روزنامه کیهان**
زوال ابرقدرتی آمریکا و جستوجوی نقش جدید/سید محمدعماد اعرابی
زمانی که کاندولیزا رایس وزیر خارجه دولت بوش (پسر) از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان ذوقزده شد و آن را «درد زایمان خاورمیانه بزرگ» نامید شاید تصورش را هم نمیکرد که روزی از شرق افغانستان در آسیای مرکزی تا غربیترین نقطه آسیا در سواحل مدیترانه به نمایشگاهی زنده از ناکامیهای آمریکا تبدیل شود.
خروج آمریکا از افغانستان بیشک شکستی تاریخی برای نظام حکمرانی ایالات متحده است. این خروج، تصمیمی از سر اختیار نبود؛ آنگونه که هنری کسینجر نیز در هفتهنامه اکونومیست نوشت: «واشنگتن خود را در شرایطی دید که مجبور به عقبنشینی از افغانستان شد.»، اما این «اجبار» تنها محدود به «افغانستان» نیست. بهنظر میرسد جمله کسینجر را باید اینگونه تکمیل کرد: واشنگتن خود را در شرایطی میبیند که مجبور به تغییر نقش سنتی خود در غرب آسیا و یا حتی در جهان است. اصلیترین عامل این «اجبار» را باید جایی در میان معضلات اقتصادی و اجتماعی درون آمریکا جستوجو کرد. فوریه ۲۰۱۷ وقتی فدریکا موگرینی مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا از سفر خود به آمریکا بازگشت؛ در گفتگو با روزنامه «دیولت» آلمان اوضاع داخلی آمریکا را اینگونه توصیف کرد: «تاکنون آمریکا را اینچنین دوقطبی و پراکنده و درگیر مناقشات ندیده بودم. کشوری که بهدنبال ایفای نقش رهبر دنیا است، باید از لحاظ داخلی قدرتمند، دارای اعتماد به نفس و منسجم باشد.» اوضاع در هم پیچیده ایالات متحده از نظر خانم موگرینی یک پیام ساده داشت؛ چنین کشوری حتی اگر بخواهد هم دیگر نمیتواند نقش رهبر دنیا را ایفا کند.
چند سال بعد، مشابه همین عبارت را با بیانی صریحتر، هایکو ماس وزیر خارجه آلمان به روزنامه «بونر گنرال انسایگر» گفت:
«ایالات متحده آمریکا دیگر نمیخواهد نقش پلیس جهانی را که زمانی برای خود قائل بود در مقیاس گذشته ایفا کند.» آمریکا اگر چنین چیزی را هم بخواهد دیگر مانند گذشته قدرت اجماعسازی بینالمللی و حتی همراه کردن نزدیکترین متحدانش را هم ندارد. باربارا اسلاوین، کارشناس اندیشکده شورای آتلانتیک در مقالهاش برای تارنمای این اندیشکده به همین نکته اشاره دارد: «احتیاجی نیست مدرک دکتری روابط بینالملل داشته باشید تا بفهمید وقتی آمریکا تصمیم میگیرد، دیگر کسی از ما پیروی نمیکند!»
وضعیت شکننده اقتصادی آمریکا که بیش از هر چیز خود را در بدهی ۲۸ تریلیون دلاری و کسری بودجه بیش از ۴ تریلیون دلاری این کشور نشان میدهد و تغییرات جمعیتی و گسست اجتماعی که در اعتراضات ضدنژادپرستی و رقابتهای انتخاباتی ۲۰۲۰ به وضوح قابل مشاهده بود، چارهای جز ترک سودای رهبری جهان برای دولتمردان آمریکا باقی نگذاشته است. شاید به همین علت بود که رئیسجمهور آمریکا برای اقناع افکار عمومی کشورش در ماجرای خروج از افغانستان ترجیح داد به هزینههای اقتصادی و اجتماعی آن بپردازد. او گفت: «روزانه ۳۰۰ میلیون دلار هزینه جنگ در افغانستان میشد و بهطور متوسط روزانه ۱۸ کهنهسرباز آمریکایی اقدام به خودکشی میکنند.»، اما ترک سودای رهبری جهان لزوما به معنی پایان ماجراجوییهای فرامنطقهای آمریکا نیست اگرچه میتواند گام نخست آن باشد.
ویلیام برنز رئیس آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) معتقد است اوباما جهانی را به ارث برد که رهبری آمریکا در آن رو به پایان بود؛ اگرچه برتری و نفوذ آمریکا در مسیر زوال قرار داشت، اما باید از سالهای پایانی قدرت آمریکا برای قالبریزی نظم بینالمللی نوینی استفاده کرد. حوادث این روزهای منطقه غرب آسیا را شاید بتوان در این قالب نیز بررسی کرد. خروج ناگزیر و مفتضحانه آمریکا از افغانستان با به قدرت رسیدن طالبان و یا جنگ داخلی بیپایان، میتواند قسمتی از همین نظم نوین باشد. در عراق، اگرچه طبق قانون مصوب مجلس این کشور، آمریکا موظف به خروج نیروهایش از عراق شده، اما با کشدار شدن عمر دولت انتقالی عراق از شش ماه به دوسال، بهنظر میرسد آمریکا در تدارک حفظ جایگاه خود در این کشور است. در همین زمینه «نیویورکتایمز» به نقل از مقامات پنتاگون و دولت بایدن نوشت: «آمریکا شمار اندکی از ۲۵۰۰ نظامی مستقر در عراق را خارج خواهد کرد و نقش باقیمانده نیروها را بازتعریف خواهد کرد.»
برنامهریزی برای انتقال پایگاه «عینالاسد» به اردن و «الحریر» به کویت نشانه دیگری از تدارک برای ادامه حضور نیروهای آمریکایی در منطقه حتی در صورت خروج کامل از عراق است. انتقال پایگاه آمریکا در «السیلیه» قطر به اردن نیز گمانهزنیها برای آغاز دور تازهای از ناامنی در منطقه با حمایت آمریکا را جدیتر کرد. همچنین فعالتر شدن پایگاه «العند» در یمن و انتقال بخشی از نیروهای مستقر در افغانستان به این پایگاه، در کنار اخبار غیررسمی از قصد آمریکا برای تغییر ولیعهد رژیم سعودی نیز میتواند مختصات دیگری از سیاست جدید آمریکا پس از شکست رویکرد قدیمی این کشور در منطقه غرب آسیا باشد. سیاستی که قصد دارد با کاهش هزینههای آمریکا و درگیری مستقیم آن در منطقه، همچنان به حفظ منافع این کشور بپردازد. بهنظر میرسد آمریکا بیش از آنکه بهدنبال خروج از منطقه باشد در حال تغییر آرایش در منطقه غرب آسیاست. شاید هنوز زمان خروج کامل آمریکا از منطقه فرا نرسیده باشد، اما گام نخست برای آن برداشته شده و آمریکا پس از سالها مجبور به دستکشیدن از نقش سنتی خود در منطقه غرب آسیا و حتی جهان شده است.
**************
روزنامه وطن امروز**
فرار ترامپی بایدن از افغانستان/مهدی گرگانی
هر چه بیشتر میگذرد فضاحت خروج فاجعهبار آمریکا از افغانستان پس از ۲۰ سال اشغال نظامی این کشور، بیشتر آشکار و هویدا میشود.
«جو بایدن» رئیسجمهور آمریکا با این وعده در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ پیروز شد که به تصمیمات خلقالساعه که در ۴ سال ریاست جمهوری «دونالد ترامپ»، ایالاتمتحده را با چالشهای فراوانی مواجه کرده بود پایان دهد. تصمیمات آنی و بدون مشورت ترامپ نهتنها محافل سیاسی داخلی آمریکا مثل کنگره و نمایندگان آمریکایی را دچار سردرگمی و تشویش کرده بود، بلکه متحدان اصلی واشنگتن در ناتو و اتحادیه اروپایی را نیز با مشکلات و چالشهای فراوانی روبهرو کرده بود تا جایی که سال ۲۰۲۰ آمریکا و اروپا تا مرز تقابل و دشمنی در بسیاری از پروندههای فیمابین پیش رفتند. ایالاتمتحده آمریکا برخلاف نظر شرکای اروپایی خود از توافقنامه آب و هوایی پاریس و توافق هستهای ایران خارج شد، به صورت ناگهانی تعرفههای جدیدی را بر فولاد و آلومینیوم اروپا وضع کرد، بر اروپاییها به دلیل سهم پایین آنها در پرداخت هزینههای ناتو تاخت و با سیاستهایش سازمان تجارت جهانی را تضعیف کرد.
حالا جو بایدن در نخستین چالش مهم سیاست خارجی خود نشان داد چقدر شبیه ترامپ است. برنامهریزی فاجعهبار دولت آمریکا در مدیریت خروج از افغانستان و آشفتگی و هرجومرج در فرودگاه کابل، حملات انتحاری در فرودگاه و تیراندازی نظامیان آمریکایی به سمت مردم افغانستان که مستأصل و درمانده به فرودگاه پناه آورده بودند، نشان داد بهرغم تصمیم چندماهه واشنگتن برای خروج، این کشور هیچ برنامه مشخصی در این زمینه نداشت. جو بایدن اعلام کرده بود تا ۳۱ آگوست از افغانستان خارج میشود، اما بعد اعلام کرد ممکن است این تاریخ تمدید شود. با این حال مخالفت طالبان با تمدید مهلت خروج و ضعف آمریکا، باعث شد در همان تاریخ آمریکا رسما پایان عملیات خروج و پایان اشغال افغانستان را اعلام کند.
بسیاری از متحدان آمریکا به صورت صریح و آشکار از تصمیمات بایدن درباره افغانستان و عدم مشورت واشنگتن با شرکای خود در این زمینه انتقاد کردند و خروج آمریکا از افغانستان را فرار بایدن و رها کردن نیروهای سیاسی مورد حمایت ایالاتمتحده در افغانستان خواندند. «بن والاس» وزیر دفاع انگلیس تصمیمات بایدن را به باد انتقاد گرفت و گفت: آمریکا دیگر یک ابرقدرت نیست، چون حاضر نبود وضعیت ناخوشایند در افغانستان را تحمل کند و دوام بیاورد. «جوزپ بورل» مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی نیز اظهارات بایدن درباره هدف از حمله به افغانستان را نادرست خواند و تاکید کرد: این درست است که نخستین هدف ایالاتمتحده در افغانستان مبارزه با القاعده و عاملان حملات ۱۱ سپتامبر بود، اما بتدریج استراتژی آمریکا در جهت جاهطلبی جمعی به سمت ایجاد یک دولت/ ملت مدرن در افغانستان تغییر پیدا کرد که ناکام ماند.
«تام تانگنهات» رئیس کمیته خارجی پارلمان انگلیس هم بحران فعلی افغانستان را نتیجه اشتباهات هر ۳ رئیسجمهور قبلی آمریکا دانست و گفت: صادقانه باید بگوییم خروج در این مقطع زمانی نتیجه یک سوءقضاوت و اشتباه محاسباتی از سوی جو بایدن بود.
اما علت اصلی سراسیمگی و فرار آمریکا از افغانستان که آمریکا و متحدانش اشارهای به آن نمیکنند چه بود؟ اشتباهات محاسباتی و تصمیمات خلقالساعه آمریکا برای خروج از افغانستان همگی معلول افول قدرت و نفوذ آمریکا در نظام بینالملل است. در واقع تصمیم ترامپ و بایدن برای خروج از افغانستان و دومینوی اشتباهات پس از آن، ناشی از سقوط امپراتوری آمریکا و کاهش اعتبار این کشور در عرصه بینالمللی و عدم تابآوری اقتصادی و نظامیاش در مواجهه با چالشهای روزافزون جدید در جهان است. یک تحلیلگر شبکه المیادین در این باره گفته، همه میگویند خروج آمریکا از افغانستان نخستین نشانه پایان امپراتوری آمریکاست، اما به نظر من نخستین نشانه آن حمله موشکی ایران به پایگاه عینالاسد و عدم توان آمریکا برای پاسخگویی به آن بود. در واقع خروج آمریکا از افغانستان را باید پایان امپراتوری آمریکا در نظام بینالملل خواند نه نشانهای از آغاز زوال آن.
سردار قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در حوزه افغانستان نیز تخصص بالایی دارد، تحلیل دقیق و درستی از تحولات اخیر در افغانستان ارائه کرد. وی دیروز به نمایندگان مجلس گفت: امپراتوری آمریکا امروز به یک شیر بییال و دمی تبدیل شده که دندانهایش ریخته و پس از ۲۰ سال مفتضحانه افغانستان را ترک کرده و به دنبال «دادن آدرس غلط به افکار عمومی» است. اشاره سردار قاآنی به تضعیف قدرت آمریکا در منطقه و کاهش اعتبار آمریکا حتی در میان نزدیکترین متحدان این کشور و تلاش برای سرپوش گذاشتن بر آن است.
ناامیدی کشورهای اروپایی از قدرت رهبری آمریکا، اتحادیه اروپایی را به این فکر انداخته که جدا از ناتو و اتحاد فراآتلانتیک، یک «نیروی واکنش سریع نظامی» مجزا ایجاد کند. مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی با اشاره تلویحی به تضعیف قدرت آمریکا در جهان گفته بروکسل باید «خودمختاری راهبردی» نظامی خود را تقویت کرده و وابستگیاش به ایالاتمتحده را در این زمینه کاهش دهد.
********************
روزنامه خراسان**
چالشهای وین و تئوری دست برتر/دکتر حامد رحیم پور
رئیس جمهور به تازگی در تبیین مواضع خود درباره مذاکرات هستهای با تاکید بر این که فشار آوردن به ایران هیچ گاه جواب نداده و غربیها بارها این را تجربه کردهاند، «گفتگو همراه با فشار و تهدید» را غیرقابل پذیرش دانست. رئیسی با بیان این نکته که مذاکره و گفتگو یک ابزار دیپلماسی است، خاطر نشان کرد: «اما غرب و آمریکا به دنبال گفتگو همراه با فشار هستند؛ در حالی که محور گفتگوهای دولت ایران، حفظ منافع ملت ایران و رفع کامل تحریم هاست که یک قدم هم از آن عقب نشینی نخواهد کرد». پیشتر نیز امیرعبداللهیان وزیر خارجه کشورمان به صراحت اظهار کرده بود که ایران به سه ماه وقت برای انتخاب تیم احیای برجام نیاز دارد. سخنان فوق به وضوح نشان میدهد که ایران قصد دارد دستاوردهای هستهای خود را طی ۹۰ روز آینده به حداکثر برساند تا با چنتهای پُر و اندوختهای قابل اتکا به مصاف دیپلماتیک با آمریکا برود. نشریه آمریکایی بلومبرگ چند روز قبل در گزارشی با اشاره به دست برتر ایران در شرایط فعلی نوشت: «سه سال پس از اجرای سیاست «فشار حداکثری» توسط ترامپ، ایران اورانیوم را تا سطحی نزدیک به خلوص تسلیحاتی، غنی سازی کرده و همزمان هم اقتصادش به کمک پکن و مسکو، نشانههایی از ثبات را بروز میدهد هرچند صادرات حیاتی نفت، همچنان زیر تحریمهای سنگین قرار دارد. دیپلماتها و تحلیل گران بر این باورند که این تحولات، فضایی را برای دولت تازه ایران فراهم میآورد تا فهرست امتیازات درخواستی اش از واشنگتن برای بازگشت به برجام را طولانیتر کند.» در واقع تهران تلاش دارد راهبرد مذاکره با غربیها را تغییر دهدتا مذاکرات وین به زنجیرهای فرسایشی و بدون نتیجه تبدیل نشود. از دیگر تفاوتهای تیم جدید ایرانی این است که دیگر عجلهای در رسیدن به توافق برای مصارف احتمالی انتخاباتی ندارد. عجلهای که به گمان برخی باعث شد اسلحه آمریکا برای فشار بر ایران مسلحتر شود و آمریکاییها آن را برای کنترل رفتار ایران به کار ببرند. به هر روی، پرونده هستهای یکی از اولویتهای اصلی و شاید اولین موضوع برجسته در حوزه سیاست خارجی است که دولت سیزدهم با آن مواجه خواهد بود. فارغ از کیفیت تداوم توافق هستهای، این توافق واقعیتی است که داشتن راهبرد مناسب در قبال آن، هم اکنون و در سالهای آینده از اهمیت بسیاری برخوردار است. حالا نیز با تثبیت کابینه دولت سیزدهم، ناظران در انتظار اعلام زمان آغاز مجدد مذاکرات معطوف به برجام هستند، اما به نظر میرسد تقدم و تأخر بازگشت ایران و آمریکا به تعهداتشان به دلیل بدعهدیهای آمریکا و اروپا و بیاعتمادی ایران، یکی از مسائلی است که مورد چالش دو طرف خواهد بود. آمریکا هیچ فرمول واقعی برای راستی آزمایی اجرای تعهداتش را هم نپذیرفته و روی یک زمان بندی غیر منطقی اصرار دارد که در نتیجه آن ایران کل برنامه هستهای خود را تعطیل میکند بی آن که کمترین تضمینی در اختیار داشته باشد که آمریکا واقعا و عملا تحریمها را برخواهد داشت. این که بر چه بازه زمانی برای این تقدم و تأخر توافق شود، از مهمترین محورهای مذاکرات است. افزون بر این، هم ایران و هم آمریکا به متن برجام انتقاداتی دارند. با این حال ایران خواستار پایبندی به این متن است، ولی آمریکا در مواردی مانند غروبهای برجامی، مطالبات زیادهخواهانهای را مطرح کرده که اگر تصمیم به تغییر متن باشد، ایران نیز در مواردی مانند مکانیسم ماشه، متقابلاً خواستار تغییراتی است و این میتواند مذاکرات را وارد فاز طولانیتری کند. یک مسئله مهم دیگر، زیادهخواهی آمریکا در تعمیم این مذاکرات به گفتگو درباره اختلافات منطقهای است. مسئلهای که ایران به عنوان پیوست بازگشت به برجام هرگز نخواهد پذیرفت و در این باره ملاحظات جدی دارد. همچنین حتی با وجود رفع تحریمهای ثانویه هستهای، برخی تحریمهای اولیه در کنار مواردی مانند کاتسا که مادر تحریم هاست و همچنین تحریمهای ثانویه غیرهستهای، همچنان انتفاع اقتصادی ایران را تحت تاثیر قرار خواهد داد. درباره تضمین خارج نشدن مجدد نیز آمریکا حاضر به واگذاری هیچ تضمین معتبر یا حتی نوشتن یک جمله با ارزش در متن توافق نیست. مسئلهای که تیم مذاکراتی ایران باید با هوشمندی آن را رصد و اهمیت آن برای ایران را به تمامی طرفهای مذاکرات گوشزد کند. در آخر این که جو بایدن از زمان حضور در کاخ سفید تمام توان خود در سیاست خارجی را بر ائتلاف سازی و احیای چند جانبه گرایی برای مقابله با آن چیزی گذاشته است که حاکمان کاخ سفید تهدید روسیه، چین و ایران میخوانند. در واقع، دولت بایدن در حوزه استراتژیک، با وجود نکوهش فشار حداکثری ترامپ، تاکنون حاضر نشده است سازوکار فشار بر ایران را تغییر دهد یا دچار ضعف کند و صرفا با تحرکات تاکتیکی میخواهد ضمن حفظ این راهبرد، ایران را به پای میز مذاکرهای بکشاند که ازقبل ائتلاف همپیمانان خود را برای نشستن در آن سوی میز تدارک دیده است. تیم جدید ایرانی باید هوشیار باشد و رصد کند که صحنه آرایی آمریکا و تروئیکای اروپایی، نشان دهنده ارادهای برای تغییر مسیر و عمل به تعهدات است یا نه. همان طور که حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه ایران در گفت وگوی اخیر تلفنی با وزیران فرانسه، آلمان و اتریش تاکید کرد: «ایران سهم اساسی خود برای حفظ برجام را با صبر راهبردی مقابل خروج آمریکا و بیعملی طرف اروپایی نشان داده است و اکنون وقت طرفهای دیگر برجامی است که همراهی لازم را کرده و به صورت واقعی و عملی تعهدهای خودشان را اجرا کنند.»
********************
روزنامه ایران**
چرا سیاستهای اقتصادی پیشرو نیستند؟/آلبرت بغزیان*
در پاسخ به این پرسش که چرا سیاستهای اقتصادی کشور دهههاست مسیر رو به پیشرفتی ندارد میتوان به روابط بینالمللی کشور با خارج از جمله امریکا- که سیاستهای تحریمی را اعمال کرد- اشاره داشت که مشکلات و معضلات تحریم تأثیر بسزایی در این نابسامانی و درجا زدن اقتصاد ایران دارد، چرا که ما انواع تحریمها را به واسطه این جریان تجربه کردهایم و تأثیرات خودش را گذاشته و تا به امروز هم شاهد عواقب آن بر اقتصاد هستیم. حتی روز به روز هم تحریمها سنگینتر شده و بلوکه شدن داراییهای ایران را به همراه داشت و هنوز هم کماکان بلوکه است. بحث تحریمهای جدید فروش نفت و ممنوعیتها هم در ارتباط با این سؤال مطرح و مهم است. از طرف دیگر جمعیت ما هم رو به افزایش است و امکانات و نیازها و درخواستهای مردم هم وجود داشته است. اگر تولید ناخالص داخلی رشد نداشته باشد و جمعیت سه برابرشود بدین معناست که باید ۳۰۰ درصد تولید افزایش یابد تا بتوان پاسخگوی نیاز و حفظ وضع موجود بود. همه این موارد تا حدود بالایی به نتایج مذاکرات برمیگردد و این موضوع یکی از مواردی است که میتواند راهگشا باشد.
همچنین میتوان به بحث داخلی هم در ارتباط با این موضوع پرداخت چرا که مشکلات اقتصادی کشور در طول ۴ دهه گذشته به مشکلات داخلی خود ما برمیگردد. اینکه بانکهای ما تمکین نمیکنند و بانک مرکزی ما سیاست ارزی ندارد و دولت دست در جیب مردم میکند و از بورس و جاهای دیگر به نفع خود بهره میبرد یا احتکار دانههای روغنی و وسایل دامی و عدم هماهنگی بانک مرکزی با گمرک کشور، وجود رانت در شبکه توزیع کشور همگی چالشهای موجود است. پس یکی از مشکلات ما بحث برجام و دشمنی امریکا با ماست و دومی مشکلات داخلی خودمان است. در داخل هم اصلاحطلب، اصولگرا و... وجود دارد که همه اینها در دولت سهم میخواهند از جمله امکانات و بودجه. اوایل مسائل ما بیشتر بلوکه شدن منابع بود، بعد به این تبدیل شد که در داخل هم داد و ستدهایی وجود دارد که نمیتوانیم آن را جمع کنیم. به همه اینها اضافه کنید که اخلاق حرفهای هم بسیار کمرنگ شده است.
*استاد اقتصاد دانشگاه تهران
********************
روزنامه شرق**
موانع بوروکراتیک شادزیستن/حمزه نوذری*
در یادداشت قبلی (یادداشت «مسائل جامعه ساختاری است؟» در تاریخ ۱۳ مرداد منتشر شده بود) اشاره شد که ساختار معیوب بوروکراسی در ایران چالشها و مسائل زیادی برای جامعه ایجاد میکند که آثار آن تا سالها باقی میماند و راهحل غلبه بر آن خرد کارشناسی همراه با رجوع به جامعه مدنی است. ساختار اداری درد و رنج زیادی برای شهروندان ایجاد میکند و عملا گرهگشا نیست. بهعنوان مثال، ساختار بوروکراسی موانع و مشکلات زیادی سر راه شادی و نشاط گروههای مختلف جامعه ایجاد کرده است. علاوهبراین، ساختار بودجه و مدیریتی به گونهای است که هزینه و بودجهای برای شادی جامعه اختصاص نمیدهد بلکه برعکس برای ایجاد موانع هزینه میکند. ساختار اداری که زمینه و شرایط شادزیستن مردم را ایجاد نمیکند، ناچار است چندین برابر هزینه درمان کند. ساختار اجرائی کشور به گونهای سازماندهی شده که بخش بزرگی از منابع و بودجه کشور به جای فراهمکردن ابزار و وسایل شادی صرف پزشکیشدن جامعه شده است. حتی قبل از شیوع ویروس کووید ۱۹ بیمارستانها، درمانگاهها و مطب پزشکان مملو از شهروندانی بود که گرفتار بیماری بودند. اکثر دولتها بخش زیادی از بودجه را صرف رفاه بهویژه سلامت و بهداشت میکنند، اما سلامت هر جامعه تا حدی به شادزیستن مربوط است. درحالیکه در ایران سلامت و بهداشت با درمان یکی پنداشته میشود و رابطه شادی و سلامت مغفول مانده است. برای کاهش هزینههای درمان و رفاه قبل از هر چیز لازم است برای شادزیستن گروههای مختلف اجتماعی جامعه مانند کودکان، نوجوانان، زنان و... زیرساختهای لازم را فراهم کرد. بخشی از شادزیستن به توسعه اقتصادی مربوط است، ولی بیشتر آن به آزادیهای اجتماعی در چارچوب قانون وابسته است. در کشورهای پیشرفته تلاش بر این است که موانع برای شادزیستن برطرف شود، اما در کشور ما اغلب لوازم و امکانات شادزیستن در اختیار گروهها و سازمانهای خاصی است و نابرابری زیادی در این زمینه وجود دارد. چنین رویکردی پیامدهایی دارد ازجمله: سرازیرشدن ثروت هنگفت به سوی مافیای پزشکی. بیمارستانها و مطب پزشکان مملو از بیمار هستند و کیفیت ارائه خدمات در حد پایینی قرار دارد؛ به عنوان مثال، زمانی که پزشک برای مشاوره و درمان هر بیمار میگذارد، کمتر از استانداردهای لازم است. در این میان پزشکی شغل بسیار پردرآمدی است که همه نخبگان جامعه به سوی مشاغل پزشکی جذب میشوند. پزشکی فربه شده و مهندسی، علوم پایه و علوم انسانی نحیفتر میشوند. هرچه ابزار و وسایل شادی بیشتر فراهم کنیم، جامعهای بهتر برای زندگیکردن و معنویت خواهیم داشت. دولتها باید به این مسئله بیندیشند که چگونه میتوان شادی و نشاط شهروندان را افزایش داد. ثبات اقتصادی لازم است، اما کافی نیست. نابرابری در برخورداری از امکانات و لوازم شادزیستن را باید تدبیر کرد. در این میان کتابهای عامهپسندی که شادی را به ذهنیت و خود افراد ارجاع میدهند، در حد بسیار زیادی منتشر میشود که تکنیکهای ذهنی شادزیستن را آموزش میدهند که عملا به بیراهه رفتن است. درحالیکه عینیت شادزیستن فراموش شده است. در نبود امکانات و فضای شادزیستن و حمایت قانونی از آن میزان بیماری، افسردگی و خشونت افزایش پیدا میکند و دولتها مجبور میشوند بودجه هنگفتی برای درمان و مبارزه با آسیبهای اجتماعی اختصاص دهند. درحالیکه با هزینه بهمراتب کمتر میتوان جامعهای شادتر ایجاد کرد.
یکی از بزرگترین موانع برای شادزیستن صداوسیماست. این سازمان عریض و طویل بودجه زیادی صرف برنامههای فاقد محتوا و بیارزش میکند و سلبریتیها را با هزینه گزاف برای ایجاد برنامههای سرگرمی تقلیدی و آبکی به خدمت میگیرد که کاری عبث و بیهوده است. این سازمان هر گونه برنامههای شادی که توسط جامعه مدنی اجرا میشود، به نقد و پرسش میگیرد و آن را مخالف ارزشهای جامعه میداند. سانسور بزرگترین ابزار صداوسیما برای جلوگیری از شادی و نشاط است. ساختار مدیریتی صداوسیما به گونهای است که برنامههای آن در خدمت گروه کوچکی از جامعه است.
*جامعهشناس و استاد دانشگاه
************************************************