امروزه احساس میشود همه حکومتها و دولتها در جهان میخواهند با جلب اعتماد مردم کشورشان یا مردم جهان سیاستهای خود را پیش ببرند و دامنه قدرت خود را توسعه بدهند. اینکه برخی با این جلب اعتماد میخواهند مسیر استکبار را پیش ببرند، موضوع بحث نیست؛ اما اینکه برای برپایی عدالت و حقانیت باید میان مردم و حکومت اعتمادسازی شود، امری مسلم است. مردم همیشه بهدنبال احقاق حق بودند و آسایش، آرامش و سعادت خود را در این حقطلبی دیدهاند. اینجا دو سؤال پیش میآید؛ اول آنکه مسئولان یک جامعه میتوانند این خواسته مردم را که گویای یک مدینه طیبه است، عملی کنند؟ دوم آنکه برای عملی کردن این خواسته به چه ابزاری نیاز دارند؟ جواب آسان است؛ اگر مسئولان حقطلب باشند، میتوانند به سمت جامعه حقمدار بروند و بهترین ابزار برای این کار حقگویی و صداقت برای همراه کردن مردم است. حکومتها باید راستگویی و صداقت را پیشه کنند تا بتوانند جامعه را به سمت عدالت و سعادت ببرند. نمونه یک مسئول و مدیر که قصد داشت جایگاه مردم در حکومت را به آنها بشناساند و حکومت را حامی مردم معرفی کند، حضرت امیرمؤمنان علی(ع) بود. ایشان سعی میکرد اعتماد مردم را جلب کند و دیوارهای مرسوم میان مسئولان و مردم را بردارد. اگر کسی میخواست جلسهای محرمانه با ایشان داشته باشد، این جواب را میشنید که من با مردمم و هیچ پنهانکاری ندارم، البته بهجز مواردی که به امنیت جامعه ضربه وارد میکرد. این نگاه به مردم احساس دوستی و نزدیکی به یک مسئول میدهد؛ پس وقتی که در چندین مورد آن مدیر یا مسئول را صادق بیابند، به او اعتماد میکنند.
مردم برای حضرت علی(ع) اهمیت ویژهای دارند و تکیهگاه اصلی حکومت هستند. حضرت علی(ع) با مردم برای مردم همراه است و نقشه راه این رابطه و تعامل را تبیین میفرماید. ایشان ابتدا شاخصههای یک مدیر قوی را برای مردم تبیین میکند و ملاکهایی برای امتیازدهی به آن مسئول نیز معرفی میفرماید و بعد خود را در معرض نقد آنان قرار میدهد. ایشان در خطبه 216 نهجالبلاغه مردم را امر میکند به دوری از چاپلوسی و تملق و میخواهد مردم رضایت دهند به کاری که در آن رضایت خداوند بوده است؛ یعنی ملاک تشخیص رفتار خوب و بد یک مسئول برای نقد و قضاوت باید نزدیک بودن آن رفتار با دستورات الهی و فرامین دینی باشد، نه منافع شخصی.
ایشان میخواهد مردم با او صمیمی باشند و احساس نکنند که امام و خلیفهشان خود را بالاتر از آنها میبیند. گاهی ایشان را نمیشناختند و در حضورش انتقادهایی به حکومت داشتند و امام فقط آنها را میشنید و حتی از خود دفاع نمیکرد؛ زیرا بهترین دفاع، عمل یک مسئول است. رسول خدا(ص) نیز خود را از طبقه پایین جامعه میدیدند و زندگی خود را به سمتی اشرافیت و تجملگرایی نبردند. وقتی از امام صادق(ع) سؤال شد: «آیا روایتی که از پدر بزرگوار شما نقل شده است که پیامبر(ص) هیچگاه از نان گندم سیر نخورد، درست است یا خیر؟ ایشان فرمود: نه، پیامبر(ص) هیچگاه نان گندم نخورد و از نان جو نیز هیچگاه سیر نخورد.»(طبرسی، ج۱، ص۳۳۵) این امساک و دوری از یک غذای کامل آن روزگار به دلیل فریب و ریا نبود، ایشان حقیقتاً از طبقه پایین جامعه بود و خود را در آنجا میدید و ضرورتی در خودبرتر دانستن نمیدید؛ زیرا این حرکت موجب بیاعتمادی و عدم اطمینان مردم به یک مدیر، مسئول یا رهبر میشود.
پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) طوری رفتار نکردند که مردم از آنها بترسند و نتوانند انتقاد کنند. در روایتی از ابن مسعود نقل شده است: «شخصی به محضر پیامبر گرامی(ص) شرفیاب شد، هنگامی که با آن حضرت در حال گفتوگو بود، زبانش به لکنت افتاد. آن حضرت فرمود: راحت باش! من پادشاه و سلطان نیستم، من فرزند زنی از قریش هستم که قدید (نوعی گوشت پخته که آن را بر روی سنگ قرار میدادند و در زیر آفتاب داغ میپختند) میخورد.» امام صادق(ع) یکی از غلامان خود را بهواسطه اینکه از او نمیترسید آزاد کرد و یاران ائمه مردم را در انتقاد و حسابکشی آزاد میگذاشتند و حتی توهین سهوی آنها را تحمل میکردند. نمونه بارز این نگاه نامه امام(ع) به مالک اشتر است که برای نگاه و نظر مردم احترام و اهمیت زیادی قائل است.
اگرچه ذکر این موارد برای توضیح لزوم جلب اعتماد و اطمینان مردم کافی نیست؛ اما در اینکه مسئولان باید خود را ملزم به الگوبرداری از پیامبر(ص) و ائمه طاهرین(ع) بدانند، کافی است. چه آنکه پیامبر(ص) دارای خلق عظیم است و خداوند ایشان را اینطور معرفی کرده است: «وَإِنَکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِيمٍ» و ما ملزم هستیم به حرکت در راه ایشان. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «شما مىدانيد كه حاكم بر نواميس و جان و اموال و احكام نبايد بخيل باشد... و نبايد تعطيلكننده سنت پيامبر باشد تا به اين سبب امت را به هلاكت دچار كند.»(نهجالبلاغه، خ131) پس اولین اقامهکننده سنت باید مسئولان باشند تا امت به سعادت برسد.