همهی ما از قدیم جملات پرمغز و زیبای گذشتگان را در ذهن داریم و گاهی آنقدر مصداق پیدا میکند که گویی قدیمیها این روزها را واقعا در خشت خام میدیدهاند و ما هنوز در آینه هم قادر به تشخیص آن نیستیم.
با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود! این جمله زیبا هم یکی از آن گفتههای ارزشمند است که ای کاش بسیاری از بزرگان آن را سرلوحه کار قرار میدادند.
سالی ۲۰۰تا۳۰۰میلیارد درآمد! تبدیل بدهکاریها به بستانکاری و انجام امور خیریه! اعطای وام ازدواج به هواداران! تولید محصولات مختلف با برند باشگاه برای مردم! تبدیل تیم استقلال به استقلال کهکشانی و چندین و چند وعدهی توخالی، سهم هواداران و بازیکنان و تیم استقلال از ریاست سعادتمند در پست مدیرعاملی این باشگاه...
زمانی که حکم مدیرعاملی سعادتمند در مورد باشگاه استقلال به دستش رسید، هیچ گمان نمیکرد کار به جایی برسد که دوستان و همکارانش در باشگاه استقلال کهکشانی! دست به دست هم بدهند و مقدمات اخراج وی را به دلیل ناکارآمدی و حرفهای پوچِ شاخدار، فراهم کنند.
حضور او به عنوان مدیر عامل باشگاه استقلال نه تنها کمکی به این تیم محبوب پایتخت نکرد، بلکه صدای اعتراض بازیکنان، مربی، هواداران و اطرافیان او را هم در آورد.
پیشینهی سعادتمند برمیگردد به قبل از آنکه مدیرعامل استقلال شود. هرجا، هر فدراسیونی در ورزش نیاز به سرپرست و رئیس داشت، نام سعادتمند به میان میآمد. همان روزها عنوان شد که رکورددار سرپرستی در فدراسیونهای مختلف و البته نامزدشدن برای ریاست در فدراسیونهاست. از کاندیدا شدن برای فدراسیونهای تنیس روی میز، وزنهبرداری، هندبال و اسکی گرفته تا حتی نجاتغریق! البته در هیچکدام از فدراسیون نتوانسته بود رأی بیاورد و بر صندلی ریاست تکیه بزند، اما خالی از لطف نیست که بدانیم سعادتمند پیش از مدیرعاملی باشگاه استقلال، یک تجربه کوتاه و تلخ در پست مدیرعاملی هم داشت.
او مدتی بهعنوان مدیرعامل تیم والیبال بانک سرمایه، تیمی که قهرمانی جام باشگاههای آسیا را در کارنامه داشت، فعالیت کرد. ولی شرایط را بهگونهای پیش رفت که این تیم منحل شد! هرچند انحلال این باشگاه را مرتبط با مشکلاتی که آن روزها گریبانگیر این بانک خصوصی بود، دانستند.
زمانی که حکم مدیرعاملی او امضا شد، بسیاری نگران شرایط باشگاه استقلال شدند و میگفتند او آدمی نیست که بتواند استقلال را نجات دهد. البته که آن زمان، بیش از هر چیز، نداشتن پول و نبودن برنامهی درست مالی، این باشگاه را آزرده کرده بود.
سعادتمند نه تنها در استقلال، کاری از پیش نبرد، بلکه فرصتهایی را که میتوانست دل بازیکنان و هواداران را خوشحال کند، به سادگی از دست داد. اگر چه وعدههای پر طمطراق وی در برنامههای تلویزیونی و مصاحبهها ذهن همهی علاقمندان را به خود مشغول کرده بود، اما هر روز که میگذشت، حباب وعدهها پوچ میشد و ناامیدی در میان هوادارانی که به او امید بسته بودند بیشتر میشد.
استراماچونی از دست رفت، ۱۶ میلیارد بدهی وینفرد شفر که باعث شد در همین راستا پنجره نقل و انتقلات تیم بسته شود و استقلال نتواند به موقع خرید کند، جام حذفی را هم که از دست داده بودند، اینها همه نتیجهی وعدههای تو خالی و دهان پرکن بودند که در این مدت همه به آن دلخوش کردهبودند.
از باشگاه محبوب پایتخت و محصولات و پفکهای آبی! که قرار بود سوپرمارکتها و مغازهها را پر کند که بگذریم، آیا وقت آن نرسیده که درس بگیریم و وعدههای بیپایه و اساس را تمام کنیم؟ وعدههایی که مخصوص این باشگاه نیست و هر کس در جایگاه خود به آن چنگ میزند تا بتواند خودش را محبوب قلوب کند.
حال آنکه محبوبیت با عمل است نه حرف و وعده! وعدههایی که از آن به نام حرفهای پوپولیستی تعبیر میشود و چه دردناک است، برای تکیه زدن بر مسند ریاست، چه خرد و چه کلان، حرفهایی گفته شود که بیشتر شبیه به مزاح است. تاسف برانگیز است اعتمادی که در این میان از دست میرود و چشمهای امیدواری که بسته میشود. باشگاه استقلال مشتی از خروار بود، اما آنانکه باید از این تکرار مکررات درس بگیرند، تنها روءسا و بزرگان و سیاستمداران نیستند، مردم هم باید آنچه را که میشنوند با محک عقل و اعتبار بسنجند، چرا که با حلوا حلوا گفتن دهان هیچ کس شیرین نمیشود.