با جمهوری اسلامی ایران چه باید کرد؟ این یکی از اصلیترین سؤالاتی است که
دستگاه دیپلماسی آمریکا طی چهار دهه گذشته با آن درگیر بوده و هرچه بر عمر
این نظام افزوده شده، این سؤال برای آمریکاییها جدی و پیچیدهتر شده و به
موازات آن، یافتن پاسخ نیز برای آنان سختتر شده است. تا جایی که امروزه
برخی تحلیلگران آمریکایی – از جمله مکس فیشر تحلیلگر نیویورک تایمز- معتقد
است ایران تبدیل به چالشی جهانی برای ماهیت آمریکا شده است. چالشی که صرف
وجود آن، زیر سؤال برنده هژمونی آمریکاست و واشنگتن را دیوانه میکند!
برخی از تحلیلگران و دیپلماتهای آمریکایی پس از چهار دهه آزمون و خطا و
شکست در میدان مقابله با جمهوری اسلامی، مدتی است که دکترین ظاهراً جدیدی
را روی میز رئیسجمهور آمریکا گذاشتهاند؛ دکترین ریگان. این عده به کاخ
سفید پیشنهاد میکنند همان سیاستی را در برابر جمهوری اسلامی در پیش گیرد
که رونالد ریگان – چهلمین رئیسجمهور آمریکا، از دی 1359 تا 1367- در زمان
خود علیه اتحاد جماهیر شوروی اتخاذ کرد. توصیه بکارگیری دکترین ریگان یک
ماه پیش و با آغاز آشوبهای اخیر در ایران، کلید خورد.
البته توصیه این نسخه پیش از این نیز سابقه داشته و جالب آنکه برخی
تحلیلگران و دیپلماتهای آمریکایی در ایام فتنه 88 نیز همین توصیه را به
باراک اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا داشتند. برای نمونه میتوان به مقاله
ری تکیه با عنوان «رهبران ایران در مواجهه با اعتراضات در تنگنا قرار
گرفتهاند» (31 دسامبر 2009 در روزنامه واشنگتن پست)اشاره کرد که در پایان
آن جمهوری اسلامی را به شوروی سابق تشبیه کرده و مدعی میشود آشوبهای آن
دوران (فتنه 88) موجب فروپاشی انقلاب اسلامی شده و بهتر است اوباما با درس
گرفتن از سیاست ریگان در قبال مسکو، مشروعیت جمهوری اسلامی را زیر سؤال
برده و در سمت درست تاریخ قرار گیرد. مقاله جیمز فیلیپس یکی از محققان ارشد
امور خاورمیانه در بنیاد هریتیج با عنوان «خط مشی ریگان برای ایران مورد
نیاز است» (دسامبر 2009 در وبسایت بنیاد هریتیج) یکی دیگر از این موارد
است.
این توصیه و خطدهی در دوران جدید جدیتر و پرحجمتر شده است. روزنامه
واشنگتن پست 18 دی ماه در تحلیلی با عنوان «آشوب در ایران فرصتی برای ترامپ
است، اما نه از نوعی که او میخواهد» به قلم جیک سولیوان (مدیر سابق
برنامهریزی در وزارت خارجه آمریکا) و ویلیام برنز (معاون سابق وزیر خارجه
آمریکا و رئیسفعلی بنیاد کارنگی) نوشت؛ «آشوبهای ایران یک فرصت است اما
نه از نوعی که ترامپ میخواهد. ممکن است ترامپ مایل باشد از این موقعیت
برای ضربه زدن و از بین بردن برجام استفاده کند اما این سیاستی اشتباه است
و مسیر درست حفظ توافق هستهای و استفاده از این اعتراضات برای مهار قدرت
منطقهای ایران و فشار در زمینه مسائل حقوق بشری است. با حفظ توافق هستهای
شانس همراهی شرکای اروپایی در سایر موضوعات نیز بشدت افزایش مییابد. این
همان کاری است که ریگان در برابر شوروی انجام داد. او با مسکو قرارداد
کنترل تسلیحاتی امضا کرد و همزمان فشارها در زمینه حقوق بشر و محکومیت
بینالمللی درباره رفتار خطرناک شوروی را افزایش داد.»
نشریه پولتیکو نیز در تحلیلی با عنوان «ترامپ درباره ایران باید مانند
ریگان عمل کند» (19 دی سال جاری) به قلم دنیس راس و ریچارد گلدبرگ همان
توصیه را به کاخ سفید میکند و سیاست ریگان در برابر شوروی را الگویی مناسب
برای برخورد با جمهوری اسلامی میداند و مینویسد؛ «این ایده اساسی تنها
متعلق به ما نیست و میتواند با سیاست رئیسجمهور رونالد ریگان، که با
موفقیت در مورد یک توافقنامه اصلی کنترل تسلیحات با اتحاد جماهیر شوروی
مذاکره کرد، اعتبار داشته باشد. در حالی که ریگان در ملأ عام شوروی را
«امپراطوری شیطانی» توصیف کرده و از تغییر رژیم حمایت میکرد و فشار
اقتصادی در مورد حقوق بشر را افزایش میداد.»
راس و گلدبرگ در ادامه به دولت ترامپ توصیه میکنند تحریمها و فشارها علیه
ایران را با همراهی اتحادیه اروپا در زمینه موضوعات غیرهستهای افزایش
دهد.
نمونه جالب توجه دیگر مقاله هفته پیش دنا روهرباکر، عضو ارشد جمهوریخواه
کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا در نشنال اینترست با عنوان «دکترین
ریگان برای ایران؟» است. وی که نویسنده متن سخنرانیهای ریگان بوده است در
این مقاله به شکل صریحتری نسبت به همفکران خود پرده از ماهیت این دکترین
برداشته و به مغز آن اشاره میکند. در واقع دفاع از آزادیخواهی و اعتراضات
و حقوق بشر و این قبیل شعارهای جذاب اما توخالی از سوی آمریکا، چیزی جز
تلاش برای تجزیه ایران نیست. روهرباکر ضمن تعریف و تمجید از سیاست ریگان و
نقش آن در فروپاشی بلوک شرق، مینویسد؛ «ما به دکترین ریگان برای ایران
نیاز داریم، به ویژه حمایت از کردها، آذریها، بلوچها، اعراب و پارسیان ضد
رژیم برای ایجاد سیستمهای جدید مبتنی بر خودمختاری یا ساختار سیاسی فدرال
غیر متمرکز.» وی بلافاصله برای نشان دادن نمونه موفقیت این سیاست در زمان
حاضر به کردهای سوریه اشاره کرده و «فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه» و
«شوراهای دموکراتیک سوری» را نمونهای موفق در این زمینه برمیشمارد.
همانها که آمریکا زیر پایشان را خالی و امروز زیر گلوله و بمباران نیروهای
ترکیه و تروریستهای مورد حمایت آنکارا در حال کشته شدن هستند! گفتنی است
روهرباکر همان کسی است که اردیبهشت سال 1392 طرح تجزیه آذربایجان و
بلوچستان ایران را به کنگره ارائه کرد که به «قطعنامه 183» معروف شد.
آمریکاییها در حالی دکترین ریگان را به ترامپ توصیه میکنند که مروری بر
سیاستهای وی در دوران ریاست جمهوری خود علیه جمهوری اسلامی نشان میدهد،
شخص ریگان هرچه در چنته داشت برای به زانو درآوردن جمهوری اسلامی به کار
بست. در آن سالها که ایران مشغول نبردی نابرابر با رژیم بعث عراق بود،
آمریکاییها از هیچ کمکی به صدام برای پیروزی وی در جنگ تحمیلی دریغ نکردند
و حتی در مقطع پایانی جنگ، خود نیز در خلیجفارس به طور مستقیم وارد
درگیری شدند که به نبرد نفتکشها مشهور است. ریگان در شرارت و دشمنی با
جمهوری اسلامی کار را به جایی رساند که حتی هواپیمای مسافری ایران را بر
فراز خلیجفارس مورد حمله موشکی قرار داده و 290 مسافر مظلوم و بیگناه آن
را به شهادت رساند که پیکر قطعه قطعه تعدادی از آنان هرگز کشف نشد و
کاپیتان جنایتکار ناو آمریکایی بعدها به دلیل این اقدام وحشیانه مفتخر به
دریافت مدال شجاعت نیز شد!
آمریکاییهایی که امروز ریگان را الگو و سرمشق دولتمردان کاخ سفید برای
مقابله با ایران معرفی میکنند، باید این سؤال ساده را از خود بپرسند که
اگر ریگان عرضه و توانی داشت چرا در آن سالها که جمهوری اسلامی در آن
شرایط سخت و دشوار قرار داشت و بسیاری از پیشرفتها و امکانات و
پتانسیلهای مادی و معنوی امروز خود را نیز نداشت، نتوانست به هدف خود
برسد؟
رهبر معظم انقلاب اسلامی ششم دی ماه سال جاری در دیدار اعضای شورای هماهنگی
تبلیغات اسلامی، در مقایسه وضعیت امروز و دیروز جمهوری اسلامی و نتیجه
دشمنی همیشگی آمریکا با ایران فرمودند؛ «آن کسانی که قبلاً در رأس حکومت
آمریکا بودند، بیکار نبودند، آنها هم خیلی کار میکردند. ریگان از ترامپ،
هم قویتر بود، هم عاقلتر بود؛ عملاً هم علیه ما اقدام کرد، حالا با تهدید
و هیاهو. او هنرپیشه بود، بازیگریاش هم بهتر از این بود، عملاً هم علیه
ما اقدام کرد و آن هواپیمای ما را زدند و آن کار را کردند؛ امروز ریگان کجا
است، جمهوری اسلامی کجا است؟ امروز جمهوری اسلامی چند برابر زمان ریگان
پیشرفت کرده، رشد کرده؛ در همه قسمتها. او در عذاب الهی الان گرفتار است،
جسماش پوسیده و خاک شده است، روحش هم علیالقاعده طبق ضوابطی که ما داریم،
مشغول مؤاخذه پس دادن به دستگاه عدل الهی است؛ اینها هم همینجور هستند.
جمهوری اسلامی به توفیق الهی سرِ پا خواهد ماند و اینها هم داغ ضعیف شدن یا
از میدان خارج شدن جمهوری اسلامی بر دلشان خواهد ماند.»
بدون شک اگر ریگان میتوانست پیامی از جهنم برای ترامپ ارسال کند، آن پیام
این بود؛ «چطور یک رئیسجمهور یک بازیگر نباشد؟»؛ سناریو، شکست ایران و محو
انقلاب اسلامی بود و من نقشم را خوب بازی کردم اما نتوانستم غلطی کنم.
دونالد! نبرد با ایران، کمدی «تنها در خانه2» (فیلمی که ترامپ در آن بازی
کرد) نیست.
شاید اگر در سال های ابتدایی پیروزی انقلاب چند تن از ائمه جمعه آن چنان مظلومانه در محراب عبادت به شهادت نمی رسیدند و رئیس جمهور رجایی و نخست وزیر باهنر در آتش بمب گذاری منافقین نمی سوختند، شهید بهشتی و 72 یار دیگر امام و انقلاب که هر یک سرمایه ای بزرگ برای این کشور و ملت بودند در عملیات دهشتناک انفجار دفتر حزب توسط تروریست های منافق جان نمی باختند.
شاید اگر علامه مرتضی مطهری آن بزرگ تئوریسین انقلاب اسلامی هدف گلوله فرقانیان منحرف قرار نمی گرفت.
شاید اگر مفتح گرانمایه آن منادی وحدت حوزه و دانشگاه و یا آن صیاد دل ها
سپهبد دلاور ارتش ایران زمین هدف تروریست ها قرار نمی گرفتند، شاید اگر آن
بزرگمرد یار امام و رهبری ، آیت ا... هاشمی رفسنجانی و آیت ا... خامنه ای
عزیز و بزرگوار (نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی) هدف ترور قرار نمی
گرفتند و خلاصه شاید اگر چند صد مسئول رده های مختلف کشور این گونه به دست
منافقین دشمن ملت ترور نمی شدند و حتی در دوره اخیر دانشمندان افتخارآفرین
هسته ای کشورمان این چنین ناجوانمردانه ترور نمی شدند و در خون پاک خود نمی
غلتیدند،بساط حفاظت از شخصیت ها و مسئولان تا این حد گسترده نمی شد، اما
حق این بود که با گذشت از آن سال های جولان تروریست های منافق که علاوه بر
ترور تعداد زیادی از مسئولان، خون 17 هزار نفر از مردم مظلوم کوچه و بازار
را در اوج قساوت و بی رحمی بر زمین ریختند و به لطف خداوند و پس از آن
تلاش مجموعه نیروهای امنیتی، انتظامی، اطلاعاتی و نظامی کشور از امنیتی
مثال زدنی و کم نظیر در جهان برخوردار شد و دامنه امنیت داخلی به پهنای
ایران بزرگ گسترش یافت، خیلی پیشترها دامن نرده ها و حائل ها و حفاظت های
گسترده جمع و برچیده می شد نه حالا و تا این حد دیر که صدای دبیر شورای
عالی امنیتی ملی کشورمان به عنوان یکی از عالی ترین مسئولان امنیت درآید و
از جمع شدن بساط حفاظت ها و حتی استفاده مسئولان از سالن های عمومی فرودگاه
ها به جای «پاویون» ها سخن بگوید.
افزایش فاصله ها، انباشت مطالبات
اما اگرچه این اقدامات به تازگی وخیلی دیر توسط برخی مسئولان در حال انجام
است ولی امیدواریم این فضای برچیده شدن نرده ها و حائل ها و فاصله ها بین
مسئولان و مردم، مقطعی و دوره ای نباشد و ادامه پیدا کند تا اولا مردم،
مسئولان را که اساسا شأن شان «خدمت گزاری» و در «استخدام» ملت بودن و خدمت
بی منت به دین و میهن و مردم است از خودبدانند و ثانیا همه مسئولان با
«زندگی» کردن با مردم و ارتباط مستمر با ایشان از گلایه های شان، از
مطالبات شان و از رنج های شان به طور مستقیم و بدون واسطه اطلاع پیدا کنند و
البته که این مهم جز با مردم بودن و با مردم زیستن و در میان مردم نفس
کشیدن میسر نمی شود که اگر می شد بسیاری از مشکلات و نارضایتی ها یا پیش
نمی آمد یا به مسئله و سپس به بحران تبدیل نمی شد و این روزها شاهد این همه
سوال و خواسته ، انباشت مطالبات به حق مردم عزیزمان در زمینه های گوناگون
نبودیم، حال که این حرکت شایسته و البته لازم به نوعی توسط برخی ائمه جمعه
آغاز شده انتظار است که همه مسئولان در قوای سه گانه حقیقتا با توده ها و
اقشار گوناگون مردم مأنوس و محشور شوند ( آن تعداد از مسئولانی که همیشه با
مردم بوده اند ، هستند و خواهند بود که اجرشان با خدای شهیدان) تا از بن
دندان با زندگی مردم چه آنان که در رفاه کامل اند چه آنان که در حد متوسط
شرایط اقتصادی قرار دارند و چه عزیز هموطنانی که به سختی روزگار می گذرانند
و بعضی های شان توان مراجعه به پزشک و تهیه دارو ندارند و برخی شان حتی به
نان شب محتاجند!
باید حرف دل بلکه درد ورنج پدر و مادرانی راکه چند فرزند تحصیل کرده آماده
کار اما بیکار و ازدواج نکرده دارند از زبان خودشان شنید، باید بغض
فروخورده بسیاری از بازنشستگان عزیز را محرم اسرار شد و باید ... تا شاید
مسئولان واقعی تر و بیشتر از خواسته ها و انتظارات به حق مردم آگاه شوند و
پس از آن دقیق تر و موثرتر و به هنگام تر چاره اندیشی و تصمیم گیری کنند.
مسئولان ارباب رجوع شوند
همچنین بد نیست و البته لازم و ضروری است که خدمت گزاران مردم در قوای سه
گانه و تمامی وزارتخانه ها و نهادها و سازمان ها برای اطلاع بیشتر از آن چه
در جامعه و سازمان ها و ادارات دولتی و غیردولتی و محاکم قضایی و غیره می
گذرد علاوه بر تقویت نهادهای نظارتی هر از گاهی فردی امین یا خودشان را به
صورت ناشناس به کسوت ارباب رجوع درآورند مثلا به شهرداری ، فرمانداری و ...
برای انجام کاری مراجعه کنند تا ببینند چه خبر است؟ برخی مسئولان وزارت
بهداشت در هیبت یک بیمار آن هم از جنس مردم عادی بی پارتی و بی رابطه به یک
مرکز درمانی مراجعه کنند و ببینند با یک بیمار چگونه رفتار می شود؟ برخی
از خدمت گزاران مردم در وزارت آموزش و پرورش به صورت ناشناس و در قامت یک
معلم یا ارباب رجوع به یکی از ادارات آموزش و پرورش مراجعه کنند و ببینند
چه خبر است؟
هر از گاهی مسئولی به عنوان یک مؤدی سری به اداره دارایی بزند، مسئولان
گاهی به تامین اجتماعی سربزنند، امین ها، ماموران یا مسئولانی هر از گاه
سری به شرکت برق، آب و فاضلاب ، شرکت گاز، گمرکات، بانک ها، کلانتری ها،
زندان ها و ... بزنند تا ببینند چه خبر است؟ قضات پاکدست و مومن قوه
قضاییه هر از گاهی ناشناس به عنوان شاکی یا متشاکی سری به دادسراها و محاکم
قضایی بزنند و چگونگی رفتار و برخورد کارکنان و قضات را به عینه مشاهده
کنند تا ببیند چه خبر است؟
خلاصه نظارت مستمر و مراجعه به عنوان ارباب رجو به همه جا از جمله ضرورت
هایی است که باید وجهه همت بیشتری قرار گیرد تا مسئولان رده بالا هر مسئول ،
مدیر ، کارمند ، قاضی پزشک ، پلیس و ... را که با مردم رفتار شایسته و
مناسب دارند، مورد تشویق و قدرشناسی قرار دهند و مدال «وظیفه شناسی» و
«وجدان کاری» به سینه هایشان بیاویزند و اما آنان را که در هر نهاد و
سازمان و اداره و محکمه ای به جای خوش رفتاری با مردم و راه انداختن کار
ارباب رجوع و خدمت بی منت ، دچار سوء رفتار، رشوه خواری و سنگ اندازی در
کار مردم هستند، متناسب با کوتاهی ، قصور ، اهمال و یا جرمشان مجازات
کنند. به راستی آیا کسی تردیدی در این واقعیت آشکار دارد که هرچه شناخت
مسئولان از جامعه و مردم و انتظارشان بیشتر باشد و فاصله شان با مردم کمتر و
نرده ها و حفاظ ها برداشته تر و گوش ها برای شنیدن ، شنواتر، اوضاع جامعه
به سامان تر خواهد شد، رضایتمندی بیشتر، همدلی ها افزون تر و چراغ امیدها
در دل های مردم روشن تر.
یکم: ترامپ چندی پیش، پس از تعلیق مجدد تحریمهای مربوط به برنامه هستهای ایران، تاکید کرد این بار آخری است که این کار را میکند مگر اینکه تغییراتی در آن صورت بگیرد که هم محدودیتهای ایران برای ادامه قسمتهایی از برنامه هستهایاش را دائمی کند و هم برنامه موشکی ایران را در ارتباط با برنامه هستهایاش قرار دهد و در نتیجه منجر به اعمال محدودیت بر آن شود. در مطلبی در هفتهنامه اشپیگل که روز شنبه (۲۰ ژانویه/ ۳۰ دی) منتشر شده است، به نقل از محافل دیپلماتیک در بروکسل فاش شد: «آلمان، فرانسه و بریتانیا در پی وضع تحریمهای جدید علیه جمهوری اسلامی ایران هستند». اتحادیه اروپایی میخواهد با این تحریمها با آنچه طبق ادعاهایش سیاستهای بیثباتسازی منطقه توسط جمهوری اسلامی ایران میخواند، مقابله کند.
فشارهای جدید اتحادیه اروپایی به نظر میرسد به دنبال ضربالاجل 4 ماهه ترامپ برای تغییر در مفاد برجام است که مطرح شده. در همین راستا آلمان تلاش میکند با ترغیب مابقی شرکای اروپاییاش به وضع تحریمهای جدید، هم برنامه موشکی ایران را زیر ضرب قرار دهد و هم به ترامپ این پیام را منتقل کند که آنها انتقادهایش نسبت به برجام را جدی میگیرند. وزیرخارجه فرانسه هم قرار است 5 مارس به ایران سفر کند و طبق اظهاراتش قبلا درباره برنامه موشکی ایران صحبت کرده و این بار قرار است درباره حزبالله با مقامات دولت ایران گفتوگو کند». عباس عراقچی، معاون وزیر امور خارجه، در اظهارنظری درباره سرنوشت توافق هستهای با قدرتهای جهانی و شروطی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا برای باقی ماندن کشورش در آن گذاشته گفته است: «قطعا در ۴ ماه آینده چالشهای جدیدتری خواهیم داشت».
دوم: جناب ظریف چند روز پیش در یادداشتی که در «فایننشال تایمز» منتشر
کردهاند سخن از پارادایم در حال ظهور غرب آسیا گفتهاند و 2 مفهوم «منطقه
قوی» و «شبکهسازی امنیتی» را کمککننده به ایجاد ثبات در منطقه معرفی
کردهاند. جناب ظریف ایده ابداعی ایران را که شبکهسازی امنیتی باشد،
راهکاری برای ایجاد ثبات در وضعیت کنونی واگرایی منافع کشورهای منطقه و
تفاوتهای موجود در قدرت و وسعت آنها میدانند.
به عبارت بهتر پیامی که دکتر ظریف به دنبال انتقال آن به کشورهای منطقه و
از آنها مهمتر همانگونه که خود تاکید کردهاند قدرتهای اروپایی متحد آنها
هستند، آمادگی ایران برای ورود به یک مجموعه گفتوگوها برای نیل به یک
وضعیت ترک مخاصمه است. وضعیتی که در آن شاکله کنونی منافع و حاکمیت کشورهای
منطقه با هر وسعت و قدرتی حفظ شود و در کنار این، نگرانیهای کشورهای
منطقه از قدرت یکدیگر که به خریدهای بزرگ تسلیحاتی منجر شده است در یک مجمع
گفتوگوهای منطقهای حل و فصل شود. جناب ظریف در یادداشت خود چنین
میگویند: «برای گذار از آشفتگی فعلی به سمت ثبات، باید قبل از هرچیز رو به
سوی گفتوگو و سایر اقدامات اعتمادساز بیاوریم. در غرب آسیا، در تمام سطوح
با کاستی در گفتوگو روبهرو هستیم: بین حاکمان و مردم، بین دولتها و بین
ملتها. هدف گفتوگوها باید این باشد که روشن کند همه ما نگرانیها،
بیمها، امیدها و آرزوهای مشابه داریم. چنین گفتوگویی میتواند و باید
جایگزین تبلیغات و لفاظیها شود.
این گفتوگو باید همزمان با اقدامات اعتمادساز انجام شود: ترویج گردشگری، ایجاد کارگروههای مشترک در موضوعات مختلف از ایمنی هستهای تا مدیریت آلودگی محیطزیست و فجایع طبیعی، دیدارهای مشترک نظامی، اطلاعرسانی قبل از مانورهای نظامی، شفافسازی در حوزه تسلیحاتی و کاهش هزینههای نظامی و همه اینها در نهایت میتواند به دستیابی به یک توافق عدم تجاوز منتهی شود». همانطور که ملاحظه میکنید در اینجا سخن از اقدامات اعتمادساز و شفافسازی در حوزه تسلیحاتی - چیزی که ایران به واسطه برنامه موشکیاش متهم به آن است- آن هم در ابتدای «4ماهه پیش رو با چالشهای جدید»! است. به عبارت بهتر این یادداشت اعلام تلویحی آمادگی ایران برای ورود به جریان حلوفصل نگرانیهای غرب بر سر نقش منطقهای ایران و برنامه موشکیاش است. ماحصل این یادداشت نشاندهنده زمینی است که دولت جناب روحانی حاضر به بازی طبق قواعد کشورهای قدرتمند در آن است. زمینی که حفظ وضعیت کنونی ژئوپلیتیک منطقه در آن توسط ایران مفروض گرفته میشود و مابقی نگرانیها به گفتوگو و چانهزنی واگذار میشود اما نکته اساسی همان مفروض گرفتن منطقه در وضعیت کنونیاش از منظر حدود و وسعت کشورهاست.
چیزی که عمده چالشهای منطقهای ایران را تاکنون شکل داده است همین مفروض نگرفتن این وضعیت در منطقه است که به نظر تاکید بر این مساله توسط جناب ظریف، تلاش برای ایجاد مسیری برای حل نگرانیهای دولتهای غربی از حضور منطقهای ایران باشد، یعنی پیش به سوی ایرانی بیاثر در منطقه که دیگر قرار نیست الگوی مبارزه با سلطه و استکبار و داعیهدار استقلال باشد. در این ایده ابداعی! به نحو موثری پیامهای لازم برای اعلام آمادگی ایران برای آنچه برجامهای موشکی و منطقهای گفته میشود، ارسال شده است و این بحرانی نشان دادن وضعیت داخل ایران است که میتواند مشابه تجربه برجام راه را برای دولتمردان کنونی در مسیر فروکاستن جمهوری اسلامی ایران به یک عربستان سعودی دیگر، باز کند.
توی تاکسی نشسته بودم و به جز رادیو که صدایش از ته چاه میآمد، صدایی به گوش نمیرسید. راننده انگار یاد خاطره خندهداری افتاده باشد، ناخودآگاه خندهاش گرفت و بیمقدمه گفت: «یارو خیلی گشنهش بود، از پشت شیشه رستوران نگاه میکنه میبینه یکی داره کباب میخوره! با انگشت میزنه به شیشه! یارو میگه: چته؟ میگه پیاز هم بخور!» بعد با خنده به من نگاه کرد و منتظر واکنش بود. با اینکه این جوک را چندین بار شنیده بودم ولی برای احترام لبخند زدم. ظاهراً لبخندم راضیاش نکرده بود و از آینه وسط به مسافرانی که عقب نشسته بودند نگاه کرد و دنبال واکنش بهتری میگشت. از مسافران عقب هم که ناامید شد، دوباره به من نگاه کرد و گفت: «دلمون به همین جوکا خوشه وگرنه تو این ترافیک اگه بخوام همهش آه و ناله کنم که شب دیگه اعصابی واسهم نمیمونه با زن و بچهم حرف بزنم.»
یک مرد میانسال که عقب نشسته بود، گفت: «اینا قبلاً جوک بود آقا. الآن که شما داشتی تعریف میکردی من توی ذهنم داشتم فکر میکردم آخرین باری که رفتم رستوران کی بود!»
راننده از اینکه بالاخره یک نفر به حرفهایش واکنش نشان داده ذوقزده شد. با لبخند دوباره به آینه نگاه کرد و گفت: «آقا مشکلات رو که همه دارن ولی هر چقدر سخت بگیریم خودمون بیشتر اذیت میشیم.»
مرد میانسال گفت: «احساس میکنم ما مردم، همون آدمی هستیم که گشنه پشت شیشه رستوران ایستاده و مسئولان و رئیسجمهور هم همون آدمی هستن که داره غذا میخوره! ما گشنه اون بیرون ایستادیم و جوک میگیم و تیکه میاندازیم و تنها حرفی که به ما میزنن همینه: «چته؟!» نه معنی گشنگی رو درک میکنن، نه میدونن که ما تو این سرما چی میکشیم، نه حاضرن یه لحظه از جای گرم و نرمشون بیان بیرون و ببینن که به جز هوا زندگیهامون هم خیلی سرده، خیلی. به نظر من اینجاش خندهداره که من و امثال من که معیشتمان لنگ است این پشت ایستادیم و داریم با غم و ناراحتی به اون آدم میگیم پیاز هم بخور خودمون بهش رأی دادیم!»
آقای روحانی عزیز! ما همه این بیرون در سرما ایستادهایم. از بدبختیهایمان جوک میسازیم و میخندیم و هنوز به سختی تلاش میکنیم به دولت شما، امید داشته باشیم. آقای روحانی عزیز! ما همه این بیرون در سرما ایستادهایم، یا فکری به حال ما بکن تا عیشی از معیشتمان ببریم یا همانجا بدون اعتنا به ما، پیاز هم بخور!
امروز موضوع اشتغال به عنوان یک ابرچالش در کشور مطرح است.آمارها حاکی از آن است که دولت دوازدهم و یازدهم،جمعیت بیکار نزدیک به ۳ میلیون نفری را از دولت قبل تحویل گرفت. تراز اشتغال در دولت دهم و به خصوص سال پایانی که با رکود و تورم ۴۸٫۵ درصدی و همچنین رشد اقتصادی منفی ۶٫۸ مواجه بود، که این امر در کشور در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بیسابقه بود به عدد کمتر از ۶۰ هزار نفر رسید.یعنی تعداد قابل توجهی از مردم شغل خود را از دست دادند.این در حالی است که هر سال حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار نفر متقاضی اشتغال به بازار کار اضافه میشود.حال اگر بخواهیم جلوی بدتر شدن این موضوع را بگیریم، حداقل سالانه باید ۷۰۰ هزار شغل ایجاد کنیم تا بیکاران سالهای گذشته و جدید را کم کنیم.
طبق برنامه ششم در سال باید یک میلیون شغل ایجاد شود که با احتساب اولیه
این میزان شغل به ۸۰۰ هزار میلیارد تومان سرمایهگذاری جدید نیاز
داریم.تامین این میزان سرمایهگذاری از منابع داخلی امکانپذیر نیست و باید
به سراغ جذب سرمایههای خارجی رفت.بخشی از سرمایههای خارجی با بهبود
بسترهای سرمایهگذاری در حال تحقق است و خوشبختانه دولت در این زمینه
گامهای خوبی برداشته است.از طرفی منابع اعتباری خوبی برای فاینانس و
سرمایهگذاری مستقیم برخی از کشورها و شرکتهای بزرگ را شاهد هستیم.لذا با
بهتر شدن مناسبات خارجی، اجرایی شدن موافقتنامهها، وحدت ملی، برجام و
توافق جناحها با هدف پیشرفت و توسعه کشور میتوان به جذب سرمایههای خارجی
که در نهایت باعث افزایش نرخ اشتغال میشود، برسیم.
دومین نکتهای که میتواند سبب اشتغال شود، استفاده از منابع داخلی است.
ما برای ایجاد اشتغال روستایی،صنعتی، شهری و کشاورزی نیازمند
سرمایهگذاریهای جدید داخلی هستیم اما منابع کشور این امکان را نمیدهد
چرا که محدودیتهای منابع مالی دست و پای دولت را بسته است. با شرایط موجود
نمیتوان برای رونق اشتغال کاری انجام داد لذا برای رسیدن به حداقل ایجاد
اشتغال باید به سمت صرفهجویی منابع دولتی برویم.یکی از کارهایی که دولت
دوازدهم با هدف افزایش درآمد زایی میتوانست انجام دهد تا به واسطه آن
اشتغالآفرینی کند، افزایش نرخ حاملهای انرژی در بودجه ۹۷ بود. دولت
سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار بابت یارانه حاملهای انرژی پرداخت میکند.در
حقیقت برای ارزان فروشی سرمایه عظیمی از بین میرود.همین ارزانی باعث شده
مصرف حاملهای انرژی افزایش پیدا کند و از طرفی قاچاق سوخت هم صورت گیرد.
دولت برای آنکه ضرر و زیان در این بخش را کم کند، پیشنهاد داد که قیمتها
تا حدودی گران شود اما کمیسیون تلفیق بودجه مجلس این پیشنهاد را که
میتوانست درآمد آن به کمک دولت در ایجاد اشتغال برود را حذف کرد.البته
نمایندگان مجلس قول بازنگری دادند لذا امیدواریم که این معضل حل شود.وقتی
قیمت حاملهای انرژی به سمت واقعی شدن حرکت کرد، مصرف آن نیز کنترل خواهد
شد و دیگر با هدررفت منابع انرژی مواجه نخواهیم شد. محل دیگری که دولت
میخواست از آن درآمدی داشته باشد تا منابع داخلی را به سمت تولید و اشتغال
هدایت کند، حذف افراد غیرنیازمند از یارانه نقدی بود.بخش قابل توجهی از
پول کشور به عنوان یارانه نقدی به افرادی پرداخت میشود که هیچ نیازی به آن
پول ندارند و در حقیقت بود و نبود یارانه نقدی زندگی آنها را تحتالشعاع
قرار نمیدهد.
اگر حذف افراد یارانه بگیر به درستی اتفاق بیفتد، اقشار نیازمند تحت حمایت
بیشتری قرار خواهند گرفت و پولی که از این محل صرفهجویی میشود، تأثیر
بسزایی در افزایش نرخ اشتغال دارد.اگر یک فرد خانواده ۴ نفری یک شغل داشته
باشد حداقل درآمد یک میلیون تومانی عاید آن خانواده میشود، این در حالی
است که یک خانواده بدون شغل حداکثر درآمدشان از یارانه ۱۶۰ هزار تومان است.
منطق اقتصاد حکم میکند که یارانه افراد نیازمند برقرار باشد و افرادی که
نیاز مالی ندارند حذف شوند.در چنین شرایطی دولت میتواند تلاش کند تا
برنامههای تدوین شده خود را عملیاتی کند.
حذف افرادی که نیاز مالی نداشتند هم از دغدغههای نمایندگان مجلس بود و
بارها در مصاحبه و نطق هایشان عنوان کردند که دولت باید برای حذف یارانه
نقدی غیرنیازمندان اقدام کند اما نمیدانیم چرا به یکباره روز گذشته
کمیسیون تلفیق نظر دیگری داد و با حذف افراد غیرنیازمند از دریافت یارانه
نقدی مخالفت کرد. در برنامه پنجم، ششم، بودجه ۹۵ و ۹۶ حذف افرادی که تمکن
مالی داشتند برای دریافت یارانه نقدی قید شده بود، بدین جهت دولت هم تصمیم
گرفت برای بودجه ۹۷، حذف یارانه بگیران نقدی را که نیازی به آن ندارند
عملیاتی کند.
بدین جهت سؤال ما این است که چرا کمیسیون تلفیق بودجه مجلس نسبت به پرداخت یارانه نقدی به همه افراد در سال آینده رأی داد. لذا نمایندگان مجلس در این برهه زمانی میتوانند کمک کنند تا موضوع پرداخت یارانههای نقدی ساماندهی پیدا کند و دیگر منابع مالی به سمتی نرود که هیچ عایدی برای کشور ندارد.از مردم شریف ایران هم میخواهیم آنهایی که نیازی به یارانه نقدی ندارند داوطلبانه انصراف دهند تا پول حاصل از این انصرافها در مسیر درست هزینه شود. با افزایش سرمایهگذاری میتوان با سرعت بیشتری جلوی رشد نرخ بیکاری را گرفت.هدفگذاری دولت ایجاد ۸۰۰ هزار شغل است که دولت بخشی از آن را میخواهد از منابع صندوق توسعه ملی تأمین کند. بخش دیگر که میتواند باعث احیا و ایجاد شغلهای جدید شود، سرمایهگذاری داخلی و خارجی، پرداخت وام اشتغال و کمک به واحدهای تولیدی آسیب دیده است. با توضیحات یاد شده دو نکته را از نمایندگان مجلس شورای اسلامی میخواهیم یک آنکه در زمینه حاملهای انرژی پیشنهاد دولت را بپذیرند و اجازه دهند قیمتها آنگونه که در لایجه بودجه قید شده است، افزایش پیدا کند و دومین نکته آنکه همانگونه که دولت اعلام آمادگی کرده است، یارانه افراد غیرنیازمند حذف شود.
در تلاطم حملات تبلیغاتی آمریکا، اسرائیل و عربستان علیه ایران که در یک سال گذشته با آمدن دونالد ترامپ، موقعیت ظهور پیدا کرده، اجلاس «داووس» سوئیس فرصت بینظیری برای طرفین اعم از ایران یا دشمنانش به شمار میرفت که بتوانند نظرات خود را مطرح و تبلیغ کنند. با اوجگیری تبلیغات دشمنان علیه ایران در این اجلاس، افکار عمومی کشورمان متوجه این سؤال شده که چرا ایران امسال در این اجلاس حضور نداشته است؟ نزدیک سه دهه از عمر مجمع اقتصادی یا اجلاس داووس میگذرد. مجمع اقتصادی داووس، نسل جدیدی از سازمانهای بینالمللی است که برخی از نرمهای گذشته این سازمانها را شکسته است. بزرگترین سازمان بینالمللی بعد از جنگ دوم جهانی، سازمان ملل متحد است که دستاوردهای فراوانی داشته ولی تعداد ناکامیهای آن هم کم نبوده است. سازمان ملل متحد در حقیقت یک سازمان بیندولتی است که تعداد اعضای آن با تعداد کشورهای موجود در جهان تقریبا برابری میکند. در چهار دهه گذشته کانالی هم برای ابراز نظر سازمانهای غیردولتی و سازمانهای مردمنهاد در سازمان ملل متحد تعبیه شده ولی تصمیمات و ابراز نظرهای اصلی، کماکان برعهده دولتها است. مجمع اقتصادی داووس که اساس کارش را اقتصاد بهعنوان لوکوموتیو حرکت جهانی قرار داده، نیمنگاهی هم به مسائل سیاسی و بعضا اجتماعی و... دارد.
دکتر شواب، از استادان دانشگاههای سوئیس که بنیانگذار این مجتمع است، در همان اوان با بسیاری از صاحبنظران در سرتاسر جهان مشورت و تبادلنظر کرد تا سازمانی جدید عرضه دارد که نقیصه سازمان ملل متحد را نداشته باشد. مهمترین نکتهای که در این مجمع اقتصادی مورد توجه قرار گرفته، تنوع و نقش بازیگران مختلف در صحنه بینالمللی است. به عبارت دیگر در قرن بیستویکم، فقط دولتها نیستند که در عرصه جهانی نقشآفرینی میکنند بلکه سازمانهای غیردولتی، صاحبان شرکتها و کارخانجات بزرگ، صاحبنظران و متخصصان عالیرتبه در هر رشته، مقامات حاضر و سابق در ظرفیت شخصی و برخی دیگر در کنار دولتها، بر سرنوشت جهان تأثیرگذارند و این تأثیر سالبهسال افزونتر میشود. مجمع اقتصادی داووس نه ادعای جایگزینی سازمان ملل متحد را دارد و نه میتواند آن بار سنگین را بر عهده بگیرد ولی میتواند در اجلاس سالانه خود جمعی از بازیگران را دور هم جمع کرده و به بحث و تبادلنظر و تصمیمسازی برسد. این اجلاس هیچ بیانیه یا قطعنامهای صادر و هیچ تصمیمی را اعلام نمیکند بلکه هر شرکتکننده و از جمله مقامات کشورها نتایج لازم را از این اجلاس میگیرند و برای اجرای آن با بازگشت به کشورشان، مقدمات لازم را در عرصه جهانی و از جمله در سازمان ملل متحد فراهم میکنند. اکنون با این شناخت میتوان گفت همه دشمنان ایران و از جمله دونالد ترامپ و نتانیاهو در این اجلاس شرکت کردند تا بتوانند بر روند تصمیمسازی جهان تأثیر گذاشته و سپس با تصمیمگیران در کشورهای خود بر اساس تبادلنظرها و کیفیت فضای افکار عمومی در سطح جهان، بهترین و مناسبترین تصمیم را اتخاذ کنند. دونالد ترامپ و نتانیاهو بر طبل شکستن یا اصلاحیهزدن بر توافق هستهای کوبیدند و موضوعات توسعه موشکی ایران، نقش و نفوذ ایران در خاورمیانه و اعتراضات مردمی در ایران را مطرح و سعی کردند فضای جهانی را علیه ایران تحریک کنند.
وزیرخارجه آمریکا که از تور دیدار با رؤسای کشورهای بریتانیا، آلمان و فرانسه بر میگشت، در داووس آخرین رایزنیها را به عمل آورد و اعلام کرد سه کشور مزبور با تشکیل کمیتههایی برای بررسی اصلاحیهزدن به توافق هستهای ابراز آمادگی کردند. اگرچه عربستان و یارانش همان لحن دشمنی را حفظ کردند ولی نسبت به لجاجت گذشته، پنجرهای گشودند که راه برای بازگشت به گذشته با ایران باز است. یقینا حضور دکتر روحانی، دکتر ظریف، دکتر نهاوندیان و سایر توانمندان دیپلماسی و اقتصادی آشنا به مراودات جهانی در داووس میتوانست کارساز باشد و ضمن رد اتهامات بیاساس، بر افکار تصمیمسازان جهان تأثیر جدی بگذارد. اینکه وزارت امور خارجه، حضور دکتر ظریف در داووس را به صلاح ندانسته باشد، بعید است ولی امکان دارد نظام به دلایلی این حضور را امسال به صلاح ندیده است. شاید بتوان گفت یک دلیل احتمالی این است که ایران نخواسته در معرض رایزنی برای تشکیل کمیتههای مورد علاقه آمریکا قرار گیرد که برای بحث و بررسی مجدد روی برجام قصد تشکیل آن را دارند. در این صورت ایران باید تلاش مضاعفی صورت دهد تا بتواند تبلیغات سوء دشمنان در داووس را از ذهن تصمیمسازان و تصمیمگیران جهان بزداید و با اروپاییها به تفاهمی پذیرفتنی دست یابد.
اتفاقی که در رابطه با گزارش دیوان محاسبات کشور از تفریغ بودجه 95 دولت افتاده است، در نوع خود کم نظیر و یادآور هماوردطلبی های برخی دولتهای قبلی برای سرپیچی از قواعد سیاست ورزی است. دیوان محاسبات طبق اصول 54 و 55 قانون اساسی وضع منحصر به فرد در حکمرانی ملی دارد و با آنکه خارج از قوه قضاییه است، میتواند از وضع حسابهای دولتی به طور عام گزارشی تهیه کرده، آن را در دسترس عموم قرار دهد و در این زمینه اعمال قانون کند.
این دیوان چهارم بهمن ماه گزارشی انتشار داد که از انحرافات بودجه حیرت آور و ناکارآمدی وسیع آنها در تحقق اهداف قانون خبر میداد؛ در نتیجه همه عوامل درگیر میبایست در دادسرای دیوان محاسبات، پاسخگوی اقدامات خویش باشند؛ اما آن واکنش حیرت آور چیست؟ رییس سازمان برنامه و بودجه اعلام کرده که حاضر است با همراهی وزیر نفت در مناظره با مسوولان دیوان حاضر شود! در واقع حکمی صادر شده و متهمان به جای حضور در دادگاه، قاضی را به مناظره تلویزیونی فراخوان کردهاند و حتی در بخشی از واکنش خویش به قوانین منسوخ شده 40 سال قبل اشاره کردهاند که دیگر هیچ حجیت و مشروعیتی ندارد.
ناظر بر دستگاهها در تمامی دنیا دارای موقعیتی فصل الخطابی است و عجب اینکه چرا دولتیها به همین سادگی قوانین را نادیده میگیرند و به جای حل مشکل (که همانا وفادار نماندن به قانون بودجهای که خودشان نوشتهاند) در حال جریان سازی رسانهای و طفره رفتن از اجرای قانوناند.