جعفر بلوری
7 ماه و 9 روز از رفتن بشار اسد میگذرد. سوریه پس از بشار اسد در این 221 روز حتی یک روز خوش به خود ندیده است. از بمباران زیرساختهای نظامی این کشور و اشغال آن از سوی رژیم صهیونیستی، آمریکا و صد البته ترکیه بگیر تا جنگهای داخلی و کشتار وحشیانه مردم و اقلیتهای این کشور، از جمله تحولات پس از بشار اسد در سوریه بوده است. طی چند روز گذشته، درگیریهای خونینی بین دروزیها و رژیم جولانی که با حمایت ترکیه، جمهوری آذربایجان، آمریکا و رژیم صهیونیستی در سوریه به قدرت رسیده است، رخ داده و این درگیریها دیروز با حملات رژیم صهیونیستی به ساختمان وزارت دفاع سوریه و کشتن شماری از فرماندهان این رژیم ادامه دارد. دیروز حتی اعلام شد، رژیم صهیونیستی که طی این 7 ماه، پایگاههای نظامی خود را در خاک سوریه احداث کرده است، خیلی راحت و بدون زحمت به ساختمان ریاست جمهوری سوریه نیز حمله کرد و آن را «هشدار به جولانی» نامید. در سوریه چه خبر است؟ آیا شاهد تجزیه رسمی این کشور هستیم؟ پاسخ غربگرایانی که پس از رفتن اسد تیتر زدند «در ستایش لحظه جادویی رهایی/تصور کن اگر حتی...» یا «به سوریه آزاد خوش آمدید؟» به این شرایط چیست؟ جمله ترامپ که میگوید «چنانچه ایران هم مثل سوریه حرف گوشکن باشد، تحریمهایش را برمیدارم»، چگونه با این وضع قابل جمع است؟ آیا علت خوشحالی غربگرایان از رفتن اسد، از «جهل» و «ضعف قدرت تحلیل» ناشی میشود یا نه، اتفاقا آنها این روزها را خوب میدیدند؟ آیا ما با «نفوذیهای غرب و رژیم صهیونیستی» طرفیم یا یک عده غربگرا که صرفا فرهنگ غرب، دل و دینشان را برده؟! بخوانید:
1- به نظر میرسد، آنچه در سوریه جاری است، تلاش رسمی رژیم صهیونیستی برای تجزیه این کشور است. رژیم صهیونیستی بخشی از خاک سوریه از جمله «جولان» را از قبل در اشغال خود دارد اما طی این 221 روز، پیشرویهای بیشتری در سوریه کرد و مناطق حساس و استراتژیک متعددی را از آن خود نمود. این رژیم، چندین پایگاه نظامی نیز در همین مدت در خاک سوریه احداث کرد که امروز میتوان دلیل آن را خیلی خوب فهمید! احتمالا صهیونیستها به دنبال تشکیل کشوری در دلِ سوریه برای دروزیها هستند و تاریخ مصرف رژیم جولانی نیز تمام شده است. دیروز اعلام شد هزاران دروزی از سرزمینهای اشغالی وارد سوریه شده و پرچم آنها در استان سویدا نیز به اهتزاز درآمده است. دلیل آن هم ارادت این رژیم به دروزیهای سوریه نیست چرا که همه میدانند وضعیت «دروزی»ها در سرزمینهای اشغالی فلسطین خوب نیست و آنها در «اسرائیل» به عنوان شهروند درجه دو و سه شناخته میشوند. به این هم توجه داشته باشید که رژیم جولانی در این مدت تمامقد در خدمت صهیونیستها بوده و مشکلی با این رژیم نداشته است. بنابراین هدف از حملات دیروز رژیم صهیونیستی به سوریه و ساختمانهای دولتی این کشور میتواند تجزیه این کشور باشد. تجزیه سوریه نیز بخشی از یک برنامه کلان یعنی تغییر مرزها و «باز طراحی نظم منطقهای» است. هیچگاه فراموش نکنید که، دکترین «بن گوریون» میگوید، هیچ کشوری در منطقه نباید بزرگتر و قویتر از اسرائیل باشد! راز دشمنی رژیم صهیونیستی با ایران هم دقیقا همین است! حالا کمی به خام بودن تحلیل افرادی که میگویند دلیل دشمنی اسرائیل و آمریکا با ایران، شعار «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» است، بیندیشید و به حماقتشان بخندید. همینطور به تحلیلهایی که میگویند دلیل دشمنی نظام سلطه با ایران این است که، ما کشور نرمالی نیستیم!
2- جریانی در کشور سالهاست که علیه سوریه، فلسطین و به طور کلی «جبهه مقاومت» فعال است. شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» مال همین جریان است. آنها پس از اینکه دیدند با زخم برداشتن همین غزه و لبنان سد دفاعی ترک برداشت و دشمن به خاک وطن یورش بُرد و معلوم شد، تحلیلهایشان چقدر «آبکی» است؛ چند روزی است روی مبارک را به سمت دیگر چرخانده و از لزوم مبارزه با نفوذ، مینویسند! در حالی که خود، متهمان ردیف اول مسئله نفوذند و همانطور که پیش از این در همین ستون نوشتیم، قوه قضائیه و مراکز امنیتی و اطلاعاتی باید سراغ تکتکشان بروند چرا که باید به سؤالهای زیادی پاسخ دهند. یکی از روزنامههای متعلق به این طیف وقتی دمشق سقوط کرد، طی یادداشتی با عنوان «در ستایش لحظه جادویی رهایی» درباره مردم سوریه: نوشت «آنها این روزها در حال تخیل آزادی هستند. این تخیل محقق شود یا نه، باز چیزی از قداست آن لحظه خوش رهایی نمیکاهد؛ آن زمان که دیوار ترس فرو میریزد و آدمها میبینند که میتوان جور دیگری هم نفس کشید؛ آن لحظه سرنوشتسازی که جای رعایا و حاکمان عوض میشود و مردم متوجه میشوند عمر هیچ حکومتی بیپایان نیست...» این اظهارات و تحلیلهای رمانتیک! بیش از اینکه بر اساس دادهها و واقعیتهای میدانی باشد، آرزوهایی است که تبدیل به عقده شده و به محض دیدن کوچکترین علائم میترکند. اینجا عقده و نفرت، جای قدرت تحلیل را میگیرد، فرد را به جایی میرساند که از جایگاه یک تحلیلگر مینویسد: مهم نیست پس از رفتن اسد چه اتفاقی برای مردم میافتد مهم این است که مردم کمی خوشحالند....! اینکه چنین تحلیلهایی از سر نادانی است، خوشبینانه است وگرنه آنها باید پاسخ دهند، آیا شرایط خونینی که امروز بر سوریه حاکم شده و در حال چند تکه کردن این کشور است، قابل ستایش است؟!
3- طیفی از همین جریان «واداده» وقتی آمریکا و رژیم صهیونیستی بر کشورمان حمله کرد و همزمان رژیم تروریستی حاکم بر سوریه را از لیست گروههای تروریستی خارج و تحریمهایش را لغو کرد، تلاش کرد این کشور را به عنوان «الگویی برای ایران» معرفی کنند. به عبارتی بگوید «در سوریه تغییر رژیم انجام شد، تحریمهایش هم لغو شد ما هم با تغییر پارادایم و تشکیل مجلس موسسان (بخوانید تغییر رژیم) و... میتوانیم تبدیل به کشور نرمالی شویم»! ترامپ هم همصدا با این طیف گفت اگر ایران مثل سوریه حرف گوشکن باشد، تحریمهایش را لغو میکنم. سوریهای که دیروز به ساختمان وزارت دفاع، ساختمان ریاست جمهوری، و سایر ساختمانهایش حمله شد در حالی که توان و حتی اجازه شلیک یک گلوله نداشت، همان الگویی است که این طیف انتخاب کردهاند. آیا اگر بگوییم این طیف همان نفوذیها هستند، خطا کردهایم؟!
4- بیایید به کمی عقبتر برگردیم. به زمانی که داعش را به جان و مال و ناموس کشورهای منطقه انداختند. هدف از راهاندازی غائله داعش دقیقا همان هدفی است که امروز دنبال میشود. بارها گفتهایم، اینجا دوباره تکرار میکنیم: «پروژه داعش شکست خورد اما هرگز رها نشد.» امروز رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه همان هدفی را دنبال میکنند که دیروز با ابزار داعش دنبالش بودند و آن چیزی نیست جز تغییر نظم منطقهای به نفع رژیم صهیونیستی از طریق کوچک، ضعیف و چند پاره کردن کشورهای بزرگ منطقه! و ایران عزیز یکی از این کشورهای بزرگ و قدرتمند است که صهیونیستها را «له» کرد که اگر نکرده بودیم، حملاتش لحظهای متوقف نمیشد. اگر موشکهای قدرتمند ما نبود، اسرائیل و آمریکا درخواست آتشبس میدادند؟! سوریه امروز چنین موشکها و پهپادهایی ندارد چون دو روز پس از رفتن اسد، تمام موشکها و پهپادها و زیرساختهای نظامیاش از سوی رژیم صهیونیستی منهدم شد! برای همین کاملا بیدفاع است و چنین تحقیر میشود.
5- اینجا بد نیست کمی هم به اصطلاحاتی بیندیشیم که در دوران یکهتازی داعش در سوریه و عراق ساخته و غربگرایان آن را به صورت مویرگی در افکار عمومی ایران تزریق میکردند: «دوستان سوریه، ارتش آزاد سوریه، سوریه آزاد و...» و همینطور به نامهای که به نام «جمعی از پزشکان ایرانی» منتشر و در آن از بشار اسد خواسته شد، از قدرت کنارهگیری کند! در حالی که سوریه زیر آتش را تماشا میکنید، کمی هم به این فکر کنید که، جمع شدن این همه «نادانی» در طیف غربگرای ایرانی آیا اتفاقی است؟ اصلا این همه خطا در تحلیل از سر نادانی است؟ بعید میدانم!
سیدعبدالله متولیان
چهارشنبه ۲۵ تیرماه ۱۴۰۴ در دیدار مقام معظم رهبری با رئیس و مسئولان قوه قضائیه، نقطه عطفی در تحلیل راهبردی پیروزیهای اخیر ایران رقم خورد، آنجا که ایشان از «روحیه و آمادگی مقابله با قدرتهای سلطهگر» بهمثابه اصلیترین ثمره جنگ ۱۲روزه نام بردند. این بیان کلیدی، پنجرهای جدید به فهم این رخداد بزرگ و پیامدهای آن گشود، نه از دریچه قدرت نظامی صرف، بلکه از منظر ارادهملی که امروز پرچمدار معادلات منطقهای است.
پایان افسانه شکستناپذیری دشمن: جنگ ۱۲روزه، تنها درگیری نظامی نبود، بلکه فروپاشی روانی بلوک دشمن را رقم زد. رژیم صهیونی که سالها خود را «قدرت بلامنازع منطقه» میدانست، آنچنان از پاسخ قاطع ایران ضربه دید که به التماس از ایالات متحده افتاد. این واکنش ذلتبار، آغاز فصل جدیدی در هندسه قدرت منطقهای بود؛ فصلی که دیگر بر پایه ارعاب نمیچرخد، بلکه بر اساس توازن بازدارندگی شکل گرفته از اراده مستقل ملتها بنا شده است.
اعتمادبهنفس ملی، مؤلفه راهبردی نوین: مقام معظم رهبری در سخنان اخیرشان، از اعتمادبهنفس ملی بهعنوان دستاورد بنیادین این نبرد یاد کردند. این اعتماد، نهتنها محصول پیروزی در میدان جنگ، بلکه تجلی رشد تاریخی ملت ایران است. ملتی که روزگاری حتی جرئت نقد سلطهگران را نداشت، امروز بهگونهای عمل میکند که قدرتهای بزرگ از ورود به درگیری مستقیم با آن اکراه دارند. این تحول، نقطه عزیمت راهبردهای آیندهنگر در سیاست داخلی و خارجی کشور است.
دیپلماسی آهنین، مکمل قدرت سخت: پیروزی ایران صرفاً با پرتاب موشک و عملیات نظامی حاصل نشد، بلکه از دل راهبردی مرکب از قدرت سخت و نرم سربرآورد. حمله هدفمند به مراکز جاسوسی دشمن، در کنار تحرکات دیپلماتیک و همراهی افکار عمومی، مجموعهای واحد و درهمتنیده ایجاد کرد که دشمن را به زانو درآورد.
ایران امروز با «دست پر» به میدان میآید، از نیروی نظامی آماده تا دیپلماسی فعال و حمایت مردمی هوشمندانه. این ترکیب، به الگویی الهامبخش برای کشورهای مستقل بدل شده و طرحهای تفرقهافکنانه دشمن را از پایه به چالش کشیده است.
وحدت در کثرت، سلاحی فراتر از تجهیزات: در روزهای جنگ، آنچه بیش از گلوله و پهپاد، دشمن را به عقب راند، همبستگی فراگیر ملی بود. افراد با گرایشهای سیاسی و مذهبی متضاد، دانشگاهیان، ورزشکاران، هنرمندان و اقوام گوناگون همصدا شدند: «هر که با ایران دشمن است، با او دشمنیم!» این همگرایی بیسابقه، بزرگترین ناکامی برای پروژههای نفوذ فرهنگی و شکافسازی اجتماعی بود. دشمنان سالها برای ایجاد گسلهای قومی، سیاسی و اعتقادی سرمایهگذاری کرده بودند، اما در میدان عمل با دیوار بلند همبستگی ملی مواجه شدند. این پدیده از مؤلفههای کلیدی اراده ملی است و نشان میدهد امنیت واقعی، برآمده از اعتماد و همدلی داخلی است، نه صرفاً تجهیزات پیشرفته.
مراقبت از دستاوردها، مسئولیت تاریخی نخبگان: پیروزی جنگ ۱۲روزه، نقطه پایان نبرد نیست، بلکه آغاز مأموریت بزرگی برای ملت ایران است: تبدیل پیروزی نظامی به پیروزی تمدنی. مقام معظم رهبری با درایت هشدار دادند که دو خطر پیش رو، در کمین این مسیر هستند: غفلت از تهدیدات در حال تحول و شتابزدگی در انتظارات عمومی. بر این اساس، نیاز به تقویت نهادهای دفاعی، فرهنگی و دیپلماتیک با جهتگیری همراستا با عزت ملی بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. نخبگان، رسانهها و مسئولان فرهنگی باید با هوشمندی، فضای نقد سازنده را حفظ و از جنجالهای بیحاصل و کمعمق که برای دشمن فرصت خلق میکند، پرهیز کنند.
تمدنسازی در پرتو نصرت الهی: در پایان، مقام معظم رهبری با استناد به آیه شریفه «وَ لَینصُرَنَّ اللهُ مَن ینصُرُه» مسیر آینده ایران را روشن ساختند. نصرت الهی، زمانی جاری میشود که ملتها با عزم، بصیرت و ایستادگی در راه حق گام بردارند.
امروز ایران دیگر صرفاً در موضع دفاع نیست، بلکه قواعد جدید بازی منطقهای را تدوین میکند. در ادامه این مسیر، پیروزیهای اقتصادی، علمی و فرهنگی نیز در دسترس هستند، مشروط بر حفظ همان اعتمادبهنفس ملی که این پیروزی را رقم زد. ملت ایران با اتکا بر اراده ملی، نهتنها جنگها را درمینوردد، بلکه آینده تمدن خود را میسازد.
عبدالرضا فرجی راد
حملات شدید اسرائیل به سوریه در حالی انجام می شود که شمایل جدید جولانی همه جوره مطیع بوده است. نباید فراموش کرد که غرب هم به تازگی از آن ها حمایت می کند.
کشورهای عربی هم حمایت قابل توجهی از جولانی و سوریه شکل داده اند اما با این وجود به نظر می رسد اسراییل نمی خواهد دولتی واحد در سوریه شکل بگیرد. اصل برای اسرائیل تجزیه سوریه است و یک دولت ضعیف در دمشق نیز شکل بگیرد.
می توان نتیجه گرفت که دولت ضعیف در دمشق مطلوب اسرائیل است. انضمام سویدا و دروزی ها به خاک اسراییل، خود مختاری کردها و نهایتا استقلال آنها از ترکیه نیز مدنظر است. عدم تسلط ترکیه بر سوریه و نرسیدن به مرزهای اسراییل هدف نهایی است.
تسلط اطلاعاتی و نظامی بر سوریه برای کنترل مرزهای لبنان و حزب الله، در اختیار داشتن سوریه به عنوان ابزار چانه زنی در طرح ابراهیم و وادار کردن حکومت سوری به دوری از ترکیه نیز در دستور کار اسرائیل است.
حکومت ضعیف و در کنترل داشتن مرزهای عراق، حکومت ضعیف و در کنترل داشتن فضای هوایی سوریه جهت سوختگیری و حمله به ایران نیز احتمالا اهداف بعدی اسرائیل است که با حمله به سوریه آن ها را مدنظر گرفته است.
مزدا نوبری، معمار خوشنام مشهدی میگوید: من البته هیچ از حوزه سیاست و جغرافیای سیاسی نمیدانم، اما تصور میکنم اگر رودکی شاعری ایرانی است و مسجد جامع هرات نشانهای از معماری ایران، اگر مردمان سمرقند و بخارا به همان زبانی سخن میگویند که من و شما به آن «گپ» میزنیم... و اگر خراسان بزرگ را پشتوانه فرهنگی و تمدن ایرانی میدانیم، پس باید در باب این موضوع هم کمی ظریفتر اقدام کرد. میگوید: من بسیاری را در مشهد میشناسم که خانمی متولد ایران، با مردی زاده افغانستان ازدواج کرده و فرزندان متعددی دارند، از فرزند ۲۰ساله تا کودک سهساله؛ با چنین خانوادهای چه باید کرد؟ آیا باید مادر بماند و فرزندانش جملگی بازگردند؟ و در چنین شرایطی بار روانی و آزردگی خاطر آنان که میمانند و آنان که میروند چه خراشی بر قلب جامعه خواهد گذاشت؟
آیا ساماندهی، تجمیع دقیق دادهها برای شناسایی این مردمان و تدوین قوانین هدایتکننده که برخی را بپذیرد و حتی برخی را به فرض وقوع جرم بازگرداند، نباید جایگزین بازگرداندن فلهای و ضربتی ایشان شود؟ در خراسان بسیاری کسبوکارها مبتنی بر حضور افغانستانیهاست که تصمیمهای یکبارهای برای رفتن ایشان و جایگزینی با نیروی کار دیگر، چالشهای اقتصادی ایجاد کرده است. بهعلاوه میان مردمان خراسان بزرگ (از متولدان هرات تا متولدان مشهد) پیوندی تاریخی و فرهنگی برقرار است که با فرمولهای مواجهه میان آنان که در الجزایر و فرانسه یا آلمان و ترکیه متولد شدهاند، تفاوت بسیار دارد. و با مصراعی از حافظ صحبتش را پایان میدهد: «کار مُلک است آنچه تدبیر و تأمل بایدش». حکومت ما در نیمقرن اخیر که افغانستان نیز دچار تلاطمهای اجتماعی و سیاسی بسیار بود، بنا بر شرایط رویکردهای متفاوتی را درباره پناهدادن به مهاجران و سکونتشان در کشور از خود نشان داده است؛ گاه مهربان و پذیرا و گاه ضد آن. اما معلوم نیست آیا قوانین و روشهایی پایدار برای این کار وجود دارند یا خیر؟ مثلا به خاطر دارم
30 سال پیش بچههای افغان به مدارس راه نداشتند و در روستاهای شمال مشهد خودِ تجار خردهپای افغان بودند که مکانهایی را برای مدرسه اجاره میکردند. درحالیکه امروز به واسطه مبالغی که دولت ما برای پناهجویان از سازمان ملل دریافت میکند، کودکانشان به مدارس راه دارند. جای دیگر فرشاد اسماعیلی در پاسخ به این سؤال که چرا اخراج مهاجران افغانستانی نهتنها غیرعملی، بلکه غیراقتصادی، غیرحقوقی و غیرمنطقی است؟
مقاله علمی خود را چنین خلاصه میکند: ادعاهای معمول درباره افغانها به واقعیت نزدیک نیست. 1- اکثریت آنها هیچ یارانهای دریافت نمیکنند؛ نه یارانه نقدی، بنزین و انرژی دولتی و نه بیمه درمانی دولتی (منبع: مرکز پژوهشهای مجلس، ۱۳۹۹). 2- آنها شغل ایرانیها را نگرفتهاند و طبق داده رسمی وزارت کار (۱۳۹۸)، ۸۴ درصد از اتباع در مشاغلی هستند که ایرانیها ورودی به آن ندارند (ساختمانی، زبالهگردی و کشاورزی فصلی) و جایگزینی فوری آنها، حتی با بیکاران ایرانی، عملا ناممکن است (مرکز آمار ایران + ILO Migration Survey). 3- برعکس باور اکثریت، حضور افغانها هزینه سنگینی روی دوش دولت ندارد؛ مهاجران افغانستانی سالانه حدود ۴.۵ میلیارد دلار تولید اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم دارند.
4- بخش عمده هزینههایشان (مثل درمان، مسکن و آموزش) خصوصی یا خانوادگی تأمین میشود؛ یعنی آوردهشان بیشتر از هزینهشان است (منبع: فصلنامه رفاه اجتماعی، شماره ۵۴ ). 5- ادعای اینکه افغانها باعث ناامنی و افزایش جرم شدهاند، طبق آمار نیروی انتظامی واهی است؛ یعنی نه بیشتر مجرماند، نه خطرناکتر (منبع: مرکز مطالعات راهبردی ناجا، نقل در «شرق»، ۱۳۹۹). 6- همهشان غیرقانونی نیستند؛ بیش از ۶۰۰ هزار نفر از اتباع افغانستانی در ایران دارای کارت قانونی هستند، دهها هزار نفرشان دارای پروانه کار رسمیاند و مابقی نیز یا منتظر بررسی درخواست پناهندگیاند یا فاقد دسترسی به روند قانونی. پس، اخراج دستهجمعی افغانها بدون تشخیص موردی، خلاف اصول دادرسی است (ماده ۳۲ قانون ورود و اقامت اتباع خارجه). 7- درباره این ادعا که جمعیتشان زیاد شده و ظرفیت کشور نمیکشد، اسماعیلی مینویسد:
کل جمعیت مهاجران افغانستانی در ایران (رسمی و غیررسمی) حدود ۴.۵ تا پنج میلیون نفر، کمتر از پنج درصد جمعیت کشور است. چهبسا مهاجران در کشورهای دیگر که بسیار بیشترند: نسبت مهاجر به جمعیت در ترکیه شش درصد، در آلمان 15 درصد و در اردن (برای سوریها) بیش از ۲۰ درصد. تجربه ایران در دهههای ۸۰ و ۹۰ نشان داد اخراج گسترده صرفا به رشد فساد اداری (فروش مدارک جعلی و رشوه) و گسترش بازار سیاه کار میانجامد. از منظر حقوقی، اخراج غیرهدفمند مهاجران مغایر تعهدات ضمنی ایران ذیل عرف بینالمللی و حتی مغایر اصول حقوق اداری کشور است. ادعای «جاسوسی مهاجران افغانستانی» نیز باید ثابت شود و مستلزم ادله، محاکمه و حکم قطعی دادگاه است. پس بهتر است متعصب نباشیم و به شعر بنیآدم... سعدیشیرازی و مرام ایرانی و خردمندانه خودمان پایبند بمانیم.
پرویز امینی
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی روز گذشته در جمع مسئولان قضایی کشور، بر نکتهای مهم تأکید کردند. آن نکته، مسئله «اقامه امر ملی» بود. تحلیل ایشان این بود که آنچه ما را در برابر این تهدید چندجانبه و مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی پیروز کرد و ما توانستیم هم تهدید را دفع کنیم، هم آن را رفع کنیم و هم پاسخی متناسب به دشمن آمریکایی و صهیونیستی بدهیم، اقامه همین امر ملی بود. معنای امر ملی این است که ما جامعه متکثری داریم. درون این جامعه به لحاظ ارزشی، سیاسی، مذهبی و سبک زندگی اختلاف وجود دارد. گروههای مختلف اجتماعی به سبب این تفاوتها از هم جدا و تفکیک میشوند اما پاسخ جامعه در برابر یک مسئله مشترک، چه در قالب تهدید و چه در قالب هدفی برای پیشرفت، باید از موضع امر ملی باشد. امر ملی تنها پاسخی نیست که یک جامعه میتواند به یک تهدید مشترک یا مسئله مشترک بدهد. دو پاسخ دیگر هم دستکم وجود دارد: یک پاسخ این است که ما تفاوتها و تکثرها و اختلافها را نادیده بگیریم یا بدتر، سرکوب کنیم. پاسخ دوم این است که یک نوع رهاشدگی در این وضعیت متکثر اجتماعی قائل شویم که منجر به خصومت و ضدیت گروهبندیهای اجتماعیمان شود. یک وضعیت آنتاگونیستی (تقابل خصمانه)، جامعه را در اصطکاک، فرسایش و کشاکشی دائمی قرار میدهد. امر ملی ناشی از بلوغ تمدنی یک جامعه است که میتواند در برابر یک مسئله مشترک از این اختلافات و تفاوتها فراروی کند؛ نه تفاوتها را سرکوب کند و نه تفاوتها را به اصطکاک و فرسایش اجتماعی تبدیل کند.
بعد که از آن فراروی کند و یک امر ملی را سازمان بدهد، نتیجه اتحاد ملی است. اتحاد اجتماعی، حاصل قوام و درک امر ملی است. اقتدار ملی هم نتیجه ادراک جامعه در برابر یک مسئله بهصورت امر ملی است. بنابراین امر ملی همزمان اتحاد ملی و اقتدار ملی یک جامعه را میسازد. بنابراین در برابر تهدیدها ولو اینکه پیچیده باشند و قویترین موجودیتهای مادی را به شما تحمیل کرده باشند، شما را مقتدر کرده و امکان پاسخگویی را مثل آنچه در جنگ 12 روزه دیدیم، فراهم میکند. تجربههای تلخی در جامعه ایران داریم، مثل کودتای 28 مرداد.
با اقامه امر ملی استقلال نفت شکل گرفت اما در میانه و در استمرار خودش دچار مشکلاتی شد. جامعه نتوانست براساس بروز اختلافات و بازتولید تفاوتها، امر ملی را به شکل مستمر و متداوم در آن جنبش حفظ کند. بنابراین در برابر تهدید و فشار دشمن و طراحی دشمن ناتوان شد و کودتای 28 مرداد بر جامعه ما تحمیل شد و یک ساختار سیاسی وابسته و فاسد را سالهای طولانی بر جامعه ایران حاکم کرد. امر ملی در جامعه ما وجه ایجابی هم داشته است. شهید سلیمانی عزیز سمبل و نماد ظهور امر ملی است که ما این امر ملی را در آن تشییع میلیونی دیدیم؛ دیدیم که چگونه یک فرد توانست محل ظهور و بروز و اقامه امر ملی باشد. افراد و گروهها و بخشهای مختلف اجتماعی با سلایق مختلف، با انگیزههای مختلف، با جهتگیریها و تفاوتهایی که در باورها و ارزشها و گرایشهای سیاسی داشتند، خودشان را در پیوند با این سلیمانی عزیز تعریف کردند. امر ملی در آن روز باشکوه، ظهور و بروز نیرومندی پیدا کرد و یک اقتدار اجتماعی برای جامعه ایران ساخت و تجربه آبان ۱۳۹۸ را به تجربهای دیگر بدل کرد؛ تجربهای که همبستگی اجتماعی و اقتدار اجتماعی ایران در آن ظهور و بروز پیدا کرد. در همین جنگ 12 روزه ما بلوغ اجتماعی جامعه را در ادراک امر ملی دیدیم. در سطح هیئتهای مذهبی دیدیم که شعار «ایران حسین(ع) تا ابد پیروز است» انتخاب شد، یعنی این امر ملی به شکلی نمادین در آیینیترین و مذهبیترین مناسک آشکار شد. یا در بخشهای مختلف اجتماعی در همین هیئتهای مذهبی دیدیم که به شکلهای مختلف این امر ملی در نواها و مداحیهایی که انتخاب کرده بودند، در محرم ظهور و بروز داشت یا رهبری را دیدیم که در مراسم ایام محرم، از آقای کریمی خواستند که «ای ایران» را بخوانند و این را سمبل ظهور جنبه نمادین امر ملی در نظر گرفتند. آنچه مهم است این است که امر ملی را نباید فقط در دوره تهدید ببینیم. باید بتوانیم آن را مستمر کرده و تا حد امکان ادامه دهیم و پیگیری کنیم. امر ملی نباید به یک دوره زمانی و به یک مسئله سلبی مثل تهدید محدود شود. همه بخشهای اجتماعی در استمرار اقامه امر ملی در جامعه ایران، نقش دارند، یعنی افراد به شکل تکبهتک و گروهها ولی بخش اصلی این مسئولیت برای اقامه امر ملی، بر عهده دستگاه حکمرانی ماست.
بخشهای مختلف دستگاه حکمرانی ما در اینجا مسئولند. آنها با ظرفیتی که به شکل مثبت یا منفی میتوانند ایفا کنند در تداوم و تعمیق و گسترش امر ملی یا خدایناکرده تخریب امر ملی نقش دارند. این ظرفیت با دیگر بخشهای اجتماعی قابلمقایسه نیست. در بین بخشهای مختلف اجتماعی ما که میتواند سمبل و نماد این امر ملی باشد، رسانه ملی جایگاه مهمی دارد. برای اینکه یک امر فراگیر است و محدود به حوزه خاصی نیست. رسانه ملی باید ظهور امر ملی باشد؛ ویترین اقامه امر ملی باشد. همه بخشهای مختلف اجتماعی احساس کنند که یک وضعیت اجتماعی و یک وضعیت عمومی را در رسانه تماشا میکنند و میبینند. به نظر من در درجه اول رسانه ملی گرانیگاه و مرکز ثقلی است که میتواند امر ملی را ظاهر و تعمیق کند؛ گسترش بدهد و جلوی تخریب امر ملی را بگیرد. وقتی این را در نظر گرفتیم، آن وقت بعضی از صحبتها که در همین رسانه ملی به فاصله کوتاهی بعد از توقف درگیری شد و شبیه ریختن بمب روی انسجام اجتماعی بود، نباید تکرار شود یا نباید خصومتهای جدیدی در عرصه اجتماعی ساخته شود و جامعه را قطببندی تازهای کرده و از پتانسیلهای رسانهای بر شدتبخشی به آن خصومتها استفاده کند. بعضی بخشهای دستگاه حکمرانی وجه نمادین و سمبلیک دارند و جامعه از طریق رخدادهایی که در آن بخش اتفاق میافتد، ارزیابی میکند که امر ملی در ساختار سیاسی حکمرانی ما چه وضعیتی دارد، مثلاً برخی حساسیتها است که جامعه نسبت به بعضی موضوعات و برخی اشخاص و مناسبات دارد. این حساسیتها، اشارات و توجهاتی که جامعه دارد، باید در پیگیری امر ملی لحاظ شود. روز گذشته در رسانهها اعلام شد خطیب نمازجمعه تهران، آقای صدیقی است. من درباره ایشان حکمی صادر نمیکنم ولی با توجه به حساسیتها و نگرشهای منفی که اطراف ایشان به هر شکل ممکن شکل گرفته، گذاشتن ایشان در جایگاه خطیب نمازجمعه، خلاف توجه به امر ملی است و این به امر ملی ضربه میزند یا در باور اجتماعی نسبت به سیستم سیاسی که دنبال پیشبردن امر ملی است، تردید ایجاد میکند. ما باید نشان دهیم سیستم سیاسی امر ملی را یک امر مستمر میداند. باید نشان دهیم نظام سیاسی امر ملی را پدیدهای موقتی، کوتاهمدت و وابسته به شرایط خاص سیاسی، اجتماعی یا نظامی نمیداند که وقتی آن شرایط حساس سپری شد، مجدداً مسیر دیگری طی شود؛ مسیری که قوامبخش امر ملی نیست. باید به این نکات توجه کرد.
جعفر یوسفی
جعفر علیان نژادی
تحلیل رهبر معظم انقلاب از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، در دیدار کارگزاران قوه قضائیه، معطوف به رويتپذیر کردن و به دیده آوردن چیزی بود که در میدان سخت و پرتلاطم جنگ و روزهای بعد از آن، تا حدی نامرئی و نادیدنی شده بود؛ عاملی که بشدت وجود داشت اما بخوبی و با چنین دقتی شناسایی نمیشد؛ عاملی با عنوان «اراده، عزم و اعتماد به نفس». نقطه مرکزی سازه تبیینی رهبر انقلاب، صورتبندی معنایی این اراده بود؛ ارادهای که پیشران نیروی انقلاب بوده و در بزنگاههای بحرانی، تعین پیدا میکند. اراده معطوف به حقیقت که هم بنیان این بنای باشکوه را گذاشته و هم حافظ و مراقب آن است؛ ارادهای که از مهابت حادثه یا بزرگی دشمن، نهراسیده و در عوض نیرو میگیرد؛ ارادهای که در برابر واقعیتهای تحمیلی ایستاده و در صف دفاع از حقیقت قرار میگیرد. این اراده در دقیقه و لحظه تهاجم تحمیلی، فرم ملی به خود میگیرد و همه سلایق و علایق و رنگها را کنار هم قرار میدهد؛ ارادهای که به ملت و فرزندانش عزم عملیات و دفاع میدهد و مشتی کوبنده و پاسخی محکم در برابر هر تعرض و تجاوزی میشود. اما این حقیقت که چنین ارادهای به او معطوف است و تعلق میگیرد، چیست؟ در یک کلمه «استقلال» و «توانایی ملی» است که در 2 میدان نظامی و دیپلماسی دست ما را پر کرده و به ما اعتماد به نفس مواجهه داده است. هم عزم فرود آوردن قدرت نظامی و هم تحمیل منطق ملتی که میخواهد روی پاهایش، بیرون از هژمونی سلطه بایستد. امر ملی یعنی همین، یعنی به میدان آوردن چنین ارادهای به زبان و کردار. اتحاد ملی صورت زیبایی است که اراده معطوف به حقیقت، حاصل میکند. رهبر معظم انقلاب در این سخنرانی، به انحای مختلف توجهات را به این نقطه باشکوه دعوت کردند؛ ضرورت حفظ اتحاد ملی و نگهبانی از آن ورای اختلاف سلیقهای، سیاسی و جناحی. به همین منظور، ایشان توصیههای اصلیشان را متمرکز روی ذکر امور لازم در حفظ این صورت زیبای جمعی و ترک امور مضر این اتحاد شکل گرفته، کردند: «تبیین و رفع مغالطه لازم است اما به میان کشیدن ایرادهای جزئی و بحث کردن روی آنها مضر است. البته ابطال مغالطه هم باید با هنرمندی و استفاده از بهترین روش و کمحاشیهترین مدل آن صورت گیرد. وفاداری به نظام در قول و فعل لازم، تایید سیاستهای کلی نظام مفید و لازم اما غلیظ کردن اختلاف نظرها در این خصوص مضر است. شور و هیجان عموم مردم و جوانان لازم اما بیصبری مضر است، برخی از این بیصبریها حاصل ندانستن است. اعتراض به برخی اقدامات مسؤولان نظامی و دیپلماسی، مورد قبول است اما به شرط استفاده از لحن مناسب و تحقیق و خبرگیری درست، استفاده از لحن تند و تیز و بیان حدسیات، مضر است».