روزنامه کیهان**
افق فراروی «جبهه مقاومت» در منطقه/سعدالله زارعی
«جبهه مقاومت» برای همه اعضای آن، از جمله ایران یک «سرمایه» زایا و مانا و با تأثیرات کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت است. دقیقاً به همین دلیل جبهه مقابل ایران با محوریت آمریکا سالهاست بیشترین فشار خود را برای از هم گسیختن و از میان برداشتن قدرت «جبهه مشاء مقاومت» وارد کرده است و تا به این هدف نرسد، هیچ امتیاز دیگری او را آرام نمیکند و دقیقاً به همین دلیل آمریکاییها در متن و ذیل هر سند دیگر و در توضیح هر موضوع مورد اختلاف دیگری که با ایران یا با عراق یا با حزبالله لبنان دارند، موضوع «مقاومت منطقهای» را مطرح میکنند و طرف مقابل را برای عقب نشاندن از آن تحت فشار قرار میدهند. با این وصف قدر و اهمیت جبهه مقاومت و نقش و موقعیت ایران در آن در داخل کشور به توجه بیشتر نیازمند میباشد. درخصوص این موضوع نکات زیر اهمیت دارند:
۱- تشکیل جبههای از کشورها، سازمانها، جنبشها با یک یا دو هدف توأمان صورت میگیرد. گاهی برای مقابله با تهدید و آسیب مشترک است و گاهی برای رسیدن به موقعیت بهتر و البته گاهی هم هر دو هدف را توأمان دنبال مینماید. جنبش عدم تعهد در سال ۱۳۳۴ ش/ ۱۹۵۵ م با هدف مقابله با سیطره نظامی ابرقدرتهای آن زمان - آمریکا و شوروی- مطرح و در سال ۱۳۴۰ شکل گرفت. کما اینکه تشکیل «اتحادیه عرب» هم در سال ۱۳۲۴ با همین منطق انجام شد. پیمان ناتو در سال ۱۳۲۸ با هدف رسیدن به موقعیت بهتر نظامی - امنیتی تأسیس شد؛ و پیمان ورشو هم با همین هدفگذاری در سال ۱۳۲۴ تأسیس گردید. جبهه مقاومت از نوع اقداماتی است که هر دو سوی رفع تهدیدات و موانع و دستیابی به موقعیت برتر را مدنظر داشت.
در عین حال بعضی ائتلافها و جبهه سازیها با هدف تخصیصی امنیتی یا اقتصادی یا فرهنگی یا سیاسی یا حقوقی شکل میگیرند. به عنوان مثال پیمان شانگهای و پیمان ماستریخت یا پیمان پاسیفیک با هدفگذاری اقتصادی بنیان گذاشته شدهاند. شورای امنیت سازمان ملل - که در واقع یک جبهه است - با هدفگذاری امنیتی شکل گرفته و اتحادیه آفریقا دارای هدفگذاری سیاسی است و البته همه این ائتلافها یا جبههها به صورت حداقلی در موضوعات دیگر هم ورود میکنند. بعضی ائتلافها و جبهه سازیها هدف عمومی و فراگیر دارند و در یک بعد محدود نمیباشند؛ که البته این بسیار به ندرت اتفاق میافتد. جبهه مقاومت در این ردیف قرار گرفته و لذا در نوع خود پدیدهای نادر محسوب میشود.
۲- در مورد تشکیل جبهه مقاومت نمیتوان روز خاصی را به عنوان «نقطه آغاز» در نظر گرفت. با این حال از یکسو هیچکس نمیتواند در پیوستگی این جبهه با انقلاب اسلامی تردید کند و از سوی دیگر در این تردیدی وجود ندارد که انقلاب اسلامی از همان آغاز پیروزی و حتی پیش از آن تشکیل جبهه منسجمی از ملتها را مد نظر قرارداده است. اگر به بیانیهها و بیانات حضرت امام خمینی - قدس سره-و دیگر رهبران انقلاب اسلامی - نظیر امام خامنهای، شهید مطهری و شهید بهشتی ـ نظر بیندازیم، میبینیم که تفکر شکل دادن به جبهه جدیدی در دنیا مدنظر آنان قرار داشته است. خطابهایی که حضرت امام خمینی - قدس سره - با عباراتی مثل «هانای مستضعفین بپاخیزید...» یا «اسلام سنگرهای کلیدی دنیا را فتح میکند» و «ما به دنبال راه سومی ـ در مقابل راه غرب و راه شرق ـ در دنیا هستیم» و «باید حزب مستضعفین را تشکیل دهیم» که فراوان هم بودند و در طول حیات نورانی امام استمرار داشتند، ناظر به همین معنا بودند. در دوره حضرت امام، مفهومی به نام جبهه مقاومت شکل گرفت و فرهنگ آن تولید و وارد ادبیات جهانی هم شد. بعضی جریانات منحرف در ایران در این دوره با ادبیات یا اقدامات خاص تلاش کردند تا چهرهای انحرافی از مقاومت و جریان مقاومت نشان دهند که موفقیت چندانی نداشتند. در واقع به نظر میآید آمریکاییها برای آنکه تشکیل جبهه مقاومت را در نطفه خفه کنند، به این جریانات نزدیک شده و درصدد برآمدند از ظرفیت و نفوذ آنان برای متوقف کردن روند شکلگیری جبهه مقاومت استفاده کنند؛ و اما، در نقطه مقابل هیچگاه لزوم تشکیل چنین جبههای از زبان و قلم حضرت امام خمینی نیفتاد. کما اینکه خط تشکیل جبهه مقاومت در بیانیههای پرشور حضرت امام (ره) در اسفند ۶۷ و فروردین ۶۸، بسیار پررنگ و حماسی بود. بنابراین در زمان حیات مبارک و نورانی حضرت امام خمینی-س- در «تولید ادبیات» که اهمیت ویژه و بنیادی در ایجاد جبهه مقاومت داشت، گامهای اساسی و محکمی برداشته شد.
۳- رهبر معظم انقلاب اسلامی، امام خامنهای که در دوره ریاستجمهوری خود ارتباط ویژهای با سازمانهای انقلابی دینی منطقه نظیر حزبالله لبنان و بدر عراق داشتند، از اول رهبریشان درصدد برآمدند برای تشکیل جبهه مقاومت، سامانهای را پدید آورند و در عمل هم حدود یکسال واندی پس از آن، جبهه مقاومت را در سال ۱۳۶۹ در دو سامانه داخلی و خارجی طراحی کردند. سامانه داخلی تبدیل واحد یا معاونت بسیج در سپاه به «نیروی مقاومت» بود و سامانه خارجی آن تبدیل واحد نهضتهای سپاه - که البته مدتها تعطیل بود - به «نیروی قدس» بود. در این طراحی هم بسیج و هم نیروی قدس، سازمانهایی چندبعدی و در واقع سازمانهایی فراگیر و با کارکردهای سیاسی، نظامی، اطلاعاتی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، اجتماعی و... دیده شدند. امام خامنهای در یکی از فرمایشات خود - نقل به مضمون- فرمودند «نیروی قدس یک نیروی نظامی یا یک نیروی اطلاعاتی یا یک نیروی خدماترسان یا یک نیروی دیپلماتیک یا یک نیروی اقتصادی یا یک نیروی سیاسی نیست. برای همه اینها سازمانهایی مثل ارتش، وزارت اطلاعات، وزارت بازرگانی، وزارت خارجه، وزارت اقتصاد و وزارت کشور وجود دارد. نیروی قدس باید همه این ابعاد را دربر بگیرد». راز این مسئله هم این است که وقتی صحبت از تشکیل یک جبهه فعال و نه دفاعی میشود، همه این فعالیتها ضرورت دارند. سپاه قدس در سال ۱۳۶۹ با این هدفگذاری جامع تشکیل شد. بعدها رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسمی که به مناسبت شهادت افتخارآفرین سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی - که انصافاً شخصیت ذوابعادی داشت - برگزار شد، گوشهای از همین هدفگذاری نیروی قدس را تشریح فرمودند؛ بنابراین به عبارتی میتوان گفت حضرت امام در سطح گفتمان، جبهه مقاومت را مطرح کرد و جبهه مقاومت از لحاظ تأسیسی در سالهای آغازین رهبری نورانی امام خامنهای و در سطح بینالملل پدید آمد و صد البته، رهبری در طول این سه دهه به تشریح ابعاد، نتایج، بایدها و نبایدهای این جبهه پرداختهاند که در تولید و فرهی و فربهی ادبیات جبهه مقاومت بسیار مؤثر بوده و در واقع چند جلد کتاب را دربرمیگیرد.
۴- همانطور که گفته شد جبهه مقاومت برای همه اعضای آن و از جمله برای ایران یک سرمایهگذاری چندسویه کوتاهمدت تا بلندمدت و تاکتیکی تا استراتژیکی است و تا اینجا هم برای ایران و بقیه اعضای آن منافع بسیار زیادی داشته است. اگر جبهه مقاومت نبود امروز اثری از دولتهای ایران، عراق، سوریه، لبنان، یمن و... نبود. اگر جبهه مقاومت نبود، تحریمهای شدید اقتصادی، به احتمال خیلی زیاد ایران را از پای درمیآورد و امروز نمیتوانست امور اقتصادی مردم را اداره کند. اگر جبهه مقاومت نبود اقتصاد عراق و سوریه نیز از هم پاشیده بود. کما اینکه آمریکاییها با پیگیری مجدانه تحریمهای اقتصادی برای هر یک از اعضای جبهه مقاومت، برنامه منسجمی برای فروپاشی اقتصادی آنان دنبال کردهاند.
جبهه مقاومت امروز توانسته است در نهادهای تصمیمگیر امنیتی و اقتصادی و سیاسی بینالمللی حضور مستقیم یا غیرمستقیم داشته باشد و ضمن ممانعت از شکلگیری تصمیمات ضدمقاومتی، افقهای موفقیت اقتصادی، سیاسی و... را به روی اعضاء خود باز کند. با این حال بعضی از افراد داخلی که ادبیات و اقدامات آنان بسیار مشکوک است گویا منتظرند یک اتفاق معمولی در عراق یا سوریه یا افغانستان و یا. بیفتد تا زبان باز کرده و بگویند چه نشستهاید که سرمایهگذاری و زحمات ما در کجا و کجا به باد رفت و دیگران سر سفرهای نشستند که ما با نثار شهدایمان آن را پهن کرده بودیم! این در حالی است که در طول این دو دهه که جبهه مقاومت عملاً شکل گرفته، هیچ سنگری - بخوانید هیچ کشور و دولتی - از جبهه مقاومت فرونپاشیده و از این جبهه جدا نشده و به طرفهای دیگر متمایل نگردیده است. البته ما برای توسعه روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و امنیتی اعضای جبهه مقاومت با یکدیگر نیازمند اقدامات اصلاحی در ساختارهای داخلی خود هستیم تا این گسترش ارتباطات و انتفاع مشترک با سهولت و با دغدغه کم صورت گیرد.
**************
روزنامه وطن امروز**
ترامپیسم چگونه به انتخابات آمریکا بازمیگردد؟/فرزانه دانایی
یاران ترامپ در سراسر ایالتهای آمریکا دست به کار شدهاند تا بالاترین میزان تأثیرگذاری بر انتخابات کنگره در سال ۲۰۲۲ را داشته باشند. در میشیگان رهبران حزب جمهوریخواه در حال تغییر دادن شکل برگزاری انتخابات یا نظارت بر آن هستند و تلاش دارند کسانی را در پستهای حساس و کلیدی مرتبط با انتخابات قرار دهند که نزدیکی بیشتری با ایدههای دونالد ترامپ دارند. در ۲ شهر ایالت پنسیلوانیا نیز کاندیداهایی برای پستهای کلیدی محلی انتخاب شدهاند که مانند رئیسجمهور سابق آمریکا بر این عقیدهاند در انتخابات سال ۲۰۲۰ تقلب شده است. نکته جالب اینجاست که پستهای ارائه شده به این افراد شامل قضاوت و همچنین نظارت بر جریان انتخابات است که میتواند نقشی تعیینکننده در نتایج انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۴ داشته باشد. در کلرادو نیز کسانی که به نتایج انتخابات سال ۲۰۲۰ اعتماد ندارند از طرفداران خود خواستهاند برای مشاغل مرتبط با انجام فرآیندهای انتخاباتی ثبتنام کنند.
متحدان ترامپ در سراسر ایالتهای آمریکا با اشاره به اینکه باید بیش از پیش درباره امنیت انتخابات کار کرد، به دنبال جایگزینی مقاماتی هستند که سال ۲۰۲۰ اعتقادی به تقلب در انتخابات نداشتند. آنها تلاش دارند تغییر شدیدی در وضعیت داوطلبان نظارت بر جریان انتخابات و همچنین قضاتی که به شکایتهای انتخاباتی رسیدگی میکنند یا حتی کارمندان وزارت دادگستری در ایالتهای مختلف انجام دهند تا مطمئن شوند در انتخاباتهای آتی تقلبی از طرف دموکراتها رخ نمیدهد.
در صورتی که متحدان ترامپ در ایالتهای مختلف موفق به انجام این کار شوند، میتوانند احتمال پیروزی دوباره او در صورت نامزد شدن در انتخابات سال ۲۰۲۴ را بالا ببرند. آنها در عین حال میتوانند شرایط را به شکلی مدیریت کنند که بتوانند درباره نحوه پیروزی بایدن در انتخابات سال ۲۰۲۰ شک و شبهه بیشتری ایجاد کنند. فرمانداران ایالتهای جمهوریخواه و برخی مسؤولان سیاسی رده پایینتر در ایالتهای مختلف آمریکا بر این عقیدهاند دیگر موضوع، بحث تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ نیست، بلکه مردم به دنبال ایجاد زمینهای در جهت اطمینان پیدا کردن از این مسالهاند که در انتخابات ۲۰۲۲ و ۲۰۲۴ تقلبی نشود. فرمانداران جمهوریخواه بر این باورند در صورتی که قوانین رأیگیری تغییر کند و سختگیرانهتر شود، در شرایطی که نتایج انتخابات بشدت برای هر ۲ رقیب نزدیک باشد، میتوان به صورت شفافتری درباره آن صحبت کرد.
* طرفداران و حامیان رئیسجمهور سابق آمریکا
ـ که به دنبال رسیدن به دفاتر نظارت و ارزیابی پروسه انتخابات هستند ـ معتقدند این کار را برای تامین امنیت سیستم انتخابات انجام میدهند. با این حال دموکراتها بر این عقیدهاند این کار نشان میدهد جمهوریخواهان خود به دنبال محدود کردن شرایط رای دادن و بعد از آن احتمالا دستکاری در نتایج انتخابات هستند.
همین نگرانیها بود که باعث شد روز گذشته سناتور «برنی سندرز» از دموکراتهای پیشرو در مجلس سنای آمریکا با انتشار عکسی در صفحه شخصی خود اعلام کند ۴۲۵ لایحه به مجالس محلی آمریکا ارائه شده است که حق رأی مردم را از آنان گرفته یا آن را محدود میکند. نکته جالب توجه این است که این لوایح ارائهشده نهتنها در ایالتهای موسوم به قرمز یا طرفدار جمهوریخواهان، بلکه در ایالتهای دموکرات نیز در مجالس محلی ارائه شده است و این مساله نشان میدهد جمهوریخواهان برای پیروزی در انتخابات ۲۰۲۲ و ۲۰۲۴ به دنبال تأثیرگذاری بر رایهای محلی و همچنین پروسه و روند برگزاری انتخابات هستند. در همین حال کمپین انتخاباتی ترامپ نیز بیکار نمانده و در انتخاباتهای مختلف مرتبط با فرمانداریها یا سایر پستهای مدیریتی در ایالتهای مختلف آمریکا از کاندیداهای جمهوریخواه و کسانی که معتقدند در انتخابات ۲۰۲۰ تقلب شده است، حمایت میکند. این حمایت تاکنون شامل حال ۱۰ مسؤول برگزاری انتخابات در ایالتهای مختلف و ۸ دادستان در سراسر آمریکا شده است. تلاشهای ویژه حامیان ترامپ در میشیگان در شرایطی است که کمیته نظارتی سنا در ابتدای سال جاری میلادی تایید کرده بود در انتخابات سال ۲۰۲۰ در ایالت میشیگان هیچ تقلب انتخاباتی رخ نداده است و بر همین اساس به نظر میرسد تغییر آرایش سیاسی افرادی که در کمیتههای نظارتی حضور دارند، میتواند برای انتخاباتهای بعدی بهنفع جمهوریخواهان تمام شود و در صورتی که آنها ادعای تقلب در انتخابات را مطرح کنند، افراد و حامیانشان راحتتر میتوانند آن را تأیید کنند.
معمولاً هیأتهایی که نتایج انتخابات را در ایالتهای مختلف تایید کرده یا درباره شبهات در این باره تحقیق میکنند، شامل هیئاتی هستند که به صورت برابر بین دموکراتها و جمهوریخواهان تقسیم شده اند. با این حال به نظر میرسد برای انتخاب اعضای هیات جدید، تعدادی از جمهوریخواهان و طرفداران ترامپ تحت عنوان دموکرات وارد این هیأتها شوند! در عین حال درباره جمهوریخواهانی که به تقلب در انتخابات سال ۲۰۲۰ نیز اعتقادی ندارند، تلاشها نشان میدهد حزب جمهوریخواه به دنبال تغییر دادن آنها و انتصاب افرادی است که اعتقاد راسخ به تقلب دارند.
در ایالت پنسیلوانیا نیز قرار است از تعدادی از نامزدهایی که از ادعای ترامپ درباره تقلب در انتخابات حمایت کرده بودند، به عنوان قضات مرتبط با شکایات انتخاباتی و همچنین بازرسان انتخاباتی استفاده شود. سازمانهای مرتبط با آزادی رأی و انتخابات عادلانه که سازمانهای مردمنهاد برای بررسی میزان عادلانه بودن انتخابات هستند، اعلام کردهاند انتخاب افرادی که نتیجه انتخابات قبلی را نپذیرفتهاند، مانند این است کسانی را که به آتش زدن اماکن عمومی میپردازند، به عنوان آتشنشان استخدام کنیم!
نکته جالب بعدی رقابت طرفداران ترامپ برای گرفتن مشاغلی در سیستم انتخاباتی آمریکاست که شاید چندان هم به صورت رسمی ارتباط سیاسی با نتایج انتخابات نداشته باشد، اما میتواند بر نتایج کلی تاثیرگذار باشد. مثال این رفتار را میتوان در کلرادو مشاهده کرد که برای شغل مدیریت پروژه فنی «آیتی» مرتبط با دفتر انتخاباتی، نامزدهایی که حزب جمهوریخواه یا طرفداران ترامپ معرفی کردهاند بسیار زیاد هستند و فعالان اجتماعی معتقدند حملهور شدن طرفداران ترامپ برای گرفتن مشاغل دولتی مرتبط با نظارت بر انتخابات یا اجرای آن نشان میدهد او برنامه ویژهای برای بازگشت به انتخابات و برنده شدن در سال ۲۰۲۴ دارد. اتفاقات رخ داده با این حال میتواند دوباره آتش اختلافات بین ۲ حزب را در ایالاتمتحده روشن کرده و شرایط را برای عمیقتر شدن شکاف اجتماعی فراهم کند.
**************
روزنامه خراسان**
پایان دور هفتم وین و جنگ روایتها/دکتر هادی محمدی
سه سال و نیم پیش ترامپ، رئیس جمهور آمریکا با خروج یک جانبه و غیرقانونی خود از برجام که نه تنها مورد تایید شش قدرت جهانی و اتحادیه اروپا بود بلکه با پشتوانه قطعنامه ۲۲۳۱، به لحاظ حقوقی هم جایگاه محکمی داشت، میگذرد و این اقدام احمقانه تاکنون توازن بین المللی را حداقل در حوزه امنیت هستهای و امنیت منطقه ژئوپلیتیک غرب آسیا برهم زده است. حالا این روزها بار دیگر همه کشورهای شریک در برجام در وین جمع شده بودند تا این میراث شوم را که در قالب پروژه به اصطلاح «فشار حداکثری» علاوه بر بازگرداندن تحریمهایی که برجام کنار گذاشته بود تعداد زیادی تحریم جدید هم اضافه کرده از بین ببرند. با این حال به نظر میرسد برخی طرفهای مقابل حتی میراث داران ترامپ که داعیه بازگشت به برجام را دارند همچنان علاقه دارند همه یا بخشی از آن میراث شوم باقی بماند، تمایلی که نه تنها شش دور مذاکرات قبلی در دولت دوازدهم را با بن بست روبه رو کرد بلکه فعلا در اولین دور از مذاکرات دولت سیزدهم هم مانعتراشی آن ملموس است. با این که فضای انعکاس یافته از مذاکرات وین در روزهای گذشته نسبتا مثبت بود، اما از دیروز این فضا با انتشار خبرهای منفی به ویژه از سوی منابع غربی چهر های ضد و نقیض به خود گرفت و حتی برخی رسانههای غربی سعی کردند به طور هماهنگ و گسترده از شکست این دور از مذاکرات آن هم به نوعی به واسطه غیر واقعی خواندن پیشنهادهای ایران سخن به میان بیاورند. اما سوال این است این حجم تلاش برای ناموفق نشان دادن مذاکرات آن هم مذاکراتی که بعد از حدود شش ماه دوباره از سر گرفته شده است، با چه هدفی دنبال میشود؟
دولت سیزدهم با وجود اختلاف نظرات مشخص با دولت دوازدهم، در حوزه مذاکرات رویکرد مشخص و قابل دفاعی را اتخاذ کرد و از ابتدا تاکید داشت که همه نتایج شش دور مذاکرات قبلی را کنار نمیگذارد. منابع آگاه خراسان هم تایید کرده اند که متون ارائه شده ایران در روزهای اخیر نیز حاوی نکات مهم و گستردهای از توافقات شش دور گذشته بر اساس برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ است و میتواند در پایان دادن به میراث شوم ترامپ به عنوان یک شانس مهم به کار همه طرفهای برجام و حتی آمریکا بیاید. ایران در سند تحریمها تاکید داشته هر تحریمی که بعد از ۲۰۱۵ اعمال شده، فارغ از عنوانش اگر ناقض هدف برجام، یعنی «عادی سازی روابط اقتصادی و تجاری با ایران» باشد، باید رفع شود و نباید دو موضوع تحریمها و تعهدات هستهای «گروگان متقابل» هم باشند ضمن این که براساس منطق و عقل باید ابتدا موضوع تحریم که ناشی از اقدام آمریکا به عنوان طرف ناقض برجام بوده، حل و فصل شود و بعد اقدامات هستهای ایران مورد توجه قرار گیرد. هیئت اعزامی جمهوری اسلامی به وین، پیشنهادها و متون مد نظر خود را به طرف مقابل ارائه کرده و شنیدهها نیز حاکی است تیمهای کارشناسی ایرانی به ویژه در حوزه رفع تحریمها، بررسی دقیق و موشکافانهای روی تک تک موضوعات و عبارات داشته اند و به همین دلیل علاوه بر جلسات با طرف مقابل که از ساعات ابتدایی صبح آغاز شده، جلسات هماهنگی و بررسی متن نیز به طورمستمر با حضور اعضای مربوط ادامه داشته و در این جلسات که تا پاسی از شب طول میکشد، هم بدنه کارشناسی و هم معاونان و مدیران تمامی موضوعات، عبارات و تک تک واژهها را بررسی میکنند تا خروجی ارائه شده به طرف مقابل از هر لحاظ دقیق و در چارچوب خواستهها و منافع ایران باشد. بنا براین آن چه طی چند روز گذشته در مذاکرات به وقوع پیوسته حداقل با روایتی که برخی رسانههای غربی از پایان این دور از مذاکرات ارائه میدهند، چندان همخوان نیست. بدیهی است نمیتوان انتظار داشت در دور اول بعد از آغاز مذاکرات که وقفهای چند ماهه را تجربه میکند شاهد توافق خیلی بزرگی بود چرا که حتی مذاکرات قبلی نیز بعد از شش دور به توافق خیلی خاصی نرسیده بود و طرفین همچنان در حال مذاکره بودند. از سوی دیگر طبیعی است وقتی ترکیب مذاکره کنندگان تغییر میکند طرفین سعی میکنند تا با مجموعهای از ترفندها به عبارتی مشت طرف مقابل را باز کنند لذا خیلی از اخبار و تحلیلهای ارائه شده در ساعات پایانی دور اول مذاکرات وین را باید در همین زمینه تحلیل کرد. چرا که این شیوه خبررسانی و حتی خبرسازی برای تاثیر بر میز مذاکرات از طرق مختلف و از جمله ایجاد فشارهای جانبی رسانهای به کار گرفته میشود. فشارهایی که میتواند شکلهای مختلفی از ایجاد التهاب در فضای اقتصاد با این گونه خبررسانی تا تولید نگرانی در بین افکار عمومی را در بر بگیرد لذا باید به خوبی برای مواجهه با این شیوهها که همواره در مذاکرات و به ویژه در مقاطع تصمیم گیری شاهد اوج گیری آن بودهایم آماده باشیم و به طور منسجم، دقیق، هوشمندانه و با اطلاعرسانی سریع مراقب باشیم تا در جنگ روایتهایی که اکنون شکل گرفته است زمین را به حریف واگذار نکنیم. ایران آماده پذیرش و اجرای یک توافق خوب بر مبنای برجام، قطعنامه ۲۲۳۱ و پیش نویس شش دور مذاکرات گذشته با هدف رفع همه تحریمهای ظالمانه است و اکنون پیشرفت گفتگوها بیش از هرچیز به نحوه پاسخ طرف مقابل به پیشنهادهای طرف ایرانی بستگی دارد و این طرف مقابل است که باید تصمیم سخت خود را برای حفاظت از آن میراث شوم یا رسیدن به یک توافق برد برد بگیرد.
**************
روزنامه ایران**
پیمان پولی دوجانبه؛ راهکار عبور از تحریم بانکی/بهرام نظام الملکی
پیمان پولی دوجانبه به معنی استفاده همزمان از دو پول ملی کشور مبدأ و مقصد، در پرداختهای تجارت خارجی، تأمین مالی و سرمایهگذاری دوجانبه بدون استفاده از ارزهای ثالث است. این پیمانها دارای تجربیات متعددی در دیگر کشورهاست که در ادامه به آنها اشاره میشود.
گامهای اجرایی شدن پیمانهای پولی دوجانبه
١- گام اول جهت محقق شدن این مهم، اراده ملی کشورها و بانکهای مرکزی آنهاست.
۲- برای اجرایی شدن این پیمانها نیاز است که بانکهای مرکزی دو کشور وارد مذاکره با یکدیگر شده و پیمان پولی دوجانبه را امضا نمایند.
۳ - یک سبدی از ارزها صرفاً به عنوان واحد محاسبات و حسابداری بین بانکهای مرکزی انتخاب میشود.
۴- کلیه قراردادهای منعقد شده بین دو کشور بر اساس همین سبد ارزی امضا میشود.
۵- دریافت و پرداخت وجوه بر اساس پول ملی کشورهای مبدأ و مقصد تجارت خواهد بود.
۶- عملیات حسابداری بین بانکهای مرکزی نیز به صورت روزانه و بر اساس همان ارز یا سبد ارزی توافق شده صورت میپذیرد.
با توجه به اینکه تاکنون پیمانهای پولی بیشماری بین کشورهای مختلف جهان صورت پذیرفته است، ولی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران همچنان نسبت به این مسأله بیتفاوت است. چنانچه بانک مرکزی وارد این پیمانها با کشورها شود، امتیازات ویژهای برای صادرکنندگان ایجاد خواهد شد که مهمترین آن کاهش ریسک و دیگری کاهش هزینههای مبادله ارز است. علاوه بر این پیمان پولی دوجانبه باعث میشود که بانک مرکزی مسئولیت بیشتری از خود در زمینه حفظ ارزش پول ملی نشان دهد. متأسفانه علیرغم اینکه تاکنون پیشنهادات و مکاتبات متعددی از سوی کارشناسان انجام و قوانین درخصوص انعقاد پیمان پولی در کشور وجود دارد و به تصویب مراجع مختلف رسیده، بانک مرکزی تاکنون هیچ اقدام عملی در این خصوص انجام نداده است. بهتر است بانک مرکزی در زمینه پیمانهای پولی، از کشورهای دیگر که حتی تحت تحریم نیستند الگو بگیرد. بسیاری از کشورهای مطرح دنیا برای رهایی از سلطه دلار از سالها قبل به چنین اقدامی روی آورده و تاکنون پیمانهای بیشماری بین کشورهای متعدد منعقد شده است. در پیمان پولی دوجانبه عملیات حسابداری، قراردادها و صدور پیش فاکتور بر اساس یک یا سبدی از ارزها انتخاب میشود. فرض کنیم که عملیات حسابداری بر اساس ارز یورو انجام میشود، در این حالت اگر پول ملی یک کشور دچار افت ارزش شود، کشور مقابل متضرر نمیشود، چرا که اعتبار کشور مبدأ در کشور مقصد و برعکس به صورت معادل یورو بوده است و نه پول ملی کشور مقصد.
با بهکارگیری پیمان پولی بین ایران و کشورهای مهم طرف تجارت در حالت دوجانبه تا ۶۰ درصد و در حالت چندجانبه تا ۸۰ درصد از حجم تجارت کشور تسویه میشود و نیازی به ارزهای واسط مانند دلار و یورو نخواهد بود. به تبع اجرای این سیاست، تقاضا برای ارزهای پر قدرت نیز کاهش خواهد یافت و مدیریت نرخ ارز توسط بانک مرکزی به صورت بهینهتری انجام خواهد گرفت. همچنین با اجرای این ساز و کار امکان راهاندازی سیستم پیامرسانی مالی دوجانبه جایگزین سوئیفت نیز وجود خواهد داشت.
اکثر خدمات رایج بانکداری بینالمللی مانند ارسال حواله، گشایش ال سی، صدور ضمانتنامه برای صادرکنندگان خدمات فنی و مهندسی و پرداخت تسهیلات برای صادرات و واردات از طریق پلتفرم پیمانهای پولی دوجانبه امکانپذیر خواهد بود.
با توجه به اینکه ظرف چند سال گذشته جلسات متعدد در این خصوص در وزارتخانههای امور خارجه، صنعت و معدن و... تشکیل و ضرورت اجرایی شدن انعقاد پیمان پولی با کشورها به بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران ابلاغ گردیده، متأسفانه تاکنون هنوز انعقاد پیمان فوق با هیچ کشوری از سوی بانک مرکزی کشور اجرایی نشده است.
پیشنهاد میشود با توجه به اینکه مهمترین کشور برای صادرات خدمات فنی و مهندسی و تجهیزات صنعتی و همچنین صادرات برق و گاز، کشور عراق است، کارگروهی متشکل از وزارت نیرو، وزارت نفت، وزارت امور خارجه و وزارت صنعت، معدن و تجارت تشکیل شود و با توجه به نیاز عراق به برق و گاز جمهوری اسلامی ایران، از طرف عراقی خواسته شود که معادل هزینههای اعزام زوار به عتبات عالیات که حدود ۴ میلیون نفر در سال است و طی آن هزینهای حدود ۵۰۰ میلیون دلار از کشور خارج میشود، پیمان پولی دوجانبه بین عراق و ایران منعقد شود. اکنون که بعد از واکسیناسیون عمومی و فروکش کردن بیماری کرونا امکان مجدد زیارت عتبات عالیه در عراق و سوریه فراهم شده ضرورت دارد بانک مرکزی تعللهای گذشته خود را درخصوص عدم انعقاد پیمان پولی با کشورها جبران نموده و با پیگیری و انعقاد پیمان پولی با کشورهای عراق و سوریه، بعد از مدتها به تکلیف قانونی خود عمل نماید.
**************
روزنامه شرق**
فریز تاریخی/احمد غلامی
اگر بخواهیم بحث هفته قبل درباره هژمونی را ادامه بدهیم تا موضوع روشنتر شود، اول باید تفاوت استیلا و قدرت را نشان بدهیم. به تعبیر پیتر میلر «استیلا شیوه خاصی از اعمال قدرت است؛ اعمال قدرت بر فرد یا گروهی از افراد که درست برخلاف آرزوها و خواستههایشان انجام میپذیرد»، اما قدرت بماهو قدرت «مدبرانهتر و اقتصادیتر عمل میکند. قدرت صرفا در پی سلب آزادی و محدودکردن فرد برای به مبارزه طلبیدن او نیست. قدرت میخواهد فرد را با مجموعهای از افراد و بلندپروازیهای شخصی محاصره کند.... قدرت شیوه دخالت در مناسبات اجتماعی است و برای همین تولید دانشی از سوژه و روش کنشورزی و اعمال قدرت بر سوژه مهم و حیاتی است». حالا با روشنشدن تعریف قدرت و استیلا میتوانیم به بحث خود بازگردیم. آیا هژمونی قدرت است یا استیلا. این نکته را گوشه ذهن داشته باشید که استیلا نوعی از اعمال قدرت است، اما خودِ قدرت نیست. بهتر است قبل از آغاز بحث بگوییم به دنبال چه هستیم تا تکلیف روشن باشد. در یادداشت گذشته و در این یادداشت میخواهم نشان دهم همانگونه که هژمونی در طول تاریخ معنا و شیوههای اثرگذاریاش عوض شده است، در جهان امروز نیز دیگر سخنگفتن از یک جریان مسلط همچون گذشته امکانپذیر نیست. مثلا اگر زمانی اتحاد جماهیر شوروی بر کشورهای بسیاری به لحاظ اقتصادی و ایدئولوژی اثرگذاری هژمونیک داشت، امروز این اثرگذاری از دست رفته است و روسیه به شیوههایی دیگر اعمال قدرت میکند. پس این کشورها الزاما کشورهای ضعیف نیستند، بلکه میتوانند کشورهایی بزرگ و قوی باشند که با شیوههای دیگری اعمال زور میکنند. اگر این برداشت درست باشد، میتوانیم بگوییم قدرت از پوسته هژمونیک خود خارج شده است و ما اینک با قدرتی برهنه روبهرویم. پذیرش و اطاعت از این قدرت اگرچه در گذشته با رضایت هم همراه بود، این بار از سر ناچاری و گاه از سر استیصال سیاسی و اقتصادی است. ریمون آرون باور داشت اگر قدرتهای بزرگ نتوانند در خدمت یک اندیشه بزرگ باشند، قدرتشان کاهش خواهد یافت. آیا در این دوران ما میتوانیم از اندیشههای بزرگ نام ببریم؟ گویا جهان سمتوسویی تقلیلگرایانه دارد. اگر زمانی در شوروی چهرههایی همچون لنین، تروتسکی و پلوخانف میداندار بودند، اینک نسل بعد از نسل این سرمایه عظیم ایدئولوژیک در دست پوتین است و چه کسی است که نداند سقوط شوروی با استالین آغاز شد و تهمانده هژمونی آن دوران به دست برژنف با استالینزدایی و ترویج تفکر اصلاحطلبی فروپاشید. برژنف هر آنچه انقلابیون شوروی رشته بودند، پنبه کرد و مسیر سقوط را هموار. اینک در زمانه پوتین، دمزدن از هژمونی شبیه شوخی است، اما شوخیای تلخ؛ چراکه روسیه هم قدرتمند است و هم در خاورمیانه بازیگر اصلی. بدون نظر روسیه، خاورمیانه دستخوش تغییر جدی نخواهد شد. با این تفاوت که روسیه در خاورمیانه یک قدرت هژمونیک نیست؛ یک قدرت عریان است که بر اساس منفعتهای اقتصادی و امنیتی پیش میرود. حتی کسی امروز سخنگفتن از الگوی سیاستورزی از روسیه را جدی نمیگیرد. از سوی دیگر، آمریکا به صراحت میگوید چین نمیتواند قدرت برتر جهان باشد؛ چراکه در میان مردمان دنیا کمتر کسی پیدا میشود که رؤیای زندگی در چین را داشته باشد. ترجمان این نکته عیان است. چین قدرت هژمونیک نیست. کسی در وضعیت رضایتمندی به چین گرایش پیدا نمیکند.
گرایشها به چین و روسیه ابزاریاند؛ همانگونه که آنها به خاورمیانه نگاهی ابزاری دارند؛ در یک رابطه صرفا اقتصادی و نه چیز دیگر. آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ کشوری قدرتمند که فاقد هژمونی است. برخی بر این باورند نئولیبرالیسم و مالیسازی اقتصادی، آمریکا را هنوز بهعنوان یک جریان مسلط پابرجا نگه داشته است، اما دستبرقضا همین مالیسازی بازارهای بزرگ جهان نشان داده است دیگر چیزی به نام فرهنگ آمریکایی، دموکراسی آمریکایی، حقوق بشر آمریکایی حنایشان رنگی ندارد و قدرت آمریکا عریان و برتریاش اقتصادی و امنیتی است. با اینکه کمی بحث سادهانگارانه شد، اما ما را به مقصود نهایی نزدیک کرده است؛ اینکه با صراحت میتوان گفت در شرایط کنونی، هیچ کشوری در عرصههای سیاسی و اقتصادی هژمونیک نیست. حالا باید به این پرسش پاسخ داد چه اهمیتی دارد که کشوری توان هژمونیک داشته باشد؟ آنچه بر یک جریان مسلط تشخص میبخشد، اجبار نیست، اقناع است؛ یعنی پذیرش سیاستهای فرهنگی کشوری با رضایت. سیاستی که در آمریکا بعد از بوش پسر دود شد و به هوا رفت. بعد از بوش پسر، آمریکا برای پیروزی یا باید بجنگد یا عقبنشینی کند یا معامله؛ حتی اگر این معامله با طالبان باشد که با تمام باورهای دموکراتیک غربی مغایرت دارد. از این منظر بود که در یاداشت قبل گفتم وضعیت افغانستان الگوی تمامعیار یک آمریکای بدون هژمونی است. این کشورهای بدون هژمونی در برابر یکدیگر و در برابر کشورهای کوچک همچون گرگهای گرسنهاند. قدرتهای برهنهای که استیلا ندارند، اما در فرصت مغتنمی میتوانند به سمت استیلا گام بردارند. به تعبیری، جهان در وضعیت صلح معلق است؛ به معنای دقیقتر، جهان با قدرتهای بزرگی همچون چین، روسیه و آمریکا روبهرو است که اتوریته لازم برای اثرگذاری را دارند، اما فاقد مشروعیتاند و این عدم مشروعیت موجب مقاومت جدی کشورهایی با قدرتهای کمتر شده است. کشورهایی با قدرتهای غیردموکراتیک که میتوانند بر خواستههای خود پافشاری کرده و با ارتجاعیترین حکومتها بر سر کار بمانند. چه کسی است که نداند این اتوریته بدون مشروعیت بیش از هر چیز به ضرر مردمان کشورهای غیردموکراتیک است؛ چراکه دولتهای این کشورها با جدیت در برابر خواستههای مردم و هرگونه تغییر و تحول اساسی مقاومت خواهند کرد. آیا این وضعیت معنایی جز فریز تاریخی دارد؟
**********************************************************