تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۱  ، 
کد خبر : ۳۰۹۸۷۵
سخنرانی امیر محبیان در نشست «بررسی ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ناآرامی‌های دی‌ماه 96»

ایران در آستانه زلزله 7.5 ریشتری

(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/11/07 ـ شماره 559 ـ صفحه 9)

تحلیل وقایع دی‌ماه بسیار مهم است. بررسی من نشان می‌دهد این اتفاقات اخیر، اگر درست تحلیل شوند، یک پیش‌لرزه هستند و می‌توانند لرزش هفت‌ونیم ریشتری را در پی داشته باشند؛ دلایل آن را در ادامه خواهم گفت. بنابراین تحلیل دقیق این امر بسیار اهمیت دارد چون این اتفاقات مبتنی‌بر یک سامان و سازمان سیاسی نبودند، ابعاد مخرب آن می‌تواند بسیار مخرب‌تر از ابعاد سازنده آن باشد، اما اگر این امر درست تشخیص داده شود، این امر می‌تواند هشیاری بسیار خوبی باشد و از افتادن ما در برخی چاله‌ها و چاه‌های بزرگ جلوگیری کند.

معتقدم بحران «کارآمدی» بحرانی است که به‌طور فراگیر روبه‌روی ماست. این بحران در حال ایجاد نوعی «بحران مشروعیت» است، اگر نگوییم آن را ایجاد کرده است. می‌گویند واقعیت می‌آید و لایه لایه روی حقیقت را می‌پوشاند. بحران مشروعیت در پی بحران کارآمدی رخ می‌دهد.

به‌مرور با این‌که یک آرمان را ممکن است ما حقیقت بشماریم، ولی واقعیت‌ها و ناتوانی‌ها باعث می‌شود مردم به این ذهنیت برسند که گویا آن اعتقاد یا برداشتی که از آن وجود داشت به‌کلی غلط بوده است. این مسئله‌ای جدی است؛ به‌ویژه برای نظام اعتقادی به نام جمهوری اسلامی ایران. باید بدانیم «مشکلی» که شنیده نشود کم‌کم به «مسئله» تبدیل می‌شود؛ مسئله‌ای که حل نشود به «اعتراض» تبدیل می‌شود، اما اگر آن صدا شنیده شود، در حد اعتراض می‌ماند.

وقتی صدا شنیده نشود، انسداد ایجاد می‌شود و انسداد شورش ایجاد می‌کند. به نظر من، وقایع دی‌ماه چهار علت اساسی داشت. در این شرایط، مدل تد رابرت گر را برای توضیح مناسب می‌دانم.

اولین دلیل «افزایش انتظارات» بود. بالارفتن شدید انتظارات در بین مردم، به‌دلیل عملکرد خود مسئولان بود. دومین دلیل این بود که امکانات مالی کشور کاهش یافت. این امر به‌دلیل ادامه آسیب‌هایی که وجود داشت، یا ادامه تحریم‌ها به وجود آمد؛ بنابراین دولت نه‌تنها نتوانست انتظارات مردم را برآورده کند، شکاف دوسویه‌ای بین انتظارات افزایش‌یافته و امکانات کاهش‌یافته در مردم احساس محرومیت نسبی ایجاد کرد. فراموش نکنیم ماهیت این اعتراض‌ها اساسا اقتصادی بودند. بسیاری از مناطقی که در آن این اعتراضات اتفاق افتاد، معمولا در اعتراضات سیاسی پیشگام نبوده‌اند؛ مثلا لرستان پیشگام اعتراضات سیاسی نبوده است، همچنین مشهد و قم. اگر آمارها را بررسی کنیم، می‌بینیم آمار بیکاری در این مناطق بسیار زیاد است. بحران جدی‌ای که در موسسات اعتباری مالی مشهد رخ داد یا زلزله کرمانشاه ناکارآمدی در حل مسائل را به نحو کامل نشان داد. اتفاقا افرادی که اعتراض کردند، با مبنای جدی وارد اعتراض شدند. می‌دانیم سوءاستفاده‌هایی هم از این ماجرا شد، اما آن بحث دیگری است و اگر ما همه‌چیز را به سوءاستفاده‌ها فروبکاهیم، چشممان را به روی حقایق بسته‌ایم.

نکته بعد این است که بی‌توجهی به علوم انسانی به تدبیر حاکمیتی ما صدمه زده است. ما باید بتوانیم ذهن موجود دینامیکی مثل انسان را بفهمیم که دائما در حال تغییر است. این امور متدهای عقیدتی نیستند، بلکه متدهای علمی هستند و می‌توانند به حاکمان ما نشان بدهند در ذهن پنهان جامعه «نهان روش» ما چه می‌گذرد. در این جامعه نهان روش ایرانی، معمولا بین آن‌چه افراد می‌اندیشند و می‌گویند فاصله وجود دارد. اگر این‌ها را نبینیم نمی‌توانیم راه‌حل ارائه بدهیم.

سومین دلیل، ایجاد تصویری ناکارآمد از نظام در چشم توده‌هاست.

وزارت ارشاد طرح ملی با عنوان ارزیابی سرمایه اجتماعی ایرانیان را در سطح کشور انجام داد. این ارزیابی نشان داد قریب 75درصد مردم معتقدند سیستم در حل مشکلات آن‌ها ناکارآمد است. این همان زلزله هفت‌ونیم ریشتری است که می‌گویم اگر رخ بدهد خیلی خطرناک است. بسیار روشن است مردم حکومت را برای حل مشکلاتشان می‌خواهند. مسئولان کشور مسئول حل مسئله‌ هستند و نه مسئول طرح مسئله. وقتی مسئولان دائما طرح مسئله می‌کنند، اما خودشان راه‌حلی ارائه نمی‌دهند، بذرهای ناامیدی را در جامعه به وجود می‌آورند. امروز تصویر ناکارآمدی از نظام در اذهان به وجود آمده است. آن‌چه در ذهن می‌گذرد و در احساس مردم، از آن‌چه درواقعیت می‌گذرد، مهم‌تر است؛ یعنی مردم براساس احساس خود عمل می‌کنند، نه لزوما براساس واقعیت‌ها.

برداشت مردم از واقعیت، الزاما براساس اصول منطقی نیست. رشته من فلسفه غرب است، ولی با ارسطو که می‌گوید انسان موجودی عاقل است، اختلاف‌نظر جدی دارم. انسان موجودی است عاطفی که از عقل برای توجیه دستاوردهای خودش بهره می‌گیرد؛ البته هرچه علم جلو می‌رود، کمک می‌کند عاطفه کنترل شود؛ بنابراین احساس مردم اهمیت زیادی دارد.

جدای از این، تصویر تاریک جامعه از فردای خودش امید به آینده را در توده‌ها شدیدا کاهش داده است. نگرش‌سنجی‌ها نشان داده است قریب به 70 تا 75 درصد از مردم نظرشان این است که آینده یا بدتر از امروز می‌شود یا بهتر نمی‌شود. این تصور انگیزه چنین حرکت‌هایی را ایجاد می‌کند و جامعه دچار نوعی افسردگی و هراس از آینده می‌شود که بسیار خطرناک است.

این چهار عامل زمینه ذهنی لازم برای اعتراض را بین مردم فراهم کرد. نه فقط برای کسانی که به خیابان‌ها آمدند، برای کسانی که فقط ناظر این وقایع بودند، اما به دلایلی وارد این جریان نشدند و تنها از جهاتی همدلی با ماجرا داشتند، اما عواملی هم این امر را تشدید کرد. یکی از این عوامل وعده‌هایی بود که مسئولان در انتخابات می‌دادند.

قبل از انتخابات مسئولان حرف‌هایی می‌زنند که بعد از انتخابات به انجام آن تعهدی ندارند، گویی رقابت اجازه می‌دهد که هر وعده‌ای داده شود؛ بنابراین در انتخابات تصویری بسیار امیدبخش می‌دهند که اگر ما روی کار بیاییم، همه‌چیز را درست می‌کنیم، اما این وعده‌ها بعد از انتخابات در عمل تحقق پیدا نکرد. این کار را هم همه رؤسای‌جمهوری انجام داده‌اند. هنگام برجام هم سطح توقع به‌شدت بالا رفت و گفتند آینده و همه‌چیز به زودی خوب خواهد شد.

سومین عامل که باعث تشدید وضعیت موجود شد، کاهش امکانات بود؛ یعنی با این‌که فکر می‌کردند مسائل را با پول می‌توان حل کرد و اگر پول به کشور بیاید مسائل حل می‌شوند، اما پول به کشور نیامد یا اگر آمد یکسری چاله‌های پنهان وجود داشت که این پول‌ها به آن چاله‌ها رفت و این پول برای مردم نمودی پیدا نکرد.

ضعف و ناکارآمدی مدیریتی ما بسیار جدی است. بسیاری از مدیران ما «مدیر هزینه» هستند؛ یعنی آن‌ها نمی‌توانند یک بخش خصوصی را اداره کنند. علت این است که اول تولید نمی‌کنند که بعد مصرف کنند، بلکه آن‌ها تولیدی را که وجود دارد مصرف می‌کنند؛ یعنی سرمایه ملی را. زمانی نفت می‌فروختیم و کشور را با آن اداره می‌کردیم، بعد اوراق قرضه فروختیم و کشور را اداره کردیم. امروز هم باید اوراق قرضه بفروشیم و خرج آن اوراق قرضه را بپردازیم.

چهارم، گسترش دسترسی به داده‌های خبری غیررسمی است. تلگرام و گسترش گوشی‌های هوشمند نمونه‌های روشن در این ماجرا بود. ما دو نوع مدل حکمرانی می‌توانیم داشته باشیم؛ یکی از کارکردهای مهم حاکمیت کنترل است؛ البته منظورم الزاما کنترل فیزیکی نیست. ما هنوز براساس مدل‌های پیشین فکر می‌کنیم که معتقد است: «اگر می‌خواهی رفتار مردم را کنترل کنی، باید داده‌هایی را که به آن‌ها می‌رسد کنترل کرد.» این مدل بسیار قدیمی است و 50سال پیش در دنیا کنار گذاشته شده است. باید بدانیم ورودی و خروجی واردشده به ذهن مردم یکی نیست. دیده‌ایم وقتی اتفاقی در جامعه می‌افتد، ده‌ها برداشت از آن وجود دارد. حکومت هوشمندانه به مدیریت داده‌ها نمی‌پردازد، بلکه براساس آمار رسمی سال 92، دومیلیون گوشی هوشمند، سال 93، 20میلیون گوشی هوشمند، سال 94، 40میلیون گوشی هوشمند و در پایان سال 95، صد میلیون گوشی هوشمند در کشور داشته‌ایم؛ یعنی به‌ازای هر فرد نزدیک دو گوشی. به هیچ عنوان امکان کنترل این فضا وجود ندارد. خود آقای پاول دورف درباره تلگرام گفته است که 180میلیون کاربر داریم که 40میلیون نفر از این افراد در ایران هستند. 40درصد از ترافیک اینترنت ایران متعلق به تلگرام است. فقط 500هزار کانال فارسی‌زبان در تلگرام وجود دارد.

مسئله بعد بمباران جامعه با اخبار منفی است. بیشترین اخبار منفی از سوی مقامات کشور به جامعه انتقال پیدا می‌کند. من فقط مثال می‌زنم از یک خبر که یک مقام مسئول دولتی گفته است که ما حدود 10 تا 12میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند. نرخ بیکاری 12درصد است و در بین جوانان 24 درصد است. 19میلیون نفر با مشکل بدمسکنی روبه‌رو هستند. نیم‌میلیون نفر به‌دلیل تصادفات معلول و 40 هزار نفر مجروح می‌شوند. به‌دلیل شهرنشینی و آلودگی هوا بیش از 30 میلیارد دلار خسارت می‌دهیم. رتبه اول مشکلات قلبی و عروقی را داریم و 23درصد مردم هم اختلال روانی دارند. این آماری است که فقط در یک خبر داده شده است. نمی‌گویم این مسائل گفته نشوند، اما این مسائل برای حل‌شدن است. نباید افکار عمومی را دائما با این اخبار بمباران کنیم؛ چون نوعی افسردگی در جامعه به وجود می‌آوریم.

اعتراض به موسساتی مثل کاسپین که رخ داد، در جامعه احساس شنیده‌نشدن ایجاد کرد. گفتند ما با مردم در اعتراضات اولیه چون خلاف قانون نبود به‌هیچ‌وجه برخورد نکردیم، حتی به آن‌ها سرویس هم دادیم، اما مسئله این است که به این مسئله دوهزار اعتراض شد، ولی شنیده نشد، وگرنه دلیلی نداشت تکرار بشود؛ بنابراین احساس شنیده‌نشدن خیلی مهم است. مسئله دیگر این است که ما در مواقع روبه‌روشدن با بحران، پروتکل‌های آماده‌ای نداریم. در همه دنیا در بحران‌ها پروتکل‌هایی دارند که در مواقع رخ‌دادن بحران‌هایی مثل زلزله می‌دانند مسئولان چه کار کنند، چطور حرف بزنند و چطور همدلی کنند.

تنها کاری که می‌کنیم این است که رسانه‌ها تا مدتی ساکت بمانند و فکر می‌کنیم اگر رسانه‌های ما به این مسائل نپردازند، مسئله حل می‌شود، اما وقتی رسانه‌های ما اخبار درست را نمی‌گویند، شایعه جایگزین می‌شود.

آخرین مورد هم نابالغی سیاسی جناح‌ها و جریان‌های کشور است که منافع شخصی و گروهی خود را بر منافع ملی ترجیح می‌دهند و برای زدن همدیگر از همه امکاناتی که دارند استفاده می‌کنند. در ذهن مردم این است که همه اهل سیاست دزدند؛ بنابراین اعتبار آن‌ها شدیدا پایین می‌آید. اعتبار اهل سیاست براساس آمارها در حد بنگاه‌های معاملات املاک است.

https://asemandaily.ir/post/12808

ش.د9604933

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات