روزنامه کیهان**
دو عملیات ناکام و تلهگذاری سوم برای ایران/محمد ایمانی
آمریکا و غرب در ٢٠ سال گذشته، یک نقشه کلیدی را در دو فاز علیه ایران به اجرا گذاشتند؛ اما در هر دو، با وجود پیچیدگی عملیات ناکام ماندند: نخست، راهاندازی حجم بیسابقهای از فشار و تهدید خارجی، و دوم، زمینهسازی برای فراز آمدن «جریان منفعل در برابر غرب» در داخل، برای به تحلیل بردن قدرت جمهوری اسلامی در تمام ابعاد.
آمریکا و صهیونیسم مسیحی از ماجرای حمله نیابتی صدام به ایران، تا عَلَم کردن طالبان در افغانستان در دو دهه قبل، و از زمان حمله به افغانستان تا اشغال عراق، هیچ سالی را از تدارک تهدید علیه ایران غافل نبودند. تهدید ناشی از اشغال دو همسایه شرقی و غربی ایران در دو دهه قبل، بهانهای بود تا طیف غربگرا در دولت و مجلس وقت، تسلیمطلبی پیشه کنند. دولت اصلاحات حتی به اشغال افغانستان کمک کرد؛ اما بعدها رئیس دولت و وزیر خارجه از آمریکا گلایه کردند که با وجود این همراهی، عنوان محور شرارت را از دولت بوش گرفته و ایران تهدید به حمله اتمی شده است. شماری از نمایندگان مجلس ششم نیز نامه سرگشادهای منتشر کردند مبنی بر اینکه درباره برنامه هستهای، باید جام زهر را سر کشید و تسلیم آمریکا شد. جالب اینکه چندی قبلتر، سازمان مجاهدین انقلاب و برخی اعضای مجمع روحانیون، خواستار جنگیدن در کنار صدام و طالبان مقابل آمریکا شده بودند! اما جمهوری اسلامی ایران به واسطه رویکرد حکیمانه و عزتمندانه رهبر انقلاب، وارد هیچیک از بازیهای مطلوب آمریکا نشد و میدان را به نوعی مدیریت کرد که برآیند آن، هزیمت آمریکا و متحدانش در غرب آسیا بود.
تشکیل دولت نهم در ایران با رای قاطع مردم، زنجیره نقشههای غرب و غربگرایان را قطع کرد؛ و از آنسو یاران سردار سلیمانی در عراق و لبنان و فلسطین، جنگهای مستقیم آمریکا و اسرائیل را مغلوبه کردند. تقویت ساخت درونی قدرت در جمهوری اسلامی و پیروزی متحدانش در منطقه که در قالب تشکیل دولت مردمی در عراق و ارتقای جایگاه حزبالله و مقاومت فلسطین نمود پیدا کرد، ضمن تهدیدزدایی، موجب بالا رفتن قیمت نفت، افزایش درآمدهای ایران و رونق تجارت خارجی با کشورهای مختلف (از شرق آسیا تا اروپا و آمریکای لاتین) شد. در ارزیابی راهبردی غرب، باید ترمز این حرکت شتابان کشیده میشد. تدارک فتنه سبز در سال ۸۸ که سرمایه ۴۰ میلیونی مشارکت را ابزار دوقطبی و جنگ خیابانی میخواست، سرمایهگذاری روی اختلاف در درون حاکمیت بهویژه به واسطه بازی حلقه انحرافی، ایجاد انحراف در برخی رویکردهای کلان دولت دهم و سرانجام تدارک تحریمهای فلجکننده (با گرایی که برخی دستاندرکاران فتنه ۸۸ دادند)، مجموعه عملیات سنگینی بود که به روی کار آمدن دولتی منفعل در برابر غرب در سال ۹۲ و ۹۶ منتهی شد.
این، اولین فاز از نقشه عملیاتی غرب در دوره جدید بود؛ همان که روح الله زم، مدیر شبکه ضدامنیتی آمدنیوز، سال ۹۷ (یک سال پس از آشوب دیماه ۹۶) در پاریس و در گفتگو با یکی از فعالان ضدانقلاب لو داد: «ما در انتخابات ۹۶ تحلیل داشتیم. اینجور نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاحطلبیم یا عاشق روحانی هستیم. مجموعه ما، تحلیل امنیتی داشت. میخواهم بازش نکنم تا قضایای دیگر اتفاق بیفتد تا بنشینیم و مفصلتر با هم صحبت بکنیم. آیا اگر رئیسی یا قالیباف سر کار بود، این مشکلاتی که در کشور وجود دارد، الان بود؟ این تظاهراتی که ایجاد شد، آیا بود؟ ما بر اساس تحلیل امنیتی... (مجری: میشود اینطور تعبیر کرد که شما خواستید روحانی بیاید، تضاد درونی حاکمیت و عدم تدبیر و مدیریت روحانی، سبب این بشود که مردم معترض شوند؟ تدبیر شما این بود؟) میشود اینجوری هم تعبیر کرد و یکسری سناریوها را کنارش گذاشت. با توجه به شرایط سیاسی داخلی و خارجی، ما به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشتسر فردی مثل روحانی. کشور باید به نقطه جوش میرسید و اگر آدمی مثل رئیسی یا قالیباف سر کار میآمد، کار به نقطه جوش نمیرسید».
فاز موازی و همزمان این عملیات، با گستراندن سرطان گروههای تروریستی به عراق و سوریه کلید خورد. این ارتش چندملیتی سازمانیافته توسط آمریکا و ارتجاع عربی، علناً داعیه تشکیل دولت در عراق و سوریه و دستدرازی به ایران و لبنان را داشت. آنها در این جنگ نیابتی، از یک سو پایتخت سوریه را محاصره کرده و به مرزهای لبنان و فلسطین رسیده بودند و با اسرائیل همپوشانی میکردند، و از طرف دیگر، ضمن اشغال شمال و غرب عراق، سودای بغداد را داشتند و مرز ایران را تهدید میکردند. این اتفاقات در اواخر سال ۹۳ و اوایل ۹۴ درست در زمانی رخ میداد که آمریکا، دولت ایران را برای پذیرش هرچه سریعتر توافق (برجام بعدی) تحت فشار گذاشته بود و دولت وقت نیز تحت فشار وعدههای نادرست خود داشت....
اما ۶ سال پس از آن طوفان اتفاقات، آمریکا و غرب در هر دو مصاف راهبردی، متحمل ناکامی سنگین شدهاند. هم، سر افعی داعش در عراق و سوریه کوبیده شد - چنانکه نیوزویک با انتشار تصویر تمام صفحه سردار سلیمانی تیتر زد «او نخست با آمریکا جنگید و سپس داعش را خورد کرد» -و هم در ایران، دولتی انقلابی سر کار آمده که بنا ندارد به بازی منفعلانه در زمین دشمن ادامه دهد و میخواهد فرصتهای بزرگ کار و گرهگشایی و پیشرفت و اقتدارافزایی را مغتنم شمارد. این دو ضربه، برای آمریکا بسیار گران آمده. آنها بالغ بر هفت هزار میلیارد دلار هزینه کردند، اما ایران با همه این تلاطمهای بزرگ، به سلامت از طوفانها عبور کرد و آب دیدهتر، با تجربهتر و قدرتمندتر شد و حالا هم میخواهد مرحله تازهای از ابتکار عمل و پویایی و پیشرفت را با تقویت ساخت درونی قدرت و دیپلماسی موثر جهانی آغاز کند.
این برای آمریکا بسیار سنگین آمده و باید پاتک دیگری در برابرشترتیب دهد. اما نقشه او، تکراری و لو رفته است. فعالسازی تهدیدهای نیابتی در منطقه و به صف کردن محافل مأمور یا منفعل در داخل برای «ایجاد خطای محاسباتی، سوق دادن کشور در درگیریهای زیانبار داخلی یا خارجی، بههم زدن تمرکز روی اولویتها، و غافل کردن خواص و عوام از نقشه دشمن». دولتهای ترامپ و بایدن - مثل دولت اوباما و بوش- به اسرائیل برای حمله به غزه و عملیات خرابکاری مخفی علیه ایران چراغ سبز نشان دادند، اما اسرائیل در ماههای اخیر، بدترین و تحقیرآمیزترین ضربات را در اثر ارتکاب این خبط بزرگ خورد. همزمان ظرف دو سال اخیر، وارد فاز فشار اقتصادی و آشوب افکنی در لبنان و عراق و ایران شدند. اما حزبالله لبنان از عهده فتنههای بزرگ بر آمد و این مزدوران غرب بودند که زیر علامت سؤال رفتند. ایران با ارسال سه نفتکش بزرگ سوخت، هم تحریمهای آمریکا را زیر پا گذاشت، هم به اسرائیل تو دهنی زد، هم اقتدار حزبالله در لال کردن زبان درشتگوی صهیونیستها به نمایش درآمد و هم ملت چند قومیتی و چند فرقهای لبنان، دوست و دشمن واقعی را در روزهای سخت شناختند. ایران حالا پس از صادرات بنزین به ونزوئلا (و کسب درآمد ارزی) برای دومینبار، تحریمها را تحقیر میکند و میگوید دوران تازهای آغاز شده، که از تحریمهای خصمانه، فرصتهای اقتصادی و دیپلماتیک بزرگ میسازد.
آمریکا با آشوبافکنی در عراق، دولت قانونی را سرنگون کرد و دولت انتقالی که مدعی بود موقتا (شش ماهه) سر کار خواهد بود، به مدت دو سال قدرت را قبضه کرده و میگوید تا چند هفته دیگر، به مسئولیت عقبافتاده برگزاری انتخابات عمل میکند. با این وجود، پارلمان عراق پس از جنایت ترور شهیدان ابومهدی مهندس و سردار سلیمانی، رسما حکم به اخراج اشغالگران آمریکایی داد و آنها در انظار جهانی، در نقطه «آفساید» ایستادهاند. آمریکا در هر نوع انتخابات سالم در عراق، طرف بازنده خواهد بود. اما درباره افغانستان، محافل سیاسی و رسانهای غرب اتفاق نظر دارند که آمریکا پس از تحمل بیش از دو هزار میلیارد دلار هزینه و چند هزار نفر تلفات نظامی، به شکستی بزرگ نائل آمده است. باید به آمریکاییها حق داد که بهخاطر دو هزیمت بزرگ در قبال ایران، عصبانی باشند و به خود بپیچند. اما چرا برخی محافل در داخل، با آمریکا همدلی و همدردی میکنند؟ چرا اصرار دارند ایران را در شکست آمریکا در افغانستان شریک نمایند؟ و چرا به هر دستاویز سستی میآویزند تا در مقابل فعالیت دولت تازهنفس و انقلابی، کارشکنی کنند یا مردم را نسبت به آن ناامید سازند؟ آیا صرفا بهخاطر رقابت سیاسی است؟ از سر لجاجت و کینهتوزی کور با جمهوری اسلامی است؟ یا افتادن در تور اطلاعاتی و سربازگیری شدن برای دشمن؟
متأسفانه برخی محافل، انگیزهای فراتر از عقدهگشایی و کینهتوزی به هر طریق، و مخالفخوانی به هر دستاویز ندارند. بنابراین، به جای آنکه در موضوع تحریمهای ظالمانه، به دغلبازی و عهدشکنی آمریکا و تروئیکای اروپایی اعتراض کنند، علیه نظام فضاسازی میکنند که چرا مذاکره و توافق نمیکند؟ یا اگر آمریکا حتی در برابر خرید دارو و واکسن کارشکنی میکند، به جای آمریکا، به چین و روسیه حمله میکنند. حضرت امام (ره) چقدر دقیق فرمود ««نباید فراموش کنیم ما در جنگ با آمریکا و تفالههای آمریکا (هستیم)، تفالههایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الان هم هستند... خط این بود که اصلاً آمریکا منسی [فراموش]بشود. یک دسته شوروی را طرح میکردند تا آمریکا منسی بشود، خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود».
آمریکا در افغانستان، قطعا شکستی تحقیرآمیز را به جان خرید. برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، زمانی که آمریکا گروهی از جهادیون (طالبان بعدی) را در افغانستان علیه شوروی به خدمت گرفت، گفت «ما این فرصت را داریم که به روس ها، جنگ ویتنامشان را عرضه کنیم. برای ده سال، حکومت مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت. چه چیزی در تاریخ مهمتر است؟ وجود طالبان یا فروپاشی شوروی؟». با وجود این منطق تلهگذاری برای حریف، بایدن اخیرا اذعان کرد: «ایالات متحده برخلاف ٢٠ سال پیش، فاقد یک هدف روشن در افغانستان است. ما روزانه ٣٠٠ میلیون دلار در افغانستان هزینه میکنیم و نمیتوانستیم ادامه دهیم. ما درگیر رقابت جدی با چین و روسیه و حمله سایبری و اشاعه هستهای [ایران]هستیم... چین و روسیه آرزو دارند که آمریکا ده سال دیگر در افغانستان گرفتار شود». همزمان، ٩٠ ژنرال آمریکایی نوشتند: «لطمهای که به اعتبار آمریکا وارد شده قابل توصیف و جبران نیست. تا سالیان دور در هر توافق یا عملیات چندملیتی، شریکی غیرقابل اتکا دیده خواهیم شد. دشمنان، حالا بهدلیل ضعفی که نشان داده شد، برای اقدام علیه ما جسور شدهاند. ابتدا چین و بعد از آن روسیه، ایران، کرهشمالی و دیگران بیشترین نفع را میبرند».
اما در این میان از همه عجیبتر، فضاسازی غربگرایان است. آنها مطابق آرزوی آمریکا، اصرار داشتند ایران پا در تلهای بگذارد که آمریکا برای شوروی چید و خودش گرفتار آن شد. باید بررسی شود که این محافل چرا اصرار دارند شکست آمریکا را بپوشانند؛ و در مقابل، مردم ما را شریک ورشکستگی آمریکا کنند، یا حس شکست را در داخل ایران تزریق نمایند؟ لجاجت و کینهتوزی، کورشان کرده و نمیفهمند؟ یا مأموریت دارند عصا زیر بغل آمریکا بگذارند؟! بیتردید اگر ما وارد جنگ افغانستان میشدیم، همینها میگفتند چرا برای کشور هزینه درست میکنید و سایه جنگ را بر سر کشور میکشانید. آنها امروز هم نمیگویند بازی در نقشه مورد آرزوی آمریکا با چقدر هزینه، برای چند سال و با کدام راهبرد و دورنما؟
**************
روزنامه وطن امروز**
چه سرنوشتی در انتظار افغانهایی است که کشور خود را ترک کردهاند؟
آمریکا آماده به دوش کشیدن مسؤولیت پناهجویان نیست/فرزانه دانایی
دنیا تصاویر خیرهکنندهای از خروج نیروهای آمریکایی و همکاران افغانستانیشان از فرودگاه کابل مشاهده کرد. این تصاویر و فضاسازیهای رسانهای ذهن دنیا را به خود مشغول کرده و سؤالات زیادی را پیرامون چگونگی شکست آمریکا در افغانستان برای مردم به وجود آورده است. با وجود اینکه رسانهها به ماجرای خروج آمریکا و متحدانش از افغانستان بهطور مفصل پرداخته و آن را کامل پوشش دادهاند، اما هنوز مشخص نیست سرنوشت کسانی که از فرودگاه کابل فرار کرده و در آرزوی رسیدن به آمریکا، سوار هواپیماهای نظامی آمریکایی شدهاند چه بوده است.
رسانههای جهان تا اینجا اطلاع دارند افراد مختلفی که سوار هواپیماهای نظامی آمریکا شدند، در برخی شهرها و پایگاههای آمریکا در کشورهای منطقه نظیر قطر یا در کشورهای اروپایی مثل آلمان از هواپیما پیاده شده و مشغول پروسه رسیدگی به پرونده مهاجرتیشان به آمریکا یا کشورهای دیگر هستند.
در آخرین روز ماه آگوست زمانی که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا مأموریت ویژه خروج پناهندگان و نظامیان آمریکایی از افغانستان را «موفقیتی فوقالعاده» خطاب کرد، دیپلماتهای سرشناس آمریکایی و مقامات نظامی در دوحه قطر، ایمیلی را به مقامات آمریکایی فرستادند که در آن، موقعیت روزبهروز و وضعیت و شرایط حساس مهاجران در این کشور را برای مقامات آمریکایی تشریح میکرد. با وجود اینکه این گزارشها بسیار حساس و مهم بوده، در عین حال بهصورت غیرطبقهبندیشده در اختیار رسانهها نیز قرار گرفته است. شرایط پناهجویان در دوحه آنطور که نیویورکتایمز گزارش داده و در گزارش مسؤولان قطری نیز آمده است، بشدت وخیم است. حدود ۱۵ هزار پناهجوی افغانستانی در آشیانه هواپیماها و در چادرهای بسیار کوچکی در پایگاه هوایی آمریکا در العبید مستقر شدهاند؛ این پایگاه محلی برای استقرار نیروهای واحد ۳۷۹ ارتش آمریکا بوده است.
در بین مردمی که در چادرها زندگی میکنند، ۲۲۹ کودک نیز حضور دارند. مشکلات اجتماعی بهوجودآمده برای این ۱۵ هزار نفر، اما از چیزی که تصور میشد بدتر است؛ غیر از صفهای طولانیمدت و گاه چندین ساعته برای استفاده از سرویس بهداشتی و همچنین دعوا بر سر گرفتن سهمیه غذا و آب، نوجوانان بویژه پسران نوجوان معمولاً کودکان کوچکتر را اذیت میکنند و همین مساله باعث درگیریهای زیادی بین خانوادهها شده است. در عین حال سیستم درمانی نیز در این پایگاه بشدت ضعیف است و تعداد بسیار بالایی از زنان باردار نیز تحت نظر هستند که دسترسی مناسبی به غذا و آب ندارند.
این گزارشها در واقع قطرهای از اطلاعاتی هستند که بهصورت قطرهچکانی هر روز درباره وضعیت پناهجویان افغان در کشورهای مختلف گزارش میشود. بینظمی بهوجود آمده برای ساماندهی پناهجویان افغان از آنجا نشأت میگیرد که ایالات متحده فکر میکرد ماهها برای خارج کردن دیپلماتها، نیروهای نظامی، نیروهای بهداشتی و همچنین مأموران امنیتی و دیگر کسانی که با آمریکا در افغانستان همکاری داشتهاند، زمان دارد. با این حال زمانی که کابل تنها در عرض چند روز سقوط کرد و یک بسیج جهانی دیوانهوار در آخرین دقایق برای خروج افراد خارجی و همکارانشان از افغانستان به راه افتاد، دیگر هیچچیز تحت کنترل نبود. بایدن و مشاورانش اعتقاد دارند خروج از کابل بعد از اینکه این شهر در روز ۱۵ آگوست به دست طالبان افتاد، خروجی موفقیتآمیز بوده است، اما ایمیلهای وزارت خارجه آمریکا و اسناد بهدست آمده از بخشهای بهداشت و خدمات انسانی، امنیت داخلی و دفاع و همچنین مصاحبه با مقامات و حامیان پناهندگان چیز دیگری را نشان میدهد.
پروازهای بیمجوز برای خارج کردن افغانهای بیمدرک
چند ساعت پس از سخنرانی بایدن در روز سهشنبه گذشته که اعلام کرد در خروج آمریکا از افغانستان پیروزی بزرگی به دست آمده است، یک پرواز خصوصی از فرودگاه مزارشریف که چهارمین شهر بزرگ افغانستان است، به دوحه که یکی از ۱۰ پایگاه آمریکا در کشورهای منطقه است، انجام شد. این پرواز، قبل از این هیچ هشداری نداده بود و هماهنگی لازم با مسؤولان آمریکایی نیز انجام نشده بود و البته صدها نفر از افغانستانیها در این پرواز حضور داشتند. مجوز ورود این پرواز به فرودگاه تحت کنترل آمریکا، توسط یکی از اعضای سابق ارتش آمریکا که شرکت حقوقی دارد، صادر شده بود و در این مجوز اصلاً اشاره نشده بود که آیا مسافران افغان حاضر در آن، حائز شرایط گرفتن ویزای آمریکا و حتی کمک ایالاتمتحده برای خروجشان از افغانستان هستند یا نه.
ایمیلهای وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد چندین پرواز دیگر نیز در همان روز بدون اینکه مجوزی برای فرود در این فرودگاه داشته باشند، وارد این پایگاه شدهاند. فرماندهان نظامی آمریکا اعلام کردند ما هماکنون ۳۰۰ افغانستانی را در فرودگاه دوحه داریم که هیچ جایی برای رفتن ندارند و البته هیچ مدرکی نیز همراهشان نیست. مقامات دولتی شرایط سخت دوحه را پذیرفتهاند، اما میگویند برای بهبود این شرایط تلاش میکنند. با این حال مقامات کاخسفید تاکنون از اظهارنظر درباره این مساله خودداری کردهاند.
همه این شرایط در حالی وجود دارد که هنوز تعداد کل افراد تخلیهشده و جایی که آنها در انتظار هستند به آن بروند، مشخص نیست. اگر چه بایدن در گزارش روز سهشنبه گذشته خود گفت بیش از ۱۲۰ هزار نفر از افغانستان تخلیه شدهاند، اما جمعه بعد از آن آلخاندرو مایورکاس، دبیر وزارت امنیت داخلی ایالات متحده به رسانهها گفت حدود ۴۰ هزار نفر در فرودگاههای نزدیک واشنگتن دیسی و فیلادلفیا مستقر شده و وارد ایالاتمتحده شدهاند. مقامات پیشبینی میکنند حدود ۱۱۷ هزار نفر دیگر تا جمعه آینده به فرودگاههای آمریکا برسند و هزاران نفر دیگر نیز در نهایت در ۱۲ کشور دیگر زندگی جدید خود را آغاز کنند. مقامات آمریکایی گفتهاند پناهندگان تحت بررسی دقیق سابقه امنیتی قرار دارند و مقامات از اثر انگشت، پرتره و اطلاعات بیومتریک آنها در پایگاههای اطلاعاتی فدرال استفاده میکنند تا خطرات احتمالی ورود تروریستها از این طریق به خاک آمریکا را از بین ببرند. مایورکاس در همین زمینه گفته است وزارت دفاع و صدها دستگاه غربالگری بیومتریک را به ۳۰ کشور جهان ارسال کرده است.
اسناد وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد پروازهایی که از کابل به سمت دیگر کشورها انجام شده از روز ۱۹ آگوست یعنی ۴ روز پس از تسلط طالبان بر کابل آغاز شده و پروازهایی که مستقیم به آمریکا رفتهاند، در همان روز ۲۲۶ نفر را در ۲ پرواز جداگانه وارد فرودگاه بینالمللی دالاس کردهاند؛ این پرواز همچنین شامل ۴۴ سگ بود، اما هیچ اطلاعاتی درباره ۵۸ مسافر آن وجود ندارد. ۱۰ روز بعد، یعنی در روز یکشنبه ۱۳ پرواز در فرودگاه دالاس با ۳۸۴۲ نفر فرود آمد که در میان آنها ۶ پناهجوی مبتلا به کرونا بودند و ۶ بچه نیز بدون سرپرست راهی هواپیمای آمریکایی شده بودند؛ ۴ نوجوان، یک پسر جوان مدرسهای و یک کودک نوپا. پرواز دیگری که آن روز ساعت ۱۸ و ۳۸ دقیقه به زمین نشست، ۲۴۰ مسافر را حمل میکرد، اما اسناد دولتی جزئیات کمی از ویژگیهای این مسافران ارائه میدهد: ۳ شهروند آمریکایی، از جمله ۲ نفر بالای ۶۵ سال و یک مسافر که تست ویروس کرونای آنها مثبت بود.
جاسوسان سریعتر خارج شدهاند؟
مایورکاس گفته است درباره ۴۰ هزار نفری که از افغانستان به ایالاتمتحده رسیدهاند، حدود ۲۲ درصد شهروندان ایالاتمتحده و ساکنان دائمی قانونی و بقیه افغانها بودهاند، بویژه کسانی که در خطر شدید تهدید طالبان قرار داشتهاند، اما مشخص نیست اینها چه کسانی هستند و از طریق چه سازمانی ورودشان به خاک آمریکا پذیرفته شده است. گفته میشود سازمان سیا از همان روزهای ابتدایی شروع پروژه خروج همکاران آمریکا در افغانستان از فرودگاه کابل، بسیاری از جاسوسان مرتبط با این سازمان را از این کشور خارج کرده است و شاید به همین دلیل ردی از این افراد که یکراست به فرودگاههای آمریکا رسیدهاند، در اسناد دولتی موجود نیست.
همانطور که تلاش برای خروج پناهندگان از کابل ادامه پیدا میکرد، مهمترین سوالی که دولت بایدن با آن روبهرو بود این بود: آنها را کجا ببریم؟ جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی دولت بایدن پیشبینی کرده بود برای تخلیه احتمالی و انتقال پناهجویان به مراکز ترانزیت نیاز پیدا میشود، اما چند روز پس از فروپاشی دولت افغانستان، پنتاگون و وزارت خارجه برای دستیابی به موافقتنامههای بیشتر با کشورهای اروپایی و خاورمیانه، تلاش کردهاند پناهندگان بهطور موقت در ۱۰ پایگاه آمریکایی مستقر شوند و رسماً در این پایگاهها بهعنوان پناهنده شناسایی شوند. در همان زمان مقامات نظامی پروژه «متحدان خوش آمدید!» را آغاز کردند و خانههای موقتی را در ۸ پایگاه نظامی در ایالات متحده ایجاد کردند. این خانهها البته بیشتر چادرهای موقت بودند که در پایگاههای هوایی آمریکا برپا میشدند تا پناهجویان در آنها زندگی کنند. این سؤال که در درازمدت برای پناهجویانی که وارد ایالاتمتحده میشوند، چه اتفاقی خواهد افتاد، همچنان بیجواب است، اما در هر صورت به اکثریت قریب به اتفاق پناهجویان «آزادی مشروط بشردوستانه» داده میشود که به آنها اجازه میدهد در ایالات متحده برای مدت معینی که در بیشتر موارد شامل ۲ سال است، زندگی کنند. ممکن است در این مدت از آنها خواسته شود تقاضای پناهندگی کنند و تا زمانی که منتظر رسیدگی به پروندههایشان هستند، برای یافتن خانه در ایالات متحده به آنها کمک شود. مقامات آمریکایی گفتهاند در حال فرستادن درخواست به کنگره برای تصویب قانونی هستند که به همه پناهندگان وضعیت قانونی میدهد؛ همان کاری که قانونگذاران در دهه ۶۰ میلادی برای کوباییها و سال ۱۹۷۵ برای پناهندگان ویتنامی انجام دادند.
تا روز پنجشنبه گذشته، بیش از ۲۶ هزار و ۱۰۰ افغان که از هواپیماهای آمریکا استفاده کرده و به پایگاه هوایی العدیده منتقل شده بودند در آنجا سامان گرفته و مشغول انجام پروسه ویزایشان هستند. با این حال مقامات گفتهاند افراد به دلیل انتظار در صفهای طولانی برای رسیدگی به کارهایشان که معمولاً تقریباً تا یک روز نیز به طول میانجامد بسیار خسته شده و صدای گریه نوزادان نیز از محیط قطع نمیشود.
آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا در سفر پنجشنبه عصر خود به این مرکز اعلام کرد بسیاری از مردم با کمبود آب مواجه هستند و نیاز به مراقبتهای پزشکی دارند. چندین زن نیز از زمان ورود به ایالاتمتحده زایمان کردهاند و کودکان در پیچوخم راهروها بین اتاقهای پردهدار که مردم در آن خوابیده بودند با پتوهای آبی میدویدند و سروصدا باعث شده بود بسیاری با وجود گذشت از چند قاره برای رسیدن به آمریکا هنوز نتوانند بخوبی استراحت کنند. دولت بایدن از ترس هجمههای سیاسی جمهوریخواهان اعلام کرده است همه پناهجویان افغانستانی، وارد آمریکا نخواهند شد و آمریکا در حال رایزنی با بسیاری از کشورهای دنیا برای پذیرفتن این افراد است؛ تاکنون اوگاندا در آفریقا این درخواست را پذیرفته و کشورهایی مانند کویت و قطر از این کار سر باز زدهاند. اروپا نیز هماکنون در حال برپایی جلسات مختلفی است که چگونه باید با بحران پناهجویان افغان مقابله کند و به احتمال زیاد به صورت رسمی از پذیرش این افراد سر باز میزند.
********************
روزنامه خراسان**
ما مشهد را دوست داریم/سینا واحدی
با حکم وزیر کشور از امروز رسما آقای عبدا... ارجائی شهردار مشهد است. شهرداری که مدیریت شهری با نیازهای عمومی ۳ میلیون مجاور و ۳۰ میلیون زائر را بر عهده دارد. اوکه تجربه مدیریت کلان را در برخی دستگاههای دیگر داشته باید رفاه عمومی و نیازهای شهری این ۳۳ میلیون نفر را در طول سال به درستی تامین کند. زمانی که از مدیریت شهری حرف میزنیم باید بیش از پیش آن را با تعاریف صحیح و اسناد بالادستی به درستی بشناسیم؛ بنابراین لازم است تا برخی از این گزارهها را با هم مرور کنیم.
۱-مشهد مقدس کلان شهری با هویت معنوی در مقیاس ملی و جهانی است. ۲-شهر مشهد با توجه به وجود استعدادها و ظرفیتهای درونی خود باید پیشتاز توسعه پایدارشهری در سطح ملی و با رویکرد جهانی باشد. ۳-مشهد باید دارای فضاهای شهری باهویت، فعال ایمن و خاطره انگیز برای تمام شهروندان و زائران و مسافران خود باشد.
انطباق عملکرد با سند چشم انداز
این سه گزاره کلی تمیزدهنده اقدامات مثبت و منفی هر مدیریت شهری در سالهای گذشته و آینده است. ماه پیش دوره پنجم شورای شهر کار خود را با دو شهردار به پایان رساند. با توجه به عمر طولانیتر محمدرضا کلایی در شهرداری و با توجه به پروژههای متنوع انجام شده، کلایی نام شناخته شده تری برای مردم شهر مشهد محسوب میشود. با انطباق سه گزاره ذکر شده با تعدادی از پروژههای انجام شده در طول دوره شهردار قبلی مشهد، میتوان تقریبا به شناخت کیفی و کمی از دوره گذشته پی برد. به طور کلی میتوان برای هر کدام از این گزاره های چشم انداز توسعه شهر مشهد، پروژههای مختلف صورت گرفتهای را مرور کرد که در این مقال نمیگنجد. اما در مجموع میتوان از دوره گذشته به عنوان مدیریت شهری به نسبت موفق یاد کرد. البته شاید بتوان به بخشهای مختلفی از امور شهرداری مانند مسئله مهم فرهنگی یا روابط عمومی انتقادات جدی کرد، اما بدون شک مجموع مدیریت شهری با توجه به اقدامات خود نمره خوبی دریافت خواهند کرد.
حوزههای راهبردی پیش چشم شهردار
از منظر عملیاتی، شهرداری مشهد به شش حوزه راهبردی مهم تقسیم میشود؛ حوزه ماموریتی حمل و نقل و ترافیک، حوزه خدمات و محیط زیست شهری، حوزه ماموریتی اجتماعی و فرهنگی، حوزه مهم شهرسازی و معماری، حوزه ایمنی و مدیریت بحران و در نهایت حوزه مدیریت اقتصادی شهر و هوشمند سازی. شهردار جدید مشهد لازم است با توجه دقیق به تمامی این حوزهها و مهمتر از آن تامین مالی لازم با کمترین هزینه و عایدی بالا برای شهر مشهد، با اولویت بندی صحیحی اقدامات خود را عملیاتی کند. توجه ویژه به شیوههای کارآمد دوره گذشته به همراه رفع نقایص آن دوره میتواند کمک شایانی به پیشبرد این مسیر کند. در این حین حسن ارتباط مردمی شهردار قبل از شیوههای میدانی تا مجازی با چارچوب بندی صحیح و در عین حال با ارتباط مستقیم در این دوره نیز میتواند طعم شیرین انجام پروژههای شهری را برای شهروندان مشهدی دوچندان کند. مردم شهر مشهد با هوشمندی بسیار، مدیر کارآمد، منطقی، فعال و مردمی را تشخیص میدهند، به همین جهت بسیاری از نامها برای همیشه در اذهان مردم باقی مانده است. این مهم سبب میشود تا شهردار مشهد با تشخیص درست و مدیریت صحیح با استفاده از تمامی ظرفیتهای احصاشده در دوره گذشته و سالهای پیش رو به تمامی حوزههای مدیریت شهری وارد شود و مشهد را بیش از پیش سرآمد دیگر شهرهای ایران کند.
چالشهای نرم و سخت
سوی دیگر ماجرا، اما چالشهای پیش روی مدیریت شهری و شهردار جدید مشهد است. شهردار مشهد میراث دار کارگاه عمرانی گستردهای است که با تامین مالی موفق ۵۰ هزار میلیاردی دوره گذشته شهرداری رضایت عمومی شهروندان مشهدی را از مدیریت شهری تامین کرده است. شهردار با وجود پروژههای متعدد باید تامین مالی لازم برای اتمام پروژهها را انجام دهد و نقدینگی لازم برای بازپس دادن وام و اوراق تعهدی شهرداری را تامین کند. بدیهی است که سرمایه لازم برای شروع پروژههای جدید نیز از مسائلی است که شهردار باید در تامین آن به طور جدی عمل کند و با بهره گیری از معاونان مالی و اقتصادی کارآمد به نتیجه مطلوب نزدیک شود. به رغم تمامی تلاشهای صورتگرفته در چند دوره اخیر شهرداری مسئله حاشیه شهر هنوز به پاسخ مطلوب خود نرسیده و دارای ضرورت برای اقدام فوری است. در حوزه شهرسازی نیز بافت اطراف حرم و معضلات متعدد منطقه ثامن نیز نیاز به اقدامات بلند مدت و در عین حال فوری دارد. در ساختار بوروکراسی شهرداری حسب اتفاقات صورت گرفته در توسعه هوشمندسازی امور و بهینه سازی سیستمها، مردم و مراجعان، نیاز به لمس جدی تغییر رویههای طولانی مدت و هزینهبر دارند. چالشهای پیش روی شهردار محدود به این چند مورد نمیشود که اگر همین موارد نیز در طول دوره آینده حل و فصل شود، میتوان این دوره را یکی از موفقترین دورههای شهرداری مشهد دانست. بهرهمندی از ظرفیتهای فکری، مالی و معنوی شهر و کشور با نگاه مثبت شورای شهر و شهردار در این مسیر همراه مدیران شهری مشهد است. طبیعی است که تمامی امکانات و بسترهای موجود شهری و ملی باید در مسیر توفیق شهرداری مشهد یاریرسان و راهگشا باشند.
پایتخت معنوی ایران
با وجود این، شهر مشهد مقدس به یمن وجود حرم مطهر امام رضا (ع) در تمامی سطوح اقتصادی و اجتماعی از دیرباز مورد توجه بوده و به عنوان پایتخت معنوی ایران اسلامی شناخته میشود. ظرفیت گسترده جذب سرمایه گذاری خارجی و رتبه نخست خراسان رضوی در ایران، ورود سالانه ۳۰ میلیون زائر و مسافر به مشهد و بودجه ۱۷ هزار میلیارد تومانی شهرداری مشهد تنها چند نمونه از ظرفیت بی بدیل شهر مشهد برای پیشتازی در توسعه شهری است. همه این موارد موجب میشود تا شهردار مشهد با تعیین برنامه خود برای انجام پروژهها در دو سطح مگا پروژه (طرحهای کلان) و سطح پروژههای راهبردی که عمدتا در سطح اولیه از جنس اجرایی نبوده و حاصل هدف گذاریهای مدیریتی است، با شفافیت با مردم شهر سخن بگوید و قولهایی عملیاتی بدهد. در این بین بودجه ریزی عملیاتی، محدودیتهای قانونی مدیریت شهری و توجه به حصول درآمدهای پایدار برای شهرداری مشهد از مواردی است که شهردار جدید باید زمان و انرژی بالاتری به آن اختصاص دهد. این اقدامات میتواند موجب توسعه و پیشرفت همگن شهر مشهد با دقت به تمامی ظرافتهای مدیریت شهری شود. همه تلاشهای صورت گرفته در دوره قبل که از آن به عنوان اقدامات موفق نام بردیم، به طور کامل شایسته ظرفیت و عظمت شهر مشهد مقدس نبوده و نیست. به این جهت ضرورت دارد با تلاش شبانه روزی مدیریت شهری جدید روز به روز برای توسعه کیفی پایتخت معنوی ایران اقدامات بیشتری انجام شود. امید است تا همچون گذشته نام نیکی برای شهرداران شهر بهشت باقی بماند، در این بین تمام مردم شهر مشهد در کنار مدیران شهری خود هستند، چرا که همه ما مشهد را دوست داریم.
********************
روزنامه ایران**
پروژههای نیمه تمام را میتوان به بخش خصوصی داد/بهمن آرمان
پیش از انقلاب بدون تعیین محل تأمین منابع مالی هیچ پروژهای را آغاز نمیکردند. اما پس از انقلاب به دلایل گوناگون بویژه ویرانیهای پس از جنگ تصمیم گیریها بیشتر احساسی بود تا علمی. بههمین دلیل اکنون با پروژههایی مواجهایم که به بهرهبرداری نرسیدهاند. چرا با چنین پدیدهای مواجه شدیم؟ واقعیت آن است که هنوز تعریف درستی از پروژه نداریم. مثلاً پروژهای مانند آزادراه شرق به غرب که قسمت تبریز به بازرگان آن همچنان باقی مانده است را یک پروژه میدانیم و پروژه راهآهن اصفهان - اهواز یا آزادراه اصفهان به بندر امام را یک پروژه در نظر میگیریم. همچنین یک پل روستایی با یک مدرسه ۵ کلاسه را هم یک پروژه در نظر میگیریم. در حالی که همه این پروژهها قابلیت اجرا ندارند یا دارای توجیه اقتصادی نیستند که بخواهیم آنها را ادامه دهیم؛ بنابراین آنچه باقی میماند بایستی ابتدا این پروژهها تسویه بشوند یعنی اینکه مشخص شود تکمیل کدام پروژهها ضروری است. به عنوان مثال بهعلت عدم تکمیل سد بختیاری در بالادست که چیزی حدود چندین میلیارد دلار در دوره سازندگی در آن سرمایهگذاری شد خسارتهای سنگینی به استان خوزستان وارد شده است. این پروژه یک پروژه کلیدی و حیاتی است و هزینه سنگین آن بالغ بر ۴ میلیارد دلار است. ما اسم این را یک پروژه میگذاریم و انجام آن غیر قابل اجتناب است؛ بنابراین پروژههایی که ما از آن نام میبریم، به غلط هم برخی از مواقع بهصورت ناتمام باقی ماندهاند. این واقعیت وجود دارد که از بین پروژهها تعداد بسیاری از آنها از قالب توجیه پذیر خارج میشوند بنابراین ادامه آنها ضروری نیست و نباید انجام بگیرد، اما در رابطه با این که عنوان میشود برای تکمیل این پروژهها به مبلغی بالغ بر ۵۰۰ هزار میلیارد تومان منابع مالی نیاز است که طبیعتاً دولت چنین منابع مالی را ندارد. دولتهای خارجی هم بهدلیل تحریمها به ایران وام نمیدهند؛ بنابراین گزینهای که باقی میماند و آقای رئیسی هم در صحبتهای خود به آن اشاره کردند این بود که برنامه میبایستی با در نظر گرفتن ادامه تحریمها انجام شود و تأمین منابع مالی از طریق داخل باشد که خوشبختانه با توجه به مصوبهای که اخیراً سازمان بورس و اوراق بهادار ابلاغ کرده است زمینه واگذاری این طرحها در صورتی که دولت انعطافپذیری لازم را نشان دهد از طریق بخش خصوصی قابل تأمین است. بهطور مثال دولت بایستی قیمت خرید برق و سد برق آبی را به گونهای تعیین کند که سرمایهگذار بخش خصوصی برایش جذابیت داشته باشد. یا اینکه آزادراه که ساخته میشود بایستی بهگونهای قانون فعلی تغییر پیدا کند که صرفه جوییهای ناشی از کاهش مصرف سوخت به سرمایهگذار انتقال پیدا کند یعنی منافعی که نصیب اقتصاد ملی میشود اینها به سرمایهگذار انتقال پیدا کند. اگر چنین اقداماتی صورت بگیرد اتمام خیلی از پروژهها امکان پذیر است. حتی سدهای مخزنی که وزیر جدید نیرو از آن صحبت کرد با این توضیح که ما در طول ۴ سال آینده ۵ میلیارد و ۴۰۰ میلیون متر مکعب به حد ذخیره سدها اضافه خواهیم کرد که اینها هم توسط بخش خصوصی قابل انجام هستند به شرطی که دولت انگیزههای لازم برای سرمایهگذاری توسط بخش خصوصی را فراهم کند. یعنی آب ذخیره شده را بهگونهای در نظر بگیرد که برای سرمایهگذار مقرون به صرفه باشد. در واقع اگر دولت بتواند با سیستمهای انگیزشی به گونهای در بخش خصوصی این احساس را ایجاد کند که سرمایهگذاریشان امنیت دارد و از سودآوری لازم برخوردار خواهد بود طبیعتاً به ادامه دادن این پروژهها اقدام میکنند، اما آنچه مهمتر است مصوبه اخیر سازمان بورس و اوراق بهادار است که تقریباً یک ماه پیش ابلاغ شده است و بر پایه آن تأسیس شرکتهای سهامی عام پروژه محور برای آغاز پروژههای جدید و استراتژیک و همچنین تکمیل پروژههای ناتمام به شرط سود آور بودن از طریق بورس امکان پذیر خواهد بود؛ بنابراین تنها راهکار باقی مانده تعمیق بورس است.
********************
روزنامه شرق**
افغانستان و خطای استراتژیک ایران/جاوید قرباناوغلی
ایران غایب بزرگ تحولات افغانستان است، نیازی به رمل و اسطرلاب و کشف و شهود هم نیست. درحالیکه مهمترین رخدادهای سیاسی و نظامی در کشوری با عمق استراتژیک و امتداد تمدنی ایران در جریان است، بیعملی حیرتآور ایران در شکلدهی و تأثیرگذاری بر این تحولات به نحوی باورنکردنی ادامه دارد. منظور این قلم فقط جنگ اخیر در پنجشیر و مقاومت نیروهای اندک جبهه ملی مقاومت در برابر نیروهای طالبان با پشتیبانی مستقیم نظامی و مستشاری پاکستان نیست. سکوت ابهامآمیز مسئولان کشور در ردههای مختلف در لحظه به لحظه تحولاتی که با خروج نیروهای آمریکا آغاز شد، با فرار اشرف غنی و ورود فاتحانه طالبان به عمارت ریاستجمهوری و اعلام تشکیل امارت اسلامی و تاکنون که جنگ همهجانبهای در پنجشیر در جریان است، ادامه دارد. در موضع پرابهام ایران در قبال تحولات همسایه استراتژیک شرق سه گمانه میتوان مطمح نظر قرار داد. اول، غافلگیری توأم با بهت، حیرت و سردرگمی از تحولات برقآسا و گیجکننده این کشور. دوم، توافق احتمالی با طالبان. سوم، محور قرارگرفتن شکست آمریکا نزد سیاستگذاران و ابراز شعف از خروج آمریکا بدون درنظرگرفتن تبعات آنچه در خصومت بلاانقطاع در بسیاری مقاطع و همچنین استقرار طالبان در ۹۰۰ کیلومتری مرزهای شرقی کشور. در ۲۰ سال گذشته دو تحول تعیینکننده در مرزهای شرقی و غربی ایران به وقوع پیوست که نتیجه دو جنگ و سرنگونی دو نظام سیاسی بود که هر دو منشأ تهدیدات استراتژیک برای ایران بود؛ نظام بعثی در عراق به رهبری صدام حسین و تسلط طالبان بر افغانستان، طرفه آنکه عامل اصلی این رخدادهای تاریخی آمریکا بود و در هر دو ایران نقشی تعیینکننده در همکاری و هماهنگی با نیروهای مهاجم بهویژه در خاموشکردن فتنه طالبان ایفا کرد. برنده اصلی هر دو رخداد نیز ایران بود که دو دشمن مشکلساز بدون کمترین هزینه از سر راهش برداشته شد. از موضوع اول میگذرم که خود بحثی مطول را نیازمند است و در این یادداشت مختصر به موضوع دوم میپردازم. شکست و سرنگونی نظام سیاسی طالبان پس از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دستاورد بزرگ استراتژیک برای ایران بود. پس از سقوط کابل و تسلط طالبان، یکی از موضوعات اساسی برای رفع تهدید از مرزهای شرقی، تصرف هرات توسط ایران و مشغولکردن نیروهای طالبان در جبهه غربی بود تا از این رهگذر نیروهای شهید احمدشاه مسعود بتوانند با پیشروی و تصرف کابل و پیوستن به جبهه غرب به سلطه طالبان پایان دهند. زندهیاد این فراز از تاریخ را با هوشمندی در «روزنگارهای» ارزشمند خود ثبت کرده است. مخالفت مسئولان ارشد نظام، با راهبرد مداخله مستقیم نظامی در افغانستان تصمیم درستی بود که در صورت اجرا میتوانست ایران را در باتلاق افغانستان تا سالها گرفتار کند. اما مطرحشدن این راهبرد، حکایت از اهمیت استقرار طالبان در کابل و تحکیم موقعیت این فرقه و تبعات آن بر کشورمان داشت. تهدیدی که پس از ۲۰ سال با تسلط طالبان بر سرتاسر خاک افغانستان مجددا به منصه ظهور رسیده و البته با تفاوتهایی که صورتمسئله را کاملا تغییر داده است. در آن زمان صورتبندی و شرایط نظام جهان حاکمیت طالبان بر افغانستان را برنمیتابید. اکثر کشورهای جهان طالبان را نسخهای از القاعده ارزیابی میکردند که سنگ بنای آن بر تروریسم و دهشتافکنی گذاشته شده بود. به همین دلیل بود که جز معدود کشورهایی و اندک حامیان علنی و پشت صحنه این فرقه، از شناسایی طالبان تا زمان تهاجم آمریکا خودداری کردند. به همین دلیل بود که افکار عمومی و هاضمه جهان تهاجم آمریکا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر را پذیرفت، اگر برای آن هورا نکشید، ولی با سکوت علامت رضا از آن استقبال کرد. حتی معدود کشورهای حامی طالبان نیز بهخاطر شرایط ناشی از حادثه تروریستی برجهای دوقلو نیز بهرغم ناراحتی به واقعیت تن در داده و خود را برای تعامل تأثیرگذار با نظام جدید سیاسی منطبق کردند. شرایط امروز اما، با آن زمان بسیار متفاوت است. آمریکا کشور را در طبق طلا به همان گروهی تسلیم کرد که ۲۰ سال برای سرنگونی آن وسیعترین عملیات نظامی پس از جنگ ویتنام را سازمان داده و به گفته واشنگتن بیش از دو هزار میلیارد دلار در آن هزینه کرده است. در آن زمان ایران از مقبولیت وسیع بینالمللی برخوردار بود و پرونده «هستهای» را نداشت. پروندهای که تقابل ایران با جهان را رقم زد و منجر به جبههگیری اکثر کشورهای جهان و تحمیل تحریمها بر کشور شد. با همسایگان حتی عربستان سعودی از روابطی (ولو مصلحتی) توأم با احترام متقابل برخوردار بود. در بحرانهایی مانند سوریه و یمن در مقابل عربستان قرار نداشت... و قس علی هذا.
طالبان در تسلط بر افغانستان این بار از پشتیبانی آمریکا، تعدادی از متحدان غربی این کشور، پاکستان، عربستان، امارات، ترکیه و قطر برخوردار است. این رویدادی کماهمیت نیست. در شرایطی که پازلهای تهدید امنیتی در شرق کشور بهسرعت در حال شکلگیری است، پاکستان به شکلی کاملا روشن از طالبان حمایت میکند و شایعاتی در دخالت مستقیم این کشور در جنگ پنجشیر علیه جبهه مقاومت ملی و شهادت فهیمدشتی و ژنرال عبدالودود با پهپادهای این کشور پخش شده است. انفعال یا بیتفاوتی سیاسی ایران در قبال این تحولات برای ناظران و تحلیلگران مبهم و باورنکردنی است. افغانستان برای ایران، موضوعی فراجناحی و فراتر از رقابتهای حزبی و دولتهای برآمده از کنشهای سیاسی داخلی است. هرگونه جابهجایی در شرایط قومی، قبایل و مذاهب در صورت تکمیل هژمونی پشتونها با رویکردهای طالبانی، امنیت ملی و امتداد تمدنی ایران را در معرض مخاطره قرار خواهد داد. مضافا اینکه سیل مهاجرت، قاچاق اسلحه، مواد مخدر و تحریکات قومی و مذهبی از پیامدهای اجتنابناپذیر سلطه کامل طالبان بر افغانستان است. انفعال در قبال این آینده متصور به هر دلیلی که باشد مسموع نبوده و نمیتواند توجیهگر سکوت و بیعملی در قبال این تحولات باشد. روشن است که این سخن به معنای دخالت نظامی نیست و این رویکرد همچون تدبیر حکیمانه ۲۰ سال قبل، به مصلحت کشور نیست. درنظرداشتن وضعیت گروههای تشکیلدهنده طالبان و اهداف متعارض و بعضا متضاد آنها، مخالفت تقریبا تمامی قومیتها با تسلط طالبان، مخالفت جهان با رویکردهای انقباضی و تنگنظرانه این فرقه در قبال زنان، آموزش، آزادیهای مدنی، انتخابات و تمامی مظاهر دموکراسی چشمانداز و فرصت ذیقیمتی را برای تأثیرگذاری در تحولات افغانستان پیشروی ما قرار میدهد. حضور رئیس سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان در کابل و متعاقب آن تغییر وضعیت در جبهههای نبرد پنجشیر، واقعیتهایی هستند که دستگاههای «دیپلماسی و میدان» کشور نباید به دلیل مشغولیتهای داخلی آن را به بوته نسیان بسپارند. در پاکستان در ۴۰ سال گذشته دولتهایی با رویکردهای کاملا متفاوت روی کار آمدهاند. تأثیر این تغییرات سیاسی پاکستان در قبال افغانستان را اگر نگوییم هیچ که فقط در حد تاکتیکهای متفاوت جریانهای سیاسی بوده است. معروف است که ژنرال فقید ضیاءالحق درباره افغانستان همانگونه فکر و اقدام میکرد که سلف او ذوالفقار علی بوتو و اخلاف بعدی وی از احزاب مردم، تحریک انصاف یا مسلم لیگ، چراکه افغانستان فارغ از احزاب برای پاکستان دغدغهای ملی است. بیتردید در صورت سلطه طالبان، افغانستان مانند ۲۰ سال قبل، محیط مساعدی برای حضور داعش، جریانات تکفیری، نفوذ عربستان و امارات و دیگر رقبای کشورمان و محلی برای پمپاژ گرایشهای افراطی خواهد شد که در این وضعیت ایران باید بهای گزاف انسانی و مالی را برای خنثیکردن احتمالات فوق هزینه کند و به قول معروف اگر سر این چشمه امروز با بیل گرفته نشود، شاید گرفتن آن با پیل هم ناممکن شود، زیرا در صورتی که طالبان سلطه خود را کامل کرده و مشروعیت لازم بینالمللی را کسب کند، با کمک متحدان منطقهای خود با ایران از موضع دیگری برخورد کرده و سخن خواهد گفت. احمدشاه مسعود نماد مقاومت در مقابل فرقه طالبان بود. مسعود شیعه نبود، ولی پیوندهای عاطفی و علاقه او به ایران، انقلاب و امام بسیار قویتر از بسیاری از شیعیان کشور خودمان بود. وصیت کرده بود که در صورت شهادت، ایران عهدهدار فرزندان و خانوادهاش شود و اینطور هم شد. با سردار بزرگ شهید قاسم سلیمانی، یک روح در دو جسم بودند. ما را چه شده است که اینگونه درباره فرزندش سخن میگوییم و چشمان خود را بر تنها نقطه مقاومت در برابر تهاجم سبعانه ستیزهجویان طالبان به پنجشیر، بستهایم. امروز و در تحولات سرنوشتساز افغانستان فقدان دو سردار بزرگ ایرانی و افغان که هر دو برای یک هدف میجنگیدند و نگاهی استراتژیک داشتند، کاملا محسوس است. در شرایط دشوار کنونی که احتمال سقوط پنجشیر با دخالت مستقیم پاکستان مطرح است، با وجود شرایط نامساعد اقتصادی ایران، پیشنهاد میشود: ۱- تحولات افغانستان به طور جدی با هشدار سطح بالا در دستور کار شورای عالی امنیت ملی قرار گرفته و نماینده ویژهای در سطح بالا برای رایزنی دیپلماتیک در سطح منطقه و جهان انتخاب و معرفی شود. ۲- ایران بههیچوجه «طالبان» را به رسمیت نشناخته و آن را مشروط به شکلگیری دولتی ملی و فراگیر متشکل از همه قومیتهای افغان کند. رایزنی فشرده از طریق مجاری دیپلماتیک با همه کشورهای جهان و سازمانهای بینالمللی توسط دستگاه دیپلماسی ایران ضروری است. ۳- از مجاری دیپلماتیک هشدار لازم به پاکستان و طالبان درباره پنجشیر داده شود. ضمن اینکه این هشدار میتواند در قالب «تهدید» به تغییر موازنهها و حمایتها در منطقه متکی باشد. ۴- این هشدار باید برخوردار از پشتوانههای عملی در صورت بیاعتنایی آنها باشد، بنابراین هماهنگی فشرده از طریق وزارت خارجه و نماینده ویژه با دولتهایی که نگران آینده تحولات افغانستان هستند و بهویژه برخی از کشورهای آسیای میانه مانند تاجیکستان و... برقرار شود. ۵- فعالیت مستمر در مجامع بینالمللی به شمول درخواست از شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تأثیرگذاری بر تحولات افغانستان میتواند در مواضع حامیان منطقهای طالبان تأثیرگذار باشد. به رغم نگرش منفی ایران به این شورا، با توجه به حمایت کشورهای جهان از برقراری صلح در افغانستان این اقدام ضروری به نظر میرسد.
************************************************************