(روزنامه مردمسالاري ـ 1396/11/07 ـ شماره 4521 ـ صفحه 7)
** در نظام دموکراسی و جمهوری که مبتنی بر آرای مردم است و اساس آن از حیث گردش قدرت و انتخاب مسئولین سطح اول کشور و از حیث تأثیرگذاری، مردم سالاری در گردش امور هست، در نظامیکه مبتنی بر آرای مردم باشد ناگزیر باید برای سر و سامان دادن به آرای مردم و دادن برنامه و حق انتخاب درست و واقعی به مردم، احزاب را ایجاد و تقویت کنند و امروز هیچ کشوری در دنیا نداریم که براساس نظام دموکراسی و جمهوری صحیح و واقعی اداره شود که در آن احزاب نقش اصلی و عمده در گردش امور نداشته باشند حتی به عنوان نمونه نمیتوانید کشوری پیدا کنید که در آن دموکراسی و جمهوریت وجود داشته باشد، اما احزاب حرف اول را در انتخابات نزند. متاسفانه در کشور ما قبل از انقلاب آنطور که باید و شاید نظام شاهنشاهی روی خوشی به احزاب نشان نداد و در واقع یکی از لوازم اصلی نظام مشروطه طبق قانون اساسی، آزادی احزاب و گردش قدرت براساس صندوقهای رأی و از طریق احزاب بوده است، احزاب فرمایشی درست کردند و برخی از احزاب را منحل کردند و عملاً احزاب شکل نگرفت. بعد از انقلاب هم گرچه اوایل انقلاب نسبت به احزاب استقبال خوبی شد و حزب جمهوری اسلامیو برخی احزاب دیگر شکل گرفت، اما به نظر من به دلیل عدم شناخت مسئولین سطح بالای کشور به نقش احزاب و عدم آشنایی گردانندگان امور به کیفیت گردش قدرت در نظامهای پیشرفته از یک سو و به دلیل نداشتن تجربه مفید در فعالیت احزاب، آنطور که باید و شاید احزاب در کشور پا نگرفت. در حال حاضر به لحاظ اسمیاحزاب بسیاری داریم که از وزارت کشور و کمیسیون ماده ۱۰ قانون احزاب پروانه دارند ولی میبینید که نزدیک انتخابات به طور فصلی فعال میشوند و لیستهایی ارایه میکنند و این لیستها فاقد پشتوانه مردمیدر سطح وسیع هستند، این احزاب برنامه مشخصی برای کار به مردم ارایه ندادند و مردم انتخابشان براساس برنامه و عقبه احزاب نیست، بیشتر به صورت یک جریان سیاسی گرایش به اصلاحطلب یا اصولگرا پیدا میکنند یا به حمایت برخی از اشخاص که متنفذ هستند به لیستی رأی میدهند. در بسیاری از استانها و شهرستانها این حزب نیست که مردم را پای صندوقهای رأی دعوت میکند و برنامه میدهد بلکه خود مردم با شناختی که دارند، رأمیمیدهند و اشخاص با روابط قومیو فامیلی وارد مجلس میشوند بنابراین هنوز که هنوز در کشور ما احزاب حتی به اندازه کشور اروپایی و همسایگان شرقی مثل هندوستان و پاکستان جایگاه خود را پیدا نکردند و این از اشکالهای مهم در گردش آزاد قدرت و در توسعه پایدار سیاسی کشورمان است.
* نقد قدرت و امکان انتقاد از آن و پیگیری مطالبات مردم و لزوم پاسخ گـو بـودن قدرت از محورهای اصلی است که با حضور احزاب محقق میشـود و در واقع از کارکردهای احزاب است، ایـن امـر از طـرف برخـی احزاب، اتفاق افتاد، اما در برخی دورهها از جمله دوره اخیر به نظر میرسد که احزاب این کارکرد خود را از دست دادند؛ این تغییر یا ناکارآمدی را نتیجه چه عواملی میدانید؟
** احزابی که در حال حاضر در کشور داریم نوعاً مستقل از دولت نیستند، اشکال کار این است. احزاب در اروپا و آمریکا و کشورهای شرقی مثل ژاپن، هندوستان و پاکستان به نوعی رقیب دولت هستند، یعنی دو حزب با هم رقابت میکنند وقتی یک حزب به قدرت رسید حزب دیگر نقد عملکرد دولت و سیاستهای داخلی و خارجی و اقتصادی و ارایه برنامه بهتر میکند. مردم در مقام رقابت، حزب اول را کنار میگذارند و حزب بعدی را انتخاب میکنند. در کشور ما رقابت سیاسی وجود ندارد تعدادی از این احزاب هم که فعال هستند بیشتر ساخته و پرداخته دولتمردان هستند. یعنی مثلاً آقایهاشمیرفسنجانی به قدرت میرسند و همکاران دولتی ایشان حزبی را راه میاندازند که این حزب در واقع در مقام نقد قدرت آقایهاشمییا دولت نیست بلکه بیشتر در جهت حمایت و کمک به آقایهاشمیاست. یا بعضی از احزاب اصلاحطلب که به برکت دولت اصلاحات روی کار آمدن در حقیقت بیشتر احزاب دولت ساخته هستند تا احزاب مستقل.
یک اشکال این است که وقتی دولتمردان احزاب را برای حمایت از دولت میسازند و خودشان شریک قدرت هستند امکان نقد قدرت برای آنان وجود ندارد. یک دلیل دیگر هم توسعه نیافتگی جامعه است که امروزه هر نقدی را نسبت به حکومت و دولت نوعی تضعیف دولت و همگامیبا مخالفین یا کشورهای خارجی تلقی میکنند. یعنی فضای نقد هم آنچنان نسبت به دولت فراهم نیست و احزاب هم آنچنان پایگاه قوی قدرتمندی در بین مردم ندارند که حزبی ۶ میلیون عضو داشته باشد و نقد جدی وارد کنند و عقبه ۶ میلیون طرفدار یا عضو حزب باعث شود که گوش شنوایی برای این نقد وجود داشته باشد.
اگر انتخابات، مجلس یا ریاستجمهوری یا حتی شوراها براساس برنامه احزاب باشد و برنامه را مردم انتخاب کرده باشند، حزب رقیب میتواند مدعی باشد که شما با این برنامه به مجلس رفتید و این برنامه مورد قبول واقع شده است و چرا به برنامه خود را عمل نمیکنید یعنی سند نقد یک سند قانونی و از قبل ارایه شده باشد؛ چنین مساله ای هم در کشور ما وجود ندارد در حقیقت مردم به برنامهها رأی نمیدهند به اشخاص رأی میدهند، وقتی اشخاصی وارد مجلس شدند اقتضایی عمل میکنند یعنی برحسب گردش اوضاع و اینکه امروز چه صلاح هست، تصمیم میگیرند. وقتی اقتضایی عمل شود جای نقد کمتری میماند خصوصا که ابزار نقد در کشورهای توسعه یافته برای احزاب، عمدتاً رادیو و تلویزیون است که در کشور ما هیچ کدام از احزاب امکان داشتن رادیو و تلویزیون مستقل برایشان فراهم نیست، رادیو و تلویزیون ملی هم که دولتی و حکومتی است. در صورتی که احزاب باید در رادیو و تلویزیون خود صحبتهایشان را بگویند، در لبنان و ترکیه و کشورهای همسایه احزاب دارای تلویزیون و رادیو هستند و روزنامههای مستقل دارند، ابزاری که به وسیله آن باید نقد بیان شود مشخصاً رادیو و تلویزیون و روزنامههای مستقلی است که ارگان آن حزب هستند. برخوردهایی که در کشور ما با روزنامهها شده گاهی به صورت جمعی و یک شبه با یک حکم مثلا دادستان تهران بسته شده است، در فضایی که روزنامه امنیتی برای نقد قدرت ندارد و درواقع رسانه مستقلی وجود ندارد که با پشتوانه قانونی بتواند نقد کند، طبیعی است که احزاب حداکثر نقدی نسبت به فلان شخص مینویسند و در کانال تلگرامیشخصی خود میگذارند که مثلاً حدود ۵ هزار نفر میبینند. بنابراین تضمینی که برای نقد قدرت وجوددارد یعنی آزادی رسانه نیست و این از اشکالات مهم به قانون اساسی ماست که رادیو و تلویزیون را به صورت انحصاری در اختیار حکومت قرار داده و رقیب دولت امکان نقد قدرت در همان سطح برابر با دولت را ندارد. این اشکال مهمیاست که حتما باید در آینده و در فضای مساعدی اصلاح شود. قدرت اگر نقد نشود عیوب آن پنهان میماند و میتواند به صورت نارضایتیهای عمومی و توده وار بروز کند در حالی که اگر حزب نقد کند اشکالات رفع میشود مانند مریضی که اگر زودتر معلوم شود که چه مشکلی دارد شاید بتوان آن را درمان کرد. نوعاً در قدرتهایی که به صورت متمرکز عمل میکنند و تمامیارکان قدرت به صورت متمرکز در دست یک جریان ثابت قرار دارد این مشکل نقد وجود دارد و منحصر به ایران نیست.
* احزاب سیاسی در ایران در بسیاری از برهههای زمانی نقش مهمیایفا کردند که در سال ۹۴ در مجلس، دولت و شورای شهر حزب تأثیرگذاری خود را بیشتر نشان داد. اما به نظر شما لازم نیست پس از اینکه احزاب سیاسی (اصلاحطلب یا اصولگرا) کاندیداهای مورد نظرشان چه در مجلس، چه دولت و چه شورای شهر، بر کرسی قدرت نشست، همچنان برعملکرد آنان نظارت داشته باشند تا به شعارهایی که پیش از انتخاب داده بودند، جامه عمل بپوشانند؟
** کاملاً درست است. نمایندگان محترم که وارد مجلس یا شورای شهر میشوند ممکن است که از حمایت یک جریان سیاسی مثل اصلاحطلبان یا اصولگرایان برخوردار باشند ولی رابطه تشکیلاتی حزبی بین نمایندگان و احزاب وجود ندارد مثلاً در همین انتخابات اخیر که من مسئول کمیته رایزنی و ائتلاف اصلاحطلبان در شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان بودم در واقع لیست نهایی را چند نفر باید امضا میکردند و مسئول کمیته هم من بودم. ما از میان افرادی که تأیید صلاحیت شده بودند، غربال کردیم و تعدادی را در لیست گذاشتیم، بعضی از این افراد را خودمان قبل از این، یک بار هم ندیده بودیم و هیچ ارتباط حزبی بین ما و برخی از افرادی که تأیید شدند و به مجلس رفتند، وجود نداشته است و صرفا چون تأیید شده بودند و بقیه رد صلاحیت شده بودند، ما بین تأیید شدهها امتیاز دهی کردیم و مثلاً براساس اینکه سطح تحصیلات چه کسی بالاتر بوده یا خانواده شهید بوده به مجلس راه یافتند و چون ارتباط تشکیلاتی و ارگانی نبوده، برای ورود به مجلس به صورت اقتضایی عمل کردند و رابطه تشکیلاتی شان با عقبه قطع شد. در حالی که اگر آنها عضو حزب بودند و از طریق حزب بالا آمده بودند، طبیعی بود که وقتی به مجلس هم میرفتند، رابطه حزبی حفظ میشد و آنان باید به حزب خود پاسخگو میبودند و حزب برای اینکه در انتخابات بعدی جایگاه خود را حفظ کند و بتواند از پشتوانه مردم برخوردار باشد، مجبور بود نماینده خود را ساپورت کند و مرتب جلسه بگذارد و طرحهایی که از قبل آماده کرده بود و از قبل به مردم وعده تصویب آن را داده بود، تصویب آن طرحها را از نماینده خود بخواهد.
در شورای شهر اخیر هم همین قضیه واقع شد. چه این دوره که لیست اصلاحطلبان در شورای شهر تهران پیروز شد و چه در دوره دوم و سوم شورای شهر تهران که اصولگراها بیشتر بودند، یعنی هیچ کدام از این افراد به آن صورت رابطه تشکیلاتی و متعهد به حزب نبودند البته ممکن است که برخی اعضای حزبهایی بودند، اما فعالیت چندانی نداشتند و برنامه مشخصی برای کار نداشتند.
برای آینده و رفع این اشکال باید انتخابات را به سمت حزبی شدن ببریم. اولاً دولت از حزبها بخواهد که در تمام استانها و شهرستانها دفتر تأسیس کنند و حزب سراسری یعنی حزبی که در بخشها و شهرستان دفتر داشته باشند مثلا برای ارایه لیست یک حداقلی بگذارند، فرض کنید برای حزبی که حداقل در ۲۰۰ شهر دفتر داشته باشد و تعداد طرفداران آن در کشور یک میلیون باشد، ضوابطی بگذارند به علاوه اینکه به صورت مرحله ای بگویند که در این دوره ۲۵ درصد کرسیهای مجلس در واقع به کاندیدای حزبی اختصاص داده میشود و دور بعد این ۲۵ درصد را ۵۰ درصد کنند. در کشورهایی مثل ترکیه و آلمان که کاملاً نظام حزبی است به ندرت کسی میتواند وارد مجلس شود که کاملا مستقل باشد. ممکن است که ۵ درصد از مجموع کرسیها در اختیار مستقلین باشد چرا که مستقل از احزاب خیلی معنی نمیدهد. در مجلس هم کاملا مشخص است، کرسیهای رنگ قرمز برای متعلق به فلان حزب است و کرسیهایی به رنگ آبی متعلق به حزب دیگر است. موضع گیریها قبلا در حزب کار میشود و برنامهها اعلام میشود و مردم هم میدانند آنکه کوتاهی و بد عمل کرده و غیبت بیشتر کرده و مرتب در مجلس حاضر نمیشود برای کدام حزب است و دقیقا مانند بازی فوتبال، حزبی که غیر فعال است کارت زرد و قرمز به او داده میشود حتی ممکن است یک حزبی را به دلیل بد عمل کردن نمایندگانی که در مجلس دارد و متعلق به آن حزب است از انتخابات محروم کنند و این باعث میشود که دقیقا اعضای حزب که وارد مجلس شدند مانند یک تیم فوتبال قوی عمل کنند و چون بنای آنان بر این است که تورم را از یک عددی پایین تر بیاورند و اشتغال را به فلان سطح برسانند یا آلودگی را حل کنند، تمام تلاش نمایندگان حزب در این جهت است تا حیثیت و آبروی حزب را حفظ کنند. مثلاً در برخی از شهرهای آلمان که من برای دوره تحصیلات تکمیلی بعد از دکتری رفته بودم، حزبی که در شهر فرایبورگ آلمان کرسیهای شورای شهر یا مجلس را به دست آورده بود، وعده داده بود که مثلا بحران آلودگی هوا را حل کند و من دیدم که چه تلاشی میکنند و چه اندازه در شهر مراقب هستند که آلودگی پیش نیاید، مسیرهای مخصوص دوچرخه وجود داشته باشد و به فضای سبز بسیار میرسیدند به طوری که وعدههایشان در پایان چهار سال عمل شود و دور بعد هم مردم به همین حزب رأی دهند.
خانم مرکل نماینده حزب دموکرات آلمان برای اقتصاد این کشور وعدههایی داد، من آن زمان در آلمان حضور داشتم و از نزدیک پیگیری میکردم که نسبت به حزبهای رقیب در خصوص توسعه اقتصادی و بالا بردن صادرات و کاهش واردات و توسعه صنعتی و اقتصادی و رفع بحران بیکاری وعدههایی داده بودند که در پایان آن دوره ۵ ساله موفق شدند بخش عمده ای از برنامههایشان را عملی کنند در نتیجه در انتخابات بعدی هم مجددا رأی آوردند و ایشان توانست دولت را تشکیل دهد. خانم مرکل دو دوره بر مسئولیت بودند به علت اینکه مردم مقایسه میکنند حزب ایشان را حزبهای رقیب و در هر شهری مردم دقیقاً آمارهای حزبی را دارند و رقابت آزاد است؛ این رقابت آزاد باعث میشود که مردم بتوانند انتخاب کنند و در این میدان هر کدام از اعضا و ابزار تبلیغ خود از جمله رادیو، تلویزیون و روزنامه دارند و برنامه را برای مردم بیان میکنند؛ آنها یک سیستم نظارت مانند شورای نگهبان ایران ندارند که بسیاری از کاندیداهای قوی و با سابقه را به عنوان نظارت حذف کنند در حقیقت سیستم حذف ندارند، در این کشورها سیستم نظارت، نظارت میکند منتها کسی را حذف میکند که سابقه فساد، اختلاس، دزدی و ارتشاء داشته باشد. ما در ایران صدها بلکه هزاران کاندیدای مجلس را در همین انتخابات اخیر حذف کردیم. من لیست مفصلی تهیه کردم و از طریق ریاست محترم جمهوری درخواست داشتم که خدمت مقام رهبری ببرم، تعداد زیادی از کاندیداهایی که سابقه جبهه داشتند و خانواده شهید بودند و افرادی که نه تنها نماز واجب بلکه نماز مستحبشان هم ترک نمیشد و اهل حساب بودند یعنی خمس و سهم امام را با مراجع حساب میکردند با عنوان عدم اهتمام به اسلام رد صلاحیت شدند، این سیستم در هیچ کشوری که براساس دموکراسی و احزاب اداره میشود، وجود ندارد. نتیجه این میشود که حزبی که میخواهد کشور را اداره کند کاندیدای اصلی خود را در این نظارت از دست میدهد و به سراغ افراد رده چندم میرود. ما چند لیست برای تهران تهیه کرده بودیم، حدود ۴ لیست سی نفره ما کلاً رد صلاحیت شد و ما به سراغ لیست ۵ رفتیم. طبیعی است که در چنین شرایطی اصلاحطلبان و حتی اصولگرایان نمیتوانند بگویند که من وعده میدهم که این مشکلات را حل کنم چون افرادی که فکر میکنند با آنها میتوانند مشکلات را حل کنند، به وسیله شورای نگهبان رد صلاحیت میشوند.
شورای نگهبان در مقابل رد صلاحیت به هیچ کسی پاسخگو نیست، اگر در اثر نرفتن نمایندههای قوی و با سابقه و با تجربه مشکلات کشور حل نشود و بحران روی بحران اضافه شود و کار به بن بست برسد واقعاً چه کسی باید پاسخگو باشد. افرادی که سابقه کاری زیادی ندارند، مثلا کسی مدیر مدرسه ای بوده، خانواده شهید و ایثارگر بوده، او را تایید کردیم و به مجلس رفته است، طبیعی است کسی که حتی یک روز یک بخشداری را اداره نکرده نمیتواند بحرانهای ملی را در مجلس حل کند. این فرد توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت شده و شورای نگهبان میتواند بگوید که شما افراد کافی برای بستن لیست داشتید و ما تعداد کافی تأیید کردیم ولی کسی که سی سال جمهوری اسلامیروی آن سرمایه گذاری کرده، وزیر و معاون وزیر و نماینده مجلس بوده و به سرمایه کشور تبدیل شده، این فرد امکان ورود به مجلس را پیدا نمیکند. من مسئول بخشی بودم که باید با نامزدهای محترم مجلس و شورای شهر مصاحبه میکردم و لیست را میبستم، من به عنوان کسی که چهل است که در تهران کار سیاسی میکنم، برای اولین بار بود که با آنان صحبت میکردم حتی به اسامیبرخی از آنها آشنا نبودم و ما آنها در لیست قرار دادیم و از آنها حمایت کردیم و وارد مجلس شدند و اکنون هم ناراحت نیستیم. یا باید لیست نمیدادیم و کنار میکشیدیم که نمیخواستیم این کار را کنیم یا باید لیست میدادیم و با همین وضعیت ایستادیم. اما به طور کلی کسی که در تهران حتی در حد یک بخشداری و فرمانداری تجربه کار سیاسی، اجتماعی و اجرایی ندارد، وقتی به مجلس رفت چطور میتواند سرنوشت دهها وزارت خانه، استانداریها، دانشگاه و مشکلات کلانی که گریبانگیر دستگاه اجرایی ماست را حل کند!؟ این اشکال جدی در کشور ماست. در کشورهایی که براساس دموکراسی و روال حزبی عمل میشود اصلا چنینی چیزی امکان وقوع ندارد.
* این دوره برای جریان اصلاحات، بسیار مهم است چرا که به نوعی دولت، مجلس و در تهران شورای شهر و شهرداری از اصلاحطلبان هستند، به نظرتان عملکرد این نهادها تا به امروز چقدر توانسته اعتماد مردم به اصلاحطلب را حفظ کند؟
** این سوال سرنوشت سازی برای ماست. در واقع پاشنه آشیل اصلاحطلبان عملکرد مجلس و شورای شهر است و اینکه آیا ما به وعدههای خود عمل کردیم یا خیر!
اینکه من میگویم آیا ما توانستیم افراد قوی و توانا را به مجلس یا شورای شهر بفرستیم، اول کلام است. به نظر من اگر ما میتوانستیم افراد قوی را وارد مجلس کنیم به بسیاری از وعدههای خود هم میتوانستیم عمل کنیم. در شرایط فعلی این مجلس نسبت به مجالس قبل از حیث اینکه معتدل هستند و هیاهو و بعضی از سر و صداها و به هم ریختن آرامش جامعه که در مجلس قبل بوده را ندارد. شاید برای ارزیابی زود باشد و اصرار ما این است که ببینیم کدامیک از نمایندگان به وظایف خود عمل میکنند و رصد کنیم و دور بعد اگر امکان لیست دادن باشد افراد موفق را در لیست بگذاریم.
دولت فعلی هم گرچه اعلام نکرده که دولت اصلاحات است، ولی به هر حال عقبه آقای روحانی عقبه اصلاحطلبان بوده و در مقابل رقیب از شانس حمایت عمده اصلاحطلبان برخوردار شده بنابراین هم عملکرد آقای روحانی، هم مجلس و هم شورای شهر به اسم اصلاحطلبان نوشته میشود. تا به امروز آنطور که باید و شاید و آنگونه که انتظار داشتیم در کاهش بیکاری، آلودگی هوا، مشکلات ترافیک، حل بحرانهای اقتصادی و گشایش زندگی مردم موفق نبودند و به نظر من آن انتظار برآورده نشده است. مردم تفاوت چندانی با حضور این مجلس با مجلس قبلی در زندگی یومیه خود احساس نمیکنند. ما میتوانیم مدعی باشیم که مجلس آرامش بیشتری دارد و دقت بیشتری میکند و گزارش فساد کمتری از آنها نقل شده، این دولت نسبت به دولت قبل از حیث گشایش فضای سیاسی، حل بحران مربوط به انرژی، قضیه برجام و غیره موفق تر بوده، ولی مردم این میزان را قبول ندارند، مردم باید عملکرد مجلس و دولت را در زندگی یومیه، گشایش اقتصادی و معیشت خود یا به عبارت بهتر سر سفره خود ببینند. امروز فشار بیکاری و رکود بازار بسیار نگران کننده است و مردم دارند به تدریج امید خود را از دست میدهند و میگویند که چه فرقی بین شما و اصولگرایان از حیث معیشت ما وجود دارد.
توزیع عادلانه ثروت و امکانات و خصوصا توجه به مناطق حاشیه ای و دور دست، مناطقی مثل کردستان، کرمانشاه، ایلام، خوزستان، آذربایجان غربی و سیستان و بلوچستان و حل بحران بیکاری در این مناطق ضروری است. استانهای جنوب غربی ما بحران آلودگی هوا دارند، از حیث سیاسی تهران نشینها و شهرهای بزرگ هستند که بیشتر به مسایل سیاسی توجه میکنند، ولی مناطق محروم حاشیه تهران و کرج که جمعیت بسیاری را در بر میگیرد، به تاثیر اصولگرا و اصلاحطلب را در آرامش منطقه خود، پایین آمدن فساد، کاهش دزدی و ارتشاء و گردش صحیح امور و پایین آمدن آلودگی هوا و افزایش اشتغال و بهتر شدن سر و سامان گرفتن وضعیت تحصیلی فرزندانشان توجه دارند، تا حدی این مسایل در عملکردها دیده شده، اما بسیار کم است.
ناراحتیهایی که اخیراً در جامعه پیش آمد نشان میداد که مردم هنوز عملکرد اصلاحطلبان را به صورت ملموس باور نکردند. شعارهای برخی از مردم نشان میداد که از این دسته بندیهای سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا حتی در برخی از شهرها عبور میکنند در حالی که چند ماهی بیشتر نیست که مردم به دولت روحانی رأی دادند و ایشان با رأی بسیار خوبی توانسته در مسند خود ابقا شود، اما انتظارات مردم خیلی بالاتر است زیرا مردم اوضاع ما را با اوضاع قبل از انقلاب مقایسه نمیکنند، اوضاع ما را با کشورهای دیگری از جمله ترکیه، ارمنستان، دبی و آذربایجان مقایسه میکنند و میبینند که در کشورهای همسایه چه اندازه رونق اقتصادی وجود دارد و چطور ترکیه به راحتی توانسته وارد بازار اروپا شود و چطور ارز خود را تثبیت کند در حالی که ارز ما در حال سقوط است.
در اوایل دولت آقای احمدینژاد تا اواخر دولتشان، دلار در این کشور به هزار تومان رسید و اکنون از ۴ هزار تومان عبور کرد و این به معنی سقوط تدریجی ارز ملی و ارزش اقتصاد ملی است. مردم مقایسه میکنند که چطور ترکیه توانسته ارزش لیر را حفظ کند و بازار منطقه را نه تنها در ایران بلکه در اطراف ایران مانند ترکمنستان، قزاقستان، تاجیکستان و سایر مناطق به دست بیاورد، اما وضعیت ایران این چنین است.
مردم مرتب سفر میکنند و امروز تبادل اطلاعات به صورت بسیار بالایی واقع میشود. ما در مقایسه نُرمهای جهانی باید خود را نشان دهیم، این کافی نیست که بگوییم نسبت به قبل از انقلاب یا ۱۰ سال پیش به کجا رسیدیم، مردم میگویند که ترکیه ۴۰ سال پیش عقب تر از ایران بوده، کره جنوبی عقب تر از ایران بوده و صنعت خودروسازی در ایران همزمان با کره جنوبی شروع شده است، مردم اینگونه مقایسه میکنند و اکنون میبینند که کره جنوبی توانسته بازارهای اروپا و حتی آمریکا را در خودروسازی به دست بیاورد، اما در داخل ایران خودروسازی مشکل دارد. این ضعف مدیریت و اداره امور، اصلاحطلب و اصولگرا نمیشناسد، مردم این ضعف را به ناکارآمدی مجموعه سیستم منتسب میدانند. مردم میبینند که ترکیه ۴۰ سال پیش در کجای اقتصاد بوده و یکی از بدهکارترین کشورهای دنیا بوده و امروز جزو ۸ کشور توسعه یافته صنعتی دنیا است. مردم انتظار دارند ایران هم مانند کشورهای دیگر پیشرفت کند نه اینکه خودمان را در داخل مقایسه کنیم و خود را مثلا با قبل از انقلاب مقایسه کنیم و بگوییم که قبل از انقلاب چند روستا برق نداشت و امروز چند روستا برق دارد! طبیعی است که اگر دولت شاه هم در ایران بود به روستاها برق میداد این مساله خیلی نمیتواند در حال حاضر برای مردم ملاک باشد. ملاک موفقیت اصلاحطلب و اصولگرا در رقابت جهانی در مقایسه با نُرمهای جهانی کشورهای توسعه یافته است.
* در یکی از صحبتهایی که داشتید بیان کردید که اگر آقای روحانی در چهار سال آینده به وعدههایی که به مردم و بدنه اجتماعی جریان اصلاحات داده عمل نکند این خطر وجود دارد که عقبه اجتماعی جریان اصلاحات و دولت در انتخابات۹۸ و ۱۴۰۰ دچار ضعف شود و نتواند به اهداف خود برسد. با توجه به اتفاقات اخیری که در کشور افتاد، میتوانید چهار سال آینده را پیش بینی کنید؟ به نظرتان مردم باز هم به اصلاحطلبان اعتماد میکنند؟
** اینکه چقدر مسایل اخیر که در کشور اتفاق افتاد، مربوط به تحریکات خارجی باشد بحث دیگری است، اما به هر حال اینکه در نزدیک ۱۲۰ شهر ما مخصوصا جوانان بیرون بیایند و نارضایتی خود را اعلام کنند هشدار بسیار مهمیاست و قابل توجه همه مسئولین کشور ماست. ما بعد از انقلاب اسلامیدر سال ۵۷ در این سطح احساس نارضایتی و اعلام نارضایتی این چنینی نداشتیم، البته در سال ۸۸ حجم جمعیتی که در تهران وارد خیابان شدند بسیار بود، اما این جمعیت در تهران و چند شهر دیگر بود، اما اخیرا دیدیم که در بیش از ۱۲۰ شهر که دور از مرکز هستند و جمعیت آنان خیلی سیاسی نیست، بیرون آمدند و اعتراض خود را اعلام کردند و این هشدار مهمیاست چرا که این اعتراضات میتواند به معنی عبور از اصلاحات و اصولگرا باشد.
ما در سالهای اخیر در تهران و شهرستانها خصوصا مناطق دوردست اعلام حمایت از اصلاحطلبان محصور نداشتیم و شعارها بیشتر مسایل اقتصادی و معیشتی و بعضا حتی عبور از جمهوری اسلامیبوده است. این مساله نشان میدهد که یک خطر جدی برای انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ در پیش داریم هم برای اصلاحطلبان و هم اصولگرایان.
اگر دولت به معنی اعم کلمه بتواند وضعیت را کنترل و رضایت عمومیرا جلب کند، با سعه صدر و روی گشوده به سراغ مردم برود و بتواند بخشی از مشکلات را حل کند، در شرایط عادی اقبال عمومیدر مجموع در مناطق محروم به اصلاحطلبان بیشتر از اصولگرایان است، مثلا در همین انتخابات اخیر درصد رأی جناب آقای روحانی در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان و کردستان از تمام استانهای کشور نسبت به رقیبشان بیشتر بود و این نشان میدهد که مناطق محروم فکر میکنند که اگر قرار است کاری شود در داخل نظام با همین قانون اساسی، اصلاحطلبان قابل اعتماد تر هستند و میتوان روی حرفهای آنها حساب کرد. بنابراین اگر دولت بتواند به نارضایتیها غلبه پیدا کند و به وعده ای که در مورد بودجه دولت داده و آقای روحانی هم مجددا در ملاقاتی که با وزیر اقتصاد و دارایی و مجموع کارکنان و معاونین ایشان داشتند اعلام کردند که تلاش داریم برای حل بیکاری بودجه بیشتری اختصاص دهیم و برخی از معضلات را حل کند و قدرت توزیع عادلانه ثروت را داشته باشد و به حدی به مشکلات پایان دهد، فکر میکنیم که در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ ریاست جمهوری موفق باشیم و آرای مردم را جذب کنیم. اما اگر نارضایتی مردم ادامه پیدا کند و برخوردها خشن تر شود و به مسایل دیگر کشیده شود در آن صورت مردم از اصلاحطلبان روی برگردان میشوند ولی این به معنای آن نیست که به سمت اصولگرایان میروند. اشتباهی که بعضاً واقع میشود این است که برخی فکر میکنند مردم اگر از اصلاحطلبان زده شدند حتما به اصولگرایان مراجعه میکنند. در برخوردهایی که در دانشگاهها صورت گرفت و مثلا زمینه سخنرانی برخی از اساتید اصلاحطلبان را گرفتند، تصور بر این بود که اگر سخنرانی این اساتید در دانشگاه منتفی شود، حتما دانشجویان پای منبر اساتید اصولگرا میروند، این اشتباهی است که بخشی از بدنه حاکمیت در حوزههای دیگر هم مرتکب میشوند و فکر میکنند که اگر به دولت روحانی کمک نکنند و نارضایتی را بالا ببرند، مردم از روحانی زده میشوند و به سمت اصولگرایان بر میگردند.
کسانی که ناراضی هستند و به خیابان میآیند و گاهی هم تظاهرات آنان به خشونت کشیده میشود، کاری به اصلاحطلب و اصولگرا ندارند و فکر میکنند مجموع کسانی که تاکنون کار کردند موفق به انجام وعدههایی که جمهوری اسلامیاز نظر عدالت و توسعه سیاسی داده، نبودند، مردم مجموع مدیران ارشد از صدر تا ذیل را با مدیران ترکیه، کره جنوبی، آلمان و بسیاری از کشورهای دیگر مقایسه میکنند و فکر میکنند که حتی در منطقه، کشور بسیار پر جمعیتی مثل هندوستان که در ۱۵ یا ۲۰ سال پیش خیلی عقب تر بود امروز یکی از کشورهای توسعه یافته جهان میشود و حتی چند سال آینده یکی از اقتصادهای بزرگ دنیا خواهد بود، اما ایران نسبت به این کشورها بسیار عقب تر است.
مردم مدیران ایران اعم از اصلاحطلب یا اصولگرا از صدر یا ذیل را با رهبران مالزی مقایسه میکنند و میگویند که مالزی سی سال پیش کجا بوده و ما اکنون به کجا رسیدیم. این مقایسههاست که مردم را به نارضایتی از ناکارآمدی مجموع سیستم میرساند. متاسفانه تحلیل گران سیاسی ما و کسانی که تلویزیون و تریبون دستشان هست، تلاششان این است که نارضایتی را به خارج نسبت دهند و بگویند که ما موفق بودیم و اگر نا موفق بودیم مثلا آقای احمدینژاد باعث آن بود و طرف مقابل هم آقای روحانی را مقصر جلوه دهد. اینکه احمدینژاد یا روحانی نا موفق بوده، مهم نیست مهم این است که این دو از مدیران ارشد جمهوری اسلامیهستند. به هر حال آقای احمدینژاد ۸ سال رییس جمهور این ممکلت بوده، اینکه هر روز یکی از گوشههای مفاسد ایشان را اعلام کنیم و بگویم که در حال رسیدگی هستیم برای مردم کفایت نمیکند، به هر حال ۸ سال ایشان در رأس قوه مجریه بوده، معاون ایشان معاون اول مملکت بوده است. ثابت کردن این مساله که ناکارآمدی و ضعف مربوط به اصلاحطلبان یا اصولگرایان هست، هیچ مشکلی از نارضایتی عمومیمردم کم نمیکند. مردم امروز کشور را در مقیاس جهانی مقایسه میکنند. امروز سرعت بالای تبادل اطلاعات و گردش آزاد اطلاعات ایجاب میکند که رهبران ایران خودشان را در طراز رهبران کشورهای مشابه عرضه کنند.
نسبت دادن نارضایتیها به فلان سایت خارجی یا فلان عامل ضد انقلاب هیچ مشکلی را حل نمیکند اگر واقعا سایتهای ضد انقلاب یا افراد فراری از ایران انقدر قدرت داشته باشند که در ۱۲۰ شهر و استان ما بتوانند بحران ایجاد کنند و مردم را به خیابان بیاورند، فاجعه است. چرا انقدر نارضایتی باشد که یک سایت ضد انقلاب بتواند مردم را به خیابان بیاورد این مشکل را بدتر میکند. عرض من این است که ما برای سال ۱۴۰۰ نباید فکر کنیم که کدام جریان سیاسی موفق میشود، بیشتر باید فکر کنیم که مردم به کارآمدی جمهوری اسلامیو توانایی مدیران و دولتمردان جمهوری اسلامیاعتماد پیدا میکنند یا اعتمادشان سلب میشود. به جای اینکه برای امید به اصلاحطلبان و اصولگرایان رقابت کنیم باید امید به دولتمردان جمهوری اسلامیرا ایجاد کنیم. تولید ملی ایران در سطح رقابت جهانی باید در سطح کره جنوبی قرار بگیرد چون با آنها یا زودتر از آنها شروع کردیم. ما به لحاظ اقتصادی و گردشگران خارجی باید خود را با ترکیه مقایسه کنیم که بسیاری بیشتری از درآمد نفت ما فقط از طریق گردشگران خارجی درآمد کسب میکند. ما باید به لحاظ آزادی مطبوعات و رسانهها خود را با ترکیه و حتی لبنان مقایسه کنیم ما در حد لبنان و ترکیه هم آزادی رسانه و مطبوعات و صدا و سیما نداریم و این مشکلات جدی است که امکان رقابت آزاد را از بین میبرد و ما چون در کشور رقابت آزاد نداریم، فقدان رقابت باعث میشود که ناکارآمدیهای نظام تحت پوشش تبلیغات وسیع صدا و سیما و ائمه جمعه که همه یک مطلب را تکرار میکنند پوشیده بماند و اشکالات دیده نشود و بیشتر سعی میشود که اصلاحطلبان و اصولگرایان اشکالات را متوجه یکدیگر کنند و این به نظر من پوشاندن مشکلات اصلی کشور است که در بطن جامعه وجود دارد و کمتر دیده میشود.
* فرمودید که احتمال دارد مردم از اصلاحطلبان و اصولگرایان رد شوند. اتفاقا بارها و بارها بسیاری از سیاسیون و مسئولان فعلی کشور در خصوص ظهور مجدد پوپولیسم در انتخابات ۱۴۰۰ ابراز نگرانی کردند. البته این نخستین بار نیست که صحبت از ظهور مجدد این پدیده در عرصه سیاست کشور میشود، شما چقدر احتمال میدهید پوپولیستی دیگر در کشور ظهور و بروز کند و قدرتی را به دست بگیرد؟
** دولت آقای احمدینژاد بعد از دولت خاتمیروی کار آمدند، یعنی دولت اصلاحطلبی که سعی میکرد تمام مقررات را رعایت کند و به نظر من بعضی از ارکان قدرت میدان ندادند که آقای خاتمیموفق باشد و مردم را به اصول پایبند نگه دارد لذا جریانی رشد کرد که پشت به همه اصول کرد، بسیاری از اصول را زیر پا گذاشت، چه اصول مربوط به اصلاحطلبان و چه اصول مربوط به اصولگرایان، به طوری که اکنون اصولگرایان هم از رفتار احمدینژاد اعلام تبرّی میکنند، همه اتفاقی میتواند در ۱۴۰۰ واقع شود، اگر کمک نشود که آقای روحانی در چارچوب اصول، کشور را جلو ببرد، اگر با او همراهی نشود که متاسفانه علایم عدم همکاری دیده میشود چرا که ایشان برای انتخاب یک وزیر بیش از ۱۰ نفر معرفی میکند و موفق نمیشود، ما در قضیه وزارت علوم دیدیم که کاندیدایی که مورد حمایت دانشگاهها و اساتید بود و دولت از او حمایت میکرد، رأی نیاورد در حقیقت قوه مجریه امکان معرفی و رأی گرفتن برای کاندیدای مورد نظرش در وزارت علوم را ندارد و بعد از این هم که وزیری در دانشگاه میآید نمیتواند موفق عمل کند. آنقدر توزیع قدرت شده و شوراهای بالادستی غیر مسئول برای دانشگاهها و دستگاهها ایجاد شده که اصولا محلی برای کار وزیر نمانده، ما هم اگر وزیر علوم باشیم خیلی اختیار نداریم که بتوانیم کار دیگری کنیم. این نوع توزیع قدرت و فشل ساختن دستگاههای اجرایی باعث میشود که قوه مجریه نتواند موفقیت خود را نشان دهد بنابراین در فضای اینگونه که اصول حاکم نیست میتواند در هیاهو بازار، در شعارهای عوام فریبانه یک جریان پوپولیسم دیگری مثل آقای احمدینژاد بیاید و با شعارهای ملی گرایانه و توزیع عادلانه ثروت و فقر در انتخابات رأی بیاورد.
http://newspaper.mardomsalari.ir/4521/page/7
ش.د9604750