنیتی عربستان و ایالات متحده نیز قرار گرفته است.
https://asemandaily.ir/post/10918
ش.د9604392