توسعه ابزارهاي فناورانه از يك سو سبب ارتقاي ارتباطات انساني شده و از سوي ديگر به دليل مخاطراتي كه در ساحتهاي فكري، اعتقادي و اخلاقي دارد، به بلاي جديد زندگي بشر تبديل شده است. امروزه فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي افزون بر سرگرمسازي و تسهيل تفريح براي مردم و جوانان، فرهنگ و اعتقادات و سياست جوامع را نيز تحتالشعاع خود قرار دادهاند. تغيير رفتار ديني، تحول در مفهوم پايبندي به ارزشهاي هنجاري و ملي و تغيير سبك زندگي به ويژه در حوزه انقطاع تربيتي كه براي نسل جديد و آينده ايجاد كرده، از عوارض كاركردهاي سوء و بدافزارانه رسانههاي ديجيتالي جديد و شبكههاي اجتماعي است. به راستي، از حدود 50 ميليون ايراني كه از گوشي هوشمند استفاده ميكنند، چند درصد ميدانند درست وسط يك ميدان جنگ واقعي هستند؟ چند درصد از مسئولان و مديران كشور در حوزهها و سطوح گوناگون با اين ميدان جديد و قواعد آن آشنايي دارند؟
آرايش مناسب در برابر ميدان نبرد رسانهاي دشمن
اهميت و مخاطرات آن زماني بيشتر ميشود كه بدانيم حريف و دشمن شما سازنده اين ميدان نبرد و مسلط به ابزار سختافزاري و قواعد نرمافزاري آن است و آن را به منزله يكي از رئوس مثلث آرايش جنگي خود عليه فرهنگ و هستي شما در كنار جنگ اقتصادي و عمليات رواني به كار ميگيرد و هر وقت خواست كاركرد آن را تغيير ميدهد؛ گاهي به مثابه ابزار رسانهاي و گاهي به منزله وسيله جنگ و نبرد. نشريه آمريكايي «نيويوركر» در گزارشي درباره جان بولتون، مشاور امنيت ملي دولت ترامپ جملهاي كليدي دارد؛ «هدف آمريكا به ستوه آوردن مردم ايران با فشار اقتصادي است تا مردم عليه حكومت شورش كنند.» عاصي كردن و شوراندن مردم عليه حكومت با دو ابزار دنبال ميشود؛ تركيبي از تحريم اقتصادي و بمباران تبليغاتي و رسانهاي. تحريم اقتصادي عمليات سختافزاري است كه بدون نرمافزار رسانهاي و تبليغاتي راه به جايي نخواهد برد و فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي، مهمترين و اصليترين سلاح دشمن در اين زمينه است. به بيان حكيمانه رهبر معظم انقلاب در ديدار با معلمان اولين گام براي گرفتن آرايش مناسب در برابر آرايش جنگي دشمن، شناخت اين ميدان و قواعد خاص آن و سپس گسيل داشتن همه امكانات و ظرفيتهاي مربوط و قابل استفاده كشور براي مقابله پدافندي و حتي تهاجم آفندي در اين حوزه است.
اينترنت و ليبرال دموكراسي
اريك واينستين، رياضيدان و مديرعامل شركت سرمايهگذاري پيتر تيل، مصاحبهاي با شان ايلينگ مصاحبهگر نشريه ووكس انجام داده است كه ميتوان از آن سؤالات جديدي درباره سياست و آينده گفتمانمحوري غرب، يعني ليبرال دموكراسي مطرح كرد. بهباور او فناوري كه فرزند كاپيتاليسم است، با روندهايي كه در پيش گرفته در نهايت نابودكننده آن خواهد شد. حال آيا همين نسبت را درباره اينترنت و ليبرال دموكراسي در دنياي امروز نيز ميتوان بازآفريني كرد و از نابودي آن سخن گفت؟
ما در يك نظام حكومتي زندگي ميكنيم كه فرزند و زاييدة عصر روشنگري است؛ دوراني كه به لطف اختراع ماشينِ چاپ ممكن شد. اما حالا ميفهميم رسيدن به پاي تغيير و تحولات روزبهروز دشوارتر ميشود، تغييراتي كه نه فقط در اصول سياسي، بلكه در اكوسيستم گسترده اطلاعاتي نيز رخ ميدهد. بايد به ياد داشته باشيم كه اين پديده شمشيري دو لبه است؛ چون در مقابلِ نمونههاي بدِ استفاده از اينترنت و محصولات آن از قبيل شبكههاي اجتماعي به منزله ابزاري براي جنگ و تضعيف دموكراسي، نمونههاي خوبي هم داريم كه نشان ميدهد اين پديده سبب افزايش ارتباط و تعامل مردم با يكديگر و حتي افزايش مشاركت شهروندان در امور اجتماعي و انتخابات سياسي شده است، آن هم در سطحي كه از آتن باستان تا امروز بيسابقه است.
جنگافزاري به نام شبكه اجتماعي
دولتهاي محلي با روشهايي نو و خلاقانه از شبكههاي اجتماعي براي ترغيب شهروندان به مشاركت استفاده ميكنند؛ برخي دولتهاي ملي، مانند سوئيس و استراليا نيز از آنها به شيوههايي جالب بهرهبرداري ميكنند. ضريب نفوذ و اثرگذاري شبكههاي اجتماعي امروز به قدري بالا رفته كه افزون بر مسئله آموزش، گزينش سياسي و اجتماعي، در مسائل امنيتي جوامع نيز به كار گرفته ميشوند. همين چند سال پيش بود كه بسياري از كارشناسان و تحليلگران شبكههاي اجتماعي را الهامبخش خيزشهاي بهار عربي معرفي كردند. اساساً كارشناسان اين حوزه وقتي با اين سؤال مواجه ميشوند كه چگونه تفكر قرون وسطايي و خشونت عرياني همچون داعش توانست اين همه آدم با سطح سواد و فرهنگ مختلف از اقصي نقاط عالم را جذب خود كند و از توان و دانش آنها براي دولتسازي به اسم دولت اسلامي عراق و شام بهره بگيرد، تنها پاسخ قانعكننده اين است كه آنها خوب بلد بودند از ابزار فناوري و رسانه جديد به نام شبكههاي اجتماعي استفاده كرده و تفكر خود را تبليغ كنند. مسلماً از مواهب و حمايتهاي قدرتمندان پشت صحنه كه خود ايجادكنندگان و صاحبان شركتهاي بزرگ فضاي مجازي و رسانهها هستند نيز استفاده كردهاند؛ اما آنچه موضوع اين نوشته است توان آنلاين بهرهگيري آنها از ارتباطات ديجيتالي بود. گاهي اين موضوع حتي سياست رسمي يك كشور عليه واحدهاي ديگر سياسي قرار ميگيرد. «سيانان» در اسفند سال گذشته در گزارشي نوشت: «استفاده از پلتفرمهاي ديجيتال براي محكوم كردن تهران به يكي از مشخصههاي بارز سياست دولت ترامپ در قبال ايران بدل شده است.»
حوزه اثرگذاري اين ابزارهاي جديد به قدري است كه محققي مانند پي. دبليو سينگر دانشمند متخصص در حوزه فضاي مجازي و علوم سياسي ميگويد در موقعيت عجيب و غريبي قرار داريم كه در آن تعداد انگشتشماري از حوزه فناوري در واقع از قدرتمندترين بازيگران جنگ و سياستند؛ چون پلتفرمهايي را كنترل ميكنند كه عملاً تعيينكننده قواعد بازي جديد است. ابتداي كار، هرگز قرار نبود آنها در اين نقش ظاهر شوند و علاقة خاصي هم به جنگ و سياست ندارند؛ اما طوري تعيينكننده بازي شدند كه پيشتر قابل تصور نبود. وي مارك زاكربرگ، مؤسس فيسبوك را مثال عملي در اين زمينه ميداند. درست پس از انتخابات 2016 آمريكا كه مسائلي درباره مداخلات روسيه در انتخاب ترامپ مطرح و برخي شبكههاي مجازي مانند فيسبوك به زمينهسازي براي جهتدهي به رأي مردم متهم شدند، شخص زاكربرگ همچنان اصرار داشت اطلاعات غلط نميتوانسته بر روند انتخابات تأثير داشته باشد و حرفهايي از اين دست ميزد. در حالي كه وي به كارزارهاي سياسي ميگفت، اگر ميخواهيد پولهاي خود را براي اثرگذاري بر آراي مردم خرج كنيد، فيسبوك بهترين جاست.
مهم اين است كه اين فناوريها در اينجا ماندني است، بنابراين مجبوريم خود را با آنها وفق دهيم و ياد بگيريم چگونه با آنها زندگي كنيم. بايد براي همه چيز از رأي دادن گرفته تا تجارت و شهروندي رويكردهاي جديد و متناسب با نيازها و اولويتهاي حال حاضر در پيش بگيريم و نيز بايد در برابر حملات بيروني از خود دفاع كنيم. در واقع، چاره ديگري نداريم؛ يعني به همان اندازه كه توسعه و گسترش ابزارهاي فناورانه و فضاي مجازي تسهيلگر كار ارتباطات انساني در دنياي امروز بوده، به موازات آن مخاطرات و پيچيدگيهايي نيز به وجود آورده است كه بايد روندها و فرايندهاي جديد را شناخت و در برابر بدافزارها از خود و ارزشهاي حياتي خود اعم از مليت، دين و ارزشهاي فرهنگي و هنجاري مراقبت كرد.