هاارتص در مقاله ای به قلم استیو سیمون، جاشو لندیس و ایمن منصور نوشت: آمریکا و اسرائیل دو مشکل بزرگ با ایران دارند که یکی دخالتهای منطقهای و دیگری جاهطلبیهای هستهای آن است. رویکرد فعلی آمریکا و اسرائیل که مبتنی بر فشار و تحریم است، موثر نیست و به نظر میرسد در آینده نیز موثر نخواهد بود.
در ادامه این مطلب آمده است: آمریکا برای مقابله با فعالیتهای منطقهای ایران، قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس را در خاک عراق ترور کرد، اکنون نیز به نظر میرسد اسرائیل برای مقابله با چالش هستهای، محسن فخری زاده، دانشمند مهم هستهای ایران را ترور کرده است.
گرچه تردیدی وجود ندارد که ترور مدیران توانمند و الهام بخشی مانند سلیمانی یا فخری زاده میتواند موجب ضعیف شدن ایران شود، اما ترور نه تنها مشکل بنیادین را حل نمیکند بلکه هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدت خطراتی را به همراه دارد. به عنوان مثال ترور سلیمانی نه تنها به هیچ وجه نفوذ ایران را در عراق کاهش نداد، بلکه موشکهای شبه نظامی شیعه هر روز در منطقه سبز بغداد فرود میآید.
بسیاری از دموکراتها معتقدند که اقدام اخیر اسرائیل در همکاری با دولت شکست خورده ترامپ گامی در جهت جلوگیری از بازگشت به مذاکرات با ایران است. این تصور تنها حفظ روابط آمریکا و اسرائیل را به عنوان یک اولویت دو جانبه دشوارتر می کند.
به طور کلی، این نوع ترورها از نظر قانونی سوال برانگیز است و باعث میشود تا تبدیل به یک عرف برای دیگران نیز بشود. در این مرحله شاید فشار حداکثری به اقتصاد ایران آسیب رسانده باشد، اما منجر به افزایش ذخایر اورانیوم این کشور شده است.
نخست وزیر نتانیاهو هر آنچه در توان دارد به کار گرفته تا مانع از بازگشت بایدن به برجام شود، تلاشهای او در حال حاضر در واشنگتن حامیانی نیز دارد. تیم جدید دولت با فضای سیاسی پیچیدهای روبرو خواهد شد و این ممکن است کار را دشوار سازد.
با این حال، از نظر امنیت منطقهای نیاز به استراتژی جایگزینی برای مقابله با نفوذ تهران و آنکارا است. از دو منظر آمریکایی و اسرائیلی، برای رقابت با ایران، بسیج منابع عربی به سادگی عملی تر از استفاده از قدرت آمریکا یا عملیات مخفی اسرائیل است.
توافق ابراهیم و به دنبال آن دیدار نتانیاهو با محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، به اسرائیل این توان را میدهد تا شرکای عرب خود را ترغیب کند تا بلکه فرصتی برای رقابت غیر نظامی با ایران فراهم سازند.
این کشورها، به ویژه امارات متحده عربی و عربستان سعودی، منابع و غریزه استراتژیک لازم را برای شکست تهران دارند. به این جمع میتوانید مصر را نیز بیافزایید. به نظر میرسد دولت آمریكا اگر كمتر به كنترل تهدیدهای ایران بپردازد و بیشتر بر روی خارج کردن آن از جهان عرب متمرکز شود، می تواند به دستاوردهای بیشتری برسد.
به همین ترتیب، دولت بایدن به جای تلاش برای تبدیل سوریه به باتلاقی برای ایران و روسیه، میتواند تحریمها را دوباره تغییر دهد تا کشورهای عربی مشتاق حضور و بازسازی سوریه شوند. همین شیوه را میتوان در مورد لبنان نیز به کار برد، دولت ترامپ تصور میکرد که بهترین راه برای محدود کردن نفوذ ایران در این کشور آزار و اذیت مردم لبنان با تحریم باشد.
ایران تنها دشمنی نیست که نیاز به مقابله دارد. در حال حاضر ترکیه نیز در منطقه خاورمیانه دست به اقدامات بی ثبات کننده میزند.
دولت ترامپ پیشتر به اشغال بخش عمدهای از خاک سوریه و خلع ید از شبه نظامیان کرد چراغ سبز نشان داده بود. نباید فراموش کرد که اردوغان همان کسی است که به نیروهای افراطی پناه میداد.
رویکرد ترامپ باعث شد تا آنکارا در حالی که سایر متحدان ناتو، به ویژه یونان را تهدید میکند به یک بازیگر متخاصم در دریای مدیترانه شرقی تبدیل شود. بایدن باید از طریق فشار به متحدان خود در ناتو، ائتلاف عربی را بسیج کند تا دست و پای ترکیه در منطقه را ببندند.
سیاست فعلی آمریکا هیچ مشکل منطقهای را حل نخواهد کرد. فلسطینیان منزوی خواهند ماند، تقابل سیاسی ادامه خواهد یافت و امنیت اقتصادی و زیست محیطی نیز ناپایدارتر خواهد شد.
هنوز باید راهی برای فلسطینیان پیدا شود، مصر باید برای بازگرداندن آزادیهای مدنی تحت فشار قرار بگیرد، عربستان سعودی باید حملات خود را علیه غیرنظامیان در یمن متوقف کند و نباید فراموش کرد که انتقال قدرت سیاسی در سوریه هنوز قابل بررسی است. اینها لیستی از اهداف مهم و حیاتی برای واشنگتن خواهد بود.
آمریکا و اسرائیل به جای ادامه فشار حداکثری، باید فشار هوشمند را از طریق کشورهای عربی دنبال کنند. ضروری است که آمریکا و اسرائیل به کشورهای عربی کمک کنند تا نقش سازندهای در استفاده از قدرت نرم برای ایجاد توازن در خاورمیانه پس از بهار عربی ایفا نمایند.