روزنامه کیهان **
رد پای برجامانده از تروریستها/ محمد ایمانی
1- چند سال قبل که هنوز پیروزی بزرگ محور مقاومت در سوریه و عراق بهدست نیامده بود، یکی از رزمندگان مدافع حرم را دیدم و از اوضاع دشوار میدان جنگ پرسیدم؟ - هنوز داعش و نظایر آن جولان میدادند - با اطمینان گفت مسئله حادی وجود ندارد و انشاءالله عنقریب پیروز میشویم. چند لحظه درنگ کرد و گفت «... اما یک چیز هست؛ نگران تیر از پشت هستیم. نفوذیهایی در ارتش سوریه پیدا شدند که با داعش و النصره همکاری کرده و نیروهای خودی را فروخته بودند. در کشور خودمان هم هستند که از پشت خنجر میزنند و شلیک میکنند».
2-راست میگفت. در جنگ تحمیلی 8 ساله صدام، سازمان منافقین و پدران معنوی آنها (نهضت آزادی) بارها با دشمن همنوایی کردند، مردم را با بیانیه و شبنامه از ایستادن مقابل ارتش صدام ترساندند، گرای نقاط قوت و ضعف جبهه خودی را به دشمنان دادند و اواخر خرداد و اوایل تیر ماه 1360 پس از ترور شهیدان رجایی و باهنر و بهشتی و ترور ناکام آیتالله خامنهای از کشورگریختند. برخی از این افراد، تا چند روز قبل از فرار، به عالیترین مراکز مدیریتی و امنیتی در دولت و مجلس و قوه قضائیه و شورای امنیت کشور تردد داشتند اما تدریجا معلوم شد در خدمت سازمان سیا و استخبارات صدام درآمدهاند. باور نکردنی بود.
3- پریشب در حالی که اغلب ما کنار خانواده، بازی شجاعانه و غرورآفرین تیم ملی فوتبال در مقابل یکی از بهترینهای جهان را تماشا میکردیم و به اعتبار امنیت کامل، حتی آب در دل یک نفرمان تکان نخورد، گروهکهای تروریستی در مرز میرجاوه اقدام به شبیخون کردند که با مقاومت جانانه مدافعان مرز، مجبور به تحمل خسارت و فرار شدند. سه تن از جوانان رزمنده در این درگیری به شهادت رسیدند تا آن ساعت در هیچ جای کشور، حتی آب هم در دل کسی تکان نخورد و تماشا کنیم که وقتی نفوذی در تیم ما نباشد تا گل به خودی نزند و ترسمان هم ریخته باشد و با اعتماد به نفس حمله کنیم، میتوانیم غولی مانند رونالدو را در بند کشیم و حریف قدرتمند را مقهور تهاجم خود کنیم. برای لحظاتی تصور کنید فقط یکی دو نفوذی یا بازیکن خسته و بیهمت داشتیم که سر بزنگاه گل به خودی میزدند یا در برابر حمله حریف وا میدادند؛ یا در همین مرزهایمان با مشکل مشابهی درگیر بودیم؛ آیا کمترین مجالی برای آرامش و موفقیت باقی میماند؟
4- حرف حساب معمولا در خائن یا نفوذیای که خود را به خواب زده اثر ندارد. اما هستند کسانی که خواب بر سرشان میتازد و از نیرنگهای دشمن غفلت میکنند. باید به این گروه، سخنان شیخ شهید آیتالله فضل الله نوری(ره) در گرگ و میش انحراف مسیر نهضت عدالتخواهی (مشروطه بعدی) را یادآور شد که میفرمود «اختلاف میان ما و لامذهبهاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیفاند... آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاری خصم بیمروت بیدین تحرز نمایند این است که چنین ارائه میدهند که علما دو فرقه شدهاند و با هم حرف دینی دارند و با این اشتباه کاری، عوام بیچاره را فریب میدهند... افسوس که این اشتباه را با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بیانصاف نمیگذارد».
5- شگرد گروهکهای تروریستی مانند داعش و جبهه النصره، پنهان شدن در میان صفوف و زندگی مردم عادی است که برخورد با آنها را دشوار میکند. همین شگرد را گروهکهایی مانند سازمان منافقین و سایر طیفهای نفاق دنبال کردهاند. فضای گرگ و میش فتنه، محیط لازم برای تحرک اجیرشدگان جنگ نیابتی است. یک چاره این است که طیفهای درون نظام، صراحتا حوزههای فعالیت ضدانقلاب را خط قرمز خود بدانند و مرزبندی برای بازشناسی دوست و دشمن را پررنگ کنند. این نیاز همیشگی ماست. بدین ترتیب میتوان خط نفوذ و معابر رخنه آن را کشف و سد کرد.
6- یکشنبه گذشته در حالی که معاون اول رئیسجمهور به درستی از آمریکا به عنوان دشمن یاد کرد و گفت «آمریکا مشغول جنگ اقتصادی برای براندازی ماست»، آقای ظریف در اتاق بازرگانی تصریح کرد «هدف آمریکا ایران است نه نظام یا روحانی و دولت». این فهم درست را مقایسه کنید با دوست انگاری چندین ساله آمریکا و اروپا یا سخنان شهریور 93 وزیر خارجه در شورای روابط خارجی آمریکا که گفت «هدف روند ما تغییر فضای سیاست خارجی است. اگر با وجود تلاشهای ما برای تعامل، این روند بینتیجه بماند، مردم این فرصت را خواهند داشت تا در انتخابات پارلمانی به عملکرد ما پاسخ دهند. وقتی در سال ۲۰۰۴ و۲۰۰۵ توافق کردیم و تلاش ما از جانب اتحادیه اروپا رد شد، مردم جواب ما را با انتخابات دادند که مرا هم زود بازنشسته کرد»! برجام نامتوازن و پرخسارت، از دل این قبیل اظهارات جوشید.
7- تصادفی نیست که رسانههای زرد اجارهای، زمانی به بزک آمریکا و اروپا پرداختند و تیتر زدند «امضای کری تضمین است»، «هرچه تهران بگوید» و «تحریم رفت»، و اکنون در مقابل مطالبه «اعدام و مصادره اموال تروریستهای اقتصادی و اخلالگران دانه درشت» بر میآشوبند. این طیف همانهایی هستند که با مفسد اقتصادی محکوم شده گفتوگو کردند و تیتر زدند « نسخه شهرام ]...[ برای اقتصاد کشور»!! و مفسد 3 هزار میلیاردی و برخی مدیران نجومیبگیر را «کارآفرین»، «نابغه»، «استیو جابزهای ایرانی» و «سرمایه و ذخیره کشور»!! جا زدند. از سردبیر تا اعضای شورای سردبیری برخی از همین نشریات پس از فرار از کشور، یا در شبکهها و رسانههایی مانند BBC و VOA و رادیو فردا و دویچهوله آفتابی شدند و یا به گروهکهایی مانند منافقین و ملی- مذهبی در فرانسه و انگلیس و آلمان ملحق شدند. چنین جماعت آلودهای را میتوان حامی واقعی دولت جمهوری اسلامی تصور کرد؟!
8- حمله سازمان یافته به بازار و ارعاب و تهدید در جهت خودزنی اقتصادی، بهروزرسانی نقشه 9 سال قبل دشمن است که این بار چرخه تجارت و تولید ملی را نشانه گرفته است. سال 88 وقتی نقابها افتاد، مزدوران اجارهای ناگهان اطرافشان از مردم خالی شد و سر صحنه خیانت انگشتنما شدند. البته بازار خود راسا در مقابل تروریستها و ارعابکنندگان مزدور خواهد ایستاد. غیرت اسلامی و ملی سر جای خود محفوظ؛ پنج سال رکود اقتصادی و خسارات تحمیلی ناشی از نقشه دشمن و غفلت برخی مدیران کافی است و بدخواهان نمیتوانند خسارت مضاعف خودتحریمی و خودزنی را به بازار تحمیل کنند.
9- یک خبرگزاری مدعی اصلاحطلبی دیروز همنوا با خبرگزاری آسوشیتدپرس نوشت «ریشه ناآرامیهای بازار تهران در مطالبات مخالفان دولت روحانی است. برخی اصولگرایان تندرو خواستار جایگزینی دولت روحانی با دولتی نظامی شدهاند. بازار تهران به طور سنتی مرکز اصولگرایان است». تیمهای اجارهای و مزدوری که در بازار التهاب ایجاد کردند و با ارعاب، برخی بازاریان را مجبور به بستن مغازه کردند، شعار میدادند «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن». این شعار، ادامه شعار آشوبگران نیابتی سال 88 است که عقده ناگشوده آمریکا و اسرائیل را بازگو میکند و نشان میدهد موج بیثبات سازی از کدام ایستگاه مخابره میشود. آیا اگر -آن گونه که خبرگزاری آمریکایی نوشته و خبرگزاری ایلنا رونویسی کرده- برپا کنندگان ناآرامی در بازار طرفداران دولت نظامی بودند، گلایههای اقتصادی را دستاویز فشار برای عقبنشینی از جبهه مقاومت در سوریه میکردند؟ جز صهیونیسم مسیحی (آمریکا و اسرائیل و انگلیس) کس دیگری هم از مشت قدرتمند ایران در سوریه خسارتدیده که خواستار عقبنشینی شود؟
10- «سوریه را رها کن»، بهروزرسانی شده شعار «نه غزه نه لبنان» است که سال 88 اولین بار از سوی سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی به «پیاده»های خود دیکته شد و یک روز بعد در حاشیه راهپیمایی روز قدس، بر زبان فتنهگران جاری شد. خاستگاه این شعارها، اتاق عملیات مشترک «صهیونیسم مسیحی» (آمریکا و انگلیس و اسرائیل) است که بارها در مقابل جمهوری اسلامی ایران به در بسته خورده است. آنها آخرین بار خُرد شدن داعش را زیر پای رزمندگان مقاومت دیدند. شعار سوریه را رها کن، البته زدن به خاکی است. صهیونیستها و مزدوران نیابتی شان 9 ماه دیر رسیدهاند. آنها شکست بزرگ را مهر سال گذشته به جان خریدند و محور مقاومت پایان کار داعش را اعلام کرد. اکنون ماجرای سوریه یکی از برگهای برنده اقتدار ایران است و نه محل هزینه، چنانکه ادعا میشود.
11- سایت BBC ارگان سرویس جاسوسی و وزارت خارجه انگلیس 16 اسفند 96 با ادعای اینکه جنگ سوریه برای ایران پرهزینه بود و ایران نباید وارد چنین جنگی میشد، نوشت «هفت سال دخالت ایران در جنگ داخلی سوریه، برای تهران چقدر خرج داشت؟ در سالهای اخیر، این سؤال بارها در میان گروههای مخالف یا منتقد حکومت مطرح شده. در جریان اعتراضهای دی ۱۳۹۶، خرج کردن برای سوریه در شعارها شنیده شد. ایران سالی
۶ میلیارد دلار برای جنگ سوریه هزینه کرده و این رقم، پول نصف یارانههای پرداختی است». اگر واقعا رژیم انگلیس، جنگ سوریه را یک جنگ داخلی میدانست، وسط این جنگ داخلی چه غلطی میکرد که با داعش و عربستان و آمریکا و رژیم صهیونیستی یک جبهه مشترک تشکیل دادند؟! صهیونیسم مسیحی، داعش را ابتدا در عراق پروراندند و سپس آن را به مانند یک سرطان بدخیم به شرق (مرزهای ایران) و غرب (عمق خاک سوریه) سرایت دادند. آنها 38 سال پیش، صدام را برای حمله به ایران حمایت نمودند و حالا، ماموریت صدام را به عهده داعش گذاشته بودند.
12- جنگی را که 38 سال پیش به واسطه رژیم صدام به ملت ایران تحمیل کردند، دستکم یک هزار میلیارد دلار خسارت برجای گذاشت؛ بنابراین اگر فرزندان غیور جبهه مقاومت، سر مار را در عراق و سوریه نمیکوبیدند، باید یک جنگ خانمانبرانداز را در خاک خود تحمل میکردیم؛ ضمن اینکه باید سالها میجنگیدیم و ویرانی و نابودی نسل و حرث را به چشم میدیدیم، خسارت چندهزار میلیاردی را هم به جان میخریدیم. میخواستند ایران را به منطقه جنگزدهای ویرانهتر از سوریه و عراق و افغانستان تبدیل کنند و حالا که پوزهشان به خاک مالیده شده، نمیتوانند درد واقعی خود را بگویند.
13- «ح- م» از اعضای اسبق تیم مذاکرهکننده که به جرم ارائه اطلاعات به بیگانگان محکوم شد، چند سالی است در آمریکا زندگی میکند. او مدعی شده «دولت برای ایجاد اجماع و وحدت داخلی استعفا دهد و انتخابات زودرس برگزار شود». چه استعفایی؟! اگر گفته شود برای کارآمدی، عمرو یا زید دولت جا به جا شوند حرف معقولی است، درست مانند یک تیم ورزشی. اما مگر وسط مسابقه و دست و پنجه نرم کردن با حریف میشود تیم را یکجا کنار گذاشت و فی الفور تیم جدیدی جایگزین کرد؟! این آدرس مشکوک، چارهجویی است یا بهانهتراشی برای سرگرمی غفلتآفرین جدید؟ بازنگری و اصلاح مسیر گذشته با رویکرد اعتماد و اتکا به ظرفیتهای بزرگ داخلی و در جهت عملی کردن وعده رونق و گشایش اقتصادی، برعهده دولتمردان است. نقدهای جدی به برخی اجزای مهم دولت وارد است و صاحب نظران چون دولت را دولت خود (جمهوری اسلامی) میدانند، انتقاد میکنند. دولتمردان اگر هم جایی، نقدی را مییابند که بوی خصومت و رقابت از آن استشمام میکنند، نباید این تصور را به عموم نقد و نصیحتها تعمیم دهند چرا که قبل از هرکس، خود زیان میبینند. مشکلات اقتصادی بیتردید چاره بومی و داخلی دارد، مشروط بر اینکه علی الدوام نسبت به چهار عامل انحطاط دولتها در کلام امیر مومنان علیهالسلام (تباه کردن اصول، پرداختن به فرعیات و حواشی، عقب راندن اهل فضیلت و مقدم داشتن اهل فرومایگی و رذالت) مراقبت کنند.
***************************************
روزنامه رسالت **
راست قامتان جاودانه تاريخ / سيد مسعود شهيدي
در صحنه تقابل انديشه ها ، دشمنان شهيد بهشتي را نيز مثل دوستان او با تفکرشان بايد شناخت . دشمنان شهيد بهشتي فقط چند شخص حقير حسود جاه طلب نبوده و نيستند که براي قبضه کردن قدرت در صدد حذف امثال او باشند . آنها هم يک تفکر اند ، آنها هم يک جريان فکري هستند و شاخصه هايي دارند که در وراي چهره هايشان
و ادعا ها ي ظاهري شان ،با آن شاخصه ها بايد آنها را شناخت . دوستداران شهيد بهشتي عموما به لعن و نفرين چهره هايي که در آن مقطع به طور علني با شهيد بهشتي دشمني کردند يا اورا ترور کردند بسنده مي کنند ولي به عقبه فکري و فرهنگي آنها و به تداوم اين فکر و فرهنگ در دوره هاي بعد و در دوره کنوني توجه کافي ندارند . همه بايد باورکنيم که اين جريان فکري پس از ترور شهيد بهشتي ادامه يافته و هر زمان با نامهايي جديد و چهره هايي جديد با شدت و ضعف در صحنه سياسي کشور نقش آفريني کرده است . براي نسل جوان ما که آينده سازان اسلام و انقلاب اسلامي هستند شايسته است علاوه بر شناخت اشخاص و مواضع فکري و عملکرد آنها ، قدمي فراتر نهاده و جريان هاي فکري را هم که منشأ عملکرد اشخاص هستند بشناسند . با شناخت جريان هاي فکري نه فقط موفق به تحليل وقايع گذشته و شناخت ماهيت اشخاص و احزاب خواهيم شد بلکه از وقايع امروز و عملکرد اشخاص و احزاب کنوني نيز تحليل صحيح تري به دست خواهيم آورد . کساني که براي درک حوادث يک مقطع تاريخي فقط به عملکرد اشخاص بسنده مي کنند و ازدرک جريان هاي فکري و شاخصه هاي اعتقادي آنها غفلت مي ورزند عموما در حوادث و فتنه هاي بعدي دچار ، اشتباه و خطا شده وگاه ، بهشتي هاي زمان خود را مورد حمله قرار مي دهند .
بايد به اين سؤال مهم پاسخ داد که آيا شرايط سال هاي اول انقلاب و رودررو قرار گرفتن دو بينش فکري مشخص ، امروز هم در جامعه ما وجود دارد و در سرنوشت کشور نقش آفريني مي کند يا اين خطر به طور کلي منتفي شده است . طبيعي است که امروز کسي نمي تواند با شهيد بهشتي دشمني بورزد و مرگ بر بهشتي بگويد اما مي تواند با انديشه هاي شهيد بهشتي دشمني کند . برخي از ياران و نزديکان شهيد بهشتي به دليل بي توجهي به جريانهاي فکري ، به تدريج در حوادث زمانه و در فتنه هاي گوناگون ، راه را گم کرده و در حالي که هنوز ادعاي دوستي با شهيد بهشتي را دارند در جريان هاي فکري مخالف او قرار گرفته اند . آنها گاه ، شهيد بهشتي را هم به خود ضميمه کرده و اورا متناسب با منظومه فکري خود تفسير مي کنند . يکي او را که استوانه مقابله با ليبراليسم بود فردي متمايل به ليبراليسم معرفي مي کند ، ديگري اورا که مخالف سرسخت اقتصاد دولتي بود ، متمايل به سوسياليسم قلمداد مي کند و سومي که خود سرگردان بين ليبراليسم و سوسياليسم است اورا يک ليبرال سوسياليست معرفي مي کند و با اين تعابير غلط ، ذهن جامعه و به ويژه جواناني که شهيد بهشتي را درک نکرده اند به اشتباه مي اندازند . اين اتفاقات ، وظيفه سنگين شناخت و شناساندن تفکر شهيد بهشتي و جريان فکري مقابل او را سنگين تر ميکند .
فقط در صورت شناخت صحيح انديشه ها است که مي توان به تحليل صحيح وقايع آن زمان و تحليل صحيح وقايع زمان حال نايل آمد .تنها در اينصورت است که در هزارلاي تحليلهاي پر زرق و برق کج انديشان و تحريف گران گرفتار نخواهيم شد. براي شناخت شاخصه هاي اصلي دو جريان فکري که از آغاز انقلاب در بين مديران و مسئولان کشور وجود داشته و وقايع بزرگ را رقم زده ، هرکس ممکن است بر اساس ذهنيت خود و در جهت افکار و اهداف شخصي يا گروهي خود مطالبي را از مجموعه گفته ها و عملکردها ي دهه شصت ، گزينش و تنظيم کند که طبيعتا اينگونه برداشت ها به دليل فاصله داشتن با واقعيت براي اهل دقت اعتبارنخواهد داشت و به شناخت صحيح کمک نخواهد کرد .
راه بهتر آن است که ، پيش داوري ها و سليقه هاي فردي را کنار گذاشته و اگر مخاطب ما دوستدار و وفادار به انديشه هاي شهيد بهشتي است ديدگاه هاي آن شهيد را براي شناخت دوجريان فکري مبناي قضاوت قرار دهيم .
براي اين کار نيز به جاي گزينش سليقه اي جملات و نظرات که امري رايج و خود زمينه اي براي تحريف است ، بايد ابتدا در جستجوي اسناد معتبري از شهيد بهشتي باشيم که از جامعيت و صراحت کافي برخوردار بوده و مثل وصيتنامه ، سندي رسمي گويا و غير قابل خدشه باشد . سندي که هيچ راه گريزي براي هيچ بهانه جويي باقي نگذارد و اهل دقت را قانع کند . آيا از شهيد بهشتي چنين سند معتبري درباب معرفي تفکر موافقين و مخالفين وجود دارد ؟ خوشبختانه نوشته ها و گفته هاي باقيمانده از ايشان بسيار است و مشکل را حل مي کند ، اما ، کوتاه ترين سند رسمي که به طور خاص در موضوع معرفي دو بينش اعتقادي و سياسي مديران کشور از شهيد بهشتي به جامانده ، نامه رسمي ايشان به امام امت است که امروز به عنوان يک سند مهم تاريخي و غير قابل خدشه در اختيار همگان قرار دارد . مندرجات اين نامه به دليل دقت ، صراحت و خلاصه بودن بدون نياز به هيچ تفسير و تحليل ، براي هر فرد عادي قابل فهم است و منظور اصلي را برآورده مي سازد . اصل اين نامه يک صفحه اي که سه ماه قبل از شهادت رقم زده شده و طبيعتا نهايي ترين تحليل هاي شهيد بهشتي است ، در فضاي مجازي موجود است و با يک جستجوي ساده در دسترس همگان قرار مي گيرد و بجا است از سوي دوستداران شهيد بهشتي بارها و بارها با دقت مورد مطالعه قرار گيرد ، اما براي انتقال مفاهيم آن نامه در اين نوشتار کوتاه و براي رعايت اختصار ،
الزاما بايد محور هاي اصلي نامه را بدون تغيير واژه ها استخراج و تقديم نمود تا در سالگرد شهادت آن بزرگ ، شاخصي باشد براي تشخيص راه و بيراه . در ابتداي نامه تصريح شده که " ......دوگانگي موجود ميان مديران کشور بيش از آن که جنبه شخصي داشته باشد، به اختلاف دو بينش مربوط ميشود " . سپس مشخصه هاي اصلي اين دو بينش در پنج موضوع اصلي توضيح داده شده که عينا از نامه شهيد بهشتي استخراج وبه شرح ذيل در پنج بند شماره گذاري شده است :
1 - يک بينش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادي که در عين زنده بودن و پويا بودن، بايد سخت ملتزم به وحي و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بينش ديگر در پي انديشه ها و برداشت هاي بينابين، که نه بهکلي از وحي بريده است و نه آنچنان که بايد و شايد در برابر آن متعهد و پايبند، و گفته ها و نوشته ها و کرده ها بر اين موضوع بينابين گواه.
2 - بينش اول در برابر بيگانگان و هجوم تبليغاتي و سياسي و اقتصادي به نظام ، سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکيه بر توان اسلامي و پرهيز از گرفتار شدن در دام داوري ها يا دلسوزي هاي بيگانگان معتقد و ملتزم. بينش ديگر، هرچند دلش همين را ميخواهد و زبانش همين را ميگويد و قلمش همين را مينويسد، اما چون همه مختصات لازم براي پيمودن اين راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.
3 - بينش اول به نظام و شيوهاي براي زندگي امت ما معتقد است که در عين گشودن راه بهسوي همه نوع پيشرفت و ترقي، مانع حل شدن مسلمانها در دستاوردهاي شرق يا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصيل و مستقل اسلام استوار دارد. بينش ديگر با حفظ نام اسلام و بخشي از ارزشهاي آن، جامعه را به راهي مي کشاند که خود به خود درها را بهروي ارزشهاي بيگانه از اسلام و بلکه ضداسلام مي گشايد.
4 - بينش اول روي شرايطي در گزينش مسئولان تکيه ميکند که جامعه را بهسوي امامت متقين و گسترش اين امامت بر همه سطوح راه ميبرد. بينش ديگر بيشتر روي شرايطي تکيه ميکند که خود به خود راه را براي نفوذ بيمبالات ها يا کممبالات ها در همه سطوح مديريت امت اسلامي و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار مي سازد.
شايد براي شما شنيدن اين خبر تلخ و دشوار باشد که بسياري از کساني که در طول سالها ...در راه حاکم شدن اسلام اصيل بر جامعه ما کوشيده و رنجها برده اند ... هم اکنون در جمهوري اسلامي هم که امام در رأس آن است و تني چند از فرزندان امام نيز بخشي از مسئوليتها را بهعهده دارند و مردم عزيز ما نيز در صحنه ها حضور دارند، دوباره تحت فشار ....قرار گرفته اند، اين اقليت ( مديران مؤمن ) که اگر حمايتش کنند ميرود که اکثريت شود، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهوري اسلامي با پوست و گوشت و استخوان لمس ميکنند که با چماق ارتجاع ميکوبندشان و با کارشکني هاي رنگارنگ سد راه حرکت اسلامي و اصلاحي آنها ميشوند، با استظهار به ستون پنجم دشمن که در همه اين سازمانها جا خوش کرده اند و با اطمينان به حمايت گروهي از مسئولان امروز و ديروز.
امروز در بيشتر دستگاهها.......، جريانهايي ميگذرد که عناصر متديّن و دلسوخته را بسيار افسرده کرده و ميکند. اينها احساس ميکنند بهجرم اينکه در راه حاکم شدن اسلام تلاش کرده و با مخالفان حاکميت اسلام .... درگيري و ستيز داشتهاند، امروز در جمهوري اسلامي با حمايت رئيس جمهور و همفکران ايشان در جبهه ملي و نهضت آزادي و با همدستي خلقيها همهجا سرکوب ميشوند و ميروند که به سرنوشت مؤمنان در جنگ اصحاب اخدود دچار گردند وَمانَقَمُوا مِنهُم اِلّا اَن يُومِنُوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميدِ.
......... اختلاف آقاي بازرگان ، آقاي بني صدر و آقاي يزدي با ما بيش از هرچيز به مسائلي مربوط ميشود که براي حضرتعالي و ما و همه نيروهاي اصيل اسلامي يکسان مطرح است. اين اختلاف بهخصوص در مورد رعايت يا عدم رعايت کامل معيارهاي اسلامي در گزينش افراد براي کارها و در برخورد قاطع با جريانهاي انحرافي است. خود شما بهياد داريد که اينها در مورد آقاي امير انتظام و آقاي فريد و تأکيد جنابعالي بر کنار گذاردن آنها چگونه عمل کردند....
5 - در تلاشهاي اخير رئيس جمهور و همفکران او اين نکته بهخوبي مشهود است که براي حذف مسئله رهبري فقيه در آينده سخت ميکوشند. اينها در مورد شخص جنابعالي اين رهبري را طوعاً يا کرهاً پذيرفتهاند، ولي براي نفي تداوم آن سخت در تلاشند. در سخنان اخير آقاي مهندس بازرگان در امجديه ... اين مطلب بهخوبي مشهود است....
پناه دادن رئيس جمهور به مخالفان حاکميت اسلام، عرصه کار را بر همه کساني که شب و روز در اين راه تلاش کرده و ميکنند، روز به روز تنگتر ميکند.
امام بزرگوار ….
در ماههاي اخير صداي پاي آمريکاي توطئهگر و همدستان و همداستانان او گستردهتر از پيش شنيده ميشود.
دنباله زنجيروار توطئههاي غرب و شرق که متأسفانه خود را پشت سر رئيس جمهور پنهان کردهاند بيش از پيش نمايان است...
براي حضرتعالي در مقام رهبري روشن است که اگر اين دو بينش در اداره امور جمهوري اسلامي ادامه يابد، نه کارهاي جاري مردم سر و سامان پيدا ميکند، نه مشکلات موجود ديني، فرهنگي، اخلاقيات اجتماعي و اقتصادي اين مردم رنجديده و محروم و ايثارگر با سرعت و قاطعيت کافي حل ميشود و نه ميتوان براي آينده ، طرحهاي اصيل اسلامي ريخت و به مرحله عمل درآورد... نظر ما اين است که رشد کمي و کيفي دارندگان بينش اول (اسلام فقاهتي و خط اصيل امام) بهلطف الهي امروز به آن درجه رسيده است که نهادهاي لشکري و کشوري بهوسيله صاحبان اين نوع بينش اداره شود و اداره جمهوري اسلامي بر پايه يک بينش استوار گردد....
- با همه اين احوال چندي است که اين انديشه در اين فرزندتان و برخي برادران ديگر، قوت گرفت که اگر اداره جمهوري اسلامي بهوسيله صاحبان بينش دوم را در اين مقطع اصلح ميدانيد، ما به همان کارهاي طلبگي خويش بپردازيم و بيش از اين شاهد تلف شدن نيروها در جريان اين دوگانگي فرساينده نباشيم.
اين بود خلاصهاي از آنچه لازم دانستم با آن پدر بزرگوار و رهبر عزيز در ميان بگذارم تا مثل هميشه با تصميم پيامبرگونهتان راه را براي ما و همه مردم مشخص کنيد و دعايم اين است که خدايا امام عزيزمان را در اين تصميم گيريهاي دشوار يار و رهنما باش.
با بهترين درود در پايانفرزندتان محمد حسيني بهشتي 22 /12/59آيا اين نامه کوتاه و محور هاي اصلي آن ، براي شناخت واقعيت اختلافات ديروز و امروز جامعه و مديران کشور کافي نيست و حجت را بر هر جستجوگر منصفي تمام نمي کند و آيا به سادگي راه را از بيراه آشکار نمي سازد ؟ شهيد بهشتي در اين نامه به روشني دو بينش موجود در تفکر مديران کشور را معرفي وپنج مورد ازمهمترين تفاوت هاي دو ديدگاه را بيان مي کند تا کسي در فضاي غبار آلود فتنه ها که تشخيص حق و باطل دشوار مي شود دچار خطا نشود . اين نامه درس بزرگتري هم براي دوستداران شهيد بهشتي دارد و آن نحوه سلوک يک مؤمن متقي با ولي فقيه است .
شهيد بهشتي به عنوان يک مجتهد جامع الشرايط طي نگارش اين نامه ، ادب و آداب ولايتمداري و الزامات شرعي و اخلاقي امامت پذيري را نيز به ياران خود آموزش مي دهد تا آنها وقتي به مقامي و قدرتي و شهرتي دست مي يابند خود را گم نکنند و حريم امامت و رهبري را که حريم ولايت الهي است خدشه دار نسازند . ولايت فقيه که در بند پنجم از مواد پنجگانه فوق مورد تأکيد شهيد بهشتي قرار گرفته برخلاف ديدگاه برخي از نزديکان شهيد بهشتي ، يک قرار داد اجتماعي نيست که با رأي مردم پديد آمده باشد ، بلکه مرتبط با اصل امامت و ولايت از اصول اعتقادي شيعه و در حقيقت تداوم اصل امامت در دوران غيبت است . براين اساس بي توجهي نسبت به آن امر ساده اي نيست و در سرنوشت و عاقبت امور فرد و جمع تأثير تعيين کننده دارد .
معرفي انديشه شهيد بهشتي بدون توجه به اعتقاد عميق او به اصل ولايت فقيه کاري ناقص است . شايد بتوان گفت اصلي ترين نقطه اختلاف بين موافقان و مخالفان شهيد بهشتي همين موضوع امامت و ولايت فقيه در دوران غيبت است و هنوز بايد براي شناخت ظرايف و دقايق تفکر شهيد بهشتي در اين موضوع و معرفي اين بعد از شخصيت شهيد بهشتي کارهاي بيشتر صورت پذيرد . مرحوم استاد پرورش خاطره اي را از شهيد بهشتي نقل کرده اند که مثل اين نامه ظرايف معنوي بسياري را به اهل دقت آموزش مي دهد و روشن کننده ديدگاه آن شهيد در مورد اين اصل مهم از اصول اعتقادي ايشان است . وقتي استاد پرورش به شهيد بهشتي اصرار مي کند که در مقابل سيل تهمت ها و حملات ناجوانمردانه اي که عليه او جريان دارد از امام بخواهد که از وي دفاع کند شهيد بهشتي مي گويد وظيفه ما در قبال ولي فقيه مثل وظيفه ياران امام حسين (ع) در نماز ظهر عاشورا است . ما بايد سينه خود را سپر کنيم تا تيرها به امام اصابت نکند نه آنکه هر مشکلي و خطري براي ما پيش آمد ولي فقيه را سپر بلاي خود قرار دهيم . شهيد بهشتي تصريح کرده اند که من با خداي خود عهد کرده ام تا زنده هستم اينگونه باشم و از خداوند مي خواهم به من توفيق دهد که تا آخر بر اين عهد و پيمان استوار بمانم . اي کاش ماهم که مدعي همفکر بودن با شهيد بهشتي هستيم با ولي فقيه خود اينگونه با معرفت وبا جوانمردي رفتار کنيم . اي کاش ماکه مدعي همراه بودن با شهيد بهشتي هستيم و مي دانيم جان او در راه تحقق جمهوري اسلامي فدا شد وقتي مي بينيم عده اي مزدورو فريب خورده در خيابانها فرياد مي زنند انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است به مقابله با آنان و دفاع از نظام جمهوري اسلامي بر خيزيم . اي کاش ماکه خود را رهرو راه شهيد بهشتي مي دانيم و مطمئنيم اصل ولايت فقيه از اصول اعتقادي ايشان بوده و مي دانيم پس از سخنراني مستدل و قوي ايشان در مجلس خبرگان اصل ولايت فقيه به تصويب رسيده در مقابل شعارهاي مرگ بر اصل ولايت فقيه عکس العمل نشان دهيم يا حداقل آن شعار دهندگان را مردمان خداجو معرفي نکنيم . اي کاش ما که مي دانيم پس از شهيد بهشتي هيچ شخصيتي در حد آيت الله خامنه اي به ايشان و انديشه ايشان نزديک نبود و هيچ شخصيتي در حد آيت الله خامنه اي شايستگي جانشيني ايشان را نداشت ، با حمايت قاطع از اين جانشين و ادامه دهنده راه جلوي تفسيرهاي انحرافي را بگيريم و اجازه ندهيم کسي زير نام شهيد بهشتي با جبهه ملي و نهضت آزادي همراهي کند . رحمت واسعه خداوند بر فرزند رشيد امام (ره) حاج احمد آقا که پس از رحلت حضرت امام و انتخاب شدن آيت الله خامنه اي به عنوان جانشين امام ، با وجود اختلاف سليقه هايي که در برخي امور با ايشان داشت ، نه تنها وارد فاز مقايسه کردن و اشکال تراشي نشد و نه تنها سکوت اعتراضي پيش نگرفت ، بلکه با جوانمردي ، تمام قد به صحنه دفاع از رهبر جديد آمد و با صداي بلند اعلان کرد :
" اطاعت از آيتالله خامنهاي، اطاعت از امام است. هر کس منکر اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست و هرکس بگويد که اطاعت از امام غير از اطاعت از حضرت آيت الله خامنهاي است در خط آمريکاست " . حاج احمد آقا با صراحت اعلان کرد " من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کردهام که کوچکترين قدمي را عليه رهبري و برخلاف رهبري و حتي برخلاف ميل رهبري برندارم و اگر شما مردم هم چنين پيماني را تجديد کنيد، مطمئن باشيد که ما در تمام زمينهها بر آمريکا پيروز مي شويم " . حاج احمد آقا از اين دنيا رفت ولي با اين موضع گيري صريح و قاطع و با کنار زدن برخي دوستان لجوج ، عاقبتي نيکو را براي خود رقم زد و شادي و رضايت پدر را حاصل نمود . او با اين موضع گيري روشن به تمام خانواده امام و تمام ياران امام و همه کساني که خود را خط امامي معرفي مي کردند حجت را تمام کرد وپيام داد که راه امام راه
آيت الله خامنه اي است و هيچ حرکت مخالف با آيت الله خامنه اي حتي از سوي خانواده امام با تفکر او سازگاري ندارد . از فرزند برومند شهيد بهشتي ، آقا محمد رضا هم که در دنياي پيچيده فلسفه روزگار مي گذراند انتظار هست هر سال در سالگرد شهادت پدر با صداي رسا و بيان ساده و روشن راه شهيد بهشتي را راه همسنگر و جانشين او آيت الله خامنه اي معرفي کند تا راه بر هر تفسير غلط بسته شود . بحث هاي فلسفي دشوار در مورد انديشه هاي شهيد بهشتي براي فضاهاي تخصصي مفيد است . مردم کلام روشن و صريح و ساده مي خواهند .
اينگونه موضع گيري روشن وقاطع اگرچه برخي دوستان لجوج يا جاهل را آزرده مي کند اما جمع بسياري از دوستداران شهيد بهشتي را از اشتباه نجات مي دهد و آنها را در مسير انديشه شهيد بهشتي که همان انديشه ناب اسلامي است قرار مي دهد . خانواده هاي شهيدان ، رسالت بزرگي به عهده دارند و بايد زينب وار پاسدار فرهنگ شهيد خود باشند و تداوم راه شهيد را بر هر خواسته ديگري مقدم دارند . گاه دوستاني لجوج ، خانواده شهيد را از صراط مستقيم شهيد که صراط ولايت و امامت است باز مي دارند . اين لحظه ، براي خانواده شهيد ، لحظه انتخاب سرنوشت است . لحظه اي است که انسان در معرض معامله اي بزرگ قرار مي گيرد و شايسته است هر انتخاب کننده اي نفس خود را خطاب قرار دهد و بگويد يار مفروش به دنيا که بسي سود نکرد / آن که يوسف به زر ناسره بفروخته بود . شهيد بهشتي با صراحت و روشني و بدون هيچ ابهام و پيچيده گويي ، اعتقاد قلبي خود به اصل ولايت فقيه و نقش اين عقيده در سرنوشت فردي و اجتماعي را همچون وصيتي پدرانه اينگونه به امت اسلامي ابلاغ مي کند :
" ملت ايران ، جامعه اسلامي ، امت اسلام... راه رسيدن واقعي در همه تلاشها و حرکتهاي اجتماعي به آرمانها و هدفهاي الهي و انساني امت ، اين است که در ميان اصول زيربنايي انقلاب و حرکت، در هيچ مرحله ، از نقش خلاق، رهاييبخش و سعادتآفرين امامت غافل نمانيم. «امّا من کان من الفقها، صائناً لنفسه حافظاً لدينه، مخالفاً لهواء، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام اَن يقلّدوه» اين اصل امامت است. اگر امام، معصوم و منصوص و منصوبِ خدا باشد، تکليف روشن است. در زمان غيبتِ آن امام ، آن فقيه و عالم و اسلامشناس اصيل که «صائناً لنفسه» باشد، خوددار باشد ... يک چنين امام و رهبري است که شايستگي دارد تودهها دنبالهرو، مطيع دستور و فرمان او باشند " .
" اسلام مي گويد ، اگر مي خواهيد در مسير الي الله گم نشويد و از مغضوب عليهم و ضالين نشويد به حبل المتين وعروة الوثقي امامت چنگ بزنيد " .
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
جای خالی بهشتی
بسمالله الرحمن الرحیم
یکی از بزرگترین عوامل مشکلات امروز جامعه ما، فقدان شفافیت لازم در گفتمان میان مسئولان نظام با مردم است.
منظور از مشکلات، فقط مشکلات اقتصادی که این روزها گریبان دولت را گرفته است، نیست. مشکلات سیاسی، مشکلات اجتماعی، مشکلات فرهنگی و حتی مشکلات دینی امروز جامعه ما همگی به نحوی با فقدان شفافیت ارتباط دارند.
بسیار مناسب است در ایام شهادت فقیه متفکر و مدبر شهید مظلوم آیتالله بهشتی و فاجعه هفتم تیر 1360 به سیره آن مدیر برجسته که نقش معماری نظام جمهوری اسلامی را در تدوین قانون اساسی برعهده داشت، نگاهی بیاندازیم و به جای تعریف و تمجیدهای شعارگونه که در سالهای اخیر برای برگزاری مراسم سالگرد این عالم ربانی و شهدای هفتم تیر به صورت یک عادت در آمده، درسی عملی از مکتب او بیاموزیم و به کار ببندیم.
بهشتی، اهل تصنع و ظاهرسازی نبود. امروز بسیاری از کسانی که در مصدر امور قرار دارند از واقع گرائی فرار کرده و به ظاهرسازی روی آوردهاند. برای این قبیل افراد کافی است سخنی که توجیهکننده عملکردهایشان باشد بگویند و به اینکه این سخن چقدر مردم را قانع میکند و تا چه اندازه با واقعیت منطبق است کاری ندارند. چنین روشی شاید برای یک جامعه تهی از آرمان و ارزش که زمامداران آن فقط میخواهند حکومت کنند و بار خود را ببندند، مناسب باشد اما برای جامعه ما که یک نظام اسلامی مبتنی بر اصول و آرمانها و قانون اساسی انقلابی است، قابل قبول نیست. در نظام جمهوری اسلامی، اگر قرار باشد طبق آنچه قانون اساسی این نظام مقرر داشته و امام خمینی به عنوان موسس آن و رهبر و مبدع انقلاب اسلامی مطرح کرده عمل شود، مسئولان باید خادمان مردم باشند و لحظه به لحظه عملکرد خود را به مردم گزارش بدهند و هرگز هیچ نقطهای از عملکردشان از دید مردم پنهان نباشد. این، روشی بود که خود امام خمینی داشتند و آیتالله بهشتی در مدت حدود دو سال و نیم مسئولیت خود بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا لحظه شهادت به آن پایبندی نشان داد. او بسیار مصاحبه میکرد، به تمام سوالها جواب میداد، با مردم دیدار داشت، همه چیز را صادقانه با مردم در میان میگذاشت و بر این نکته تاکید میکرد که: «وقتی خواستیم از موضع صدق و حق و عدل که روح اسلام است با هم برخورد کنیم گاهی تلخی است ولی من این تلخی ناشی از برخورد صادقانه را بر آن شیرینی کاذب ناشی از برخورد منافقانه و مجامله آمیز ترجیح میدهیم.»
جمله دیگری که آیتالله بهشتی بر آن تکیه زیادی داشت مربوط به جاذبه و دافعه مسئولین نظام جمهوری اسلامی بود. او میگفت: «جاذبه در حد اعلی و دافعه در حد ضرورت از ویژگیهای خط امام است.»
امتیاز بزرگ بهشتی این بود که خود به آنچه میگفت عمل میکرد بطوری که حتی یک سخن بدون پشتوانه عملی از او شنیده نشد. این ویژگی بود که بهشتی را چنان محبوب قلبها کرده بود که وقتی به شهادت رسید، مردم با تمام وجود سوختند و دست تحسر بر سر زدند.
این جملات بهشتی را باید با حروف درشت و به صورت تابلو در اطاقهای مسئولین نظام جمهوری اسلامی و دقیقاً جلوی چشم آنها قرار دادتا هر روز، هر ساعت وهر لحظه آن را ببینند و با سخنان و عملکرد خود مقایسه کنند. مسئولان اگر میخواهند مشکلات امروز جامعه ما حل شود باید به این مطالب بهشتی عمل کنند و به سیره او پای بندی نشان بدهند. در برج عاج نشستن و براساس اظهارنظر اطرافیان بله قربان گو نظر دادن، مشکلی از جامعه حل نمیکند. مردم را به حساب بیاورید و خطر نفوذیهای فرصت طلب و سودجوئی که جامعه را ملتهب و مردم را نگران کردهاند را کوچک نشمرید. از پشت میزها و اطاقهایتان بیرون بیائید و با مردم مواجه شوید و سخنان آنها را بشنوید، سپس نظر بدهید و تصمیم بگیرید و عمل کنید.
کسانی که با سیره بهشتی آشنا هستند حق دارند این روزها جای خالی او را احساس کنند و طفره رفتنها و به امور حاشیهای سرگرم شدنها را نکوهش نمایند و مشکلات جامعه امروز را ناشی از همین امور بدانند. بهشتی اهل متن بود نه حاشیه، اهل واقعیت بود نه تصنع و ظاهرسازی، مسئولیت پذیر بود نه مسئولیت گریز، با مردم و در سایه مردم بود و به همین دلیل حرف دل مردم را میفهمید و صادقانه با آنها سخن میگفت.
بهشتی تلخیهای زیادی را چشید اما هرگز رفتار صادقانه خود با مردم را از دست نداد و هیچ چیز را جایگزین آن نکرد. او در کوران حوادثی که گروهکهای رنگارنگ و آلت دست بیگانه در گوشه و کنار کشور به ویژه در حاشیه مرزها در دو سال اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایجاد میکردند، همواره در متن حوادث قرار میگرفت و به اقتضای مصالح کشور و ملت موضع میگرفت و عمل میکرد. او در بخشی از آن مقطع ریاست شورای انقلاب را برعهده داشت و در بخشی دیگر رئیس قوه قضائیه بود و در تمام این مدت با شفافیت تمام سخن گفت و عمل کرد. بهشتی حتی با کمونیستها و افرادی که دارای افکار و اندیشههای ضد اسلام بودند در مناظرههای تلویزیونی شرکت میکرد و بدون آنکه از جایگاه حکومتی خود ذرهای استفاده کند با آنها بحث میکرد تا مردم آراء و اندیشههای گوناگون را بشنوند و قضاوت کنند.
در جایگاه ریاست قوه قضائیه نیز به عنوان اولین مدیر دستگاه قضائی نظام جمهوری اسلامی، عادلانهترین روش را بنیان نهاد و الگوی اسلامی قضاوت را در معرفی و عمل از خود به یادگار گذاشت. اگر دستگاه قضائی نظام جمهوری اسلامی برمبنای سخن و عمل آیتالله بهشتی عمل کند، بهترین دستگاه قضائی جهان امروز و الگوی موفقی برای سایر کشورها اعم از اسلامی و غیراسلامی خواهد بود.
این روزها که هفته قوه قضائیه به مناسبت سالگرد شهادت آیتالله بهشتی و یارانش برگزار میشود، اگر مسئولان به جای تعریف و تمجید شعاری به معرفی سیره بهشتی همت کنند و تلاشها بر این متمرکز شود که همه شفاف عمل کنند، مشکلی باقی نخواهد ماند زیرا خود مردم برای کمک به حل مشکلات به صحنه خواهند آمد و موانع را برطرف خواهند کرد.
***************************************
روزنامه خراسان**
چسب زخمی به نام تیم ملی/سید مصطفی صابری
در گروه مرگ جام جهانی بودیم اما تا سرحد مرگ برای زندگی، برای غرور یک ملت، برای پیروزی جنگیدیم و تنها چند سانتی متر برای پیوستن به تاریخ، برای جاودانه شدن کم آوردیم. با همه این ها تا چند ساعت بعد از تساوی تیم ملی با پرتغال و صعود نکردنمان به دور بعدی، صدای جشن و شادی مردم از گوشه و کنار خیابان های شهرها به گوش می رسید. مردمی که به ضیافت رقابت با تیم های نایک پوش و مغرور دعوت بودند و از بچه های تیمشان فقط بازی آبرومندانه می خواستند؛ به جای جشن صعود، جشن غیرت برگزار کردند چون خوب می دانستند جام جهانی که قرار بود کابوس مان شود تبدیل شد به رویایی شیرین که سال ها بعد خاطره مشترک چند نسل خواهد بود. چند نسل، چند طبقه و چند قومیت که به واسطه فوتبال همدل و همرنگ شدند، به رنگ پرچم ایران و همدل با ضربان قلب تیم ملی. شاید برای خیلی از مردم دنیا عجیب باشد که بعد از باخت مقابل اسپانیا و به خصوص تساوی برابر پرتغال، مردم ما به خیابان ها ریختند. برای آن ها عجیب است که چرا در صعود نکردن هم جشن می گیریم. تعجب می کنند چون ما را نمی شناسند. چون نمی دانند ساعت قلب مان را با تیک تاک قلب تیم تنظیم کردیم و برخلاف همه تیم ها که القاب متنوعی مثل لاروخا، آلبی سلسته، ال تری و... دارند لقب تیم ما «تیم ملی» است. برای همین عجیب نیست احساسات یک ملت غیرت می شود در ساق امیری، نفس می شود در ریه میلاد محمدی، خشم می شود در چهره رامین رضائیان و در نهایت اشک می شود در چهره طارمی و پورعلی گنجی. بچه های ما بازی نکردند تا به تیم های بزرگ ترانسفر شوند، جنگیدند تا به قلب مردم ترانسفر شوند و این مبارزه با محرومیت ها و کمبودها در برابر بزرگان، حتی اگر نتیجه ایده آل هم نداشته باشد جشن گرفتن دارد. جشن غرور و غیرت و یکدلی. اما در کنار این احساسات قشنگ نمی شود و نباید رفتار مردم در قبال تیم ملی را محدود به بازه زمانی کوتاهی مثل دو هفته اخیر تحلیل کرد. یک جامعه برایند آدم های امروزش نیست. فرهنگ، هنر، سنت ها و زندگی اجتماعی و تاریخی یک ملت، روندی را طی می کند تا یک روح جمعی می سازد که از تک تک آدم های امروز جامعه تاثیر می گیرد و بیشتر برآن ها تاثیر می گذارد. این روح جمعی، خودش را به صورت اتفاق هایی بروز می دهد که یک نمونه اش جشن مردم بعد از حذف تیم ملی است. جایی که هواداران قرمز و آبی در کنار هم بودند تا به خیلی ها بگویند وقتی نام ایران در میان باشد هیچ چیز حتی منافع گروهی هم ارزش ندارد. خانم ها در این جشن حضور پرشور داشتند؛ در حالی که بعضی از آن ها، زمان مسابقات بزرگ فوتبال مثل فینال لیگ قهرمانان، تماشای سریال را ترجیح می دهند. اما حضورشان این پیام را داشت که مسئله شان شادی و غرور ملی است نه فوتبال. فوتبال فقط این بستر را برای بیان این دغدغه و پیوستن به یک هویت بزرگ جمعی و فرار از رنج ها فراهم کرده است. در جشن مردم برای تیم ملی خیلی از پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی حضور داشتند که همیشه از سروصدای دیگر اعضای خانواده حین تماشای فوتبال گریزانند و شاید قوانین ساده فوتبال مثل آفساید را هم بلد نیستند. اما همان ها برای موفقیت تیم ملی دست به دعا برداشتند و با شادی نوه ها خندیدند و با اشکشان غصه خوردند. بزرگان علوم اجتماعی برخی از این رفتارها را به تخطی کارناوالی تعبیر می کنند. خودمانی و ساده اش یعنی جمعی که در موقعیت های دیگر فرصت بیان نظرش و ابراز وجود و حضورش را نداشته، پس از فرصتی کم هزینه برای حضور در صحنه استفاده می کند و گرنه هنوز بسیاری از مردمی که این روزها به عملکرد تیم ملی افتخار می کنند انتقادات جدی حتمی به برخی رفتارهای غیر فنی کی روش دارند. مثلا خیلی از این مردم نقدهای جدی به کی روش به خصوص درباره مکانیزم بازی های دوستانه و پاداش برد این بازی ها را فراموش نکردند. آن ها کم کاری فدراسیون فوتبال را نبخشیده اند. اما دوست دارند در این روزها که روند اتفاقات بر آن ها سخت گرفته، تیمی را که تمام تلاشش را برای شادی مردم کرده حتی بعد از حذف تشویق کنند؛ نه فقط برای قدردانی از تلاش تیم، بلکه برای نیازهای دیگری که روح جامعه آن را طلب می کند. نیازهایی که فقط مادی نیست. زخم هایی که تیم ملی و عملکردش مثل یک چسب زخم آن را فعلاً از منظر چشم مان دور کرد.
***************************************
روزنامه ایران**
راهحل؛ فقط سیاست داخلی/عباس عبدی
وضعیت بازار سکه و ارز و به تبع آن اجناس وارداتی بویژه در روزهای اخیر، نگرانیها را نسبت به آینده اقتصادی کشور بیشتر کرده است. به طور طبیعی هر کس گمان میکند که راهحلی وجود دارد، یا اگر راهحلی به ذهن او برسد مطرح میکند. در همین زمینه آقای حسین موسویان دیپلمات سابق کشور که اکنون در غرب زندگی و فعالیت میکند، پیشنهادی را عنوان کرده که به علت ماهیت موضوع پیشنهادی، بازتاب گستردهای داشته است. وی در پایان یک گفتوگو اعلام میکند که: «برای ایجاد اجماع و وحدت داخلی نیاز به درک درست از شرایط داخلی و خارجی کشور، فداکاری و ازخودگذشتگی است. با این وضع، مشکلات اقتصادی فعلی مردم و منافع کلان ملی کشور 2 قربانی اصلی اختلافات فعلی جناحهای سیاسی داخلی هستند. بزرگان نظام باید قبل از هر چیز در این مورد چارهاندیشی کنند؛ حتی به قیمت یک خانهتکانی اساسی در دولت یا حتی استعفای دولت فعلی و برگزاری انتخابات زودرس، زیرا استمرار وضع فعلی تا 2 سال دیگر، ممکن است موجب لطمات غیرقابل جبران شود.»
به نظر بنده، وی به درستی مشکل را در فقدان وحدت و انسجام و اجماع داخلی دانستهاند. اتفاقاً اگر 5 سال اخیر را به جای تمرکز بر سیاست خارجی و حوزه اقتصادی، قدری از این توجه معطوف به حل سیاست داخلی و کاهش تنشها میشد، به طور قطع امروز وضعیت بهتری داشتیم. زیرا ریشه بخش مهمی از مشکلات خارجی و اقتصادی در بحران سیاست داخلی است. بحرانی که به صورت فقدان انسجام و اعتماد در جامعه اعم از در روابط عرضی (مردم با مردم، و جناحهای قدرت با یکدیگر) یا در روابط طولی (مردم با حکومت) خود را نشان داده است. با وجود چنین مشکلی، هیچ مسأله اقتصادی و سیاست خارجی قابل حل نیست. بنابراین از این زاویه که یک کارشناس امور سیاست خارجی پس از سالها بحث و ارائه تحلیل در این زمینه، اکنون اعلام میکند که رسیدن به یک راهحل جامع، در گرو وحدت و انسجام و اجماع داخلی است، گامی به پیش برداشته شده است.
ولی تجویزی که در ادامه این اظهار نظر آمده به کلی مغایر با هدف اولیه است. شاید هم هدف گوینده، توصیه جدی به استعفا نباشد، بلکه میخواسته نشان دهد که اگر دست دولت در اداره امور و اصلاح سیاستها باز نباشد و سایر نهادها خود را با یک سیاست مورد توافق هماهنگ نکنند، چارهای جز استعفا و کنار رفتن نیست و از این طریق تبعات چنین اقدامی را به طرف مقابل گوشزد کند، ولی اگر چنین قصدی نداشته است، باید گفت که پیشنهاد مذکور متضاد با هدف اعلام شده در ابتدای جملات است، و بیشتر شبیه جدا کردن دستگاه از بدن بیمار است. چرا؟
به این علت که انتخابات در ایران تحت تأثیر رقابت مستمر حزبی قرار ندارد که امروز استعفا داده شود و مثلاً دو هفته دیگر انتخابات برگزار شود. انتخابات غیر حزبی است و هیچ رقابتی سیاسی مستمری وجود ندارد و انتخابات از زمانی که افراد به صورت غیر رسمی اعلام حضور میکنند تا زمانی که یک نفر انتخاب و وارد دفتر ریاست جمهوری شود، حدود یک سال طول میکشد. چنین پیشنهادی به منزله معطلی یک ساله امور است و معلوم است که در صورت اجرا، سرنوشت کشور چه خواهد شد.
علت دیگر این است که انتخابات در جامعه ما نه تنها فصلالخطاب نیست، بلکه اول دعوا است. در حقیقت فلسفه آن با چالش مواجه است. چه در مرحله تأیید و رد صلاحیتها که نامزدهای معرفی شده مجموعه محدودی از جامعه را نمایندگی میکنند. حتی برخی از همان افراد تأیید شده نیز برحسب مصلحت تأیید میشوند که اگر انتخاب و پیروز شوند در عمل و به صورت حقیقی به رسمیت شناخته نمیشوند به طوری که عدهای از همان ابتدا اعلام میکنند که عمر فرد انتخاب شده 6 ماه یا یک سال است!
نکته مهمتر ماجرا این است که وحدت در ساختار مدیریتی لزوماً مسأله را حل نمیکند. مگر نه آنکه در دولت احمدینژاد این وحدت و انسجام در ساختار قدرت در حداکثر میزان خودش بود، پس چرا سیاست خارجی و اقتصادی نه تنها موفقیتی نداشت، بلکه در حضیض بود؟ مشکل اصلی نداشتن وحدت و انسجام متولیان ساخت رسمی نیست، بلکه وجود فاصله این ساختار با مردم و جامعه است. هنگامی هم که میگوییم مردم، آنها را جدا نمیکنیم، خواست همه مردم فارغ از هر نوع فکر و اندیشه و رفتاری که دارند، باید محترم شمرده شود. جامعهای که حضور یک فرد زرتشتی را که منتخب شهروندان شهر (اعم از مسلمان یا زرتشتی) در شورای شهر تحمل نمیکند، نمیتواند با هیچ انتخاباتی به وحدت و انسجام برسد. عدم انسجام جامعه ایران بازتابهای روشنی دارد. یکی از مهمترین آنها، فقدان رسانه رسمی تأثیرگذار است. جامعهای که تحت تأثیر رسانههای فرامرزی و از آن بدتر تحت تأثیر اخبار جعلی و دروغ است، نمیتواند روی وحدت و اجماع را ببیند. البته راهحل آن بستن این فضاها نیست که عملاً نه ممکن است و نه مفید. بلکه راهحل آن معتبر کردن و آزاد کردن رسانههای رسمی است تا جایی برای رسانههای بیاعتبار و منابع خبری دروغ باقی نماند.
در جامعهای که نسبت به احکام صادره آن تشکیک میشود و کسی نیز قادر به توجیه و اقناع افکار عمومی نیست و در نهایت هیچ پرونده مهمی در کشور مختومه نمیشود و پروندههای مذکور همواره در اذهان عمومی باز میمانند، رسیدن به اجماع و وحدت در چنین شرایطی ممتنع خواهد بود.
در جامعهای که خواستهای عادی و معمولی مردم نادیده گرفته میشود و هنوز حضور بانوان در ورزشگاهها و دیدن مسابقات، چالش مهمی در عرصه عمومی است، چگونه میتوان نسبت به دستیابی به انسجام و اجماع خوشبین بود؟ باید تغییری جدی در حوزه اختیارات و فلسفه حکومت کردن ایجاد شود. اینکه دولت در این مورد چه کاری باید انجام دهد، موضوع دیگری است که باید جداگانه به آن پرداخته شود.
***************************************
روزنامه جام جم**
بدتر از تحریم / حسین صمصامی*
اکنون کشور در یک جنگ اقتصادی قرار دارد که هشدار این موضوع را رهبر انقلاب مدتها پیش داده بودند. در شرایط فعلی جنگ اقتصادی به اوج خود رسیده که مدیریت آن را آمریکا بر عهده دارد.
در این زمینه باید توجه داشت که آمریکا نمیتواند در همه زمینهها برای ما مشکلآفرین باشد و تنها میتواند شوک به اقتصاد تحمیل کند اما مشکل اصلی اقتصاد ایران به دلیل سوءمدیریتها در این زمینه است. وضعیت اقتصادی کشور وارد تنشهایی شده که به گفته برخی مسئولان به تحریمها بازمیگردد اما بررسی سیاستهای اقتصادی دولت فعلی نشان میدهد که بیشتر مشکلات کشور ناشی از سوءمدیریت در زمینه اقتصادی است. سیاستهای اقتصادی نادرستی به کار گرفته شد که هیچکدام نتیجه مطلوبی برای کشور نداشته است.
در شهریورماه سال گذشته نرخ سود سپردههای بانکی کاهش یافت که بخشی از پولها از بانک خارج و وارد بازار ارز شد. دولت برای اینکه با این موضوع مقابله کند نرخ سود گواهی سپرده را تا 20 درصد بالا برد تا مانع از خرید و فروش ارز شود که در این زمینه ناکام ماند. این سیاستها برای فروش سکه هم به کار گرفته شد اما باز هم تیری در تاریکی بود.
صاحبان نقدینگی زیاد به دلیل بر هم خوردن وضعیت اقتصادی کشور بازاری را انتخاب میکردند که سود بیشتری نصیبشان کند. در این زمینه میتوان دریافت که سیاست گذاران هنوز از فهم اقتصادی برخوردار نیستند و بدون درک شرایط تصمیماتی را اتخاذ میکنند که باعث نا اطمینانی در کشور میشود. تحریمها به تنهایی نمیتوانند بر اقتصاد ایران تأثیر بگذارند اما سیاستهای اقتصادی ناکارآمد میتواند به صورت مستقیم تاثیرات منفی به دنبال داشته باشد.
شرایط فعلی اقتصاد ایران وارد یک وضعیت جنگی شده و دراین صورت باید تیم اقتصادی ترمیم و سیاستها اصلاح شود. هرچه این اتفاق زودتر رخ دهد حل کردن مشکلات آسانتر و هزینهها کمتر خواهد بود.
*استاد دانشگاه شهید بهشتی
***************************************
روزنامه وطن امروز**
بچههای آسمان/محمدرضا کردلو
بگذارید از استارت میلاد محمدی شروع کنم. من یاد دویدنهای «علی» در «بچههای آسمان» مجید مجیدی افتادم. «بچههای آسمان» برای ما که بچهپولدار نبودیم، درس خواستن و توانستن، با حداقل امکانات بود؛ خواستن و توانستنی از جنس «زحمت» و «آبروداری»، از جنس «غیرت گذاشتن» و همراه با «بغض». اگر نایک تحریم کرده و اگر عدالت فیفا نیست، عوضش بچههای تیمملی استوکهای «خودباوری» را به پا کردهاند و هواداری یک ملت را که چه عرض کنم، هواداری همه طرفداران بازی خوب را پشت سر خود دارند. بگذار فیفا با هر ضرب و زوری که هست، با VAR تلاش کند جلوی بی«رونالدو» شدن جامجهانی را بگیرد. بچههای تیمملی دوشنبهشب «بچههای آسمان» بودند. آنجا که فقط به مردم فکر میکردند، و بالابردن پرچم ایران، همانطور که آقای کیروش گفته بود. مثل علی که فقط به خواهرش فکر میکرد.
جامجهانی برای ما تمام شد. البته نه آنطور که آقای گزارشگر میخواست در دقیقه 20 بازی با مراکش تمام شود. بچههای تیمملی تا دقیقه 98 بازی با پرتغال، تا یک قدمی صعود رفتند و البته تا چند اینچی صعود، اما انگار همانطور که کیروش گفت: در فوتبال عدالت نیست که اگر بود، این بازی تنها یک برنده داشت و آن هم ایران بود!
«جامجهانی ما را از دست داد»؛ در حالی که خوشبختهایی که فیفا دوستشان دارد، دوباره همان 16 تیم و 8 تیم و 4 تیم سنتی جام را تشکیل میدهند و اصلا چه معنی دارد کسی این نظم را به هم بزند! چه معنی دارد بچههای تیمملی فوتبال ایران و بچههای زحمت کشیده لیگ ایران، برای نخستینبار صعود کنند؟!
راستش من این تیمملی را بیشتر از همه تیمهای ملی ایران در ادوار جامجهانی دوست دارم. چقدر در خواندن سرود ملی با انگیزه، چقدر هماهنگ و چقدر در اندیشه پیروزی! همین را میخواهیم اصلا! جامجهانیای را میخواهیم که زیباترین صحنههایش برای ایران را نه حتی لژیونرها که همین بچههای بیادعای لیگ و تربیتیافتههای لیگ خودمان رقم بزنند. امید ابراهیمی و دفاعهای جانانهاش در بازی مراکش، وحید امیری و عبور کمنظیرش از سد پیکه و شاهکار علیرضا بیرانوند که فقط گوشهای از غیرت لرها و ایرانیها را به نمایش کشید. مرتضی پورعلیگنجی، سیدمجید حسینی و روزبه چشمی که هجومیترین حملههای مراکش و 2 قهرمان اروپا را مهار کردند. کاروالیو اصلا کجا بود؟ اینیستا چه کار کرد مثلا؟!
بامداد سهشنبه ثابت کردیم میتوانیم. میشود، میتوانیم. از این به بعد همه گروههای مرگ برای ما شوخی است. مهم این است که وقتی بخواهیم، میتوانیم. نه اینکه این روحیه را نداشتیم اما همه این سالها تلاش کردند این روحیه را از ما بگیرند. یک عمر به طور سیستماتیک از استاد دانشگاه تا گزارشگر تلویزیون توی سرمان زدند که بازندهاید. حالا بچههای تیم ملی با مربی خوبشان با این سیستم جنگیدند و البته پیروز شدند. ما پیروز شدیم! ما با گروه مرگ جنگیدیم. با «خودکشی از ترس مرگ» جنگیدیم و فقط جنگیدیم. بچهها داخل زمین جنگیدند، بیرانوند، ابراهیمی، پورعلیگنجی، رضاییان، حاجصفی، امیری، حسینی، عزتاللهی، طارمی، آزمون، جهانبخش، محمدی، قدوس و انصاریفرد جنگیدند. کیروش روی نیمکت جنگید، سرپا جنگید، با VAR جنگید و با داور جنگید. در نشست خبری با «فیفا» جنگید و با نظمی که ایران را در مرحله بعد نمیخواست، جنگید! کیروش اگرچه یک بیگانه بود اما به خیلیها یادآوری کرد تنها راه پیروزی جنگیدن است: «من از فرهنگی آمدهام که همیشه به دنبال پیروزی است».
***************************************