فقط چند ثانیه زمان میبرد تا وارد صفحههای رنگارنگ اینستاگرام این شبکه اجتماعی پرطرفدار در دنیا شوید. همان جایی که در نگاه اول آدمها شادند و سرحال. سر و وضع خانه و زندگی و ماشین هم بینقص است. چهرهی آدمها زیباست و از شکل و شمایل خورد و خوراک هم پیداست که همه دست شان به دهان شان میرسد. خلاصه این صفحههای جذاب به نظر این است که اوضاع بر وفق مراد است. اما آیا در واقعیت هم همین است؟! اگر اوضاع مساعد است پس این همه اختلافات خانوادگی و آمارهای روزافزون طلاق و افسردگیهای آدمها چرا با آن همخوانی ندارد؟!
همانهایی که یکی دو دهه قبل دور هم جمع شدند تا شبکههای اجتماعی را طراحی کنند، به جمع شان جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی و کارشناسان کاربلدی را هم دعوت کردند تا بدانند چطور میتوان ذائقه جدیدی برای مردم تعریف کرد و چطور به این ذائقه پاسخ مثبت داد. از همین روست بلاگرها و اینفلوئنسرها و گردانندگان صفحههایی با چند صدهزار دنبال کننده کارشان را خوب بلدند. آنها چند ثانیه از زندگی روزمرهشان را به بهترین وجه ممکن به نمایش میگذارند و مخاطبان را پای آنها میخکوب میکنند و لابه لای همین ثانیهها تبلیغات آشکار و پنهان زیادی را هم میگنجانند و از قبل آنها تخمین زده شده برخی شان ماهیانه 500 میلیون تومان درآمد کسب می کنند. بدون هیچ ناظری و بدون هیچ مالیاتی. اما مساله مهم آن جاست که دنبال کننده ها بعد از تماشای این صحنه های پر زرق و برق از زندگی شان چه میخواهند؟
مادری که به گفته خودش ده ساعت در روز در شبکه اینستاگرام وقت میگذارد، از خودش و زندگیاش به شدت ناراضی است و خودش را ناتوان میبیند. این قصه افراد زیادی است که فکر میکنند چرا آنها خوشبخت نیستند. چرا آنها دچار وضعیت نابسامان اقتصادیاند. چرا خوب نتوانستهاند بچههایشان را تربیت کنند و چراهای بسیاری که آخرش ختم به خیر نمیشود.
یا آدمها را وسواس میکند نسبت به همه چیز از نظم خانه گرفته تا خرید. یا متوقع که چرا خودشان یا اطرافیان شان نمیتوانند مثل آنها باشند.
همه ما در وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی یکسانی زندگی نمیکنیم، بنابراین هر کس و هر خانواده به تناسب وضعیت خود زندگیاش را مدیریت میکند. چرا باید خودمان را در قیاس با دیگران در یک ترازو بسنجیم. یادمان نرود صاحبان صفحههای خوش رنگ و لعاب اینستاگرام حتی از به نمایش گذاشتن زندگی بچههای کوچکشان هم با هدف درآمدزایی استفاده ابزاری میکنند. پس چطور میشود برای ما الگو باشند.
اینستاگرام سبکی جدید از زندگی را به نمایش گذاشته و تبلیغ می کند که ما نادانسته با آن ها همراهی می کنیم. این همراهی گاهی قیمت های گزافی دارد حتی به قیمت طلاق! شک نکنیم که بخشی از آمارهای طلاق در جامعه ما از همین جا نشات میگیرد. همانجا که بیش از حد از همدیگر متوقع هستیم و طرف مقابل را با دیگران مقایسه میکنیم و او را ناتوان و کم کار مییابیم. در زندگی واقعی که ما آن را تجربه میکنیم مگر میشود در خانهای که بچه وجود دارد همیشه همه چیز سر جای خودش باشد و مرتب! مگر میشود در خانهای که زن حتی در بیرون از خانه شاغل نیست و خانهدار است همواره یک نظم رویایی حاکم باشد، حال چه برسد به اینکه یک زن بیرون از خانه هم کار کند و فرزند هم داشته باشد. اینها نمونههای عینی هستند که به ما گوشزد میکند نظم حاکم در زندگیهای مجازی ساختگی و نمایشی است و همین طور همسرداری و خانهداری و غذا خوردن و رستوران و سفر و خرید رفتن آنها. همان وقتها که ما دو دو تا چهارتا میکنیم و فکر که چه و چه برای خودمان و خانه و فرزندمان بخریم که بسیاری از آنها غیرضروری است و تحمیل هزینه گزاف بر زندگی خانوادگی، بلاگرها در کارشان موفق شدهاند و حساب بانکیشان را به واسطه اثرگذاری روی ما فربه کردهاند.
برای داشتن آرامش در زندگی یادمان نرود خودمان را با خودمان مقایسه کنیم و امروزمان را با دیروز خودمان نه فرد و زندگی دیگری.