همه ما خانواده را جمعی متشکل از والدین و فرزندان میدانیم که در زیر یک سقف با هم زندگی میکنند و به سبب همخونی و نسبتی که با یکدیگر دارند، اوقات مشترکی را در کنار هم سپری میکنند. گرچه این برداشت ما دور از واقعیت نیست و همه خانوادهها همین مشخصات ظاهری را دارند؛ اما اینها ویژگیهای کافی برای یک خانواده تمامعیار نیستند. دورهم بودن، داشتن سرپرست و سرپناه، حتی تأمین نیازهای مالی و خوراک و پوشاک اگرچه همگی در خانواده شکل میگیرند، اما خانواده سالم، فراتر از این نیازها، درصدد است سلامت اعضای خود را به طور کامل تأمین کند؛ چه سلامت روح و چه سلامت جسم. به روشنی پیداست که سلامتی جسم دغدغه بیشتر والدین است و پدر و مادر تلاش میکنند شرایطی نظیر تغذیه سالم، بهداشت خوراک، پوشاک، منزل و نیز اقدامات پیشگیرانه و درمانگر در برابر بیماریها را در صدر برنامههای خانواده قرار دهند. اما نکته مهم و مورد غفلت، توجه به بهداشت و سلامت روان فرزندان و اعضای خانواده است که شاید در برخی خانوادهها موضوعی جدی و مورد اهمیت به شمار نیاید؛ در حالی که نیازهای روحی و معنوی، نقش مهمی در شکلگیری شخصیت و سبک زندگی افراد دارند. تغذیه سالم، شرط لازم برای سلامت جسم است و بدون شک، سلامت روح نیز با تغذیه روحی مناسب گره خورده و در ارتباط تنگاتنگ است.
اگر لکهای بر لباس کودک بنشیند، پدر و حتی پیشتر از او، مادر به سرعت درصدد تعویض لباس و رفع لکه برمیآیند، درباره ذهن و روان کودک نیز باید به همین میزان حساس بوده و امنیت ورودیهای ذهن او را تأمین کنند و این اصلیترین ویژگی یک خانواده سالم است؛ یعنی پویایی بهداشت باطنی و روانی همپای سلامت و بهداشت ظاهری و جسمی افراد. در خانوادههای سالم، کودکان آغوشی امن و پناهگاهی مطمئن برای بیان حرفهایشان دارند؛ والدین از ابراز محبت و علاقه به آنها دریغ نمیورزند و فرصت کافی برای شنیدن احساسات و ناگفتههای درونی وجود دارد که ضمن دور کردن کودکان از آسیبها و استرسها و اضطرابهای بیهوده، آرامشی عمیق و بینظیر را برای آنها به ارمغان میآورد. غریزه عاطفی فرزندان در این خانوادهها سرکوب نمیشود و عواطف انسانی در بالاترین سطح در آنها رشد میکند. تحقیقات متعدد روانشناختی نشان داده است، فرزندان باهوشتر، موفقتر و با اعتماد به نفس بیشتر در این فضاها پرورش مییابند که آمادگی لازم برای پذیرش مسئولیتهای بزرگسالی و حضور فعال در اجتماع را دارند؛ چرا که مدیریت بحرانها و مشکلات زندگی را در فضای خانه آموختهاند و از رویارویی با سختیها هیچ واهمه و ترسی ندارند. نکته قابل توجه این است که برای داشتن خانواده موفق و سالم، نباید همه توجه را بر روی فرزندان متمرکز کرد؛ چیزی که به اشتباه در میان خانوادهها رواج یافته و در واقع والدین، قربانی سلامت و آرامش فرزندان میشوند! بلکه نیازهای روحی همسران نیز در اولویت قرار دارد و آنها ضمن شناخت نیازهای طرف مقابل، درصدد ارضای کامل و درست این نیازها هستند. در واقع در خانواده سالم، همسر اولویت هر فرد بوده و لذا توجه به نیازهای او هرگز از درجه اعتبار و اهمیت ساقط نمیشود.
مسئله مهم دیگر این است که برخلاف خانوادههای ناکارآمد و ناسالم که ظاهراً اعضایش یکدیگر را تحمل میکنند و دائماً در تلاش برای کشف نقاط ضعف هم هستند تا با دستگذاشتن بر روی آنها و بزرگنماییشان، برگ برنده را صاحب شوند، در خانوادههای سالم، خبری از جدال نیست؛ بلکه رفاقت و صمیمیت، چاشنی روابط همسران و سایر اعضاست که به مهربانی و همدلی و یکپارچه بودن نهاد خانواده منتهی میشود. به گونهای که همدیگر را همانگونه که هستند میپذیرند و میکوشند گل لبخند را بر روی لبهای هم بنشانند و عمیقترین و حقیقیترین لذتها را تجربه کرده و نردبان ترقی و صعود هم باشند.
از موارد مهمی که در خانوادههای سالم جدی گرفته میشود، ارزشها و هنجارهایی است که همه افراد خانواده موظف به رعایت آن هستند. در این خانوادهها، اعضای خانواده مجاز به هرگونه رفتار و گفتاری نیستند و میدانند باید به هنجارها و قوانین احترام بگذارند. ساعت حضور افراد در خانواده، با نظم و ضابطهای خاص همراه است و فرزندان اجازه بیرون ماندن از خانه تا پاسی از شب را ندارند. در حقیقت خانواده سالم مرکز شناخت هنجارها و تمرین حرکت بر مدار قانون و احترام به ارزشها و آرمانهاست. این تمرین سبب میشود فرد در جامعه نیز هنجارها و ارزشها را جدی بگیرد و از این رهگذر، سطح وسیعی از انحرافات و آسیبهای اجتماعی در پرتو خانوادههای سالم، تقلیل و کاهش یابند. «روز خانواده» بهانه خوبی است تا بیش از پیش به مسئله خانواده توجه داشته باشیم و با نگاهی آسیبشناسانه به روابط خانوادگی و آنچه در خانههایمان میگذرد، اگر نقص و ایرادی وجود دارد، برطرف کنیم و به سوی خانواده پویا و صمیمی که زمینهساز پیشرفت تکتک اعضای آن است، گام برداریم.