روزنامه کیهان **
وقت هجوم ماست نه سازش / سعدالله زارعی
بیانیه اخیر سه کشور اروپایی را میتوان بازتاب سخنان نادرست بعضی از مسئولان ایرانی دانست که بدون توجه به شکست چندباره مذاکره با غرب بار دیگر از آمادگی خود برای مذاکره با آمریکا و اروپا خبر دادهاند. موضع اروپا مبنی بر اینکه باید در برجام تغییراتی به وجود آید تا نگرانیهای غرب از لغو تحریمهای تسلیحاتی و نیز از اقدامات ایران برای گسترش توانمندیهای نظامی و نفوذ منطقهای ایران برطرف شود در واقع پاسخ به تمناهای مذاکره از سوی مقامات دولتی جمهوری اسلامی بود. غرب میگوید شرط انجام این مذاکره، تن دادن ایران به دست برداشتن ایران از برنامههای هستهای و غیرهستهای خود است. این به آن معناست که ما نه تنها نباید از لغو تحریمها بهعنوان پیششرط مذاکرات مجدد حرف بزنیم بلکه باید پیش شرطهای غرب را هم پیش از هر مذاکرهای تامین نمائیم.
در این میان روی کارآمدن جو بایدن و ادعای تأثیر مثبت آن بر ایران، توهمی است که گرفتاران به آن در ایران را به ادبیاتی کشانده است که باعث مطالبهگرایی کشورهایی شده که در زیر پا گذاشتن تعهدات برجامی خود تفاوتی با «آمریکای ترامپ» ندارند. همین بیانیه وضع «آمریکای بایدن» را هم در رابطه با برجام و بطور کلی مسایل ایران نشان میدهد. به این معنا که حداکثر اتفاقی که با روی کار آمدن بایدن میافتد این است که در موضوع برجام و غیر آن موضعی شبیه انگلیس، فرانسه و آلمان داشته باشد یعنی نه تنها گامی در جهت لغو تحریمهای ظالمانه- علیرغم انجام افراطگرایانه تعهدات از سوی ایران- برنمیدارد بلکه در موضوعات حساسی نظیر قدرت نظامی و امنیت منطقهای ایران درصدد تحمیل شرایط خود و تداوم و حتی تشدید تحریمهای فعلی است. پس چه تفاوت واقعی میان آمریکای بایدن با آمریکای ترامپ وجود دارد؟ چرا بعضی از مسئولین محترم کشور به این حقایق آشکار که دشمنان آمریکایی و اروپایی بر منارهها فریاد میزنند، توجه نکرده و باز کشور را به سمت دالان تهدیدات و محرومیتهای بیشتر سوق میدهند؟
و جالب این است که آمریکای بایدن با همه زیادهخواهیهایی که در مورد ایران مطرح میکند در شرایط بسیار ضعیفی قرار دارد و بطور واقعی قادر به کار جدیدی علیه ایران نیست و ما میتوانیم با استفاده از ضعفهای مفرط آمریکا و اروپا شرایط پیروزمندانهای را برای کشور خود رقم بزنیم.
آمریکای دوره بایدن، به خصوص درگیر مشکلات فزاینده اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی خواهد بود. آمریکا چه با تصویری که خود بایدن در مناظرات تلویزیونی ارائه داد و حاکی از وضع بحرانی اقتصاد آمریکا و نیاز فوری آن به دستکم پنج تریلیون دلار -یعنی حدود دو برابر بودجه سالانه- برای هزینه در موارد بحرانی بود و چه با تصویری که باراک اوباما پس از انتخاب بایدن مطرح کرد و حاکی از درگیر شدن آمریکا در بحران عمیق اجتماعی و امنیتی است، ناگزیر به «درون» خود سرگرم میشود و رفع بحران اقتصادی را در اولویت قرار میدهد. براین اساس «هنری کیسینجر» که معدل عقل جامعه سیاسی آمریکاست، به بایدن گفت: «اولین اولویت تو باید حل اختلافات با چین باشد چرا که آمریکا توان مدیریت درست چنین اختلافاتی به نفع خود ندارد.» دعوت وزیر خارجه اسبق آمریکا بیانگر آن است که آمریکا باید صحنه رقابت با «قدرتها» را ترک کند و وارد چالشهای خارجی که توان اثرگذاری جدی بر آن ندارد، نشود. پس نکته اول این است که آمریکای دوره بایدن بیش از هر زمان دیگری، ناگزیر به وقتگذاری در حل مسایل داخلی خود است و این میتواند برای کشوری مانند ایران که سیاست فعال بینالمللی و منطقهای داشته و بر گسترش آن اصرار دارد، یک «فرصت جدید» باشد.
دوره ترامپ، دوره «گسستن از پیمانها» بود. اما سادهلوحی است اگر گمان کنیم این از بداخلاقی رئیسجمهوری کنونی آمریکا ناشی شده و از پشتوانه کارشناسی برخوردار نبوده است. چرا که اقدامات او در گسستن توافقات دو یا چندجانبه و حتی چندین معاهده بینالمللی در زمینههای امنیتی، محیطزیست و... مورد حمایت هیئت حاکمه آمریکا بوده و در متن جامعه نیز میلیونها نفر هوادار داشته است.
الان بایدن و بسیاری دیگر حتی بسیاری از جمهوریخواهان اعتراف میکنند که این «سیاست متهورانه» کمکی به آمریکا در برونرفت از شرایط دشوار نکرده است. یکی از این موارد هم بالا گرفتن بحث شکست سیاست «اعمال فشار حداکثری علیه ایران» در آمریکا و اروپاست. آن روزی که سیاست فشار حداکثری به عنوان «راهحل» مواجهه با ایران در نظر گرفته شد، جامعه آمریکا وحتی اروپا با آن همراهی کرد، همراهی اروپا این بود که علیرغم آنکه خود را در حفظ برجام جدی نشان میداد، اما حتی از باز کردن یک روزنه کوچک روی ایران خودداری کرد. پس سیاست فشار حداکثری یک سیاست دونالد ترامپی نبود، سیاستی بود که از سوی همه غرب مورد حمایت قرار گرفته است. الان اعتراف به شکست دوره چهار ساله اخیر آمریکا، اعتراف به شکست آمریکا و حتی شکست غرب در مقابل «مقاومت ملت ایران» است.
از چند دهه قبل بر تعداد کشورهایی که نمیخواهند آمریکا موفق شود دائماً افزوده شده است. در دهههای 1340، 1350 و 1360 آمریکا در اوج اقتدار خود بود و اکثر کشورها نظام سیاسی آمریکا را «مطلوب» ارزیابی میکردند که بخشی از این به دلیل تبلیغات سیاسی (Propaganda) کمپانیهای تبلیغاتی آمریکا و به ویژههالیوود روی وضع عمومی آمریکا بود و بخشی هم ناشی از نمایش اقتداری بود که آمریکا در جنگ جهانی دوم از خود نشان داده بود. الان از آن آمریکای پرابهت چیز زیادی باقی نمانده است؛ نه در سطح حکومتها و نه در سطح ملتها. هماینک اکثر کشورهای غرب و شرق آسیا نه به سیستم سیاسی (دموکراسی) آمریکا اعتمادی دارند و نه اقتداری برای آن قایل هستند. آمریکا حتی در آمریکای لاتین در وضعیت انزوا قرار گرفته است. کشورها در این منطقه به میزانی که به خاک آمریکا نزدیکتر باشند، از نظر سیاسی با آن فاصله بیشتری دارند؛ مکزیک، کوبا، نیکاراگوا، ونزوئلا و... و جالب این است که دولت آمریکا دهها سال است تلاش میکند تا حلقه اول متصل به ایالات متحده در آمریکای لاتین را از دولتهای مخالف خود پاک کند ولی علیرغم هزینه زیاد موفق نشده است. بیاعتباری آمریکا در سطح ملتها از این هم عمیقتر است. آمریکاییها در هیچ کشور دنیا حتی کشوری نظیر انگلستان که از یکسو خود را پدر و از سوی دیگر خود را شریک آمریکا میداند محبوبیتی بیش از 40 درصد ندارد و این عدد در کشورهای مسلمان غرب آسیا بیشتر از 15 درصد نیست و حال آنکه در بعضی از کشورهای منطقه شامل ترکیه به یک درصد رسیده است.
پس به هیچ وجه نباید تصویر آمریکای دهههای 40 تا 60 را به آمریکای امروز تعمیم داد. بله آمریکا یک «قدرت آمره» دارد و با این قدرت یک سلسله اقداماتی را انجام میدهد. در اختیار داشتن مرکزیت پولی و مالی دنیا (بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول) به دولت آمریکا امکان تحت فشار گذاشتن کشورهایی نظیر ایران را داده است ولی از آنجا که این قدرت ذاتی نیست تحت فعل و انفعالات زیادی قرار میگیرد. کما اینکه طی سالهای اخیر ضمن رشد ارزهای رقیبی مثل یورو، یوان و روبل، زمزمه کنار گذاشته شدن دلار از حجم وسیعی از مبادلات بینالمللی به گوش میرسد و دنیا در حال آماده کردن شرایطی است که مؤسسات بزرگی نظیر بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، انحصار خود را از دست میدهند و تحتالشعاع بنگاههای مشابه در آسیا و اروپا قرار میگیرند.
آنچه که ما مشاهده میکنیم، قرار داشتن آمریکا در وضعیتی است که نظریهپردازان اقتصادی از آن به «سراشیبی شیطانی» یاد میکنند به این معنا که امکان توقف این روند وجود ندارد. مزاحمت آمریکای بایدن روی دنیا کمتر خواهد شد. به این دلیل که آمریکا دیگر قدرت مهار خود را از دست داده است. ارتش آمریکا هماینک ناگزیر است در مواجهه با گروههای مردمی نظیر عصائب اهل حق و فصایل حزبالله، عراق را ترک کند آمریکا نمیتواند روند کنونی تحریم کشورهایی مثل ایران را برای مدت زیادی ادامه دهد؛ چون شرایط جهان به سرعت در حال تغییر است؛ آمریکا نمیتواند کمک مؤثری به سعودی برای غلبه بر مردم مظلوم یمن نماید. آمریکا نمیتواند به پاشینیان در جنگ کمک برساند؛ آمریکا نمیتواند در لبنان، حزبالله را از مشارکت در دولت بازدارد؛ آمریکا نمیتواند بشار اسد را از گردونه سیاسی سوریه خارج کند؛ آمریکا نمیتواند سیاستی را در ایران تغییر دهد کما اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی 17 ربیع الاول فرمودند هر کسی در آمریکا سر کار بیاید تأثیری روی سیاستهای جمهوری اسلامی ایران نخواهد داشت. آنچه پیش روی ماست صحنه پیروزی و غلبه بر آمریکاست، ما شرایط سخت را با شکست سیاستمداران آمریکا پشتسر گذاشته و در نقطهای قرار گرفتهایم که میتوانیم سیاستهای آینده آمریکا علیه خود را راحتتر از گذشته شکست بدهیم. این موفقیت به ما میگوید، باید فشارها را بر آمریکای بایدن افزایش دهیم تا منطقهای سالمتر و همگراتر داشته باشیم.
زمزمه آمادگی ایران برای مذاکره مجدد با آمریکا که البته به جایی نمیرسد چرا که این با سیاست قطعی نظام که مورد پشتیبانی قاطبه ملت و رهبر معظم انقلاب است، منافات دارد، باعث ضعف جبهه داخلی و به توهم افتادن آمریکا و اروپا برای اعمال فشارهایی متراکمتر میشود. ما در برجام بعد از هزینههای بسیار سنگینی که پرداختهایم و نباید میپرداختیم، هم اینک لااقل از نظر تبلیغاتی و سیاسی دست برتر داریم چرا که طرف نقض کننده برجام اروپا و آمریکاست اما زمزمه بعضی از مسئولین ایران این حربه که میتواند در استیفای حقوق ملت به کار گرفته شود را از بین میبرند.
زمزمه فارغ از حکمت و مصلحت مذاکره، راههای غیر آمریکا و اروپا را هم برای ما ناامن میکند چرا که باعث سردرگمی کشورهایی نظیر چین، روسیه و هند میشود. آنان با این زمزمهها درباره صداقت ما در اصلاح سیاست خارجی و روی کردن به «سیاست اولویت شرق» شک میکنند کما اینکه شک کرده و بیرغبتی نشان دادهاند تا جایی که وزیر محترم امور خارجه ناگزیر شد پیغامهای اطمینانبخشی برای مقامات چینی بفرستد اما چه فاید وقتی مذاکره مجدد با آمریکا و اروپا از زبان آقایان نمیافتد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
تروریسم دارویی خشنترین نوع ترور/رؤیا راعی
دشمنی رژیم آمریکا با مردم ایران داستان چند سال اخیر نیست، بلکه قدمتی ۷۰ساله دارد. از زمانی که مردم این مرز و بوم تصمیم گرفتند زمام امور یکی از منابع خدادادی- نفت؛ طلای سیاه- را به دست بگیرند و آن را ملی کنند، ایالات متحده حتی سر کار بودن نخستوزیری متمایل به این رژیم را هم برنتافت و با کودتا، او را برکنار کرد. این رویه از فردای انقلاب شکوهمند اسلامی تشدید شد و رژیم آمریکا در طول بیش از ۴ دهه گذشته از اعمال هر گونه فشار ممکن به کشورمان دریغ نکرده است؛ با شکست غائلههای نیابتی اوایل انقلاب، مستقیما در جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران مشارکت کرد و بهرغم شکست مجدد از دفاع مقدس ایران اسلامی، به سایر فشارها بویژه تحریمهای بسیار شدید اقتصادی روی آورد.
البته از چند سال قبل، آمریکاییها راهبرد آنچه فشار حداکثری و تحریمهای فلجکننده خواندهاند را در پیش گرفتهاند و به این منظور از جنگ ترکیبی(هیبریدی) بهره میبرند. دستکاری افکار عمومی بوسیله امپراتوری رسانهای، یکی از ساحتهای مهم این جنگ است که معالاسف با وطنفروشی رسانههای پارسیزبان ضدانقلاب در حال پیگیری آن هستند.
دولت آمریکا پس از شکستهای پیدرپی در سازمان ملل، رو به اقدامات جنایتکارانه در تهدید جان مردم عادی از طریق تروریسم اقتصادی آورده است. این رژیم بتازگی ۱۸ بانک ایرانی را در فهرست تحریمها قرار داده است؛ فهرستی که انتها ندارد و بیش از آنکه کارکرد اقتصادی داشته باشد، جنبه تبلیغاتی دارد. البته این به معنای آن نیست که تحریمهای رژیم آمریکا صرفا جنبه تبلیغاتی دارد، چرا که بخشهای مهمی نظیر دارو متأثر از خباثت این رژیم است.
«ریچارد نفیو» مقام ارشد رژیم آمریکا در کتاب «هنر تحریمها» مدعی میشود هدف از تحریمها «وارد کردن درد» و «کاهش آستانه مقاومت» است. بانیان تحریمهای ایران که برخلاف شدت گرفتن گریم آنها از سوی غربگرایان داخلی با پیروزی «جو بایدن»؛ از قضا غالبا از حزب دموکرات آمریکا هستند، سیاست دوگانهای در پیش گرفتهاند؛ از یک سو درگذشت فلان هنرمند را تسلیت میگویند و از طرف دیگر از واردات داروهای حیاتی کودکان و سالخوردگان جلوگیری میکنند. اگر چه آمریکا مدعی است تحریمهای ایران مانع صادرات کالاهایی مانند تجهیزات پزشکی، درمانی و دارویی به کشور به طور مستقیم نمیشود اما محدودیتهای ناشی از شدت یافتن تحریم بانکها منجر به بروز مشکلاتی در ورود و خروج ارز از کشور یا به کشور شده و به دنبال آن، واردات دارو یا تامین مواد اولیه آن را با چالش و محدودیت اساسی مواجه کرده است. در نتیجه بیماران ایرانی برای تهیه دارو با مشکلات فراوانی روبهرو شدهاند.
این اقدامات آمریکا آن هم در شرایطی که تمام کشورهای دنیا در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری «کووید-19» و ویروس کرونا هستند، چیزی جز نادیده گرفتن حق حیات، حق سلامت، حق دسترسی به مراقبتهای بهداشتی، حق دسترسی به غذا و دارو به عنوان حقوقی که در اسناد حقوق بشری بارها مورد تأکید قرار گرفته و از نظر حقوق بشری حق مسلم انسانهاست، نیست.
بند الف ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر صراحتا به حق سلامت اشاره کرده است. در این ماده آمده است: هر کس حق دارد سطح زندگی، سلامتی و رفاه خود و خانوادهاش را از حیث خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی تأمین کند و همچنین حق دارد در مواقع بیکاری، بیماری، نقص اعضا، بیوگی، پیری و تمام موارد دیگری که به علل خارج از اراده انسان، وسایل امرار معاش او از بین رفته باشد، از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار شود.
***************************************
روزنامه خراسان**
دست نگه دارید این راهش نیست!/ سعید برند
ضجه های دختری یتیم در میان مردانی که مامورند به تخریب خانه اش، قلب هر بیننده ای را به درد می آورد. مسئولان از مادر خانواده که در بیمارستان بستری است دلجویی می کنند، عده ای جوان باغیرت هم پای کار می آیند تا خانه ای دیگر برای این بانوی بی سرپرست بسازند و بدین ترتیب این ماجرای تلخ که در یکی دو روز گذشته فضای مجازی را به شدت تحت تاثیر قرار داد، تمام می شود اما آیا باید منتظر کلیپ بعدی بود؟
***
کمی به عقب برگردیم، به فروردین 98، وقتی سیل در استان های شمالی از گلستان و خراسان گرفته تا استان های جنوبی و البته استان های مرکزی مانند فارس، غوغایی به راه انداخت و خانواده های بسیاری را داغدار کرد. به یاد داریم کلیپی را که در فضای مجازی دست به دست می شد. کودکی با حسرت زندگی بر آب رفته اش، بر بلندای تپه ای ایستاده و نظاره گر ویران شدن خانه شان است و با بغض از پدرش می پرسد: آن خانه ما بود که خراب شد؟
آن زمان تیغ بسیاری از رسانه ها بر گردن سازمان های آب منطقه ای استان ها و شهرداری کلان شهرها رفت، نهادهایی که می بایست از ساخت و ساز در حریم و بستر رودخانه ها ممانعت و با لایروبی مجرای عبور آب از بروز سیلاب جلوگیری می کردند. مسیل هایی که همچنان در محاصره ساخت و سازهای غیرمجاز است که عمدتا توسط افراد کم بضاعت جامعه که از روستاها به امید زندگی بهتر به حاشیه شهرها پناه برده اند، بنا شده است و با کوچک ترین سیلاب یا حادثه ای از هم می پاشد و فاجعه ای دردناک را رقم می زند.
پس بر هر عقل سلیمی پوشیده نیست که جلوی این آسیب را از هر کجا که بگیریم منفعت است و باید سامان دهی اقامتگاه های ناایمن را در دستور کار قرار داد، اما چگونه؟ با تیشه کلنگ و بیل مکانیکی؟ به قیمت اشک ها و التماس های دخترکی یتیم؟ به قیمت خودسوزی یا سکته یک مادر؟ قطعا این راهش نیست. به خصوص آن که افکار عمومی در نگاه اول مقایسه می کند با نحوه برخورد با متصرفان اراضی ملی که معمولا اشخاص حقیقی یا حقوقی صاحب نفوذ هستند.
بدون شک اگر آقایان تصمیم گیرنده روش کار خود را تغییر ندهند، باز هم شاهد این درگیری ها، فریادها و برانگیخته شدن احساسات خواهیم بود، فیلم های بیشتری در فضای مجازی منتشر خواهد شد و آن ماهیگیران که مترصد این فرصت ها هستند، تورهای خود را پهن و از این آب گل آلود صید کثیف خود را شکار می کنند.
واقعیت این است که حاشیه شهرها یک شبه به وجود نیامده اند که بخواهیم یک شبه هم با زور بیل و کلنگ صافش کنیم. این کار همت عالی می خواهد و البته جیبی که خالی نباشد!
به عنوان مثال مجلس دهم در سال های قبل برای به سازی بافت های فرسوده و حاشیه کلان شهرهای مذهبی تنها 100 میلیارد تومان در لایحه ردیف بودجه در نظر گرفته بود که البته همان هم به وقت تخصیص های دولتی معمولا با بی مهری مواجه می شود و به صورت کامل محقق نمی شود. از سوی دیگر صرفا هم نمی توان با تکیه بر کمک های دولت کار را پیش برد بلکه باید مجموعه ای از دستگاه ها پای کار بیایند و با شناسایی اراضی، مسکن های استیجاری ارزان قیمت در حاشیه شهرها بسازند و بعد از آن برای بازگشایی معابر حاشیه شهرها و حریم و بستر رودخانه ها اقدام کنند. به افراد مستقر در این آلونک ها که البته حق زندگی بهتری دارند، فرصت کافی داده شود، آن ها را باید به این باور برسانید که زیستن در این سرپناه ها مناسب آن ها و فرزندان شان نیست. سطح درآمد افراد شناسایی شود و متناسب با آن از تسهیلات بلاعوض یا ارزان قیمت بهره مند شوند. فراموش نکنیم که عده ای بزهکار در میان این مردمان شریف سکونت دارند، افرادی که کسب شان در گرو ساخت همین آلونک هاست، قطعا شناسایی این افراد و انهدام خانه هایی که جوانان زیادی در کنار دیوارهایش زندگی شان را دود کرده اند، از دیگر اقدامات ضروری در راستای سامان دهی حاشیه شهرهاست.
اما گام نهایی نظارت های جدی تر از قبل است. این طور نباشد که با این همه هزینه اجتماعی و اقتصادی، بخشی از یک معبر یا حریم رودخانه آزاد شود اما دوباره شاهد خانه هایی باشیم که شبانه بنا می شوند یا ایجاد مسکن های استیجاری یا ارزان قیمت باعث شود بر جمعیت میلیونی حاشیه کلان شهرها افزوده شود، چرا که درمان ریشه ای، توانمند سازی روستاها و جلوگیری از مهاجرت به شهرهاست.
اگر همت این کارها را دارید، بسم ا... و گرنه مانند بسیاری از طرح ها فعلا دست نگه دارید زیرا راهی که در پیش گرفته اید، راهش نیست.
***************************************
روزنامه ایران**
برندگان شکست تحریم/علی ربیعی
دستیارارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
رئیـــــس مؤســـــــسه بیــــماریها عفونــی امریکا مـــــیگوید او درک میکند که مردم امریکا از وضعیت کرونایی کشـــــــورش خسته شـــدهاند اما باید کمی بیشتر صبر کرده و به مبارزه با کرونا ادامه دهند تا واکسن آماده توزیع شود. دکتر فائوچی مبارزه با کرونا را به یک نبرد نظامی تشبیه کرده و خطاب به جامعه امریکا میگوید وقتی شما در حال نبرد هستید و سواره نظامها به پیشروی خود ادامه میدهند شما تیراندازی را متوقف نمیکنید، به نبرد و پیشروی ادامه میدهید.
وقتی سخنان فائوچی را ملاحظه کردم، به نظرم رسید کاربرد استعاره «نبرد نظامی» برای مبارزه با کرونا فرصتی به دست میدهد تا با شرایط ایران امروز در امتداد افق امکانات همین استعاره پیش برویم: فائوچی در امریکا این سخن را میگوید یعنی در کشوری که با تکیه بر برترین ثروت جهانی خود یارانههای میلیارد دلاری به امر مبارزه با کرونا اختصاص داده و شهروندان آن کشور میتوانند تا ماهانه بیش از هزار دلار، از کمکهای جبرانی در جیب داشته باشند. البته او نگفت جنگ ضد کرونایی در کشوری که امریکا معیشت، سلامت و اقتصاد مردمش را به نحو توأمان در معرض تهاجم قرار داده به چه معناست. به این میاندیشم اگر فائوچی میگوید من میدانم مردم امریکا از کرونا خسته شدهاند، مردم ایران سالها با رنج تحریم و در یکسال اخیر هم با دو رنج همپوشان روبهرو بودهاند. مردم خسته ولی با همه کاستیها و گلایهها و اعتراضها همچنان در چارچوب دفاع از ایران ایستادهاند و در دوران آغاز شکست فشار حداکثری و تروریسم اقتصادی، انتظار فرداهای بهتر برای خود و فرزندانشان حق آنهاست. ما در کشور خودمان در همان حال که در معرض تهاجم وحشیانه کرونا قرار داریم با نوعی وحشیگری مضاعف مواجه هستیم که در قالب جنگ و ترور هوشمند اقتصادی عمل میکند. به طور عجیبی جریان مسلط رسانهای تحریمگر و متحدان منطقهایاش تحت بهانه ایدئولوژیک امنیت و لیبرالیسم جهانی، و از سویی عدهای نیز در داخل کشورمان با منفعتبینی کوتاهمدت در پس شعار ایدئولوژیک امریکاییگرا بودن دولت و هر کسی که صحبت از تعامل جهانی میکند، تلاش میکنند واقعیت این جنگ چندجانبه و ترکیبی برضد مردم ایران را انکار کنند و دردناکتر اینکه چنین اقدام ناپسندی را بهخاطر سیاستورزیهای داخلی و رقابتهای جناحی و احتمالاً انتخاباتی انجام میدهند. تصور کنید در سالهای اشغالگری ارتش بعث عراق اگر واقعیت اشغال را انکار کرده بودیم آیا هرگز آبادان از حصر خارج میشد و خرمشهر آزاد میشد؟ اگر رویکرد انکارگرایانه در پیش میگرفتیم چه کسی میتوانست مردم میهن ما را برای رهایی از «خرمشهر اشغال نشده» بسیج کند؟!
این در حالی است که دولت در تمام این مدت و در حالی که سپر خود را هرگز در دفاع از معیشت و سلامت مردم و در نبردی بیامان با تحریم و کرونا زمین نینداخته، حملات زهرآلودی که از پشت انجام شده را هم تحمل کرده و برای مصالح ملی و نیز بیشتر تلخ نشدن کام جامعه، کام برنکشیده است.
استراتژی دولت در ماهها و سالهای گذشته، چهار مرحله داشت: اول، دور زدن تحریمها برای تقویت خط مقدم مبارزه با کرونا و حمایت از اقتصاد ملی، دوم، بیاعتبار کردن فلسفه وجودی «فشار حداکثری» از راه اعتبار بخشیدن به تابآوری ملی و تأثیرناپذیر کردن اراده دولت در تأمین معیشت و تضمین سلامت مردم. سوم، تضعیف رژیم تحریمهای یکجانبه با کمک دیپلماسی چندجانبه. چهارم، برگشتناپذیر کردن یا حداقل پرهزینه کردن اعمال دوباره تحریمها در آینده. ما تاکنون دو مرحله سخت را پشت سر گذاشتهایم و باید مصمم باشیم که این استراتژی را تا آخرین مرحله به پایان ببریم. این نه تنها استراتژی دولت که محمل امید مردم هم هست؛ امیدی که هرگونه تلاش برای از میان بردن آن کمتر از جفا به مردم نیست. من اساساً نمیدانم و نمیفهمم که چگونه عدهای از نتیجه انتخابات امریکا حتی داغتر از طرفداران کاندیدای شکستخورده نگران بودند و برخی او را با اسطورههای مذهبی ما هم شبیهسازی کردند!! متأسفانه تاکنون و در راه پشتسر گذاشتن دو مرحله نخست، گویی عدهای ناخواسته دستان آتشنشانها برای خاموش کردن آتشی که دشمن به خانه ما انداخته بود، را میبستند. در این دوره همه ما فقط با کرونا درحال نبرد نبودیم بلکه با هیولایی به نام جنگ اقتصادی و معیشتی مواجه بودیم که هنوز در آبراهههای آزاد جهان کشیک میدهد تا مانع دسترسی ایران به حقوق تجاری خود شود؛ هیولایی که در جهان مالی نیز جولان میدهد و در همان حال از کمک کسانی که از سر ناآگاهی راهبردی وارد بازی نادیدهانگاری تحریم و خود تحریمی شدهاند بیبهره نیست. جریان تحریم و جریان نادیدهپنداری جنگ اقتصادی به رغم تضادی که با یکدیگر دارند حتی در قضیه محدودسازی دسترسی به بانکها و نظام مالی جهانی در برخی موارد عملکرد واحدی دارند.
اکنون اما در آستانه مرحله سوم و فرصتی که شاید برای تضعیف جنگ اقتصادی با تأکید بر مواضع اصولی ایران و تکیه بر دیپلماسی چندجانبه فراهم شده باشد، نیاز به حمایت از دولت مستقر دارد و ما نباید با اهداف کوتاهمدت سیاسی احساس کنیم پیروزی دولت در این عرصه به زیان گروهی خواهد بود. به نظر من برندگان اصلی مردم خواهند بود و هیچ برندهای در ساختار سیاسی نخواهیم داشت. باید تا امروز آموخته باشیم که زخمی کردن دولتی که به مثابه سرباز در کنار مردم در حال نبرد با مصایب ملت است، نتیجهای جز آسیب رساندن به مردم نخواهد داشت. قطعاً دولت صبورانه بر مسیر درستی که از ابتدا در آن گام گذاشته بود، اصرار خواهد کرد و پاداش شکیبایی به مراتب بیشتر مردم را در این سالهای سخت تدارک میبیند؛ پاداشی که بازگشت به زندگی عادی اقتصادی و سلامت کمترین حد آن است و اگر روزی موفق به این کار شود، نه تنها دولت بلکه همه قوا، ارکان و نهادها نیز در آن سهم انکارناپذیری خواهند داشت و برنده نهایی نیز مردم خواهند بود. تلاش همه ما باید به خاطر مردمی باشد که رنج و درد تحریم و نگرانی کرونا را توأمان تحمل کردهاند.
***************************************
روزنامه شرق **
آمريكاستيزي يا تأخير در مذاكره/احمد غلامی . سردبیر
دستیابی سریع و آسان قالیباف به جایگاه ریاست مجلس با یك «جامعه حداقلی» او را مصمم كرده است تا با امید به همان شرایط گذشته، در انتخابات ریاستجمهوری 1400 هم نامزد شده و به رؤیایی كه سالها در سر میپروراند، جامه عمل بپوشاند. پس مایه شگفتی نیست كه اینروزها او از هر فرصتی استفاده میكند تا به روحانی بتازد؛ رئیسجمهور دولتی كه مردم در این اواخر به دلیل مشكلات اقتصادی و برخورد نامناسب دولتش در كنترل بیماری كرونا چندان دل خوشی از آنان ندارند. قالیباف با شیوه دوگانهسازی كه میراث احمدینژاد است و مبتنی است بر تولید خشم و نفرت از دولت مستقر و ظاهرشدن در شمایل نجات بخش برای غلبه بر مشكلات سود میبرد. البته این برخوردها بیش از آنكه نزدیك به واقعیت باشد، نوعی تبلیغات زودهنگام انتخاباتی است كه در میان مردم و حتی مخالفان جدی اصلاحطلبان هم شوقی برنمیانگیزد. قالیباف برای دستیابی به رؤیای خود دست به هر كاری میزند؛ از جمله بازدید از بیمارستان امام خمینی و بیماران كرونایی كه منجر به ابتلایش هم شد. اگر قالیباف از این بازدید نیت تبلیغاتی هم نداشت، با حضور در برابر دوربینهای صداوسیما این تصور را تقویت كرد که میتوان از بیماران بهمنزله «زیست سیاست» استفاده كرد. عموما تلقی نادرستی در میان اصولگرایان وجود دارد مبنی بر اینكه میتوان با یك جامعه حداقلی دوباره به پیروزی رسید و دست به اصلاحات اقتصادی و سیاسی زد. قالیباف که بهعنوان چهره شاخص این جریان همچون «ماشین خودتولیدگر» عمل میكند، نهتنها به سوژههای خود اعمال قدرت میكند بلكه آنان را نیز بازتولید میكند. اصولگرایان و قالیباف با ساختن یك جامعه حداقلی دستساز درصدد دستیابی به اهداف خود هستند. اهدافی همچون: «رسیدن به بالاترین جایگاه اجرائی كشور، حفظ وضعیت موجود، تداوم بهرهبرداری از منافع و پیگیری استراتژی سیاسی خود با مردم یا بدون مردم». آنان تاكنون در پی اجرائیكردن شیوهای از «زیستقدرت» بودهاند. شكلی از قدرت كه زندگی اجتماعی را از درون ضابطهمند میكند تا با اعمال دیدگاههای یكجانبه جامعه را منقاد خویش سازد. استراتژیای كه در شرایط كنونی اگرچه خسارتبار است، دستیابی به آن ناممكن نیست؛ چراكه هیچ سویهای از زندگی وجود ندارد كه در سیطره پول نباشد. هیچ گریزی از تمنای پول نیست و امر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در هم تنیده شده است، تفاوتها به حداقل رسیده، پولمحوری عرصههای سیاسی و فرهنگ را در خود مستحیل كرده است و همهچیز به شكل و شمایل اقتصاد درآمده است. اقتصادی كه بیمار است. اصرار بر زیستسیاست جامعه را از جامعه انضباطی بهسوی جامعه كنترلی سوق خواهد داد. دولوز «سیاست را نوعی كنترل میداند كه تا عمق آگاهی و بدنهای جامعه گسترش مییابد و همچنین روابط اجتماعی را نیز دربر میگیرد، زیستسیاست به كلیت زیست اجتماعی معطوف است و جزئیات زندگی روزمره افراد را نیز دربر میگیرد». جریان اصولگرایی با همه طیفهای متكثر خود در این استراتژی اتفاق نظر دارد. آنان با قرارگرفتن در هر جایگاهی حتی جایگاهی به كوچكی یك رسانه درصدد اعمال شیوهای از «زیستقدرت» بهسوی لایههای زیرین جامعه هستند. آنچه شرایط را خطیر میكند، این است كه هرجا قدرتی باشد، مقاومتی نیز هست. در این میان اصولگرایانی وجود دارد كه آگاهاند با یك جامعه حداقلی نمیتوان این مقاومتها را خنثی كرد. پس آنان برای ادامه استراتژی خود دو مرحله را پیشبینی كردهاند. مرحله اول ایجاد آنتاگونیسمی كاذب بین روحانی و قالیباف برای رسیدن به پیروزی است. مرحله دوم بعد از پیروزی ایجاد یك جامعه حداكثری از میان مردم است؛ بر مبنای دیپلماسی و مذاكره با اروپا و آمریكا در قالب برجام. ناگفته پیداست حملات این روزهای اصولگرایان بر عدم مذاكره با آمریكا را نباید جدی گرفت. مذاكره یا عدم مذاكره در اختیار اصولگرایان نیست. آنان میخواهند از یك «فضای سلبی» استفاده «ایجابی» كنند.
سخنان صریح روحانی پرده از نیت آنان برداشته است. این ركگویی سرخوردگی مردم و حامیان آنان را از جریان اصولگرایی به دنبال خواهد داشت؛ چراكه اصولگرایان را از باورمندان به مبارزه امپریالیسم به فرصتطلبان سیاسی تقلیل خواهد داد. فرصتطلبانی كه در پی آن هستند که پس از پیروزی در انتخابات 1400 سوار اسب زینشده دولت روحانی شوند. اما این رقابتها و ترفندهای سیاسی برای مردم چندان اهمیتی ندارد. آنها تجربههای بسیاری ازایندست را پشت سر گذاشتهاند. آنچه مهمتر از پیروزی یكی از جریانهای سیاسی در انتخابات است، درك وضعیت نابسامان جامعه كنونی ایران است. جامعهای كه به خاطر عملكرد هر دو جناح سیاسی كشور و دیگر نهادهای رسمی به این وضع افتاده است. بازگشت به سیاست آنهم با تئوری زیستقدرت با زیرمجموعه زیستسیاست اعتراضات مردم را تشدید خواهد كرد. حتی اگر مذاكره با آمریكا در قالب برجام چندی آلام آنان را التیام بخشد. همانطور كه روحانی در سخنان اخیر خود گفت، نباید دولت آمریكا (ترامپ) را تبرئه كرد؛ چراكه به گفته قالیباف حل مشكلات ایران از جورجیا و آریزونا نمیگذرد بلكه از داخل ایران میگذرد كه اصولگرایان از جمله قالیباف در پیدایی این مشكلات نقش عمدهای داشتهاند. تكرار سیاستهای نخنمای گذشته كارایی ندارد و باید راهحل دیگری پیمود. گشودن راه دیگری بهسوی «زیستمیل». میل مردم، میلی كه در بیشتر مواقع نادیده انگاشته شده است. اگر جناحهای سیاسی به میل مردم باور دارند و به آن احترام میگذارند، قبل از هر چیز باید به یك پرسش ساده پاسخ بدهند. چه دلیلی دارد مردم با شوق پای صندوقهای رأی بروند و به چهرههایی رأی بدهند كه همواره در قدرت بودهاند و بخشی از ناكامیهای این سرزمین از سوءمدیریت آنان نشئت گرفته است.
*برای نوشتن این یادداشت از كتاب درآمدی پیشرفته بر زیستسیاست توماس لنكه ترجمه بهراد رحمانی نشر مركز استفاده شده است.
***************************************