در بهمن ماه سال ۱۳۴۱ بود که رژیم پهلوی با محوریت دولت «علم»، در پناه سازمان امنیت با تمام اعتراضات و مخالفتها، رفراندوم مورد نظر آمریکا را به انجام رساندند و با خیال راحت و به اتکای تصویب ملی به عملیات اجرایی پرداختند و با موقعیت جدید ملت را به بازی گرفتند؛ ولی شعلهای در قم مشتعل شده بود که آسایش مورد نظر را از آنها سلب کرده بود. این حرکت، هر مسئلهای را بهانه میکرد و با صدور اعلامیه به احساسات ضدرژیم حرکت و جهت میداد و آخرین اقدام را با تبدیل جشن عید نوروز به عزای عمومی به ثمر رسانده بود.
شاه با پدیده جدیدی مواجه شده بود که حتی سنتهای باستانی را که سابقه تبلیغاتی شاهنشاهی دارد، به جنبش ضدشاهی تبدیل میکرد و امواج آن را با سرعت به سراسر کشور میرساند و زحمت فراوان بهوجود میآورد و به شیوه مذاکره و مسالمت خاموش نمیشد، بلکه پیوسته صدا رساتر و اعلامیهها تندتر میشود و چه بسا ایام عید و مسافرت دهها هزار نفر به قم و شرکت در جلسات عزاداری، مراسمی پیش آورد که سطح مملکت را در برگیرد؛ بنابراین لازم دیدند که آب را از سرچشمه خشک کنند.
حوادث فروردین ماه سال ۱۳۴۲ و بهویژه تهاجم به «مدرسه فیضیه» با همین محاسبات و با تدارک قبلی انجام میگیرد تا اولاً روحانیت و بهخصوص شخص اول آن را که بهصورت شخصیت مقاوم و مبارزی درآمده سرکوب کنند. دوماً این سرکوب را بهنام و بهعنوان ملت و بهویژه کارگر و دهقان تمام کنند. سوماً با تبلیغات گسترده و امکاناتی که دارند، وانمود کنند مخالفان تمدن بزرگ دشمنان ملت و معترضان به رفراندوم در هر لباس که باشند از خطر مصون نیستند.
نویسنده کتاب «بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی» مینویسد: «صبح روز دوم فروردین که مصادف با ۲۵ شوال سال۱۳۸۲ سالگرد شهادت حضرت امام صادق (ع) بود، ماشینهای شرکت واحد یکی پس از دیگری وارد قم شده سرنشینان خود را پیاده کرد. کسی نمیدانست سرنشینان آن، چه کسانی هستند و روی چه غرض و انگیزهای راهی قم شدهاند؟! بسیاری گمان میکردند اتوبوسها و سواریهایی که در خط تهران قم کار میکند بهعلت ازدیاد مسافر نتوانسته جوابگوی مراجعین و مسافرین باشد و از ماشینهای شرکت واحد کمک گرفتهاند. غافل از آنکه سرنشینان آن، شاهپرستان جلادی هستند که بهمنظور ریختن خون پاک مبارزان روحانی راهی قم شدهاند. بهدنبال آمدن ماشینهای شرکت واحد، ناگهان دهها کامیون نظامی که مجهز به پایههای مسلسل سنگین بود مملو از سربازان زرهپوش و مسلح وارد قم گردید و پس از مانور کوتاهی در شهر به بیرون دروازه بازگشت و در آنجا متوقف شد.»
«عید بدل به عزای عمومی اعلام شده بود و طبعاً در منزل بسیاری از علمای دینی عزاداری بر پا بود و منزل امام خمینی به مناسبت اعلامیه معروف «روحانیت امسال عید ندارد» با هجوم جمعیت بیشتری همراه بود. عزاداری آغاز شده بود و جای نشستن و ایستادن نبود. یکی از روحانیون به منبر رفت و اساس صحبت خود را بر مبارزات امام صادق (ع) با دستگاه اموی و عباسی گذاشت و بحث را به اوضاع ایران و تجاوزات هیئت حاکمه به اسلام و حقوق عمومی رساند که ناگهان صدای صلوات نابجا بلند شد و سخن واعظ قطع شد و غیرعادی بودن وضع جلسه احساس شد. جریان به امام که در اندرون بودند اطلاع داده شده شخصاً به میان جمعیت آمدند و سخنگو توانست به صحبت ادامه دهد و علیه دولت صحبت کند ولی مجدداً صلوات نابهنگام سخن او را قطع کرد. امام یکی از طلاب را فراخواند دستوراتی به او داد و بهدنبال آن، مجلس آرام گرفت.»
«اما این همه ماجرا نبود. شهر به شدت ملتهب شده بود و منتظر جرقهای بود تا انبار باروتی را به آتش بکشاند، و این آتش در جنایت رژیم در مدرسه فیضیه با کشتار مظلومانه طلاب حوزه علمیه شعلهور شد.»