او به معنای واقعی کلمه روشنفکر بود، کسی که انقلاب را خوب فهمیده بود و با صدای دلنشینش و با تمام توانش میخواست صادر کننده انقلاب باشد، تا دل های سرگردان را آرام کند، او تابلوی هنری انقلاب را خودش کشیده بود
روزگاری که انقلاب تازه نفس داشت جان میگرفت قلم هنر برای انقلاب پا به عرصه جهاد و شهادت گذاشت و شرف قلم برای آزادی و آزادگی مردمانی فداکار پا در رکاب شد.
روزگار هنرهای انقلاب، مرتضای انقلاب خمینی عصر تجدد و باز آفرینی هنر متعهد بود.
زندگینامهشهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او که روحش دنبال هدف بود تا آتش وجودش را شعله ور کند. اما دانشگاه واقعی را هنوز نیافته بود. او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد ....... اما روح این هنرها با آنچه که او میخواست تفاوت داشت.
او از آغاز برای صحنه پایانی زندگی آماده بود برای صحنه پرواز ققنوس های عاشق که سیمرغ ها در آینه وجود ندا داده بودند.
او خود درباره تحصیلات دانشگاهیاش اینگونه می نویسد: «حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکدهی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام میدهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموختهام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی در سایهی تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام اگرچه با سینما آشنایی داشتهام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشتههای خویش را - اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و... - در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آن چه که انسان مینویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همهی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آنگاه این خداست که در آثار او جلوهگر میشود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."
او با شروع زمان دفاع و جهاد انقلابش را شروع کرد، به روستاها میرفت تا برای مردم درد کشیده تلاش کند. او از کنار مردم به پشت دوربین رفت تا مردم را برای مردم قابل فهم تر نشان دهد.
در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه همخوانی نداشت، از ادامهی تدریس صرفنظر کرد.
سالهای 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است.
مجله، روزنامه، مستند، نقد و کتاب، تفسیر و تدریس وغیره همه و همه برای انقلاب بود او جا مانده جنگ نبود، او چند قدم بعد از جنگ مانده بود تا دفاع مقدس را بی پیرایه برای آیندگان به یادگار بگذارد و از دوستان شهیدش فاصله ای به اندازه خواستن داشت.
سید مرتضی آوینی مردی از آسمان انقلاب که آمده بود که در حد توانش انقلاب را در مسیر خودش پیش ببرد، کمی بماند و برود. او برگزیده شده بود تا بیاید و التیام بخش زخم زبان هایی باشد که دل بچه های انقلاب را خون کرده بود. او آمده بود تا داستان کربلا را دوباره تعریف کند و الحق والانصاف که کارش را هم خوب بلد بود.
مرتضی را می توان آچار فرانسه انقلاب دانست. برای انقلاب فیلم میساخت، برای انقلاب کتاب مینوشت، برای انقلاب نقد میکرد، تفسیر میکرد، تدریس میکرد، گوش میکرد و دوباره نگاه میکرد تا راه را پیدا کند. مرتضی در وادی هنر انقلاب علمداری میکرد و با قلم خویش انقلاب را بر روی دست جلو میبرد. او ذخیره انقلاب خمینی بود. کسی که زبان هنر را برای حفظ و حراست از انقلاب انتخاب کرده بود. او اورکت سبز سپاه را در هنر هفتم سینما به خاک مقدس جبهه ها تبرک میکرد و فتوحات را روایت فتح میکرد، تا در زمین خاکی ستاره های جامانده را نشان خاکیان بدهد تا در کل تاریخ با این ستاره ها راه را گم نکنیم.
او به معنای واقعی کلمه روشنفکر بود، کسی که انقلاب را خوب فهمیده بود و با صدای دلنشینش و با تمام توانش میخواست صادر کننده انقلاب باشد، تا دل های سرگردان را آرام کند، او تابلوی هنری انقلاب را خودش کشیده بود، البته رنج بسیار کشیده بود تا بتواند هنر انقلابی را با دوربین و قلمش به میدان انقلاب بیاورد و در یک کلمه در هنر انقلابی ایجاد کند. او توانست ایستادگی مردان را به رخ جهانیان بکشد تا همه ببینند زمانی که با خدا باشید حتی اگر لباس خاکی بر تن داشته باشید، می توانید به عرش اغلی برسید. او توانست بفهماند کم شما بر تعداد زیاد آنها پیروز خواهد شد.
او آوینی انقلاب بود او آوینی جنگ بود او آوینی سینما و نقد بود او آوینی دغدغه های یک ملت بود او همه جا برای بچه های جنگ سند ضبط دلاوری ها بود اون با دوربین میرفت تا گمنامان زمین را که در آسمان ها شناخته تر از زمین بودند به قاب دوربین در بیاورد. شاید آیندگان دوباره بیایند سراغ مردان بی ادعای خاکی روایت های فتح.
او برای انجام وظیفه اش همه وسایل را به خط کرد و همه تلاش هنری خود را انقلابی و جهادی اقامه کرد تا همه هنرها بلندگوی انقلاب اسلامی شوند. او قرار بود کاری کند تا دیده ها وشنیده های جنگ را از گزند زمان و فراموشی محافظت کند و گنج دفاع مقدس را برای نسل های آینده حراست کند. تا آیندگان بدانند خونین شهر داستان کدوم خروش است. تا برای کسی سوال نباشد که چرا جوانان جلوی گلوله ها پر پر میشدند؟
اگر آوینی نبود شاید داستان بستان، چزابه، شرهانی و فکه نمیماند. اگر آوینی نبود شاید روایت فتح به مدار بی بی سی و اجنبی روایت میشد و شاید تاریخ جای جلاد ها و شهدا را عوض میکرد. امروز به خاطر خون دلهای آوینی مردم خوب میدانند کانال کمیل کجاست، خوب میدانند چرا اروند از غیرت در خروش است و چرا هنوز گمنامی نسیم صحراهای کربلای 4 است. و چرا هنوز شهید می آید و جانهای مرده را زندگی می بخشد.
همه اینها همه آن چیزی بود که آوینی برای انقلاب اسلامی کرد. اما شاید یکی از مهم ترین کارهایی که او برای انقلاب کرد بازتعریف هنر بود. بازتعریف هنر از آن معنای غربی و پوشالی اش به معنای انقلابی و الهی اش.
«در زبان ما، هرگز هنر به معنایی که این روزها مصطلح است، به کار نمیرفته است. ارباب هنر، ارباب کمال بودهاند؛ حال آن که هنر در معنای اصطلاحی آن، نه به مفهوم کمال و فضیلت، بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق میشود که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنیآدم انجام میشود. قدما هنر را به همین مفهوم بهکار میبردهاند و اگر میگفتند «عیب مبین تا هنر آری به دست» هنر را مفهومی در مقابل عیب و به معنای کمال و فضیلت اعتبار میکردهاند. مفهوم اصطلاحی هنر، در این قرن اخیر باب شده است.»
اما باید گفت آوینی مرد گله و شکایت نبود، او در طوفان زخم زبان ها سرش به کار خودش گرم بود. او مردانه جنگید، در حالی که وسط میدان شمشیر را کشیده بود و با خرافات و فشارها و سهم خواهی ها میجنگید، شمشیر هنرش برای خاطرات چندیدن نسل قلم میزد و دوربینش بار سنگین اسناد جانفشانی های نسل انقلاب را برای آیندگان به دوش میکشید.
اون مرد جبهه ها بود و خودش سکاندار جبهه هنر انقلابی و متعهد جبهه ای که زینب گونه تمام زیبایی ها و معجزات دفاع و رشادت ها را برای تاریخ ثبت کرد.
دیگر ویژگی مرتضی آوینی آن بود که همواره گوش به دهان ولی داشت و پا جای پای رهبرش میگذاشت و پیش می رفت.
نامهی شهید آوینی به آیتالله خامنهایبسمالله الرحمنالرحیم
خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر(عج) حضرت آیتالله خامنهای أیدکمالله تعالی بتأییداته الخالصه.
سلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
امتثال امر، فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمیگذارد لذا حقیر مستقیماً با استمداد از فضل بیمنتهای ربالعالمین وارد در اصل مطلب میشوم بعد از عرض این مختصر که:
ما با حضرتعالی بهعنوان وصیّ امام امت(ره) و نایب امام زمان(عج) تجدید بیعت کردهایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستادهایم؛ همانگونه که پیش از این دربارهی امام امت(ره) بودهایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شوق رضوان حق، آنان را در میدان انقلاب نگه داشته است؛ با همان شوری که پیش از این داشتهاند. خدا شاهد است که این سخن از سر کمال و صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال بار جنگ را بر شانههای ستبر خویش کشیدند. ما به جهاد فی سبیلالله عشق میورزیم و این امری است فراتر از یک انجام وظیفهی خشک و بیروح. این سخن یک فرد نیست؛ دست جماعتی عظیم است که بهسوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند. بسیارند کسانی که میدانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، از همان اجری در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده، که مشتاق بذل جان هستند. سرِ ما و فرمان شما.
کمترین مطیع شما
سید مرتضی آوینی
شهادت مرتضي فرياد زد:«آي مرا كجا ميبريد؟»
سال 1371براي رفتن به منطقه عملياتي و الفجر مقدماتي يك فيلم مستندي تهيه كرده بودند
قتلگاه جايي بود كه بچههايي كه در عمليات مقدماتي در محور گردان عمار و مقداد و يك لشگر از گردان بود صبح داخل كمين افتادند و گريزي نداشتند. صحنههاي شهادت و رشادت بچهها غيرقابل توصيف بود. بقيه عمليات كه كاري نداريم.
موقعيت آنجا يك صحنه عجيبي داشت. از اولين سانتيمتر كمين چند تا شهيد روي هم افتاده بودند از فاصله يك كيلومتري شهيد داشتيم تا مي رسيد به انتهاي نقطه گودال و آنچا هم چيزي شايد حدود 30 تا 40 تا شهيد. سید مرتضی آمده بود تا در قتلگاه به شهدا بپیوندد، آنجایی که اوج غریبی و تشنگی شهدا بود مرتضی به آرزویش رسید.