از نامه کسی که روزی رئیس مجلس بود و کمتر از آرای باطله در انتخابات ریاست جمهوری دهم رأی آورد، تا نامه آن رئیسجمهور سابق که یک روز پس از انتخابات 88 زنگ میزند به سخنگوی شورای نگهبان که بدون بررسی صحت انتخابات ریاست جمهوری را تأیید کنید و اکنون انتخاباتهای قانونی کشور را زیر سؤال میبرد[...]
یادداشت:از
نامه کسی که روزی رئیس مجلس بود و کمتر از آرای باطله در انتخابات ریاست
جمهوری دهم رأی آورد، تا نامه آن رئیسجمهور سابق که یک روز پس از انتخابات
88 زنگ میزند به سخنگوی شورای نگهبان که بدون بررسی صحت انتخابات ریاست
جمهوری را تأیید کنید و اکنون انتخاباتهای قانونی کشور را زیر سؤال
میبرد. از سخنرانی آن بازنده انتخابات سال 88 که طرفدارانش را به کف
خیابان آورد و با بلندگوی دستی برایشان سخن گفت، تا آن متهم که بر روی
پله دادگستری دستش را در هوا میچرخاند و علیه دستگاههای قانونی کشور سخن
میراند و همه را فاسد میخواند جز خود و دوستانش، یک فصل مشترک وجود دارد؛
«قدرتطلبی»، وگرنه چطور ممکن است که هر کدام از اینها که حالا همه در
کنار هم و همصدا با جریانهای خارجنشین و ضدانقلاب علیه نظام و دستگاههای
قانونی نامه مینویسند و رجز میخوانند، حرف از مهندسی انتخابات بزنند و
هر کدام تنها انتخاباتی را مردمی و واقعی بدانند که خود پیروز آن بودهاند!
اگر به واقع پای منافع عمومی ملت ایران در میان است، چطور زمانی که این
افراد بر سریر قدرت بودند انتقاداتی از این دست نه تنها از سوی آنان
پذیرفته نمیشد؛ بلکه هرگونه انتقاد را نیز به عنوان تخریب و دشمنی قلمداد
میکردند! البته شاید کمی برای طرح چنین مطالبی دیر شده باشد. باید همان
روز که رئیسجمهور اسبق اطرافیانش را خط قرمز خود دانست، همان روزی که آن
بازنده انتخابات و همراهانش برای پیروزی هر دروغی را مطرح کردند و هر
نمایشی را به اجرا درآوردند، وقتی آن فرد که کمتر از آرای باطله رأی آورد،
پیش از برگزاری انتخابات، سازوکار انتخابات را زیر سؤال برد و از تقلب
در انتخابات سخن گفت، صلاحیت حضورشان در سپهر سیاسی ایران سلب میشد تا
امروز شاهد مدعیانی نباشیم که مشکلات امروز نتیجه عملکرد آنان است، اما در
عین ناباوری ردای ناجی و مصلح اجتماعی و سیاسی را بر تن کردهاند و مدعی در
دست گرفتن امور شدهاند.