سیاست «اسلامزدایی» یکی از مهمترین اولویتهایی بود که انگلیسیها در دامن خاندان پهلوی گذاشتند و از آنان خواستند با همه توان و با بهکارگیری شگردهای گوناگون آن را دنبال کنند. کلید این پروژه از زمان رضاخان زده شد و اوج آن را میتوان در ماجرای کشف حجاب مشاهده کرد. این سیاست با تبعید رضاخان به پایان نرسید، بلکه به انحای گوناگون از سوی خاندان پهلوی و کارگزاران غربگرای رژیم دنبال شد.
در این مسیر اتهامزنی به مخالفان یکی از شگردهای تبلیغاتی بود که برای تخریب چهره اسلام و منادیان آن به کار گرفته شد که همزمان میتوانست مهمترین جریان مخالف پهلوی را که جریان اسلامگرا بود نیز تخریب کند. محمدرضا پهلوی و دستگاه تبلیغاتی او مهمترین خطر را نهضت اسلامی میدید که با محوریت روحانیت انقلابی شیعه شکل گرفته بود. همین امر موجب شد تا تعبیر «ارتجاع» و «ارتجاعیون» برای بدنامی نهضت اسلامی با محوریت روحانیت و حضرت امام(ره) از سوی رژیم به کار گرفته شود. محمدرضا پهلوی پس از آنچه آن را در سال 1341 «انقلاب سفید» نامید، به مخالفان تاخت و در حالی که خود را نماد ترقیخواهی و مدرنسازی ایران معرفی میکرد، از تعبیر «ارتجاع سیاه» برای بدنامی مخالفان استفاده کرد که در آن مقطع، اکثریت آنان را جریانهای مذهبی به محوریت روحانیت و در صدر آن حضرت امام خمینی(ره) تشکیل میدادند.
این اتهامات بدون پاسخ نماند و علما و روحانیت در فضای خفقان پس از 15 خرداد 1342 در مقام پاسخ برآمده و اجازه ندادند تا اتهام واپسگرایی به اسلام و روحانیت در اذهان عمومی اثرگذار باشد؛ از جمله این واکنشها میتوان به سخنرانی حضرت امام(ره) در صبح روز 26 فروردین 1343 در مسجد اعظم قم اشاره کرد که پس از آزادی امام از زندان در جمع علما، روحانیون، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم ایراد شد. حضرت امام(ره) فرمودند: «ما را کهنهپرست معرفی میکنند، ما را مرتجع معرفی میکنند، علمای اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر میکنند. جراید خارج از ایران، آنهایی که با بودجههای گزاف، برای کوبیدن ما مهیا شدهاند، در خارج ما را مخالف اصلاحاتـ که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است ـ معرفی میکنند؛ مخالف ترقی مملکت معرفی میکنند؛ میگویند آخوندها میخواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها میگویند که برق نمیخواهیم؛ آخوندها میگویند طیاره نمیخواهیم؛ اینها مرتجع هستند؛ اینها میخواهند به قرون وسطی برگردند. آخوندها با این سیاهروزیهایی که نصیب مملکت است، مخالفند؛ این کهنهپرستی است؟ علمای اعلام با این زدنها، کشتنها، قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها مخالفند؛ این کهنهپرستی است؟ علمای اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت آزادی گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینی که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهای خودشان، با زجرهایی که کشیدند، با بیچارگیهایی که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ این آخوندها مرتجع هستند؟
امروز هم، روحانیت قیام کرده است، نهضت کرده است؛ ملت به تبع روحانیت نهضت کرده است؛ ملتهای اسلام بیدار شدهاند، نهضت کردهاند؛ خواستههای روحانیت عمل به قوانین اسلام است؛ این ارتجاع است؟ رسول اکرم مرتجع بود؟ قوانین آسمانی، قوانین الهی، که ما برای آن اینقدر اهانت میشویم، اینقدر زجر میکشیم، دعوت به عمل کردن به قوانین آسمانی ارتجاع است؟ خدای تبارک و تعالی مرتجع است؟ جبرئیل امین، واسطه وحی الهی، مرتجع است؟ پیغمبر اکرم مرتجع است؟ ائمه هُدی مرتجع هستند؟ علمای از صدر اسلام تا امروز که از خودشان چیزی ندارند؛ آنها قوانین اسلام را، قوانین وحی را به مردم ابلاغ میکنند؛ ابلاغ قوانین الهی ارتجاع است؟»
اتهام واپسگرایی و ارتجاع بعدها از سوی منسوبان و حامیان رژیم پهلوی بارها تکرار شد که اوج آن را میتوان در مقاله مندرج در روزنامه اطلاعات در 17 دی ماه 1356 مشاهده کرد. نویسنده با نام مستعار «احمد رشیدی مطلق» مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» نوشته و در آن از انقلاب سفید و اصلاح ارضی دفاع کرده و مدعی شده بود: «مالکان (خوانین و زمینداران بزرگ)... در صدد یافتن یک «روحانی» برآمدند که مردی ماجراجو و بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و به خصوص جاهطلب باشد و بتواند مقصود آنها را تأمین نماید و چنین مردی را آسان یافتند. مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشریترین و مرتجعترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالیمقام کشور با همه حمایتهای خاص موقعیتی به دست نیاورده بود در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند. روحالله خمینی عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتند و او کسی بود که عامل واقعه ننگین ۱۵ خرداد شناخته شد. روحالله خمینی معروف به «سید هندی» بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندارند، به قولی او مدتی در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشتهاست و به همین جهت به نام سید هندی معروف شدهاست.»
چنین توهین آشکاری به مرجع عالیقدر شیعه و رهبر بزرگ در تبعید ملت ایران همچون جرقهای به انباری از باروت عمل کرد و با قیام مردم قم و قیامهای زنجیرهای در ادامه آن، مرحله نهایی نهضت اسلامی ملت ایران آغاز شد که به فروپاشی رژیم پهلوی در بهمن 1357 انجامید. جالب آنکه شاپور بختیار، نخستوزیر شاه فراری نیز چند روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مصاحبه با روزنامه لوموند، رهبر شیعیان ایران را که میکوشد یک جمهوری اسلامی در کشور برقرار کند، به ارتجاع و کهنهپرستی متهم کرد و مدعی شد، اجازه نمیدهد یک دیکتاتوری سرشار از نیرو، جایگزین یک دیکتاتوری فرسوده شود. بختیار آیتالله خمینی را متهم کرد که بیش از شاه به ایران صدمه زده است.