روزنامه کیهان **
در ستایش نا امیدی و حکایت پینوکیو!
این روزها اغلب مسئولان کشور از لزوم تزریق امید به جامعه میگویند و یأسپراکنی را تقبیح میکنند. مسئولان دولتی در صف اول سخنرانی درباره ضرورت و فواید امید هستند و البته تعجبی هم ندارد، چرا که دولت، دولت «تدبیر و امید» است. اما مردم همانقدر که نیازمند امید هستند به ناامیدی هم نیاز دارند! جامعه امروز ما به دلایل مختلف پیشتر و بیشتر از امید، نیازمند ناامیدی است. گام اول و پیشنیاز برای دستیابی به امید واقعی و سازنده، ناامیدی و رها کردن امیدهای واهی و کاذب است.
امید کاذب شبیه ماده مخدر و قرص روانگردان عمل میکند و شخص را به دنیایی خیالی برده و دچار سرخوشی میکند، حال آنکه واقعیت سهمگین و تلخ بیرونی در جریان است و کار خود را میکند. نام دیگر قرصهای روانگردان، قرص شادی است! انرژی زیادی را بهصورت کوتاهمدت و انفجاری آزاد و همزمان فرد را دچار توهم میکند، بهطوری که آگاهی از نتایج رفتارهای خطرناک را بهشدت کاهش داده یا کاملاً از بین میبرد. شخص متوهم خود را از ماشینی که با سرعت در حال حرکت است به بیرون پرت میکند و پس از آنکه در بیمارستان با دست و پا و سر شکسته و مجروح از مرگ رهیده و تاثیر داروی توهمزا از بین رفته، درباره علت کار خود میگوید؛ میخواستم پرواز کنم!
متاسفانه بخش قابل توجهی از جامعه و مسئولین ما امروز دچار چنین وضعیتی هستند. آنهایی که شب اعلام توافق ایران و 1+5 به خیابانها آمدند و زدند و رقصیدند و در دست اسکناس یک دلاری و هزار تومانی داشتند، مانند همان کسی بودند که به هوای پرواز خود را از ماشین در حال حرکت به بیرون پرت میکند. وضع نابسامان کدام خانهای با فروش فرش زیر پا بسامان شده و کدام کشوری توانسته با دادن امتیاز به دشمن، مشکلات خود را حل کند؟! بلایی که امید کاذب بر سر یک جامعه میآورد اگر از ناامیدی بیشتر نباشد کمتر نیست.
برخی آقایان دولتی این روزها مدعی هستند که یکی از اشتباهات صورت گرفته، بزرگنمایی برجام بوده است. از جمله آقای ظریف که چند روز پیش در برنامه زنده تلویزیونی «حالا خورشید» از بالا بردن توقعات از برجام به نوعی گلایه کرد. این گلایه را دیگر مسئولان دولتی نیز بارها بیان کردهاند. اما چه کسی مردم را درباره برجام دچار توهم کرد؟ آیا کسی غیر از دولتمردان چنین کردند؟ تا جایی که آب خوردن مردم را هم به برجام گره زدند! تعابیری همچون «فتحالفتوح»، «آفتاب تابان»، «معجزه قرن»، «بزرگترین دستاورد تاریخ ایران»، «نشانه تسلیم همه قدرتهای بزرگ در برابر اراده ملت»، «ورقخوردن تاریخ به نفع ایران»، «پیروزی بزرگتر از فتح خرمشهر» و... از سوی چه کسانی مطرح شد؟ کدام روزنامهها تیتر زدند «تحریمها به تاریخ پیوست»، «فروپاشی تحریم»، «صبح بدون تحریم»، «تحریمها هم رفت»، «توافقات سیاسی و اقتصادی با لغو تحریمها»، «سد تحریم شکست»، «پیروزی تدبیر بر تحریم»، «اینک بدون تحریم»، «سلام بر ایران بیتحریم، خلاص شدیم»، «تحریم تمام شد»، «برچیده شدن ظرف تحریمها»، «روز شکست حصر اقتصادی» و...؟! وقتی دلسوزان هشدار و انذار میدادند، چه کسی به آنها تهمت کاسب تحریم زد تا صدایشان شنیده نشود؟
یادآوری این مواضع و تیترهای گذشته، نه برای مچگیری و سرزنش است و نه برای اظهار فضل که بله! حالا دیدید ما درست میگفتیم! گذشته اگر بازخوانی و مرور میشود، ناظر به آینده است. انتظار میرفت رخدادهای اخیر، دولتمردان را از توهم خود ساختهشان خارج کند اما برخی مواضع و اظهارنظرها نشان میدهد خروج دولت از توهم برجام، گویا امیدی کاذب است! برخی از سخنان دیروز آقای روحانی در مجلس شورای اسلامی و در جریان سؤال نمایندگان، حاکی از این مسئله بود. رئیسجمهور در بخشی از سخنان خود گفت؛ «اگر برجام هیچ بود پس چه غصهای امروز داریم؟ در هر صورت آمریکا از برجام خارج شده، بقیه کشورها نیز خارج میشوند و ما هم بیرون میآییم چون هیچ است، از هیچ که نباید آدم بترسد!»
آقای روحانی در مغلطهای آشکار (شبیه موضع اخیر آقای ظریف درباره نسبت قیمت دلار و برجام) نابسامانی امروز را به خروج آمریکا از برجام نسبت دادند، حال آنکه روند تلاطم و آشفتگی بازار ماهها پیش از خروج آمریکا از توافق، آغاز شده بود و ریشه در مسائل دیگری داشت. از نظر این آقایان، همه چیز خوب و خوش و خرم بود تا اینکه ترامپ دیوانه از برجام خارج شد و این شد که میبینید و میبینیم! مثل اینکه کسی بپرسد چرا این مصدوم دست و پا و سرش شکسته و در پاسخ بشنود که از ماشین به بیرون پرت شده است. حال آنکه پرت شدن تنها یک حادثه است و نه علت. آنکه قرص توهمزا مصرف کرده، اگر از ماشین هم به بیرون پرت نشود، حادثه و بلای دیگری سرش میآید.
مردم و مسئولان باید از خیلی چیزها ناامید شوند. مردم باید از اینکه دولتی بر سرکار آید و با چوبی جادویی (توافق با غرب، چند برابر کردن یارانه و...) اوضاع را سامان دهد ناامید شوند و بدانند که بخشی از این بار نیز بر دوش آنهاست. مسئولان هم باید از اینکه فلان مقام آمریکایی قول داده جبران کند، امضای فلانی تضمین است، اروپا قول داده و... ناامید شوند. تا وقتی استراتژی دولت صبر و سکوت و امید به نتایج انتخابات آمریکا و رفتن ترامپ است، توقع و انتظار کدام حرکتی را برای حل مشکلات میتوان داشت؟ رئیسجمهور پیشین فرانسه مدعی شده بود که به فکر اشتغال جوانان ایران است و رئیسجمهور فعلی آن در تماس تلفنی اخیر با آقای روحانی گفته: «فرانسه همه تلاش خود را برای حفظ برجام بهکار میگیرد و نسبت به این موضوع متعهد است و به مسئولیتهایش عمل خواهد کرد.»
دی ماه سال 1393 و در کوران مذاکرات هستهای ایران و 1+5 رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند؛ «باید دل را به نقطههای امیدبخش حقیقی سپرد نه به نقطههای خیالی.» آنکه امید ندارد درجا میزند و به پیش نمیرود اما آنکه امید کاذب دارد و دل به نقطههای خیالی بسته است، فرو میرود و خسرانش دوچندان است. امید کاذب داشتن، حکایت پینوکیو است که با مشورت روباه مکار سکههای خود را کاشت تا فردا درخت سکه سبز شود و خوشههای طلا بچیند! پینوکیو، روباه مکار و وعده درخت سکه فقط در کارتون نیست و از زندگی شخصی گرفته تا مقیاس یک کشور میتواند تکرار شود.
محمد صرفی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
حرکت در صراط غدیر
بسمالله الرحمن الرحیم
فردا سالروز آغاز ولایت مولی الموحدین و امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام است. به این مناسبت شایسته است فارغ از غوغاهای سیاسی که سرتاسر جهان را پر کرده، به سراغ فقر مطلقی که بشریت امروز در عرصه معنویت و اخلاق از آن رنج میبرد برویم، موضوعی که ریشه تمام مشکلات جامعه انسانی است.
امام خمینی در نامه تاریخی خود به گورباچف، صدر هیات رئیسه اتحاد جماهیر شوروی در سال 1367 بیاعتقاد واقعی به خدا را ریشه تمام مشکلات شرق و غرب دانسته و افزودند: «مشکل اصلی کشور شما مساله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است.»
وجود کلمه «واقعی» در این فراز از نامه امام خمینی برای القاء این نکته است که اعتقاد به خدا اگر همراه با پای بندی عملی به اوامرو نواهی الهی نباشد، ارزشی ندارد. به همین دلیل است که بلافاصله این بیاعتقادی را علاوه بر شرق، مشکل غرب هم میدانند و میافزایند: «همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید.»
این خاصیت قدرت است که انسانها را حتی اگر به خدا اعتقاد داشته باشند مجذوب خود میکند و چون شیرینی و جاذبه زیادی دارد، اصحاب قدرت را از مسیر حق منحرف مینماید. در کارزار مبارزه جاذبه قدرت و اعتقاد به خدا فقط همان «واقعی» بودن اعتقاد به خداست که میتواند قدرتمندان را از انحراف نجات دهد و آنها را در مسیر حق نگهدارد.
تکلیف زمامداران بلوک شرق از جمله شوروی که آشکارا خدا را انکار میکردند و حتی با اعتقاد به خدا و دین میجنگیدند روشن است ولی زمامداران دیگر به ویژه کشورهای قدرتمند غربی با اینکه منکر خدا نیستند و بر اعتقاد زبانی و ظاهری به خدا تاکید میکنند، نیز همانگونه که در نامه امام خمینی آمده به ابتذال و بنبست دچار شده اند، زیرا اعتقادشان به خدا واقعی نیست و به فرامین الهی پای بندی عملی نشان نمیدهند.
هر چند اعتقاد واقعی به خدا برای همه زمامداران لازم است، ولی آن دسته از زمامداران که بر کشورهای اسلامی حکومت میکنند به ویژه آنان که به نام دین خدا قدرت را در کشورهایشان دردست گرفتهاند باید پای بندی بیشتری نشان دهند. وضعیت جهان اسلام و آنچه در اکثر کشورهای اسلامی میگذرد متاسفانه خلاف این انتظار را نشان میدهد. کشتار و خون ریزی، جنگ قدرت، فساد مالی، وابستگی به قدرتهای استعماری و تقسیم جامعه به دو طبقه اشرافی و فقیر در کشورهای اسلامی کاملاً مشهود است. چنین وضعیتی برای پیروان پیامبر اسلام که برای بسط عدالت، آزادی و کرامت انسانی مبعوث شد شایسته نیست. مسلمانان و دولتهای کشورهای اسلامی باید منادیان وحدت، عدالت، استقلال و کرامت انسانی باشند تا برای سایر ملتها به عنوان الگو مطرح شوند.
در این میان، انتظار از جمهوری اسلامی ایران به دلیل ارادت ویژهای که مردم و مسئولان این نظام به مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام دارند با آنچه از سایر کشورها انتظار میرود متفاوت است. مردم ایران، به حضرت علی علیهالسلام به خاطر اینکه مظهر توحید است ارادت ویژهای دارند. این ویژگی امیرالمومنین که عنوان «مولی الموحدین» بیانگر آن است و سرچشمه عدالت، تقوا، ساده زیستی و مردمی بودن است، ایجاب میکند نظام جمهوری اسلامی در عالیترین سطح تامینکننده همین ویژگیها در جامعه ایرانی باشد. واقعیت این است که تلاش مسئولان نظام جمهوری اسلامی همواره همین بوده ولی مشکلات فراوانی که بر سر این راه وجود داشت، مانع تحقق این هدف شد. با اینحال، نمیتوان انکار کرد که «اعتقاد واقعی به خدا» که باید در پای بندی عملی مسئولان نظام به فرامین الهی جلوه کند نیاز به تقویت دارد. این، سفارش خود مولی الموحدین به زمامداران مسلمان و وصیت امام خمینی به مسئولین نظام جمهوری اسلامی است که در همه حال خدا را در نظر بگیریدو در مسیر حق حرکت کنید.
شرایط امروز کشور ما بگونهای نیست که بتوانیم مدعی اجرای کامل عدالت و رعایت کرامت انسانی در جامعه اسلامی و انقلابیمان باشیم. یکی از فلسفههای غدیر این است که در پرتو ولایت مولی الموحدین میزان اعتقاد واقعی زمامداران به خدا ارتقاء یابد و به برکت آن تلاش برای اجرای عدالت، وحدت و تامین کرامت انسانی به حدی برسد که بتوانیم ایران اسلامی را به عنوان الگوئی برای سایر ملتها معرفی نمائیم. این، یک هدف قابل تحقق است به شرط آنکه مسئولان نظام جمهوری اسلامی در صراط غدیر حرکت نمایند.
***************************************
روزنامه خراسان**
غدیر پنجره همیشه باز هدایت و سعادت
کورش شجاعی
... و خداوند انسان را به عنوان گل سرسبد آفرینش و اشرف مخلوقات آفرید و برای هدایت و به سعادت رسیدنش، «پیامبر»ی برای هر انسانی در وجود او به ودیعت گذارد و «عقل» هر انسانی شد پیامبر درونی او، اما کردگار حکیم بدین بسنده نفرمود و در هر عمر و زمان پیامبرانی از جنس خود انسان نیز برای راهنمایی بشر برانگیخت و از میان آن هزاران رسول و نبی و پیامبر، پنج بزرگوارشان را اولوالعزم و صاحب شریعت قرار داد پس انبیاء یکی پس از دیگری مبعوث شدند و رسالت خویش را در عهد و زمان خود به انجام رسانیدند تا از پی بزرگ پیامبرانی همچون نوح نبی ا...، ابراهیم خلیل ا...، موسی کلیم ا...، عیسی روح ا... نوبت به حضرت محمد مصطفی رسید و به اراده و مشیت و حکمت الهی وجود مبارک «حبیب خدا» شد هم نقطه پایان و هم نقطه آغاز.
اما نقطه پایان از آن رو که با چشم فروبستن حضرت ختمی مرتبت از دنیای فانی و شتافتن حضرتش به دیار باقی، دیگر چون پیامبری نبود و به وعده قرآن پس از محمد مصطفی رسولی برانگیخته نخواهد شد، «انقطاع وحی» و بسته شدن پنجره وحی و پایان ارسال رُسُل و بعثت انبیاء محقق شد.
اما آیا خداوند تبارک و تعالی و حکمت بالغه و ربوبی اش را می سزد که انسان را در جهان پس از ختم نبوت و انقطاع وحی به خود واگذارد؟! آیه 67سوره مائده به صراحت پاسخ این سوال را می دهد «یا ایها الرسول بَلَّغ ما اُنزِل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» در هجدهم ذی الحجه سال یازدهم هجری و در حجة الوداع. پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت ختمی مرتبت بنابر صریح این آیه ماموریت می یابد امر خداوند رحمان و رحیم که از سر لطف هیچ وقت در ِهدایت و سعادت را به روی بشر نبسته به مردم ابلاغ کند تا در حضور هزاران «حاجّ» از طواف کعبه و خانه خدا برگشته نه تنها برای چندمین بار تکلیف وصّی ، جانشین و هادی امت پس از پیامبر خاتم روشن شود بلکه چراغ راه و راهنمای مسلمانان و جهان بشریت را که خداوند در وجود و «ولایت» و «امامت» علی بن ابی طالب امیرالمومنین و اولاد طاهرینش قرار داده به مردم همه اعصار و قرون عیان و آشکارا معرفی شده باشد و مردم بدانند اگر چه با رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت ختمی مرتبت، پنجره وحی بسته شد اما پنجره هدایت بشر به واسطه افاضه دایم فیض الهی از طریق امامت و ولایت هیچ گاه بسته نمی شود و حضرت رب العالمین انسان را هیچ گاه بی راهنما نمی گذارد و چون ابلاغ آن امر الهی عظمتی چنین سترگ و پیوسته با هدایت و سعادت بشر دارد خداوند حکیم ابلاغ نکردن آن را مساوی با انجام نشدن 23 سال رسالت حضرت محمد مصطفی اعلام می فرماید.
سپس ختم نبوت و انقطاع وحی از این باب نقطه آغاز است، آغاز ولایت و امامت در ادامه بعثت انبیاء و رسول خاتم برای تداوم هدایت و سعادت انسان تا آخرالزمان حبیب خدا به فرمان الهی ، مصداق را هم بی هیچ آرایه و کنایه ای با بالابردن دست امیرمومنان بر فراز جهاز شتران و ندای «مَن کنت مولاه فهذا علی مولاه» معرفی فرمود تا جای هیچ شبهه ای باقی نماند .
غدیر اما بزرگ عید الهی بعد از بعثت انبیای عظام خصوصا بعثت نبی مکرم اسلام است روزی که خداوند علی اعلی خود فرمود «الیوم اکملت لکم دینکم و اَتممتُ علیکم نعمتی و رضیتُ لکم الاسلام دینا» (آیه 3 سوره مائده) و آیا روز اکمال دین و اتمام نعمت الهی عید ا... اکبر نیست؟! و خلاصه کردن و بلکه تقلیل آن به عید «سیّد» ها جفایی بزرگ به این یوم ا... اکبر و هنگامه سرنوشت ساز آینده امت و انسانیت نیست؟!
آیا مردم جهان خصوصا مسلمانان و به ویژه شیعیان، قدر غدیر را آن چنان که باید می دانند؟ آیا حتی محبان ولایت و امیرمومنان آن چنان که باید نسبت به غدیرو ولایت و اولیای الهی از امیرمومنان گرفته تا حضرت صاحب الزمان شناخت و معرفت پیدا کرده اند؟ آیا هریک از ما تامل و غور و اندیشه ای در آیه 55 سوره مائده کرده ایم؟ که می فرماید «انما ولیُکُمُ الله و رسُولُهُ و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون »
آیا سبک زندگی ما و شیوه مدیریت برخی مسئولان ما شباهتی به زندگی و مدیریت امیرمومنان و اولاد طاهرینش دارد؟ بدانیم که بیش از هرکسی مدعیان محبت و ولایت خصوصا مسئولان در قبال امیرمومنان ، پیامبر عظیم الشأن اسلام و خداوند رحمان و غدیر مسئول اند.
***************************************
روزنامه ایران**
از آن مجلس تا این مجلس!
اگر صدا و سیما شهامت به خرج دهد و فیلم سؤال مجلس پیشین و جواب رئیس جمهوری اصولگرا یعنی آقای احمدینژاد را در سال 1390 در کنار فیلم کامل پرسش و پاسخ از آقای روحانی پخش کند تا ملت ببیند چه تفاوت بزرگی میان دو فرد پاسخگو با دو مجلس پرسشگر وجود دارد، خدمت بزرگی به جامعه ایران کرده است. به طور قطع صدا و سیما چنین نخواهد کرد ولی ای کاش در فضای مجازی این امکان فراهم شود که مردم یک بار دیگر آن برنامه را ببینند و اتفاقاً مدافعان احمدینژاد را بشناسند و اینکه او چگونه و با وجود پاسخ ندادن به سؤالات قانونی و مسخره کردن نمایندگان و مجلس و حتی تکذیب بدیهیات مشهود؛ باز هم مورد حمایت اصولگرایان تندرو قرار گرفت. بویژه آنکه پرسشها از او عموماً مستند به وظایف قانونی وی بود. از جمله نپرداختن بودجه مترو، یا نپذیرفتن قانون یا تحقیر جایگاه قانونی مجلس و... بود. در حالی که پرسشهای روز سهشنبه ربطی به وظایف مشخص قانونی نداشته و امور کلی و کیفی بوده است. حتی میتوانیم رفتار ریاست مجلس را در دو مورد مقایسه کنیم تا معلوم شود که فضای سیاسی و رفتاری اصولگرایان مجلس تا چه حد تغییر کرده است.
در سرمقاله روز شنبه روزنامه نوشتیم که «نتیجه پرسش چه خواهد شد؟» همان شد و حتی بدتر از آنچه پیشبینی کردیم، شد. برای فهم ماجرا بهتر است که به پنج سؤال مطرح شده از رئیس جمهوری اشاره شود. پنج محور قاچاق کالا، استمرار تحریمهای بانکی، بیکاری، رکود و نرخ ارز و کاهش ارزش پول ملی از رئیس جمهوری سؤال شده بود. اگر به صورت کارشناسانه میخواستیم حدس بزنیم که نمایندگان در کدام موارد قانع نمیشوند و در کدامها قانع میشوند، بیش از همه احتمال داشت که درباره استمرار تحریمهای بانکی قانع نشوند و محورهای دیگر را قانع شوند.
ولی نتیجه کاملاً معکوس شد. چرا؟ برای اینکه آرای رد و تأیید، ربطی به پاسخهای داده شده رئیس جمهوری نداشت. از پیش تصمیم گرفته شده بود که کدامها را رأی منفی دهند و کدامها را مثبت و با این نحوه رأی دادن پیام خود را منتقل کردند.
زیرا بسیار واضح است که سؤالکنندگان که از اصولگرایان تندرو هستند هم در زمینه قاچاق کالا، هم بیکاری، هم رکود و هم نرخ ارز اوضاع مشابه یا بدتری را در دوره رئیسجمهوری محبوبشان یعنی آقای احمدینژاد تجربه کردند، ولی نه تنها در این موارد از او پرسش نکردند که صدای سؤالکنندگان را کوتاه میکردند.
درباره قاچاق همین کافی است که بگوییم مسئول مبارزه با قاچاق در آن مقطع سعید مرتضوی بود. به قول خودشان و با اقرار مکرر، قاچاق یک رکن اقتصادی شده بود.
از همه بدتر اینکه احمدینژاد به جای پذیرش مسئولیت، توپ را به زمین دیگران میانداخت. البته در این مورد تا حدی هم حق داشت (فقط تا حدی) چون قاچاق مسأله فراقوهای بود.
درباره رکود و یا تورم، نیازی به ذکر و بیان نکته جدیدی نیست. آمارهای بانک مرکزی که آمار رسمی کشور است و در دوره احمدینژاد و این دولت منتشر میشود، نشاندهنده رکود جدی و رشد منفی حتی تا 7/6 درصد در برخی سالهای آن دولت است که آقایان تندرو در آن زمان چشمها را بر واقعیت بستند و اکنون مدافع رشد اقتصادی شدهاند.
درباره نرخ ارز نیز اتفاقات سال 1391 بر کسی پوشیده نیست که چگونه ارز از حدود هزار و 100 تومان در مدت کوتاهی به 4 هزار تومان رسید و دریغ از یک سؤال تخصصی از آن رئیس جمهوری محبوب!
ولی بدترین بخش ماجرا مربوط به اشتغال است. در کل دوره هشت ساله احمدینژاد تعداد مشاغل ایجاد شده (سرجمع مشاغل) حدوداً صفر یا نزدیک به آن است. در حالی که اگر قرار بود مثل دولت اصلاحات سالهای 1380 تا 1384 ایجاد شغل میکردند، در آن هشت سال باید حدود 5 میلیون شغل ایجاد میشد. ولی دریغ از ۱۰۰ هزار شغل!! ضربهای که آن دولت به بحران تولید و اشتغال زد، در تاریخ یک کشور بیسابقه بود و منشأ بسیاری از بحرانهای بعدی گردید. از عملکرد آن دولت تعجبی نیست.
از نمایندهای باید تعجب کرد که در مجلس قبلی حضور داشت ولی کوچکترین تذکری نداد و سؤالی از آن دولت نکرد که چرا 800 میلیارد دلار درآمد را سوزاندید و یک شغل ایجاد نکردید؟ ولی چرا همزمان از دولتی که در همین پنج سال حداقل و به طور متوسط سالانه 500 هزار شغل ایجاد کرده سؤال میکنند و جالب اینکه قانع هم نمیشوند؟! چنین رفتاری نتیجه روشنی دارد.
هرچه آقای رئیس جمهوری ملاحظه جو کلی کشور را کرد، طرف مقابل برعکس عمل نمود. اینها بدان معنا نیست که دولت در برنامههای خود مشکلی نداشته است. قطعاً داشته و طرفداران دولت به آنها اذعان میکنند.
ولی درباره نمایندگانی که کوچکتر از گل به رئیس جمهوری نگفتند که طی هشت سال صدها میلیارد از ثروت کشور را داشت ولی شغلی ایجاد نکرد، اکنون حتی از پاسخ رئیس جمهوری که سالانه 500 هزار شغل ایجاد کرده راضی نیستند، درباره این نمایندگان باید تأمل کرد. میگویند پس چرا بیکاری زیاد است؟ پاسخ ساده است. این را باید از خودتان و رئیس جمهوری بپرسید که رشد اشتغال را طی دوره هشت ساله به صفر رساند.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
محمود کاوه سرمشقی برای ملت و دولت
حسین قدیانی
خرداد ۴۰ در مشهد، کودکی به دنیا آمد تا یکی از گهوارهنشینان ۴۲ باشد؛ سربازان کوچک خمینی! همان سالهای قبل انقلاب، دکتر علی شریعتی در بسیاری از سخنرانیهای خود، از میان آن همه اسطوره شاهنامه، تنها و تنها سخن از کاوه میگفت! قهرمانی که تبار بالایی و نژاد برتری نداشت و نان از بازوی اساطیری خود میخورد! یک آهنگر مگر چه فخری میتوانست داشته باشد، نزد جامعهای که دک و پز و کلاس را در چیزهای دیگر جستوجو میکرد؟! با این همه، دکتر علی شریعتی افسوس میخورد که چرا جز ابیات حکیم نامآور طوس، هیچجا خبری از کاوه نیست؟! نکند کاوه، افسانهای باشد فقط در خواب و خیال فردوسی؟! نکند کاوه، نه رنگی از حقیقت داشته باشد، نه بروزی در واقعیت؟! کاوه، کاوه، کاوه! سالیانی بعد از انقلاب، افسوس دکتر به من هم سرایت کرد! نوارهای کاست شریعتی را میگرفتم و لعنت میفرستادم به بختی که کاوه را داشت و نداشت! شاهنامه را ورق میزدم و آه میکشیدم که چرا قهرمان ما تا این حد کاغذی است؟! دلم کاوه میخواست اما نه محدود در دفتر و کتاب! شریعتی خیلی زود رفت و حتی انقلاب را هم ندید، لکن افسوس فقدان کاوه تا مدتها با من بود! با من بود؛ تا آنکه کاوه را دیدم! کاوه حقیقی را! کاوه واقعی را! کاوه انقلاب اسلامی را! صفحه چندم و خط چندم را رها کنید! سخن بر سر کاوهای است که نفس میکشید! زندگی میکرد! بزرگ شده بود! شده بود مکبر مسجد امام حسن! حالا «سرباز درون گهواره خمینی» شده بود «شاگرد کوچک سیدی معمم به نام خامنهای» که از بس خطیب بود، دل کاوه را با هر سخنرانی بیشتر میربود! باری در مشهد، پای سخن پدر و مادر کاوه نشستم! هست مصاحبهاش! چیزهایی از آن گفتوگو را قبلا برایتان نوشتهام! پدر کاوه میگفت: «محمود عاشق حضرت آقا بود! میآمد خانه و چنان با شور، از سخنرانی آقا حرف میزد که حد و حساب نداشت! یک بار چنان شعفی داشت که نگو! نگو مکبر نماز حضرت آقا شده! از همه زودتر میرفت مدرسه! هوا هنوز تاریک بود! که چی؟! که تا زنگ مدرسه بخورد، با بچههای ناوارد، ریاضی کار کند! علوم کار کند! بچه بود و از بچگی و خواب و خوراکش میزد تا به بچههای مردم برسد! برایش لباس میخریدم و بعد میدیدم که سر از تن بچههای مردم درآورده که خیلی دارا نبودند! بعد از شهادت، معلمش آمد در خانه ما که محمودتان عجب بچهای بود! جایزه خودش را هم میداد به همکلاسیهایش! اصلا گاهی جوری امتحان را جلو میبرد که خودش اول نشود! جنگ که شد، بارها و بارها مجروح شد! از این بیمارستان به آن بیمارستان! از این دکتر به آن دکتر! عکسهایش را در جبهه ببینید! همیشه خدا یکجایی از بدن این بچه پانسمان دارد! مرخصی نیامده، برمیگشت منطقه! ایام دانشآموزی، روی دفتر و مشق، خوابش میبرد و ایام فرماندهی، روی نقشه! گاهی نقشههایی که اجازه داشت، میآورد خانه و از بس روی آنها کار و مطالعه میکرد، همانجا خوابش میبرد! حالا با چه بدنی؟! با بدنی پر از تیر و ترکش! اعصابم خرد میشد که محمود! چه کار داری با خودت میکنی؟! میگفت حتی روی یک قطره از خون بچههای این مردم، ما مسؤولیم! خیلی از اینها دانشجو و طلبه هستند! حتی روی یک دقیقه عمرشان، ما مسؤولیم! اول، فرمانده نفسش بود و بعد فرمانده بچهها! مدتها فرمانده شده بود و چه و چه شده بود و سری در سرها شده بود و من و مادرش چیزی نمیدانستیم! از بس که بدش میآمد از منیت!»
بمیرم برای بغضهای پیرمرد، جایجای سخنانش از محمود شهید! محمود کاوه! زود رفتی و به شاهنامه انقلاب اسلامی نرسیدی دکتر شریعتی! و الا کاوه را عوض فلان صفحه فردوسی، در اوج قله حاجعمران میدیدی! و عوض افسانه، شهید میدیدی! شهید شهریور! باید هم هنگام سخن از شاگرد شهید خود، بغض کنند حضرت آقا! أین عمار؟! کجایی محمود من؟! کجایی کاوه؟! گاه با خود زمزمه میکنم چیست دستاورد انقلاب اسلامی؟! شهریاری ما را به غنیسازی رساند و طهرانیمقدم به موشک و آن دکتر به نانو و این استاد به بلوغی در علم پزشکی و مدیری به راه و مسؤولی به بزرگراه و این همه تجهیز در زمینههای مختلف و این همه خودباوری و این همه متخصص و این همه رشد و تعالی، آنهم با وجود جنگی که اوایلش حتی سیمخاردار هم نداشتیم و حالا اما این جمهوری اسلامی است که «خاورمیانه جدید» را باب دل مقاومت و به کوری چشم اسرائیل، ترسیم میکند اما «دستاورد انقلابی اسلامی» را زیبندهتر آن است در پرورش مردانی بدانی که اگر اصفهانی بودند، شدند خرازی و همت و ردانیپور! و اگر تهرانی بودند، شدند وزوایی و ورامینی و حاجاحمد! و اگر مشهدی بودند، شدند چراغچی و صیاد! و صدالبته همین محمود کاوه! شهید داریم، آن هم چه شهیدی؛ آنوقت جماعتی هستند که عوض انجام تکلیف، ضمن سوءاستفاده از یک پلاکارد غلط، کاسبی با نعش سیاستمداری میکنند که بعد از آن همه ادعا، آنطور مرد! لیکن گمانم روز مرگ عالیجناب، آن روز بود که نام و نامه خودش را برتر از رأی مردم دید! کأنه مردم، تا آنجا خوبند که به ما رأی بدهند! خون امثال کاوه بریزد پای صندوق آرا و تو برداری از آن متوهم، حمایت کنی که هنوز انتخابات تمام نشده، اعلام پیروزی کرد! ما اما درگیر شهدا هستیم! نورخواران و نورآشامان سفره رزق خداوند! شنیدم من هم سخنان دیروز رئیس قوه مجریه را! حتی مجلس علی لاریجانی را هم راضی نکرد! آقای روحانی! شگفتا که هنوز هم حرف از «باید» میزنی! یک چیزی هست لابد که حتی صدای امیدواران به دولت شما هم درآمده! با حرف اگر قرار بود اصلاح شود امور، محمود کاوه نمیرفت پیرانشهر! الساعه چند سال است شما رئیس قوه مجریه هستی؟! ما را فرماندهای بود که عرق داشت روی قطرات خون بچههای مردم، روی وقت جگرگوشههای ملت! شما بگویید در قبال عرق کارگر ایرانی، چه کردید؟! واضح است این حجم از واردات، کارگر ما را بیکار میکند! دیگر فکر کنم همه رسیدیم به آن سخن ایام مناظرهها که درختی که ۴ سال ثمر ندهد، بعد از آن هم نمیدهد! کاوه آنجور دانشآموزی بود که آنجور سرداری شد! آنجور شاگردی بود که آنجور استادی شد! دیگر دیروز همه فهمیدند بعضیها اساسا این کاره نیستند! و اشتباهی پشت این رل نشستهاند! جا دارد به حرمت خون همه شهیدان، برگردیم به قانون! به مر قانون! از شورای نگهبان گرفته تا مردم! بله! آنچه دیروز شنیده شد، آخر و عاقبت رأی بنا به میل سلبریتیهاست! شکمی که رأی بدهی، شکمت نخستین قربانی است! جا دارد برگردیم به شهدا! سلام و درود خدا بر سردار شهید محمود کاوه! از ۴۰ تا ۶۵ چند سال میشود؟! باور میکنید کاوه فقط ۲۵ سال از خدا عمر گرفت؟! عمدی دارم در نوشتن از شهدا، بلکه توهم نزنیم این مسؤول کارنابلد و آن دستاندرکار حراف، محصول نظام هستند! اگر من و شما انتخابات را کردیم دوگانههای موهوم، باید هم هنگام سخنرانی حضرات، دلمان برای امثال کاوه، تنگ شود! دل حضرت آقا را که دیگر نگو! بله! به شهادت محسن حججی، هنوز هم احمد کاظمی زنده است و هنوز هم محمود کاوه زنده است اما وای بر ما که «مردان حرف» را به «مدیران عمل» برتری میدهیم! «تهدید» در فلان پلاکارد مسخره نیست! در از دست رفتن فرصتهاست! ۹۲ و ۹۳ و ۹۴ و ۹۵ و ۹۶ و ۹۷ و برای آنکه دودستی و محکمتر بزنی به سرت، ذکر میکنم دوباره که شهید محمود کاوه، موسم شهادت، تنها و تنها ۲۵ سال داشت! بیا و بنشین پای سخن مادر شهید: «محمود همهاش ۲۵ سال در این دنیا زندگی کرد! گاهی با خودم فکر میکنم محمود کی وقت کرد درس بخواند، کی وقت کرد در مغازه پدرش کار کند، کی وقت کرد بزرگ شود، کی وقت کرد این همه قبل انقلاب در مشهد فعالیت و مبارزه داشته باشد، کی وقت کرد برود سپاه، کی وقت کرد برود جماران محافظ امام شود، کی وقت کرد برود کردستان، کی وقت کرد برود جنوب، کی وقت کرد فرمانده شود، کی وقت کرد این همه عملیات را فرماندهی کند، کی وقت کرد آن همه مجروح شود؟! بیا! این آلبوم عکسهای محمود! شما خودت ببین دیگر! یا با عصاست، یا دستش را گچ گرفتهاند، یا گلویش باندپیچی شده، یا انگشتان دستش را بسته، یا دل و رودهاش زده بیرون… واقعا کمتر عکسی از محمود در جبهه هست که بدنش سالم باشد! آن وقت برای فلان عمل جراحی، همه عقلا صلاح را بر آن دانستند که محمود حتما باید برود لندن، جگرگوشهام عصبانی شد: مگر در ایران پزشک نیست که من خودم را ببرم زیر تیغ جراح اجنبی؟! همینجا تیر خوردهام، لازم به جراحی باشد، همینجا هم عمل میشوم، تمام!» نه اما! این متن، هنوز تمام نشده! دلم میخواهد همینطور پشتسر هم بنویسم؛ «محمود کاوه»! عاقبت، چند روز دیگر اول مهر است و مشقی و سرمشقی لازم است همه ما را! همه ما را! خدا اول صبرش را به آدمی بدهد، بعد بصیرتش را! که بصر بیصبر، غالبا منجر به دفاع بد از آرمان درست میشود! ما حزباللهیها هم گاهی دور از محمود کاوه هستیم! کاوه شلوغ نبود! دروغ نبود! اهل هیجان نبود! مطالبه اگر داشت، مطالعه هم قطعا داشت! با سطحینگری و مبارزههای نمایشی و خوانشهای اینستایی و بعضا به دور از اخلاق، راه کاوه پیموده نمیشود! پدر شهید میگفت: «یک بار این اواخر دیدم چند تا کتاب هم گذاشته در ساکش! علت را پرسیدم! گفت گاهی برای بچهها حرف میزنم! بیمطالعه که نمیشود!» یعنی دوست دارم باز هم ادامه دهم و مدام بنویسم؛ محمود کاوه...
***************************************