روزنامه کیهان**
جعبه سیاه آمریکا در افغانستان/سعدالله زارعی
تحولات در افغانستان، توجهات را به طور خاص به خود معطوف کرده است. آمریکاییها تلاش میکنند تا مخاطبان خلأیی را که پس از خروج نظامیان این کشور احساس کرده و هر چیز ناخواستنی که در این سرزمین روی میدهد را به این خلأ نسبت دهند تا به نوعی حضور اشغالگرانه و بیمنطق و پرخسارت آنان در ۲۰ سال گذشته، موجه دیده شود و حال آنکه موارد ناخواستنی و مکروهی که هماینک در این سرزمین مشاهده میکنیم دو درصد حوادث ناخواستنی و مکروه دوران حضور غرب در اینجا نیست. از آن طرف عدهای انذار میدهند که کمی صبر کنید تا تحولات افغانستان روی فاجعهبار خود را نشان دهد آنگاه خواهید دید آنچه را فرصت میپندارید سرابی بیش نیست و به زودی تهدیدات داخلی افغانستان به تهدیدات منطقهای و بینالمللی تبدیل میشوند. البته در این بین تحلیلهای دیگری هم وجود دارند. درخصوص این مسائل گفتنیهایی است:
۱- طالبان مدل حکومتی خاصی را مطرح کرده است و همه اعضا و هواداران آن نیز از این مدل حکومتی حمایت میکنند. آیا طالبان توان فیزیکی تحقق مدل مدنظر خود یعنی «امارت اسلامی افغانستان» را دارد؟ طالبان فعلاً نیروی معارض قدرتمندی در داخل این کشور ندارد تا با ملاحظه آن از مدل حکومتی خویش دست بکشد. در اینجا سؤال این است که پس چرا تاکنون و علیرغم گذشت بیش از یک ماه از فرار اشرف غنی - در ۲۴ مرداد - و تصرف کابل توسط طالبان، حکومت مدنظر آن یعنی «امارت اسلامی» رسماً اعلام نشده و دولت هم ذیل عنوان «دولت افغانستان» خود را معرفی کرده، پاسخ به این سؤال بسیار مهم است. طالبان به احتمال زیاد درپی آن است که در آینده نه چندان دور مدل حکومتی خود را علنی و اجرایی کند، اما بالاخره این تأخیر معنای خاصی میدهد و میتواند بیانگر نوعی از روانشناسی طالبان باشد و در موضوعات مختلف تکرار شود.
طرح طالبان البته دارای نواقص محتوایی فراوانی است و بین اضلاع طالبان نیز بر سر روش حکومت اختلافاتی وجود دارد. از این روی طالبان با کاستیهای فراوانی در طرح و برنامه حکومت مورد نظر خود روبروست.
از سوی دیگر طالبان در این صحنه با موانع بیرونی و واقعی هم مواجه است و این دو او را به مماشات و عدم تعجیل وادار کرده است. طالبان میداند که «امارت اسلامی» بدون کسب حداقلی از توافقات منطقهای و بینالمللی با دشواریهای زیادی مواجه خواهد بود و حتی ممکن است آغاز شکلگیری یک جریان قوی داخلی علیه آن باشد. از منظر طالبان، به رسمیت شناخته شدن در عرصه بینالمللی، نیازمند شروع آن در محیط منطقهای و بینالمللی نزدیکتر و در فضایی دوستانهتر است. به نظر میرسد طالبان به دنبال شکل گرفتن یک جبهه منطقهای- بینالمللی است تا بتواند از طریق آن به سمت دریافت مشروعیت بینالمللی حرکت کند. این جبهه منطقهای و بینالمللی نمیتواند آمریکا، انگلیس، فرانسه و عربستان باشد چرا که در فضای فعلی مراجعه و اتکاء به آنان سبب ریزش مشروعیت داخلی و سست شدن ارکان حکومتی میگردد.
طالبان معتقد است نمیتواند به جبههای اعتماد کند که آمریکا عضو مؤثر آن باشد چرا که این جبهه اساساً به شکلگیری دولتی فعال در کابل اعتقادی ندارد. از نظر طالبان، آمریکا بیشترین انگیزه را برای به زانو درآمدن دولت جدید افغانستان دارد چرا که میخواهد بگوید بدون حمایت من امکان شکلگیری دولت قوی وجود ندارد. از سوی دیگر در فضای منطقهای، حکومت پاکستان معتقد است شکلگیری یک حکومت پشتونی در کابل سبب تحریک پشتونهای طالب پاکستان- که گاهی عدد آنان را تا ۴۰ میلیون نفر هم ذکر کردهاند- میشود و این در حالی است که تحریک پشتونهای پاکستان سیاست قطعی طالبان تا رسیدن به مقصود یعنی الحاق مناطق قبایلی شمال پاکستان به افغانستان میباشد. پس کاملاً واضح است که حتی اگر پاکستان به ظاهر و با تأکید بگوید من حکومت طالبان را میپذیرم، بلادرنگ در جهت تخریب آن تلاش خواهد کرد. در این میان جبهه دیگری وجود دارد که قدرت آن فزونتر از جبههای با محوریت آمریکا است؛ ایران، چین، هند، روسیه، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان.
طالبان مایل است اولاً این جبهه شمالی شکل واقعی به خود بگیرد و به راهبرد واحد در مورد افغانستان برسد تا بعد وارد مذاکره با آن شود. از نظر این گروه فرم و شکل و کارکرد دولت طالبان از جمله موضوعاتی هستند که بدون جلب نظر این جبهه به جایی نمیرسد و دولت طالبان را مستعجل خواهد کرد. شاید به همین علت است که با تأنی حرکت میکند و در شکلدهی به امور تعجیلی ندارد و یا از آمادگی لازم برخوردار نیست!
۲- در صحنه تحولات افغانستان، ایران یک قدرت ویژه در این منطقه است. چرا که اولاً در بین کشورهای همسایه افغانستان، تنها کشوری است که از اقتدار مثالزدنی برخوردار است و چهل و چند سال در مقابل انواع توطئههای جهان استکبار با موفقیت ایستاده است و ...
گفتنی است در طول دو دهه گذشته، طالبان برای جلب نظر ایران به فراخوان حضرت امام خمینی مبنی بر حرکت مسلمانها به سمت تشکیل حکومتهای مستقل از قدرتهای سلطهطلب خارجی و نیز مقابله با مفسدین داخلی استناد کرده است.
از نظر طالبان، ایران یکسری منافع و مصالح ملی مشروع در رابطه با افغانستان دارد؛ مثل امنیت مرزها، مقابله با تبدیل خاک افغانستان به تهدید علیه آن، امنیت و آرامش پیروان همه مذاهب از جمله شیعیان افغانستانی و توسعه روابط اقتصادی و بهخصوص همکاری افغانستان در زمینه آب هیرمند. حکومت افغانستان اعلام کرده اینها را حق مشروع جمهوری اسلامی میداند و مطالبه آنها از حکومت کابل را مشروع میداند و ملزم به رعایت آن است.
۳- در بحث طالبان و آمریکا این نکته را نباید از نظر دور داشت که میان طالبان و آمریکا جوی خون جاری شده است. طالبان میگوید دستکم ۶۰ هزار نفر از نیروهای آنان به دست آمریکا کشته شده و دهها هزار نفر هم مجروح گردیدهاند. متقابلاً آمریکاییها میگویند دستکم سه هزار نفر از اعضای پنتاگون در مواجهه با چریکهای طالبان جان خود را از دست دادهاند و دستکم به ۶۰۰۰ نظامی آمریکایی در افغانستان آسیب جسمی وارد شده و مجروح گردیدهاند. این موضوع به این سادگی رفع شدنی نیست. نمیخواهیم بگوییم این یک حرف قطعی است، ولی با توجه به آنچه در روانشناسی آمریکاییها و در روانشناسی طالبها قابل مشاهده و اطمینانآور است، خط خون میان این دو باقی میماند و به احتمال زیاد کار خود را میکند.
بعضی نمیخواهند باور کنند که آمریکا در سال ۲۰۰۷ یعنی حدود شش سال پس از اشغال این کشور به بنبست رسید و به فکر خروج فرو رفت و زمانی که در سال ۱۳۹۷ برنامه مذاکره با طالبان را شروع کرد و طی حدود ۳ سال به نتیجه رساند، واقعاً به بنبست رسیده بود و زمانی که خروج نظامی از افغانستان را شروع کرد، واقعاً قادر به ماندن در این کشور نبود نه اینکه برای رسیدن به وضعیت بهتر برنامهریزی کرده و کار را براساس منافع ملی خود تنظیم کرده است.
برخلاف آنچه مشهور است، نه منطقه غرب آسیا اهمیت استراتژیک، مادی و معنوی خود را در دهههای اخیر از دست داده است و نه جایگزین دیگری برای این منطقه وجود دارد. منطقه شرق آسیا نمیتواند آنطور که طی چهار- پنج دهه گذشته شاهد بودهایم، منطقه انحصاری آمریکا باشد تا این توجیه آمریکاییها که میگویند سیاست نگاه به شرق سبب تعدیل نیروها و امکانات ما در غرب آسیا میشود، پذیرفتنی باشد. برخلاف آنچه بعضیها مدعی شدهاند، تحولات انقلابی و مقاومتی غرب آسیا نه تنها این منطقه غنی استراتژیک را به «زمین سوخته» - اصطلاح دولت روحانی برای منطقه- تبدیل نکرده بلکه باعث اقتدار کشورهای این منطقه و پیدایی یک رژیم بالنسبه مشترک امنیتی مردم پایه هم شده و این میتواند منطقه غرب آسیا را به یک عنصر درجه اول در نظام آینده جهان تبدیل کند.
از سوی دیگر بعضی برای سرپوش گذاشتن بر شکست آمریکا در افغانستان از Plan ۲ این کشور و توافق سری آن با طالبان حرف میزنند. ما نمیخواهیم بگوییم هیچ توافق محرمانهای در کار نیست، ولی نیاز به اطلاعات قطعی دارد. هر چند ما علیالاصول آن را رد نمیکنیم.
توافق سری بوده و یا نبوده الان در خود این کشور علیه اقدام آمریکا ولولهای برپا شده است چرا؟ آیا غیر از این است که پای قربانی شدن یک طرح ویژه راهبردی و نیز پای شکلگیری یک تهدید جدی برای آمریکا در میان است؟ پس سؤال اصلی این است که آمریکا از کدام تهدید و یا از قربانی شدن کدام طرح استراتژیک سخن میگوید؟ طرح استراتژیک بدون تردید همان «پروژه قرن جدید آمریکا»
(Project for a New American Century) و به اختصار PNAC است که از سال ۱۳۷۱ حدود ۷۰۰ نفر با محوریت پل ولفوویتز و مشارکت ویژه اسکو کرافت، ویلیام کریستول و رابرت کاگان روی آن کار کرده بودند و حوادث بعدی آمریکا در دهههای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ را رقم زدند.
اما آمریکا از کدام تهدید اصلی در پی خروج نگران است؟ بدون کمترین تردید از تهدید تقویتشدن چندباره ایران و شکلگیری یک قدرت فعال مقاومتی در شرق جمهوری اسلامی. اتصال کوهستانها و دشتها و رودهایی که هر کدام جعبه نگرانی آمریکا به حساب میآیند.
**************
روزنامه وطن امروز**
برنامه بایدن برای مقابله با چین متحدان اروپاییاش را به جان هم انداخت
آمریکا به فرانسه هم پشت کرد/ثمانه اکوان
ایالات متحده، انگلستان و استرالیا روز پنجشنبه اعلام کردند به توافقی تاریخی برای حفظ امنیت حوزه شرق آسیا دست یافتهاند و قرار است به صورت یک گروه کاملا هماهنگ با تهدیدات موجود در این منطقه مواجه شوند. این توافق، استرالیا را قادر میسازد برای نخستین بار با استفاده از تکنولوژی تهیه شده توسط ایالات متحده به زیردریاییهای هستهای دست پیدا کند. بر اساس گزارش رسانههای غربی، این توافق یکی از بزرگترین توافقها در زمینه تکنولوژیهای مدرن روز برای شراکت دفاعی در طول دهههای اخیر است. چین که به نظر میرسد تنها کشوری باشد که در تمرکز اصلی در این توافق قرار دارد، اعلام کرده است این توافق نشاندهنده «بیمسؤولیتی شدید کشورهای غربی» است. سخنگوی وزارت خارجه چین در این باره گفته است: «این توافق به صورت شدید و جدی صلح و ثبات منطقه را زیر سوال برده و رقابتهای تسلیحاتی را افزایش میدهد».
سفارت چین در واشنگتن نیز این ۳ کشور را به داشتن «ذهنیت جنگ سرد و همچنین تعصبات ایدئولوژیک» متهم کرده است.
این توافق در عین حال نهتنها به مقابله با چین پرداخته بلکه فرانسه را نیز در خط مقدم حملات لفظی به آمریکا قرار داده است. قرارداد آمریکا و انگلستان با استرالیا برای ارائه تکنولوژی زیردریاییهای هستهای به این کشور، توافق قبلی موجود بین استرالیا و فرانسه را که قرار بود منجر به تولید ۱۲ زیردریایی هستهای شود، زیر سوال برده و عملا آن را بیاثر میکند. ژان ایولودریان، وزیر خارجه فرانسه به رادیوی این کشور گفته است: «این کار واقعا از پشت خنجر زدن به فرانسه است».
اگر چه در توافقی که روز پنجشنبه اعلام شد اشاره مستقیمی به چین نشده است، اما رهبران این ۳ کشور که به صورت ویدئویی با یکدیگر گفتگو میکردند بیان کردند نگرانیهای امنیتی آنها در حوزه شرق آسیا بشدت افزایش پیدا کرده است. بن والاس، وزیر دفاع انگلستان در همین باره به بیبیسی گفته است: «چین بزرگترین بودجه دفاعی در طول تاریخ را سال گذشته هزینه کرد». او همچنین افزوده است: «چین در حال گسترش دادن نیروهای هوایی و دریایی خود در مقیاسی کاملا بزرگ است. این مساله مطمئنا بسیاری از متحدان ما در منطقه را تهدید میکند. شرکای ما در این مناطق میخواهند توان نظامی خود را حفظ کنند». بوریس جانسون نیز که انتقادات زیادی را از طرف همتای فرانسوی خود شاهد بوده است روز پنجشنبه در گفتوگویی بیان کرد روابط با فرانسه چنان یک صخره سخت پابرجاست.
تحلیلگران غربی در عین حال معتقدند توافق امنیتی بین ۳ کشور آمریکا، انگلستان و استرالیا بزرگترین توافق امنیتی دنیا بعد از جنگ دوم جهانی است، اگر چه مهمترین بخش این توافق رسیدن استرالیا به زیردریاییهای هستهای است، اما بخش جالب توجه دیگر این همکاری مشترک به تواناییهای سایبری ۳ کشور و همچنین سایر تکنولوژیهای روز میپردازد.
نکته جالب توجه در این میان این است که استرالیا در گذشته روابط بسیار خوبی با چین داشت و پکن بزرگترین شریک تجاری این کشور بوده است، اما در طول چند سال اخیر این شراکت روزبهروز کمتر شده و تنشهای سیاسی منجر به دور شدن ۲ کشور از هم شده است؛ تنشی که در حال حاضر این توافق را بشدت تهدید میکند، تنش بین فرانسه و آمریکا بر سر زیردریاییهای هستهای است. توافق استرالیا با آمریکا برای خرید سرویس زیردریاییهای هستهای این کشور باعث شده است توافق قبلی برای خرید ۱۲ زیردریایی هستهای از فرانسه به ارزش ۵۰ میلیارد دلار از بین رفته و دیگر اثری نداشته باشد. وزیر خارجه فرانسه در همین باره گفته است: «ما ارتباطات خود با استرالیا را براساس اعتماد پایهگذاری کرده بودیم، اما به این اعتماد خیانت شد».
اما سوال اصلی در این باره این است: چرا در شرایط فعلی آمریکا و انگلستان به این نتیجه رسیدهاند که استرالیا باید زیردریایی هستهای داشته باشد؟ این زیردریاییها در عین حال که سریعتر و مطمئنتر از زیردریاییهای معمولی هستند، میتوانند برای ماهها زیر آب بمانند و موشکهایی را شلیک کنند که برد بسیار بیشتری نسبت به سایر موشکهای زیردریاییهای قبلی دارد. مستقر کردن این زیردریاییها در استرالیا برای ایالات متحده در جهت حفظ اثرگذاریاش بر منطقه بشدت حیاتی است. آمریکا برای نخستینبار است که تکنولوژی زیردریاییهای خود را در طول ۵۰ سال گذشته در اختیار یک کشور دیگر قرار میدهد. تا قبل از این، این تکنولوژی تنها به بریتانیا داده شده بود. با این توافق استرالیا به هفتمین کشور دنیا تبدیل میشود که زیردریایی هستهای داشته و از آن استفاده میکند؛ تاکنون تنها ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، چین، هند و روسیه دارای چنین تکنولوژیای بودند.
استرالیا تاکید کرده است به دنبال دستیابی به سلاحهای هستهای نیست، اما در همین حال نیوزیلند اعلام کرده است این زیردریاییها حق حضور در آبهای این کشور را ندارند و به نظر میرسد نیوزیلند نیز از این اقدام آمریکا نگران شده است.
نکته مهمتر در این باره این است که کشورهای آمریکا و انگلستان برای فروش زیردریایی هستهای به استرالیا، از آژانس بینالمللی انرژی اتمی مجوز لازم را اخذ نکردهاند. مسؤولان مرتبط با این مساله در واشنگتن و لندن اعلام کردند بزودی مذاکرات خود را با آژانس در این باره آغاز خواهند کرد.
فرانسه، اما بهگونهای از آمریکا و دولت بایدن عصبانی است که اعلام کرده جشنی را که قرار بوده در سفارت این کشور در واشنگتن به مناسبت دویستوچهلمین سالگرد انقلاب آمریکا برگزار شود، لغو میکند. لودریان در گفتوگوی دیگری چنان با عصبانیت درباره این قرارداد صحبت کرده که نیویورکتایمز نوشته است: درجه عصبانیت فرانسه از این اقدام آمریکا را میتوان با میزان عصبانیت این کشور در سال ۲۰۰۳ از حمله واشنگتن به عراق مقایسه کرد. لودریان در این زمینه بایدن را با ترامپ مقایسه کرده و گفته است این اقدام را توهین به پاریس ارزیابی میکند. او همچنین تصریح کرده است توقع نداشته است بایدن به همان میزان که ترامپ غیرقابلپیشبینی بوده است، اقداماتی انجام دهد که آن را با متحدان اروپایی خود در میان نمیگذارد.
فرانسه پیش از این نیز از اینکه آمریکا درباره خروج نیروهایش از افغانستان «حتی یک تلفن» به مسؤولان فرانسوی نزده بود، بارها انتقاد کرده و بیان کرده بود دوره اقدامات یکجانبه در جهان گذشته است. در بیانیه فرانسه درباره این توافق نیز آمده است: «فرانسه تنها کشور اتحادیه اروپایی است که در منطقه ایندو- پاسیفیک حضور دارد و میلیونها شهروند و در حدود ۷ هزار پرسنل نظامی در این منطقه مستقر کرده است؛ با این حال درباره این توافق، هیچ مشورتی با پاریس نشد».
**************
روزنامه خراسان**
مزایای عضویت ایران در «شانگهای»/میرزا رضا توکلی
عضویت دایم کشورمان در سازمان همکاریهای شانگهای طی ۲۴ ساعت گذشته به تیتر یک رسانههای داخلی و خارجی تبدیل شده است. در این بین سوالی که به ذهن خطور میکند این است که این عضویت چه مزایا و منافعی را برای جمهوری اسلامی ایران و دیگر کشورهای عضو این سازمان در پی خواهد داشت و اساسا چرا این موضوع این قدر مهم شده است؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که جمهوری اسلامی ایران تا این جای کار و طی سالیان سال در برخورد با تروریسم و افراط گرایی کارنامه موفقی از خود نشان داده و حمایت قاطعانه کشورمان از دولتهای ملی در عراق و سوریه گواه آن است که تهران یکی از محکمترین پایههای ثبات امنیتی در منطقه به شمار میآید. موضوعی مهم که فلسفه وجودی سازمان همکاریهای شانگهای نیز برآن بنا نهاده شده است. تاکید بر حفظ و ثبات مرزها و همچنین حاکمیت ملی کشورها از دیگر عناصری است که در مخالفت کامل با سیاست یک جانبهگرایی آمریکا درباره اشغال کشورها و حمایت از هرج و مرج سازنده قرار داشته است. سازمان همکاریهای شانگهای شاید یکی از معدود نهادهای بینالمللی است که توانمندی مقاومت در مقابل سیاست یک جانبه آمریکا را دارد. نمونه آن درخواست رسمی از آمریکا برای خروج از پایگاه نظامی در منطقه «دره فراغنه» در کشور ازبکستان در سال ۲۰۰۵ بود. اکنون نیز باید دید که در آینده ایران و کشورهای عضو این پیمان، چگونه به ساز و کاری برای رسیدن به یک همکاری مشترک خواهند رسید، اما در خصوص دیگر مزیتهای عضویت ایران در سازمان شانگهای باید خاطر نشان کرد که نبض یک سوم اقتصاد کل دنیا در دستان اعضای این سازمان میتپد و رتبه اول بیشترین تولید کننده و مصرف کننده انرژی در جهان را کشورهای عضو و ناظر سازمان همکاری شانگهای در اختیار دارند و همین امر میتواند یک بازار عرضه و تقاضای بسیار عالی را برای کشورمان به عنوان صادر کننده بزرگ نفت و گاز به وجود آورد و در واقع این همکاری ایران با کشورهای سازمان شانگهای مسیر فروش و بازگشت مبالغ حاصل از صادرات انرژی را به مراتب راحتتر میکند. این موضوع نشاندهنده آن است که این سازمان ظرفیت این را دارد که علاوه بر تاثیر گذاری بر قیمت انرژی در سطح بین الملل، در زمینه صادرات و واردات انرژی همکاری تنگاتنگی را میان اعضا برقرار کند، اما این فرصت طلایی صرفا شامل واردات و صادرات نفت و گاز نمیشود و با توجه به این که حدود نیمی از جمعیت جهان و یک سوم خشکیهای جهان در اختیار اعضای این سازمان است؛ کشورمان که در شرایط کنونی صادرات غیرنفتی اش به کشورهای شرق آسیا و آسیای میانه بسیار اندک بوده و از چند میلیارد دلار گذر نمیکند، نیم نگاهی هم به صادرات غیر نفتی نیز دارد و بی شک چنین ظرفیت جمعیتی و سرزمینی در زمینه تغییر معادلات قدرت و ایجاد موازنه قوا در سطح جهانی میتواند بسیار موثر باشد، اما مهمتر از محکمتر شدن کمربند امنیتی در مرکز و غرب آسیا و همچنین رونق بازار ۳۳۰ میلیارد دلاری این سازمان، عبور از یک جانبه گرایی غرب و توجه جدی به چند جانبه گرایی شاید مهمترین دستاورد عضویت کشورمان در این سازمان باشد. عضویتی که از نگاه نگران غرب، نماد تحقق یک کابوس بزرگ است چرا که چند سال بود سیاستمداران غربی درباره انتقال محور قدرت جهانی از غرب به شرق هشدار میدادند و اکنون با عضویت ایران در پیمان شانگهای، نقطه عطفی در این روند جا به جایی رخ داده است. باید گفت که سازمان همکاری شانگهای یکی از معدود اجلاس یا سازمانهایی است که کشورهای غربی در ساختار اعضا، روند مدیریت و تصمیمگیریهایش هیچگونه دخالتی ندارند. در حقیقت، ماهیت اصلی این نهاد در راستای تقابل با غرب و نهادهای وابسته به آن همانند ناتو موجودیت پیدا کرده است. در همین باره شاهد هستیم که سازمان همکاری شانگهای در سال ۲۰۰۵ پیشنهاد آمریکا مبنی بر پیوستن به این سازمان را رد کرده بود که این امر نشان از نگرش کلان امنیتی، سیاسی و اقتصادی ویژه اعضا در مسیر تقابل با حوزه غرب دارد. در چنین وضعیتی، عضویت دایم ایران در این سازمان میتواند وجهه ضد غربی و انفصال این اجلاس با حوزه تمدنی آتلانتیک را به صورت گسترده تقویت کند. البته عضویت ایران در این سازمان یک سیگنال برجامی نیز با خود به همراه دارد؛ بدین معنا که در سالهای گذشته کانون تمرکز دستگاه دیپلماسی کشورمان به ضرورت اجرای برجام و توافق با غربیها معطوف شده بود، اما در وضعیت جدید و در آغاز قرن جدید، ایران با در پیش گرفتن رویکرد نگاه به شرق میتواند همکاریهای دو جانبه خود را در سطوح مختلف با کشورهای عضو در سازمان همکاری شانگهای افزایش دهد. این امر در آینده نزدیک میتواند در قالب انعقاد قراردادهای مختلف تجاری، ترانزیتی و حتی امنیتی دو طرفه با کشورهای مختلف این منطقه باز نمود یابد.
**************
روزنامه ایران**
به مناسبت روز شعر و ادب فارسی
مهد فرهنگ، هنر و ادب/محمدمهدی اسماعیلی*
میهن عزیز ما ایران، از دیرباز تا به امروز مهد فرهنگ، هنر و ادب بوده است و ادیبان و شاعران ایران زمین در درازای تاریخ، بسان اخترهای درخشان آسمان پر تلألو تمدن این سرزمینند که با آثار خود، هویت دیرین و پر افتخار ایرانی را قوام و دوام بخشیدهاند. از همینروی فرهنگ غنی این مرزوبوم، مرهون خلق چنین آثار درخوری است که ایران را در همه فرازو نشیبهای تاریخی، از گزند تهدیدها و هجمههای فرهنگی مصون و محفوظ داشته است. در میان آثار گونهگون بزرگان فرهنگ و ادب ما، توصیه به اخلاق و رهنمون ساختن انسان به زیست اخلاقی و گام برداشتن در مسیر تعالی روح با بهرهگیری از سجایای اخلاقی و دوری جستن از رذائل، سخن مشترک ایشان در همه ازمنه و اعصار بوده است. از سوی دیگر فکرت و حرکت بر مبنای عقلانیت، گفتار مشترکی است که در متون ادبی به جای مانده از گذشتگان، انسان را به تأمل و تفکر در جهان هستی دعوت میکند. از اشعار رودکی و فردوسی تا مولوی و سعدی و حافظ به عنوان فرزانگان ماندگار تا ادیبان و شاعران همروزگار ما همچون شهریار والاتبار هماره اخلاق مداری و اندیشهورزی سخن مشترک همه این بزرگان است.ای برادر تو همان اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای تردیدی نیست که در پرتو ظهور دین مبین اسلام و آموزههای سلسله جنبان آن، یعنی وجود مبارک پیامآور رحمت و مکرمت، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی (ص)، که رسالت برانگیختگی خود را به کمال رساندن مکارم اخلاق میداند، نهال دیرپا و مستعد فرهنگ ایرانی با بهرهمندی از نسیم روح نواز و حیات بخش اسلام، به درختی تنومند و سایه گستر بدل گشت و اندیشههای جستوجوگر حقیقت را شیفته و مجذوب خود نمود و با اخلاق حسنه، بر فضای دلها مستولی شد.
به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر بهبند و دام نگیرند مرغ دانا را در این میان شعرا و ادیبان نکته سنج و تیزبین ما در اعصار مختلف دواوین و اشعار خود را به ابراز ارادت و اظهار محبت به این خاندان با شرافت و با طهارت مزین و متبرک و از این رهگذر نام خود را بر تارک شعر و ادب فارسی جاودانه ساختند که از زمره آنان شاعر شیرین سخن معاصر، مرحوم محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) است که با ذوق و قریحه ویژهای شعر میسرود (به قول لسان الغیب، حافظ شیرازی: ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند) و به دلدادگان و دلسوختگان درس عشق و محبت و معرفت و معنویت میآموخت.
بدون تردید وی یکی از ستارگان پرفروغ آسمان فضل و فرهنگ این سرزمین است که با تمسک به خاندان عصمت، مس وجود خود را به کیمیایی ناب بدل کرد و نام نامی خویش را جاودانه تاریخ این سرزمین پاکآیین نمود. اکنون که بزرگداشت این شاعر با ایمان ایرانی و والاتبار تبریزی با روز شعر و ادب فارسی در هم آمیخته است، آن را به فال نیک میگیریم و ضمن ارج نهادن و احترام گذاشتن به همه زبانها و گویشهای محلی و منطقهای و زبان شیرین مادری، امید آن داریم که با وحدت و انسجام ملی در توسعه و ترویج زبان فارسی که زبان دوم جهان اسلام است، همه تلاش و کوشش خویش را به کار گیریم و فرهنگ و تمدن غنی این مرزو بوم را از جان و دل مراقبت و مواظبت نماییم.
*وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
**************
روزنامه شرق**
رئیسی و پروژه تودهسازی/احمد غلامی
تودهسازی در جامعه کنونی ایران بسیار دشوار و پیچیده شده است. خاصه با این چهرهها و جریانهای سیاسی موجود، اگر تودهسازی ناممکن نباشد دور از دسترس است. اگر شورای نگهبان پیش از انتخابات مجلس یازدهم به این باور رسیده بود که چهرهها و جریانهای سیاسی دیگر توان تودهسازی ندارند، شاید چنین هزینه گزافی را به جامعه ایران تحمیل نمیکرد؛ اما شورای نگهبان مایل به هیچ خطری در این زمینه نبود و با اینکه قریب بهاتفاقِ سیاسیونِ دور از قدرت تأکید میکردند که حتی در صورت تأیید صلاحیت نامزدهای اصلاحطلب مردم به پای صندوق رأی نخواهند آمد، این نهاد برای دوری از قطبیسازی به هیچ پند و اندرزی گوش نداد تا یک مجلس یکدست را با خیالی آسوده شکل بدهد. اینک که پرده فروافتاده، با اطمینان میتوان گفت مجلس یازدهم پیشدرآمد انتخابات دور سیزدهم ریاستجمهوری بوده است. در انتخابات ریاستجمهوری هم اتفاق تازهای رخ نداد. با تبلیغاتِ اندک اصلاحطلبانی که تأیید صلاحیت شده بودند هم شوری پدید نیامد و دولت سیزدهم با ریاست ابراهیم رئیسی بدون رقابت جدی شکل گرفت. بدیهی است هر رئیسجمهوری تمایل دارد در رقابتی نفسگیر پیروز میدان باشد و مستظهر به پشتیبانی مردم؛ اما در انتخابات دوره سیزدهم حتی اگر دستاندرکاران انتخابات اصرار داشتند انتخاباتی پرشور با مشارکتی بالا برگزار شود، با این چهرهها و جریانهای موجود خواستهای دور از انتظار بود؛ چراکه به تعبیر گوستاو لوبون «قدرت کلمات در گرو تصاویری است که در اذهان برمیانگیزند، قدرتی کاملا مستقل از دلالت واقعی آنها. گاهی اوقات آن کلماتی که معنا و مفهومشان از همه مبهمتر است همانهاییاند که بیشترین تأثیر را دارند. برای مثال، عباراتی، چون دموکراسی، سوسیالیسم، برابری، آزادی و... که معناشان آنقدر مبهم است که حتی چند جلد کتاب هم برای تدقیقشان کافی نیست» ۱. اگرچه ارنستو لاکلائو انتقادهایی جدی به نظریات لوبون وارد میسازد، اما در اینجا و در شرایط جامعه ما، این نظریات سخت به کار میآید. فراموش نکردهایم که اصلاحطلبان چگونه با مفاهیمی همچون دموکراسی و جامعه مدنی، توانستند با کلمات، تصاویری تازه از جامعهای نو را در اذهان مردم خلق کنند و با همین کلمات و تصاویر بود که دست به تودهسازی زدند که شاید بعد از انقلاب اسلامی سال ۵۷ بینظیر بود؛ همان تودهسازی بیستمیلیونی که سالهای سال توانست اصلاحطلبان را در اریکه قدرت نگاه دارد. احمدینژاد هم اینگونه دست به تودهسازی زد، با اتکا بر مفهوم عدالت که بسیار انتزاعیتر از مفهوم دموکراسی بود. احمدینژاد این کلمات را چنان به کار میبرد که گویی نیرویی مافوق طبیعی در آن است و همگان باید در برابر آن سر خَم کنند. کلمات و تصاویری مبهم و پُرهیبت که «دقیقا همین ابهام که آنها را در لفافی از تاریکی میپوشاند قدرت رازآمیزیشان را دوچندان میکند». اما امروز این کلمات از فرط استعمال به اصواتی بیهوده بدل شدهاند و دست آخر به کار جماعتی میآیند که میخواهند از فکرکردن معاف شوند و در انتظار وقوع حادثهای هستند تا زندگیشان را بدون دخالت آنان دگرگون سازد. تودهسازی در چهار دهه بعد از انقلاب صرفا منحصر به دولتهای اصلاحات و مهرورزی نشده و بهندرت پیش آمده که از توان تودهها استفاده نشده باشد؛ برای مثال در اعتراضات رسمی در برابر مخالفان و اقلیتها یا در حمایت از سیاستهای خارجی و منطقهای دولت و حتی در زمینهای، چون امربهمعروف و نهی از منکر. با تهییج تودهها، آنان به صحنه آمدند تا در برابر سیاستهایی که نهادهای رسمی انحرافی میخواندند، قد علم کنند و نگذارند در سیاست انحرافی صورت گیرد. تودههایی که انگار توان بلعیدن مسائل و مشکلات کشور را دارند و با آنان میتوان از مصائب گذر کرد و مهمتر از همه اینکه تودهها نیز بر این باور بودند که همهچیز با حضور آنان در صحنه حلوفصل خواهد شد. اما اینک توان تودهها و تودهسازان از بین رفته است و بعید است کلمات خلاقانه تصاویری نو و بدیع بسازند تا تودهها را برای مشارکتِ دوباره اقناع کنند. آیا این رخدادی جدی در جامعه ایران است که باید آن را به فال نیک گرفت؟ آیا جامعه کنونی دور از دسترس تودهسازان قرار گرفته است؟ آیا این بیاعتنایی جامعه به مسائل سیاسی و اجتماعی نشئتگرفته از عدم اعتماد به مسئولان است یا آگاهی از اینکه نباید در پروژههای تودهسازی مشارکت کنند؟
هرچه هست دولت سیزدهم برساخته تودهها نیست و شاید این واقعیت چندان خوشایند نباشد، اما ابراهیم رئیسی میتواند با درک این واقعیت از موقعیت خود و جامعه برداشتی واقعبینانه پیدا کند، اینکه او مستظهر به پشتیبانی آحاد مردم نیست و در تنگناهای سیاسی نمیتواند روی توان و قدرت مردم حساب کند و از توانشان در چانهزنیها سود ببرد. از طرف دیگر از دولت رئیسی انتظاری برای حمایت از تودهها وجود ندارد. تازه مگر کدامیک از دولتها که با تودهسازی روی کار آمدند، توان بهکرسینشاندن مطالبات مردم را داشتند؟ دست بر قضا دولت سیزدهم در این خلأ، میتواند قدمهایی جدی در راه احیای سیاست و اقتصاد بردارد و برخلاف دولتهای گذشته از تودهسازی دست بردارد. اگرچه حامیان رئیسی این امکان را از دولت سیزدهم گرفتهاند و سعی دارند آن را به تودهسازی سوق دهند. شاید سفرهای هفتگی رئیسی در مقایسه با یکجانشینی روحانی تأثیر مثبتی برای او و دولتش داشته باشد، اما در نهایت این سفرها اگر به نتیجهای ملموس و قابل مشاهده تبدیل نشود، بهسرعت به عکس خود بدل خواهد شد. طرفه آنکه بعد از چهار دوره دولتداری رؤسای جمهور پیشین و وعدههای برزمینمانده تکتک آنان، هرکس دیگری هم آستین بالا بزند تا به فرض محال آن کارها را به انجام برساند، آن را وظیفه معوق دولتهای انقلاب میدانند که دور و دیر در حال بهنتیجهرسیدن است. با این اوصاف، هرگونه استراتژی تودهسازی از سوی رئیسی و حامیان دولت سیزدهم که مبنای واقعی نداشته باشد، محکوم به شکست است. تودهسازی پروژهای تمامشده است که با این چهرهها و جریانهای سیاسی احیا نخواهد شد. پذیرش این واقعیت راه را برای عملگرایی بدون تبلیغات و تهییج تودهها باز خواهد کرد.
* «پوپولیسم: درباره عقل پوپولیستی»، ارنستو لاکلائو، ترجمه مراد فرهادپور و جواد گنجی
نشر مرک
******************************************