(روزنامه ايران - 1396/10/19 - شماره 6688 - صفحه 15)
* اذهان عمومی، آیتالله هاشمی را به عنوان چهرهای سیاسی و حقوقی میشناسند درحالی که فعالیتهای ایشان گویای این است که از وجوه اندیشهای برجستهای نیز برخوردارند و از آن جمله میتوان به کتاب «تفسیر راهنما» اشاره کرد. شما منظومه فکری آیتالله هاشمی را چگونه توصیف میکنید؟
** آیتالله کاظم قاضیزاده: کسانی که سنشان به دوران انقلاب میرسد بیشتر مرحوم هاشمی را از دوره مدیریتشان و از یکی دو ماه مانده به انقلاب اسلامی به خاطر دارند. اما واقعیت این است که پیش از همه اینها، مرحوم هاشمی یک طلبه سنتی در حوزه علمیه قم بود که مایههای فکری خود را در حوزه علمیه قم فرا گرفته بود. این امر در نوشتههای ایشان قبل از پیروزی انقلاب چه در ترجمه کتاب «درباره فلسطین» و چه در تألیف کتاب «امیرکبیر» و نقشی که در نشریه «مکتب اسلام و تشیع» داشتند، متبلور است.
آیتالله هاشمی استادان مختلفی داشتند که از برجستهترین آنان آیتالله بروجردی، امام خمینی(ره) و آیتالله منتظری بودند که توانستند با این مایههای فکری، زمینههای نظریهپردازی دینی را در کنار عرصه مدیریتی بارور کنند.
محصول اندیشه های دینی ایشان را در دو بخش میتوان دنبال کرد؛ یکی، تدوین «تفسیر راهنما» در دوران زندان که در دفاتر متعددی تهیه شد و بعدها از سوی طلاب و فضلای همراه ایشان پیرامون آن، کار جدی شکل گرفت.دوم، طرح مباحثی با موضوع «اندیشه سیاسی اسلام» است که طی دوران امامت جمعه خود در تهران مطرح کردند و کاملاً گویای اشراف و تضلع ایشان در حوزه معارف و اندیشه اسلامی است. آیتالله هاشمی در خطبههای نماز جمعه در سالهای پس از جنگ بحثهایی درباره «عدالت اجتماعی اسلام» داشتند که نگاه اعتدالی از اسلام ارائه دادند و این مباحث تصویر مناسبی از اندیشه های کلامی-اجتماعی ایشان را نشان میدهد.معتقدم، این مجموعه بطور قابلتوجهی میتواند در شناخت شخصیت «فرهنگی» و «حوزوی» آیتالله هاشمی مورد بررسی و تعمق قرار گیرد.
* جناب مرادی، با توجه به اینکه شما باآیتالله هاشمی همکاری علمی داشتید، شأن فقهی ایشان را چطور توصیف میکنید؟
** دکتر محمد مرادی: آیتالله هاشمی رفسنجانی در 1327 عازم قم شد درحالی که 14 ساله بودند و دهها سال درقم اقامت داشتند و درس خواندند. وقتی که به استادان ایشان در آن زمان نگاه میکنیم، خود نشان میدهد که در این دوران، مدارج علمی عالی را طی کردهاند. در آن زمان، ایشان شاگرد فقیه و عالم بزرگ تشیع مرحوم آیتالله بروجردی بودند. آیتالله هاشمی غیر از درس خارج فقه مرحوم بروجردی، از درس خارج مراجع دیگری چون حضرات آیات گلپایگانی، مرعشی، داماد، شریعتمداری، منتظری و... نیز بهره بردند.
ایشان از شاگردان بنام آن دوران بودند که در همان زمان در درس مرحوم علامهطباطبایی هم شرکت میکردند. یعنی علاوه بر درس فقه و اصول که در حوزه میخواندند، در کلاس تفسیر، فلسفه و حدیث علامه طباطبایی هم حاضر میشدند. به این اعتبار، میتوان گفت آیتالله هاشمی پیش از اینکه یک چهره سیاسی معرفی شوند، یک چهره فکری و اعتقادی هستند و با همین اندیشهها است که ماندگار شده و مدام در حال رشد است. آن زمانهایی که در تدوین «تفسیر راهنما» با ایشان همکاری میکردیم، ایشان همچون یک فرد جوان، در حال جستوجو و یادگیری و تجربهاندوزی بودند.
آیتالله هاشمی از نخستین روحانیون نسل جوان حوزه بودند که دست به قلم برده و نشریه «مکتب تشیع» را منتشر کردند که جمع قابل توجهی از دانشآموختگان آن زمان حوزه در این نشریه قلم میزدند.
کارنامه علمی آیتالله هاشمی گویای این نکته است که مطالعات گستردهای در حوزههای مختلف داشتند و نوشتهها و سخنرانیهایشان گواه این است که از اطلاعات خوبی برخوردار بودند. اگر کسی بخواهد درباره شخصیت علمی و اندیشهورزی آیتالله هاشمی تحقیق و تعمق کند به نظرم بروز و تجلی آن بطور کامل در مقالهای است که در یکی از نشریات حوزه، در دهه 80 با عنوان «آزاداندیشی» به رشته تحریر درآمد.
همچنین ایشان نگاه جامعی به گذشته علم و اندیشه در جهان اسلام داشتند؛ اینکه چرا جهان اسلام در مقطعی تمدن فوقالعاده درخشانی داشت؟ و چرا به تدریج، رو به افول گذاشت؟ و در خصوص بازگشت به آن دوران طلایی راهکارهایی را ارائه دادند.
آیتالله هاشمی در دهه سوم زندگی، به نوشتن کتاب و ترجمه همت کردند؛ کتاب «ماجرای فلسطین» را در 27 یا 28 سالگی ترجمه کردند و در خاطرات ایشان هم آمده است که در بازجوییها به ایشان میگفتند که تو این کتاب را ترجمه نکردی! چون سن و سال ایشان آنقدر کم بود که باورشان نمیشد بتواند چنین کتاب عربی سنگینی را ترجمه کند.
* آیتالله هاشمی در کارهای علمیشان چه هدفی را دنبال میکردند؟
** مرادی: هدف ایشان در عرصههای علمی و تمدنی، رفتن به سراغ پارهای از نقطههای عطف تاریخ و استفاده از آنها بود. واقعیت این است که تحول بزرگی در جزیرةالعرب اتفاق افتاد، زمان زیادی هم نبرد و بعد براساس آن دستاوردها، تمدن بزرگی در جهان شکل گرفت و بسیاری را شیفته خود کرد. این امر برای آیتالله هاشمی واقعاً مسأله بود که به سراغ آن موضوع رفت و منابع تاریخی زیادی را بررسی کرد.
آیتالله هاشمی مطالعات ارزندهای داشت که میتوان انعکاس آن را در خطبههایی دید که درباره مسائل مالی در اسلام، در دهه 60 ایراد کردند؛ بحثهای فقهی زیادی در آن خطبهها ایراد شد که نشان میداد آیتالله هاشمی بطور عمیق با مباحث فقهی آشنا است و به خوبی میتواند آن را با مسائل روز تطبیق دهد.
* نوآوری ایشان در «تفسیر راهنما» چه بود؟ با توجه به اینکه شما هم در این کتاب با ایشان همکاری داشتید.
** مرادی: کتاب «تفسیر راهنما» نمونه دیگری از دغدغههای اندیشهای ایشان است که در دوره زندان به رشته تحریر درآمد؛ «تفسیر راهنما» یک دوره تفسیر کامل قرآن کریم است که بعدها در 20مجلد منتشر شد و حاوی همه نکتههای آیات قرآن کریم، بدون مباحث حاشیهای است. این تفسیر که در طول بیش از یک دهه و بر اساس نوشتههای آقای هاشمی و تکمیل شدن از سوی محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، سامان یافته است در حقیقت، بنمایه اساسی «فرهنگ قرآن» است که در 33مجلد و به ترتیب الفبایی از موضوع آب تا یهود تألیف و منتشر شده است.
* در صحبتهایتان به کتاب «امیرکبیر» اشاره کردید، همان طور که میدانید نام امیرکبیر در تاریخ ما با اصلاحات گره خورده است، تعلق خاطر آیتالله هاشمی به امیرکبیر چقدر بر مشی فکری ایشان اثرگذار بود و چقدر در ارتباط وبرخوردشان با حوزه علمیه نمود یافت؟
** قاضیزاده: آیتالله هاشمی در نگارش های مفصل شان به دو چیز به طور جدی پرداختند؛ یکی، «مسأله امیرکبیر» و تاریخ او، کنشها و در حقیقت برخوردهایی که با ایشان صورت گرفت و دیگر «مسأله فلسطین» به عنوان یک امر جدی و بحث اساسی در جهان اسلام. شاید بتوان گفت که دغدغه ایشان در نگارش کتاب «امیرکبیر» به نوعی تأسف از عدم نگاه اصلاحی در حکومت در دورههای قبل بود و ایشان میخواست این مسأله را به تصویر بکشد که چطور نیروهای واپسگرا، با یک مصلح واقعی اجتماعی برخورد کردند.
از آغاز پیروزی انقلاب، آیتالله هاشمی در حوزه علمیه مورد حساسیت برخی جناحهای فکری بودند و دیدگاهها و رفتارهای ایشان را برخی افراد متنفذ در حوزه علمیه قم برنمیتافتند. زیرا مرحوم هاشمی نسبت به اندیشههای طرح شده در حوزه رفتار میانه ای داشتند؛ نه با دیدگاه های سنتی که به هیچ روی سر سازشی با دنیای مدرن نداشتند، گره میخوردند و نه با کسانی که افراط در نوگرایی داشتند، همدل بودند. به تعبیری آیتالله هاشمی در میانه افراط در نوگرایی و تفریط در سنتگرایی قرار داشتند و لذا از طرف هر دو گروه اندیشهورز در حوزه علمیه قم مورد انتقاد قرار می گرفتند؛ هم سنتیهای انقلابی حوزه، ایشان را در فیضیه برنمیتافتند و هم برخی گروه های بسیار چپ که نمی خواستند جریانهای میانه در حوزه های علمیه شکل گیرد.
این چیزی بود که بعدها در دیدگاههای امام خمینی(ره) به صورت ترکیبی بین سنت و مدرنیسم یا فقه سنتی و فقه پویا مطرح شد و خود امام(ره) هم سعی کردند که میانه این دو را در نظر بگیرند حتی در روش و سلوک شخصیشان یک طلبه ساده و سنتی بودند اما با این حال نمیتوانستند نسبت به مسائل جدیدی که در دنیای امروز مطرح میشود و به عنوان یک چالش در مقابل اندیشه اسلامی یا فقه اسلامی عنوان میشود، ساکت بنشینند.
ایشان نسبت به جایگاه مردم، رأیشان، لزوم خضوع واقعی حکومت در برابر افکار و اندیشههای متکثر و متنوع متدینان در جامعه و به رسمیت شناختن حق شهروندی اقلیتها، حساس بودند و این امور، مرز ایشان را با برخی اندیشوران سنتی حوزه علمیه قم مشخص می کرد و از طرف دیگر، با تأکید بر اسلام، اجرای احکام و اهداف آن و پذیرفتن هر نوع تغییر در چارچوب اسلام مرز دیدگاه های خود را با نگاههای افراط گرایانه چپ که بعضاً از اسلام یا از فقه اسلامی عبور میکرد، نشان میدهند.
* نگاه ایشان به حوزه را چطور ارزیابی میکنید؟
** مرادی: بر این باورم که آیتالله هاشمی به رغم ورودش در عرصه سیاست، یک روحانی سنتی به معنی کامل کلمه است و فکر نمیکنم کسی در این تاریخ 40 سال جمهوری اسلامی چیزی خلاف منش و روش یک روحانی سنتی را از ایشان دیده باشد. هرچند که پارهای از رفتارهای روحانیون سنتی را هم نمیپسندیدند و نقد میکردند.
آیتالله هاشمی در عین اینکه یک روحانی سنتی بود اما فراتر از روحانیون سنتی میاندیشید و نوشتهها، اندیشهها و گفتههایشان نشان میدهد که جهانی میاندیشید و تلاش داشت که ارتباط تشیع و علمای حوزه و حوزویان را با جهان برقرار کند و یک سازمان حرفهای، فعال و کارآمد از روحانیت و حکومت به نام حکومت روحانیون ارائه کند.
طبیعتاً، میزان موفقیت و عدم موفقیت ایشان در امر تأسیس حکومت روحانیون بستگی به بسیاری از مؤلفههای دیگر داشت. ممکن است همه موفقیتها را بدست نیاورده باشد اما این امر برای ایشان مهم بود که در چارچوب فکری روحانی حوزوی مقید به آیین رسمی شریعت، نگاه بیرونی فوقالعاده قویای وجود داشته باشد و ارتباطات بیرونی را حفظ کند.
در این سالها که با ایشان کار کردم و آن چیزی که از ایشان در تعامل با حوزه دیدم این بود که آیتالله هاشمی هم تقیدات خود را نسبت به حوزه، جایگاه آن و رسالت حوزویاش کاملاً حفظ کرد و هیچ فاصلهای از حوزه و از علما نگرفت و در این اواخر حتی این ارتباطات را هم تقویت کرد.
* بسیاری بر این باورند که آیتالله هاشمی از یک دورهای به بعد چرخش فکری پیدا کرد. این چرخش مربوط به «هاشمی سیاستمدار» میشود یا«هاشمی متفکر»؟
** قاضیزاده: البته داشتن چرخش فکری یا نداشتن آن هیچ کدام نشان یک ارزش نیست. مهم این است که یک فرد در یک دوره طولانی و در عرصههای مختلف اصول ثابت داشته باشد. البته گاهی این چرخش ضروری است و به صورت یک استراتژی و گاهی تاکتیک صورت می گیرد. معتقدم، به لحاظ فکری و اندیشه دینی از مرحوم هاشمی چرخش قابل توجهی دیده نمیشود و اصول ایشان در قرائت خطبههای اول انقلاب تا خطبههای این اواخر، ثابت بود. اما در حوزه سیاست و در عرصه مدیریت کشور، ایشان در دو هشت سال ریاست مجلس و ریاستجمهوری عملاً در رأس قدرت اجرایی کشور بود. اما بعد از سال 76 که در عرصه قدرت نبودند یعنی در حدود 20 سال اخیر، (گرچه در ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام حضور داشتند) از موضع مسئول به یک معنا فاصله گرفته بودند و به عنوان فردی خارج از هسته اجرایی حاکمیت، عمل میکردند.
به نظر میرسد بخشی از تفاوتهای رفتاری ایشان به دو نوع جایگاه متفاوت ایشان در حوزه حاکمیت بازمی گردد. به نظر میسد در دوره ریاستجمهوری ایشان با توجه به اولویت هایی که در پیشبرد اقتصاد و توسعه کشور داشتند در زمینه آزادیهای مردم و بعضی حوزههای سیاسی تا حدی رفتارشان قابل نقد بود و همین امر سبب شد پس از اصلاحات در اوایل، برخی افراد تندرو جریان اصلاحات بطور ناشیانه ایشان را آماج حملات خود قرار دهند. اما این تنها در یک دوره محدود بود و بعد از دوره اصلاحات کاملاً در کنار اصلاحطلبان قرار گرفتند.
* دکتر مرادی، شما هم معتقدید که این چرخش سیاسی- فکری در آیتالله هاشمی اتفاق افتاده است؟
** مرادی: چرخش اگر به معنای چرخش از اصول و باورهای رسمی شناخته شده باشد، خیر. اما اگر مقصود چرخش در حوزه سیاست باشد، تاحدی میتوان از این امر سخن گفت. واقعیت این است که حوزه سیاست، یک حوزه سیال است، از این رو، گاه به صلاحدید منافع ملی و آینده کشور چرخش در یکسری از فاکتورها ناگزیر میگردد.
آیتالله هاشمی در باورهای راهبردی خود، در هیچ جا تجدیدنظر نکرده است اما در رفتارهای سیاسی چرا. من احساس میکنم که این اتفاق بتدریج رخ داد و محصول تجربیات، دانش و آموختههای ایشان است. اما در اصول و راهبردها، من هاشمی را همانی میبینم که در دورههای قبل و در نوشتههایش بود.
آیتالله هاشمی چون به قرآن احاطه داشت و میتوان او را یک «مفسر» دانست، اندیشههای ایشان بهره گرفته از قرآن است و تغییر در این سطح نمیبینیم. اگر هم چرخشی وجود داشته باشد، آنچنان نیست که راهبردها، اصول و بنیادهای اساسی را تهدید و تخریب کند یا اشکال شرعی یا اخلاقی داشته باشد.
* میراث فکری ایشان برای حل مسائل امروز ما چیست؟
** قاضیزاده: میراث فکری ایشان در دو بخش قابل پیگیری است؛ یکی، در آثار مکتوب و سخنرانیها و خطبههای اخلاقی و اجتماعی ایشان که به نوعی نگاه و تلقی ایشان از اسلام را نشان میدهد. دوم، رفتارهای ایشان در مناصب مختلف حکومتی پس از انقلاب اسلامی؛ از جمله اداره هشت ساله مجلس شورای اسلامی و دو دوره ریاست جمهوری.
بطور خاص موضعگیریهای ایشان در 10 ساله اخیر زندگیشان میتواند درسآموز نرمشهای اثرگذار در برابر قدرت باشد.
میدانیم که یکی از منابع احکام قضایی در دادگاهها، آرای قضایی قضات برجسته پیشین کشور در موارد مشابه است. آرای قضایی قضات برجسته، روشهای سیاسی و موضعگیریهای ایشان میتواند میراث قابل توجهی برای ما باشد. در این قسمت خاطرات روزنوشت ایشان بسیار با اهمیت است و در آینده تاریخ ایران، یکی از منابع مهم و دستاول پژوهش در تاریخ انقلاب اسلامی است. این خاطرات هم شرایط خاص 40 ساله دوران پس از انقلاب را مینمایاند و هم نحوه مواجهه و برخورد ایشان و برخی شخصیتهای تراز اول را به گزارش ایشان نشان میدهد. در هر صورت این کار، کار ماندگاری است که در میان شخصیتهای انقلاب اسلامی منحصربه فرد است. این خاطرات از اصالت بیشتر (به جهت روزنوشت بودن) و سطح بالاتر (به جهت جایگاه ایشان در طول 40 سال پس از انقلاب اسلامی) برخوردار است.
امید داریم هر چه زودتر دفتر تبیین اندیشههای آیتالله هاشمی رفسنجانی، مجموعه خطبههای ایشان در نماز جمعه، سخنرانیهای مذهبی و بویژه خاطرات ایشان را به صورت کامل منتشر کند.
** مرادی: برای پاسخ به این پرسش، عبارتی را از ایشان در مقدمه مقاله «آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی» نقل میکنم که از تحجر سخن میگویند. ایشان از دو چیز نگران هستند؛ یکی، «تحجر» و دیگری «سکولاریسم». آیتالله هاشمی، تحجر را تهدیدهای موریانهوار از درون میدانستند و بشدت از این ماجرا نگران بودند که انقلاب اسلامی و کشور دچار تحجر و ایستایی و عقبگرد شود یا مدیریت کشور دست کسانی بیفتد که فهم درستی از مسائل کشور و مسائل جهان ندارند.
به همین خاطر، معتقدم، آیتالله هاشمی رفسنجانی، جهانی میاندیشید و اطلاعات بسیار خوبی از جهان داشت. ایشان به «عقلانیت» به جد بها میداد و فکر میکنم که عقلانیت بیش از هرچیزی مورد نیاز جامعه امروز ما است و میراث فکری آقای هاشمی هم هست. آقای هاشمی در همین مقاله «آزاداندیشی اسلامی» در جایی میگویند که مسلمانها از وقتی که آزاداندیشی را از دست دادند رو به افول گذاشتند و تمدنشان شکست خورد و تمدن اسلامی فروریخت.
این آزاداندیشی در واقع همین عقلانیتی است که باید ما به آن بها دهیم و ترویج کنیم. شاید بخش بزرگی از مشکلاتی که در جوامعی مثل جوامع ما اتفاق میافتد فقدان عقلانیت است و در واقع نوعی سرپوش گذاشتن روی عقل و عقل را نادیده گرفتن است.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/item/453417
ش.د9604584