در سیرهی مدیریتی رهبر معظّم انقلاب نیز آرمانها در عین واقعنگری تعقیب میشوند و از افراط و تفریط در این بین پرهیز میشود. ایشان همواره از رفتارهای بیمنطق و بدون در نظر گرفتن واقعیتها برحذر میدارند. مذاکرات هستهای منجبر به برجام نمودی بسیار روشن و بدیع از نسبتسنجی آرمانگرایی در عین واقعبینی است
حسین محمدی سیرت، استاد دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق علیه السلام
بعد از رحلت حضرت امام رحمهاللهعلیه در خردادماه سال ۱۳۶۸، این ابهام و سؤال مطرح بود که آیا رهبری دیگر جایگزین آن شخصیت شاخص در تاریخ خواهد شد که تضمینکنندهی تداوم انقلاب و آرمانهای آن باشد؟ نگارنده معتقد است با رهبری آیتالله خامنهای در سه دههی اخیر، حرکت انقلاب اسلامی و اهداف امام خمینی رحمهاللهعلیه تعقیب و تداوم یافته است. اما کدام محورها در مدیریت این دو رهبر است که مسیری یکسان و تداوم انقلاب را منجر گشته است؟ در پاسخ، به برخی از مهمترین اصول مدیریتی که منجر به اتخاذ مشی یکسان در رهبران انقلاب اسلامی و در نتیجه تداوم آرمانهای انقلاب اسلامی شده است، اشاره میشود:
۱. تفوق مبناگرایی بر عملگرایی (مبناگرایی در مقابل عملگرایی یا پراگماتیسم)
یکی از عومل و دلایل تغییر مسیر انقلابها در آینده، آن است که رهبران بعد از پیروزی انقلابها بهتدریج مبانیای را که انقلاب را بر اساس آن آغاز و مردم را حول آن گردآورده بودند، فراموش کرده و از منظری عملگرایانه با توجه به شرایطی که در آن قرار میگیرند، تغییر مشی میدهند و در واقع صحنهی عمل و شرایط است که رفتار ایشان را مشخص میکند. بهعنوان مثال اگر در دورهی انقلاب سخن از آرمانهایی، چون عدالت و آزادی رفته است، اما در صحنهی عمل و پس از پیروزی انقلاب و ایجاد شرایط عادی حکومت، اگر منافع حکومت اقتضاء محدودیت در آزادی را داشته باشد، کمکم آزادی را ذبح حیات حکومت خویش میکند. ضعف در فهم مبانی و به نوعی «نان را به نرخ روز» تحولات سیاسی و اجتماعی خوردن از جمله آفتهایی است که منجر به انحراف مسیر انقلابها میشود.
از جمله اصول ثابت در رهبری حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه تفوق مبنا بر عمل است. او مبانی خویش را براساس معادلات و خوشآیند تحولات تغییر نمیداد. بهعنوان مثال، در مسیر انقلاب اسلامی و در زمانی که انقلابیون در اقلیت بوده و نیازمند توسعهی جبهه و گستردگی نفرات و صحنهی میدان و عمل، توصیه به یارگیری از همه مخالفان رژیم پهلوی را مقدمهسازی میکرد، امام مبانی خویش را کنار نگذاشت و جریانهای التقاطی و غیردینی، چون سازمان مجاهدین خلق و حزب توده را به هیج وجه، حتی به توصیهی نزدیکترین و امینترین اصحاب خود نپذیرفت. نتیجه و عملگرایی برای امام (ره) مجوزی برای فراموشی مبانی وی نبود. ایشان براساس مبانی خویش سازش و همراهی با مجاهدین خلق را به هیچ وجه نپذیرفت، آن هم در شرایط سخت یک رهبر تبعیدی که بهشدت نیازمند حمایت عناصر مخالف رژیم پهلوی است و هر عقل عملگرایی این رفتار را میپذیرفت، اما مبانی امام (ره) سازمان مجاهدین خلق را نمیپذیرفت.
در سالهای حیات حضرت امام (ره) در دههی شصت نیز این اصل تداوم یافت. بهعنوان مثال، در دوران جنگ تحمیلی، صدام بارها از سلاحهای شیمیایی علیه رزمندگان ایرانی استفاده کرد و یا رژیم بعث بارها شهرهای ایران را موشکباران کرد، حال در مقام پاسخ هر رهبر عملگرایی براساس معادلات مادی، مجوز مقابله به مثل را صادر خواهد کرد، لکن امام این امر را نپذیرفت و صحنهی عمل نبود که مشی او را شکل میداد، بلکه مبانی اسلامی به امام اجازهی بهرهگیری از سلاحهای کشتار جمعی را نمیداد و در نتیجه ایران در سختترین شرایط نه از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد و نه شهروندان غیر نظامی را موشکباران کرد.
در مشی آیتالله خامنهای نیز این اصل، به جد رعایت شده و صحنهی عمل بر مبانی تفوق نیافته است. در صحنهی سیاست داخلی در دههی شصت بهدلیل شرایط انقلابی و جنگ، برخی از نخبگان عملگرا سخن از عدالت، سادهزیستی، شعارهای حمایتی از مستضعفان و اقتصاد دولتی میگفتند و رئیس جمهور وقت را به سبب حمایت از مالکیت خصوصی متهم به فاصله داشتن از اقتصاد اسلامی و باور به سرمایهداری مینمودند، حال همین نخبگان در دههی هفتاد آرمانهای دههی شصتی خود را فراموش و صحبت از توسعه در مدل شبه غربی، تجملگرایی و حمایت از بخش خصوصی میکردند! اما حضرت آیتالله خامنهای چه در دههی شصت و چه در دههی هفتاد مبانی خویش را براساس اقتضائات عملی تغییر نداد و در عین اعتقاد به خصوصیسازی و احترام به مالکیت خصوصی، عدالت را اصل فراموش ناشدنی و رسالتی حقیقی برای انقلاب اسلامی ترسیم مینمودند.
در عرصهی سیاست خارجی نیز صحنهی عمل در دههی شصت بهشدت استکبارستیزی را توجیه، تشویق و تجویز مینمود و شرایط انقلابی اجازهی طرح گفتمانی دیگر را نمیداد. بعد از رحلت حضرت امام (ره) و پایان دوران دفاع مقدس برخی از افرادی که روزگاری در استکبارستیزی گریبان چاک میدادند، صحبت از رابطه با آمریکا کردند، لکن حضرت آیتالله خامنهای آرمان استکبارستیزی را فراموش نکرده و با رابطه با آمریکا مخالفت نمودند.
مثال دیگری که در زمینهی تفوق مبانی بر عملگرایی میتوان مورد اشاره قرار داد، فتوای حرمت تولید سلاحهای هستهای است. شاید هر رهبر دیگری در شرایط ایران قرار میگرفت مجوز بهرهگیری از سلاح هستهای را صادر و بهعنوان یک ابزار استراتژیک در عرصهی قدرت بینالملل تهیه و داشتن آن را حق تلقی میکرد، لکن مبانی اسلامی در حرمت بهرهگیری از سلاح کشتار جمعی و نامتعارف، مانع از چنین اقدامی شد.
۲. آرمانگراییِ واقعبینانه
یکی از اصول ثابت در مدیریت حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه آرمانگرایی به همراه توجه به واقعیتها است. در دوگانهی آرمان و واقعیت گاه افراط و گاه تفریط صورت میگیرد. برخی آرمانگرایان واقعیتهای میدانی را نادیده گرفته و تعقیب آرمان در منظری غیر عقلانی در هر شرایطی و بدون توجه به امکانات و واقعیتهای صحنهی میدان را تجویز میکنند و در مقابل در رویکردی تفریطی برخی واقعیتگرایی را بر آرمانها تفوق داده و براساس معادلات مادی مسیر خویش را ترسیم میکنند. حضرت امام در منظری متعادل آرمانها را براساس معادلات و ظرفیتهای میدانی تعقیب مینمود. البته باید به این مهم توجه داشت که در این دوگانه، برتری و اولویت از منظر امام آرمانها بود و اگر در شرایطی که به هیچ وجه همنشینی این دو ممکن نمیشد، آرمانها را برمیگزید و میفرمود: «بگذار دنیای پست مادیات با ما چنین کند، ولی ما به وظیفهی اسلامی خود عمل کنیم.»
در سالهای دههی شصت دفاع از آرمان قدس منجر به اتخاذ سیاست ارسال نیروی نظامی به لبنان گشت، که حضرت امام (ره) بعد از اطلاع با آن مخالفت کرده و تأکید کردند که «راه قدس از کربلا میگذرد»، یعنی در عین فراموش نکردن آرمان قدس و مبارزه با رژیم صهیونیستی، اولویت را واقعیتِ مبارزه با رژیم بعث ترسیم کردند و توزیع انرژی و نیروی انسانی در دو جبهه را به صلاح ندانستند. پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ و پایان جنگ و نوشیدن جام زهر، توسط حضرت امام (ره) جلوهی دیگری از «آرمانگراییِ واقعبینانه» است، بهگونهای که ایشان اظهار داشت هیچ لحظهای از جنگ پشیمان نیست، لکن براساس واقعیتهای میدانی که از سوی فرماندهان نظامی و مسئولان سیاسی جنگ به ایشان ارائه شد، راهحل را در پذیرش قطعنامه یافتند.
در سیرهی مدیریتی رهبر معظّم انقلاب نیز آرمانها در عین واقعنگری تعقیب میشوند و از افراط و تفریط در این بین پرهیز میشود. ایشان همواره از رفتارهای بیمنطق و بدون در نظر گرفتن واقعیتها برحذر میدارند. مذاکرات هستهای منجبر به برجام نمودی بسیار روشن و بدیع از نسبتسنجی آرمانگرایی در عین واقعبینی است. رهبری انقلاب در عین آن که آرمان استکبارستیزی و بدبینی به نظام سلطه را بارها و بارها و حتی در حین مذاکرات یادآور میشوند، لکن براساس برخی واقعیتهای میدان سیاست و وضعیت خاص اقتصادی کشور، اجازهی مذاکرهی مشخص و چهارچوبمند را با طرف آمریکایی صادر میکنند.
۳. معنویتباوری و معنویتگرایی
رهبران سیاسی معمولاً در عرصهی معادلات سیاسی بسیار واقعبین شده و معادلات معنوی را فراموش و نادیده میگیرند و براساس ابزارها و معادلات مادی تصمیمگیری میکنند. اندیشهی مادیگرای لیبرال الگویی حاکم است که سهمی برای معنویت قائل نیست، اما از جمله ویژگیهای مدیریت مشترک رهبران انقلاب اسلامی، معنویتگرایی براساس باور قلبی و بهعنوان یک اصل حقیقی و واقعی در معادلات سیاسی است. در سراسر زندگی حضرت امام (ره) و در سلوک سیاسی و انقلابی ایشان «توحید» جایگاهی حقیقی و واقعی دارد و بارها و بارها بدان اشاره شده است. آن بزرگمرد تاریخ، آزادسازی خرمشهر را در یک جمله که گویای ایمان راسخ اوست اینگونه توصیف میکند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و باور داشتند که «هرچه هست اوست و ما همه هیچیم». سلوک شخصی در اوج تحولات انقلاب و برهههای حساس پس از انقلاب همه مؤید این اصل است و مثالهای فراوان دارد.
در جای جای سیرهی مدیریتیِ حضرت آیتالله خامنهای نیز معنویت و باور به غیب و ایمان به هدایت و حمایت و نصرت الهی جاری است. توسل ایشان به حضرت حجت سلاماللهعلیه در شرایط حساس فتنهی ۸۸، باور به نصرت الهی و خوشبینی به آیندهی انقلاب اسلامی، توصیه به خواندن دعای جوشن صغیر در میانهی جنگ ۳۳ روزه به رزمندگان مقاومت و بهرهگیری از ادعیهی صحیفهی سجادیه در مبارزه با بیماری کرونا، تنها نمونههایی از این هزاران است.
۴. فرآیندسازی و تثبیت فرآیندها
از جمله معایب رهبری در انقلابها، اتصال کامل حیات انقلاب به شخص رهبری و نبود فرآیند برای ادامهی حیات سیاسی بعد از رهبر نخستین است، بهگونهای که انقلاب و نظام برخواسته از آن در تصمیمگیری و ارادهی شخصِ رهبر خلاصه میگردد و در صورت نبود او میراث انقلاب بهسرعت تاراج و یا دچار تغییرات اساسی شده و یا ممکن است انقلاب براساس اراده و میل رهبر بعدی به کل تغییر مسیر دهد. اما از جمله اصول اساسی در مدیریت امام خمینی رحمهاللهعلیه «نظامسازی»، ایجاد فرآیند و تلاش در جهتِ تثبیت نظام است. ایشان در کمتر از یک سال و نیم تمامی الزامات حیاتی یک نظام سیاسی را در کشور مستقر کردند. قانون اساسی، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و... و حتی در دورهی انتقالی انقلاب و تغییر رژیم نیز از فرآیندهای دورهی انتقال، چون شورای انقلاب و دولت موقت بهره بردند. سپس در دههی شصت و در دوران تثبیت انقلاب هرگونه عبور از قانون و قانونگریزی را بهشدت مانع شدند و فرآیندهای نظام را تثبت کردند. انتخاب سریع و کم حاشیه رهبر، بعد از فوت ایشان نمونهای از موفقیت آن رهبر هوشمند در تثبیت فرآیندها بود، در حالی که در بسیاری کشورهای به اصطلاح انقلابی، انتقال قدرت به رهبر بعد همراه با تنشها و درگیریهای بسیار است.
رهبر معظّم انقلاب نیز این اصل را در سیرهی مدیریتی خویش بهکار بستهاند و تلاش کردهاند انقلاب در بستر نظامِ فرآیندی، مسیر خویش را ریلگذاری کند. بهعنوان مثال صیانت از آراء مردم و عدم پذیرش ابطال انتخابات ریاست جمهوری در اوج تبلیغات و فشارهای داخلی و خارجی در سال ۸۸، تدوین سندها و چشماندازهای بالادستی و تأکید بر قانونگرایی و احترام به قانون نمونهای از این سیره است.
۵. باور قلبی به مردمسالاری دینی
رهبران گاه بعد از عبور از گردنهی انقلاب از شعارهای مردمگرایانهی خویش عدول کرده و تدریجاَ همچون سران رژیم گذشتهی خویش و در چهارچوب حصارهایی شبه ایدئولوژیک، منافع حکومت را بر منافع مردم تفوق میدهند و شعارهایی، چون عدالت و عدالتگرایی و حقِ تعیین سرنوشت را فراموش میکنند، و در سبک زندگی شخصی نیز سیرهی حاکمان پیش از خود را در پیش گرفته و از اقشار مردم فاصله پیدا میکنند.
در سیرهی امام خمینی رحمهاللهعلیه هم در مقام تصمیمگیری و معادلات سیاسی و هم در مقام ارتباط و اُنس با مردم، خللی حاصل نشد و ایشان بر صیانت از آرای مردمی در انتخاب مسئولان و حتی عزل آنان تأکید داشت. امام رئیس جمهوری که «والله به ریاست جمهوری» وی رأی نداده بود را پذیرفت و رأی مردم را محترم دانست و در مقام عزل بنیصدر نیز بعد از اعلام عدم کفایت سیاسی نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی، سپس حمایت عمومی مردم و در نهایت رأی دادستان کل کشور، با عدم کفایت سیاسی او موافقت و او را عزل کرد.
رهبر معظّم انقلاب نیز رأی مردم را «امانت الهی» و «حقالناس» دانسته و تعرض به رأی مردم را «محاربهی با خدا» توصیف میکنند. به عقیدهی ایشان صیانت از نظر مردم «تکلیف الهی است، حقی است که خدا برای مردم معین کرده است، تکلیفی است که خدا برای کسانی که امور مردم را بر عهده دارند، نسبت به مردم بر دوش آنها گذاشته است؛ لذا جمهوری اسلامی یک مرکب انضمامی نیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی، تا یکی بگوید که من طرفدار جمهوریتم بیشتر، یکی بگوید من طرفدار اسلامیتم بیشتر؛ آن جمهوری است، آن اتکاء به آراء مردم است که خدا آن را مقرر کرده است، خدا موظف کرده است ما را که در این زمینه رای مردم را، انتخاب مردم را، ارادهی مردم را معتبر بشماریم.»
در مقام عمل هم صیانت ایشان از رأی مردم در سال ۷۶ و برخورد جدی با افراد و مسئولانی که براساس باور خویش در پی ابطال انتخابات بودند و همچنین مخالفت با ابطال انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ به بهانهی تقلب، نمونههایی از این امانتداری و ایمان و باور به مردمسالاری دینی است.
۶. بهرهگیری از تجربیات تاریخی
رهبران انقلاب نمیتوانند از تجربهی تاریخی کشور خود بیبهره باشند. امام خمینی رحمهاللهعلیه به نوعی عصارهی تجربهی تاریخی است و از همهی ظرفیت تاریخی معاصر خویش بهره و درس گرفت. التزام ایشان به مطالعهی تاریخ در سیرهی ایشان امری روشن است. برای مثال در دورهی دستگیری در سال ۴۲ در هنگام استقرار در زندان عشرت آباد از جمله کتابهایی که ایشان برای مطالعه مطالبه میکنند، کتب تاریخ مربوط به مشروطه است. چون عدم اعتماد به کجاندیشان و خوشبینی به روشنفکران غربگرا در مشروطه تجربه شد، پرهیز از اختلافی که در میان انقلابیون نهضت نفت شاهد آن بودهایم و دوری از رفتارهای تند و رادیکال برخی جریانهای به اصطلاح انقلابی مسلح نمونههایی از بهرهی این بزرگمرد از تاریخ است. رهبری انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای نیز بسیار بر استنادات تاریخی در ایران و جهان اشاره داشته و از آنان در تصمیمگیری خویش بهرهبردهاند، چرا که به تعبیر ایشان «تاریخ را با قصه اشتباه نکنیم، تاریخ یعنی من و شما در صحنهای دیگر.»
عقلانیت اسلامی
شاید تمامی اصول فوقالذکر را بتوان در چهارچوب عقلانیت اسلامی خلاصه کرد، عقلانیتی که در تلاقی نص، عقل و زمانآگاهی نمود مییابد و این اصل یکی از رموزِ تداوم انقلاب اسلامی است که تجربهای متفاوت از انقلابها را در مقابل نظریهپردازان و تاریخنگاران به تصویر میکشد.