امروز این شاخ اینستاگرام در فلان برنامه مجری میشود، فردا خبر میرسد که دیگر شاخ اینستاگرامی قرار است فیلم بسازد، آن هم نه فیلم کوتاه، بلکه فیلم سینمایی! اصلا اگر به سوابق این عده هم کاری نداشته باشیم، این روند را میتوان روالی برای تشویق جوانان به فعالیت بیشترِ در اینستاگرام دانست.
همین هفتههای اخیر بود که حضور «علی صبوری» یکی از همین به اصطلاح اینفلوئنسرها، در سریال «آخر خط» واکنشهای زیادی را برای این سریال و رسانه ملی در پی داشت. رسانهها نوشتند و تیتر زدند: «آخر خط شاخهای اینستاگرامی در تلویزیون؟» یا «شکست شاخهای اینستاگرامی در تلویزیون!»
در همین گیر و دار بود که «برخط شو» شبکه پنج سیما، برای مجری خود «مهسا ایرانیان» که بیشتر شهرتش را مدیون استندآپ در اینستاگرام و فضای مجازی است، روی آنتن زنده جشن تولد گرفت. تولدی که بار دیگر صدای رسانهها را بهحق، درآورد. تولد خانم مجری و واکنش رسانهها موجب شد «محمدحسین صوفی» دبیر شورای نظارت بر صداوسیما اعلام کند: «اگر خود را تبلیغ کنند یا فردی در یک برنامه جشن تولد خود یا خانوادهاش را بگیرد، اینها حتماً تخلف رسانهای است و مدیران رسانه باید با آن برخورد کنند.»
گل بود، به سبزه نیز آراسته شد
هنوز بیش از دو هفته نگذشته بود که بار دیگر حضور یکی از این به اصطلاح شاخهای مجازی در فضای حرفهای هنری خبرساز شد؛ این بار نه در تلویزیون، بلکه در فضای سینمایی جمهوری اسلامی ایران.
«محمدامین کریمپور» یکی از اولین اینفلوئنسرهای اینستاگرامی است که حالا قرار است نه بازیگر، بلکه کارگردان سینما شود.
نمیخواهیم درباره گذشته هر یک از این اینفلوئنسرها قضاوتی کنیم؛ هر چند که تماشای فعالیت آنها در فضای مجازی قضاوت نیست، مشاهده و پیشبینی است؛ مشاهده سوابقی که خودشان دوست داشتهاند از خود به یادگار بگذارند و پیشبینی اینکه اگر قرار است چیزی بسازند، چه خواهد بود.
بدعتی که مدیران فرهنگی میگذارند
اما آنچه در این چند خط جای گفتن، نوشتن و اندیشه دارد، هشدار به مدیران و متولیان فرهنگیِ کشور است. مدیران رسانه ملی که دلشان میخواهد رقیب اصلی فضای مجازی باشند، اما انگار آنقدر در این امر ناتوان هستند که برای پیشبرد این هدف خود، باز هم دست به دامنِ چهرههای همین فضا میشوند و در عمل ثابت میکنند قافیه را به اینستاگرام باختهاند، یا مدیران سازمان سینمایی کشور که با تصمیمگیریهای بدون فکر خود موجب میشوند جوانان بیش از پیش برای هر چیزی حتی پیشرفت در زمینههایی که دوست دارند، به فضای مجازی، و نه تلاشهای حقیقی و عمیق خود متکی باشند. خودمانیتر بگوییم؛ نوجوانها و جوانها با خود میگویند: چه خوب! فلانی با انتشار یک مشت ویدئوی رقص، فالوور جمع میکند، پولدار میشود، تازه اجازه ساخت فیلم را هم میگیرد و بعد منِ درسخوانده تئاتر که عرضه جلوهگری در اینستاگرام را ندارم، باید بروم فیلمش را نه روی صفحه موبایل خودم، بلکه روی پرده سینما ببینم. قطعا از سینمایی که در آن مبتذلترین کمدیها اکران میشود، نمیتوان بیش از این توقع داشت و نتیجه همین میشود؛ اما این روال قطعا روال همه چیزهای دیگر را هم تغییر خواهد داد؛ فلان دختر خانم در اینستاگرام دائما از خود ویدئو و عکس میگذارد و جالب این است که همین خانم میشود گزینه اول اجرای برنامه برای نوجوانان این مملکت! این دقیقا همان تهاجم فرهنگی است که اتفاقا این بار نه مردم عادی و جوانان، بلکه مدیران فرهنگی را مغلوب خود کرده است؟
پاسخ شنیدنی آقای مدیر
جالب است که وقتی از «محمدمهدی طباطبایینژاد» معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی میپرسند چرا به فلان شاخ مجازی مجوز ساخت دادهاید، میگوید: «من امروز صبح صفحه ایشان در اینستاگرام را دیدم؛ چون اصولا ما به این مسائل کاری نداریم.» جوابی که خودش عذر بدتر از گناه است؛ مگر میشود در روزگاری که مدیران بهاصطلاح فرهنگی کشور برای بیشتر دیده شدن این طور دست به دامن شاخهای مجازی شدهاند، سوابق افراد منتخب در همین فضا مهم نباشد؟ آقای مدیر احتمالا خودش را به فراموشی زده است که قطعا در دنیای حقیقی امروز مهمترین سابقه خوب و بد را میتوان از همین فعالیت مجازی یک فرد به دست آورد که آن هم وقتگیر نیست؛ کافی است یک نام را روی نوار بالای صفحه جستوجو تایپ کنید.