موج سوم الگوی نفوذ آموزشی و پرورشی را باید در تحولات پس از جنگ جهانی دوم جستوجو کرد. در این دوره غرب و به طور ویژه آمریکا برنامه مدونی را برای جذب و تربیت کادرهای آینده رهبران کشورهای غیرغربی طرحریزی کردند. «ادوارد برمن» این رویکرد را به نفوذ مدل توسعه آمریکایی در سایر کشورهای احاله میدهد. او مینویسد، یکی از جنبههای مهم این مدلِ توسعه، تأکید بر نقشِ کادرهای رهبری در کشورهای جدید است.
از نظر وی، برنامههای کمک هزینه تحصیلی بنیادها و سازمانهای رسمی، در پیِ آن بود تا امکانات تحصیلی را برای این دسته از رهبران جهانِ سوم در دانشگاههای به دقت انتخاب شده آمریکا و گاه اروپا فراهم کند؛ به گونهای که آنها بتوانند این قابلیتها را گسترش دهند.
این توافقِ عمومی در میانِ گردانندگانِ بنیادها وجود داشت که شکلگیریِ کشورها در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین به نهادهای بومی… برای تربیتِ رهبرانی که در حالِ حاضر موجود نیستند، نیاز دارد.(برمن، 1368: 100)
برمن از قول «کنت تامپسون» میگوید، این بنیاد باید «از معدودی از دانشگاههای دستچین شده حمایت کند، زیرا اینها میتوانستند به مراکز اصلی تربیت افرادی مبدل شوند که مقامات رهبری را در تشکیلات حکومتی، صنایع، بازرگانی، آموزش و پرورش، حرفهها و علوم انسانی در دست خواهند گرفت.» (همان: 105)
یکی از اقدامات در این دوره انتقال نظام آموزش دانشگاهی با همه عناصر فرهنگی آن به سایر کشورهاست. به زعم آنها، از این طریق انسانهایی در چارچوب نظام آموزشی غربی (از متن و محتوا گرفته تا استادان تحصیل کرده در غرب و فرآیند آموزشی) تربیت میشوند که بینش، گرایش و کنش آنها هم افق با نظام دانایی و معنایی جامعه غربی میشود. دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شهید مجید شریف واقفی ملقب به صنعتی شریف امروز) در دهه 1340 از طریق بنیاد فورد و بعدها دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی اصفهان امروز) تحت نظارت مؤسسه فنّاوری ماساچوست و دانشگاه پهلوی(دانشگاه شیراز) تحت نظارت دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه تهران تحت تأثیر تعداد زیادی از دانشگاههای آمریكایی سامان یافتند تا پروژه مدرنیزاسیون ایران را ذیل انقلاب سفید و اصل 4 ترومن پیش ببرند؛ در این میان مؤسسه فنّاوری ماساچوست محوریت داشت. (باقری چوکامی، 1396: ۶۲)