راهبرد ترامپ در منطقه و سوریه بر اساس رویکردی اقتصادی بنا شده است. ترامپ معتقد به این اصل واقع گرایی است که باید به دنبال حداکثر سود و کمترین هزینه باشد. تشکیل ارتش عربی را نیز باید در این چارچوب دید
زمانی که ترامپ به صورت ظاهری خروج نیروهای آمریکایی از سوریه را به دلیل هزینه های هنگفت نظامی آمریکا (نزدیک به 7 تریلیون دلار در منطقه) اعلام کرد، تکاپوهای وسیعی برای اعلام رضایت ترامپ مبنی بر حضور در سوریه از سوی برخی کشورهای عربی همچون عربستان صورت گرفت، به گونه ای که بن سلمان در سفر اخیر به آمریکا با پیشنهاد ترامپ مبنی بر تامین هزینه های آمریکا در سوریه مواجه شد؛ پیشنهادی 4 میلیون دلاری که احتمالا با موافقت عربستان همراه شده است. بعد از این ماجرا بود که ترامپ و تیم امنیتی آمریکا بحث ارتش عربی را در شمال سوریه به جای حضور مستقیم آمریکا پیش کشیدند.
راهبرد دوشیدن و سودبردن
ترامپ همچون سایر روسای جمهور قبل از خود، به هژمونی آمریکا در منطقه اعتقاد دارد. سیاست وی نیز در منطقه مشتمل بر سه راهبرد اصلی است که این سه اصل نیز بر پایه دیدگاهی اقتصادی بنا شده است. این راهبردها عبارت اند از:
1- حضورفعال در منطقه به عنوان بازیگر اصلی نظام بین الملل با تاکید بر نقش غیر مستقیم آمریکا در منطقه؛ تفاوت رویکرد ترامپ با سایر روسای جمهور آمریکا در اتخاذ این راهبرد اتکا بر حضور غیر مستقیم آمریکا است. ترامپ معتقد است که آمریکا بازیگر فعال باشد، اما حضورش غیرمستقیم باشد. دلیل اصلی آن نیز کم کردن از هزینه های آمریکاست.
2- تاکید بر ائتلاف های چندگانه؛ در کنار راهبرد اول ترامپ احتیاج به راهبردی مکمل دارد. بدین معنی که چنانچه آمریکا در منطقه حضور نداشته باشد، چگونه باید به اهداف خود برسد؟
پاسخ به این سوال را باید در ائتلاف های چندگانه آمریکا در منطقه جستجو کرد وا یده ناتوی عربی جدیدترین نسخه در این زمینه است. حتی حمله موشکی اخیر به سوریه ناشی از چنین دیدگاهی است. ترامپ معتقد است اتخاذ چنین راهبردی به معنای شراکت کشورهای عضو ائتلاف و همچنین سهیم بودن آنها در سود و هزینه اتفاقات آتی در منطقه است.
3- بیشترین سود برای آمریکا: در این راهبرد ترامپ معتقد به این اصل است که آمریکا بیشترین سود در منطقه را ببرد و در صورت ایجاد هزینه، بیشترین هزینه برای هم پیمانان یا همان کشورهای عضو ائتلاف باشد. توماس فریدمن -تحلیلگر ارشد نیویورکتایمز- جمله معروفی را چندی پیش گفته بود که: «ما دیگر حتی به اندازهی یک بند انگشت هم توان مداخلهی نظامی در بحرانهایی مانند سوریه را نداریم. البته میتوانیم پول و سلاح بدهیم، اما مداخلهی مستقیم نه. از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید بهتنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. آمریکا وارد دورهای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون «بیت لحم پنسیلوانیا» برای ما مهمتر از بیت لحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری میپردازند و بیش از هر دورهای میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقهی جهان چه میکنند؟ [...] ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همهی ترکشهای جنگ در عراق به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمیخواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند. این اسمش التماس است و نه استفاده از ترکیه.»
ارتش عربی و سیاست آمریکا در سوریه
ترامپ و تیم سیاست خارجی و دفاعی آمریکا در سوریه نیز سه راهبرد مشخص تاکنون دنبال کرده است که این راهبردها تلفیقی از سیاست های گذشته و جدید مبتنی بر تحولات میدانی اخیر است. این راهبردها عبارت اند از:
1- بالکانیزه کردن سوریه (تجزیه): یعنی سوریه به چند بخش تقسیم شود. این راهبرد مخالفانی در بین متحدین آمریکا دارد که مهم ترین آن ها ترکیه است. ترکیه همواره بر تجزیه سوریه بالاخص در مناطق شمالی (کردها) به عنوان خط قرمز خود تاکید کرده است.
2- فرسایشی کردن جنگ سوریه: این راهبرد نیز از یک سو برای آمریکا دارای بعد مثبت است و از سوی دیگر دارای ابعاد منفی است. بُعد مثبت این راهبرد برای واشنگتن درگیر کردن بازیگران مخالف آمریکا در منطقه همچون ایران و حزب الله است. بُعد منفی این راهبرد نیز در افزایش نفوذ ایران و روسیه در سوریه است. واشنگتن معتقد است که چنانچه پیروزی های مقاومت ادامه داشته باشد و مناطق بیشتری توسط آنها تصرف شود، این امر منجر به نفوذ ایران و روسیه می شود. در نتیجه پایان جنگ منجر به تثبیت وضعیت فعلی و ایجاد هزینه کمتر برای آمریکا در بلندمدت خواهد شد.
3- ویتنامی کردن جنگ سوریه: در این راهبرد ترامپ به دنبال تئوری نیکسون در سوریه است. سربازان ویتنامی های جنوبی به نیابت از آمریکا علیه ویتنامی های شمال می جنگیدند و تجهیزات و پول آنها توسط آمریکا تامین می شد. این راهبرد در واقع همان ایجاد ارتش عربی است که چیزی شبیه همان ناتو در داخل سوریه متشکل از کشورهای عربی است. این ارتش در مناطق تحت نفوذ آمریکا در شمال سوریه فعالیت خواهد داشت.
ارتش عربی یا ناتوی عربی
سیاست ترامپ درباره ارتش عربی در واقع احیای دوباره ناتوی عربی است که در سفر وی به عربستان بنیان آن گذاشته شده بود. هدف آمریکا از ناتوی عربی سه چیز است:
اول: مقابله با ایران در منطقه در سایه تبلیغات ایران هراسی که رسانه های آمریکایی و عربی به راه می اندازند؛
دوم آشکار سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل با هدف سیادت اسرائیل بر کشورهای عربی در قالب همکاری های نظامی؛
ارتش عربی نیز در واقع احیای طرح خام ناتوی عربي با سبک و سیاق جدیدی است. با توجه به تاثیرگذاری بازیگرانی همچون ایران و روسیه در تحولات سوریه، دولت آمریکا به دنبال شراکت کشورهای عربی در تحولات آتی سوریه در قالب ائتلافی جدید است. این استراتژی در قالب راهبردهای کلی ترامپ در منطقه یعنی ائتلاف های چندگانه و هزینه بر بودن بحران هاست. ترامپ می خواهد از یک سو هزینه شراکت آمریکا در منطقه را از کشورهای عربی به دست آورد و از سوی دیگر روح تازه ای در کالبد بی جان طرح ناتوی عربی بدمد. هر چند وی تاکنون در عادی سازی روابط اعراب وابسته با اسرائیل موفق بوده، اما طرح ناتوی عربی یا ارتش عربی هنوز روی کاغذ است و ضمن این که یک طرح ناکام خواهد بود و نمی تواند اقتدار منطقه ای ایران را خدشه دار کند. این طرح ها که اعراب وابسته را بر سر ذوق می آورد، در واقع کاسه جدیدی برای دوشیدن بیشتر آنها از سوی هیأت حاکمه آمریکا و متحدان غربی اش می باشد.
سخن پایانی این که راهبرد ترامپ در منطقه و سوریه بر اساس رویکردی اقتصادی بنا شده است. ترامپ معتقد به این اصل واقع گرایی است که باید به دنبال حداکثر سود و کمترین هزینه باشد. تشکیل ارتش عربی را نیز باید در این چارچوب دید./