آقای عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب اخیراً در مطلبی برای باورسازی اینکه «برجام، کلید حل مشکلات است»، تعریضاتی را علیه حاکمیت مطرح کرده و نوشته: «مسئولان در بسیاری از موارد جزییات را میبینند. آنهم جزییاتی که مطلوب آنان است. گزارشهای اداری زیردستان، سراسر آکنده از این جزییات جذاب است. در تولیدات صنعتی، در تولیدات دارویی مثل واکسن، در مقالات علمی، در کاهش وابستگی به خارج، در خلاقیتهای فردی یا گروهی، در موفقیتهای نظامی، در اختراعات ویژه، در دستگیری افراد ضد امنیتی و...» و اینگونه نتیجهگیری کرده است که «برای مردم اختراعات و پیشرفت علم و مستقل شدن در تولید فلان کالا، یا فلان موفقیت موشکی و نظامی و... همه و همه هنگامی معنیدار و روشن است که به بهبود زندگی آنان منجر شود.»
عبدی در این مطلب نوشته است: «درحالیکه قطار تحریم بهسوی جنوب درحرکت است برخی مسافران داخل قطار بهسوی مقصد تعیین شده که شمال است، حرکت میکنند و گمان دارند که به هدف نزدیک میشوند درحالیکه زمان زیادی طول نمیکشد که به انتهای قطار و بنبست برسند.»
وی ادامه داده که «ازنظر مردم، مسئولان نمیتوانند تحریم را مفروض و اجتنابناپذیر بگیرند و از مردم بخواهند که با این فرض داوری و ارزیابی کنند. زیرا این مسئله و حل آن جزو وظایف حکومت است» و «مسئله اصلی تغییر جهت قطار است.»
شوربختانه، مدعیان اصلاحات درصدند در راستای شگردهای تبلیغی و روانی بازهم اینگونه القا کنند که کلید حل مشکلات کشور در «برجام» است و حاکمیت هم که تحریم را مفروض و اجتنابناپذیر گرفته، مسئول حل برجام است!
لازم به ذکر است که؛
اولاً) ادعاهای باطل اصلاحطلبان در حالی است که اتفاقاً خود آنها جزو مقصران و بانیان قطعنامههای تحریمی علیه ایران و اساساً مسئول وضع کنونی کشور هستند.
نکته مهمی که اصلاحطلبان از تدقیق و بازنگری آن گریز دارند این است که چه جریانی و چه کسانی باعث صدور قطعنامههای تحریمی و علی الخصوص قطعنامه 1929 شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی ایران شدند؟
پیش از پاسخ به این سؤال باید به این نکته اشاره کرد که مجموع قطعنامههای تحریمی علیه ایران را از جهتی میتوان به قبل و بعد از صدور قطعنامه 1929 شورای امنیت (مورخه 19 خرداد 89) تقسیم کرد؛ قطعنامهای که بر اساس آن، جمهوری اسلامی رسماً زیر فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد و بند 41 آن قرار گرفت و تحریمهای شدید اقتصادی علیه ایران مقرر شد؛ تحریمهایی که سرآغاز تحریمهای شدیدتر بعدی بود.
گرچه قبل از این قطعنامه، شورای امنیت سازمان ملل متحد بیانیههای دیگری علیه ایران صادر کرده بود اما آمریکا که در آن مقطع در پروژهها و پروندههای بینالمللی خود در عراق، افغانستان، سوریه، امریکای لاتین، کره و شمال آفریقا (در الجزایر و لیبی) شکست خورده بود، در برابر جمهوری اسلامی و عمق نفوذ آن در منطقه در موضع ضعف و شرایط شکنندهای قرار داشت.
ناکامی آمریکا از استراتژی فشار در قبال ایران و برجسته شدن نقاط قوت جمهوری اسلامی در برابر قطعنامهها و بیانیههای قبل از 1929 بود که باعث شد غربیها در ماههای نزدیک به انتخابات 88 در برابر ایران از تغیر و تشر به نرمش و کرنش روی بیاورند که «چو کاری برآید به لطف و خوشی/ چه حاجت بهتندی و گردنکشی؟»
بر همین اساس، اوباما سه ماه قبل از انتخابات 88 در پیام نوروزی به ایرانیان اعلام کرد که میخواهد با رهبران ایران صحبت کند. او در فروردین 88 هم در نامهای به حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای از ایشان خواسته بود که برای آغاز فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا به واشنگتن کمک کند؛ درخواستی که بعد از فتنه 88 به دادخواست و اتهام زنی علیه جمهوری اسلامی تبدیل شد.
فتنه 88 باعث تغییر محاسبه آمریکاییها شد. آمریکا - که در آن مقطع، در موضع ضعف و انفعال قرار داشت و پریشانحالی و درماندگی مقامات سیاسی آن از عزت و ابهت ایران، یانکیها را به شیر دندان کشیدهای در یک سیرک شبیه کرده بود- به یکباره غرش کرد و علیه ملت ایران «سبک تیغ کین برکشید از نیام»؛ شمشیر دولبه ای که یکطرف آن اصلاحطلبان رادیکال و ضدانقلاب و طرف دیگر آن آمریکا و اروپا بود.
یک سال بعد از وقایع 88 بود که شورای امنیت سازمان ملل، در تاریخ 9 ژوئن 2010 (19 خرداد 89) با صدور قطعنامه 1929، تحریمهای اقتصادی شدیدی را علیه ایران وضع کرد.
باراک اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا که حمایت از جنبش سبز را یکی از اهداف استراتژیک واشنگتن عنوان کرده بود، پس از صدور این قطعنامه، قانون «سیسادا» یا قانون تحریمهای جامع ایران (مصوبه سنا) را در تیرماه 89 امضا کرد.
وقتی خبرنگار واشنگتنپست از هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا پرسید که قطعنامه 1929 علیه ایران چه اثر قابلتوجهی دارد؟ او در پاسخ گفت: «این قطعنامه در حمایت از جنبش سبز صادر شده است و...» بهزعم کلینتون، آشوبهای سال 88، «کورسویی» از امید برای نفوذ آمریکا در ایران باز کرده بود.
نکته جالب و قابلتأمل آنکه در همان مقطع، شیمون پرز، رئیسجمهور رژیم صهیونیستی در مواضعی عجیبوغریب اعلام کرد که «اصلاحطلبان به نمایندگی از اسرائیل با رژیم اسلامی ایران میجنگند». همینطور نتانیاهو نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی با صراحت اعلام کرد که «اصلاحطلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند»
شاید این حرف مقامات صهیونیستی پر بیراه نبوده باشد چه آنکه بدنه رادیکال جریان اصلاحات، از خرداد 76 تاکنون به بهانه صلح و دیپلماسی، بارها بر سازش و تسلیم در برابر غرب تأکید کرده و در مقاطعی شیپورچیهای آنان در داخل بودهاند.
یکی از نکات حائز اهمیتی که نباید نادیده گرفته شود این است که به دلیل اصرار مکرر و مستمر جریان تحریف بر ضرورت مذاکره با آمریکا، متأسفانه ایده سازش در اواخر دولت دهم – آنهم با همراهی جریان انحراف- پیگیری شد تا آنجا که گزاره «شعب ابیطالب» را در کارتابل سیاسی محمود احمدینژاد قرار دادند.
بههرحال، جریان تحریف و انحراف در 92، زلف همه مشکلات کشور را به تحریمها گره زدند تا جایی که روحانی با ایده اصلی «رفع تحریمها» روی کارآمد.
روحانی 23 اردیبهشت 92، در جمع دانشجویان دانشگاه شریف گفت: «آمریکا کدخدا است، با آمریکا ببندیم راحتتریم» و «بهترین راه نابودی اسرائیل هم دموکراسی است نه اینکه با او بجنگیم»؛ ایدهای که در طول 8 سال گذشته بارها و بارها از سوی اصلاحطلبان مطرح و باعث سرعت یافتن قطار تحریمهای آمریکا علیه ایران شد.
بنابراین، علاوه بر فتنه 88 که با مدیریت و سازماندهی اصلاحطلبان کلید خورد و باعث آغاز موج جدیدی از تحریمها علیه ایران شد، در دولتهای روحانی دیپلماسی تسلیم از سوی جریان تحریف دنبال شد تا آنجا که بسترساز تماسهای مستقیم با آمریکا و قدم زدن جان کری و ظریف در خیابانهای ژنو (دیماه 93) و حضور اعضای نایاک (لابی شورای ملی ایرانیان آمریکا) در بالکن هتل کوبورگ (محل اقامت تیم دیپلماسی) در میانه مذاکرات هستهای (تیرماه 94) شد.
همین دیپلماسی لبخند و سازش و ارسال سیگنالهای ضعف به خارج (مانند طرح «خزانه خالی» از سوی روحانی آنهم دو روز مانده به آغاز مذاکرات ایران و 1+5 در مهرماه 92) و عقبنشینی و تعطیلی بخشهایی از صنایع هستهای کشورمان بود که سبب شد تحریمها علیه ایران که سنگ بنای آن در دوران اوباما نهاده شده بود، در دوره ترامپ تشدید شود.
جریان تحریف به حدی از انفعال و وادادگی رسیده بود که وقتی آمریکاییها در خلیجفارس آرایش نظامی گرفتند، (اردیبهشت 98) روی جلد نشریهشان عکس یک ناو آمریکایی را با تیتر «دوراهی جنگ و صلح» منتشر کردند.
آنها در مورد ساقط کردن پهپاد آمریکایی (خرداد 98) و یا توقیف متقابل کشتی انگلیسی (تیر 98) و موارد دیگر ... بازهم نعل وارونه زدند و در برابر حجم وقاحت و گستاخی غربیها بر سازش و دیپلماسی تأکید کردند؛ وقاحتی که حتی در ماجرای ترور ناجوانمردانه شهید حاج قاسم سلیمانی هم رخ نمود. شهابالدین بیمقدار (نماینده اصلاحطلب مجلس دهم) 2 روز بعد از ترور ناجوانمردانه شهید حاج قاسم سلیمانی به دست تروریستهای آمریکایی (15 دی 98) طی مصاحبهای مطرح کرد که مسئولان نظام برای جلوگیری از جنگ با آمریکا «خویشتنداری» کنند چراکه «پیروزی در برابر آمریکا و همپیمانانش کاری سخت به نظر میرسد!» وی گفته بود «پیشنهاد من، خویشتنداری و مذاکره بین ایران و آمریکا است!»
همانها در شهریور 99، در واکنش به تصویری که تحقیر «الکساندر ووچیچ» رئیسجمهور صربستان در مقابل ترامپ را نشان میداد نوشتند که او «سرافراز و متعهد به منافع ملی» است و اگر منافع ملی یک کشور اقتضا کند، زانو زدن رئیسجمهور در برابر آمریکاییها را هم میتوان «عقلانیتی سیاسی» دانست!؛ عقلانیتی که فایل صوتی محمدجواد ظریف در اردیبهشت 1400 پرده دیگری از آن برداشت؛ ستیز «دیپلماسی» و «میدان»!
هم
مدعیان دیپلماسی که از اصول اولیه دیپلماسی هم سر در نمیآورند و گمان میکنند با دیپلماسی التماسی میتوان مناسبات جهانی را بر هم زد هنوز از اینکه جان کری، وزیر خارجه وقت آمریکا ملاحظه دوستی خود و ظریف را هم نکرد و در جمعی از دیپلماتهای آمریکایی، ضمن توهین به ظریف به دیپلماتهای کشورش در اتریش گفت «برای نوههای خود تعریف کنید که چگونه ایالات متحده توانست ظریف را شکست دهد و آنچه که میخواستند از او گرفتند» در بهت و حیرت به سر میبرند.
از اینرو، از عباس عبدی و سایر مدعیان اصلاحات که بر «تغییر جهت قطار» تاکید میکنند اول باید این سؤال را پرسید که چه کسانی قطار تحریمها علیه جمهوری اسلامی را به راه انداختند؟
اصلاحطلبان بااینکه بانیان اصلی قطعنامههای تحریمی علیه ایران هستند و در 8 سال گذشته از صدر تا ذیل پستهای مدیریتی دولت روحانی تکیه زدهاند سعی میکنند در مسئله مرگ برجام، نظام را مقصر جلوه نشان دهند؛ این در حالی است که آنها در مقطعی در قد و قامت «آرش کمانگیر» و «امیرکبیر زمان» ظاهر شدند و ضمن اعلام «صبح بدون تحریم» و «سلام بر ایران بدون تحریم» میگفتند «امضای کری تضمین است» و همهچیز گلوبلبل میشود!
اصرار این روزهای بانیان تحریمها بر ضرورت «تغییر جهت قطار» و کوتاه آمدن در برابر آمریکا – که تناسب دقیقی با واقعیتهای موجود در فضای سیاسی کشور ندارد - در حالی است که خود آمریکاییها از وزیر خارجه و سخنگویان کاخ سفید و وزارت خارجه جو بایدن گرفته تا سایر مقامات غربی بارها گفتهاند که تحریم، مهمترین و اصلیترین ابزار در برابر ایران است.
اساساً به بانیان تحریمها که «امضای کری» را تضمین میدانستند باید گفت که نعل وارونه نزنید و پاسخ دهید که چه تضمینی وجود دارد حتی با کوتاه آمدن در حوزه موشکی و منطقهای بار دیگر آمریکاییها زیر قولشان نزنند!