یکی از مفاهیمی که باید نسبت آن با مصلحت مشخص شود، مفهوم «تقیه» است. تقیه یک موضوع فقهی است که از جهات گوناگونی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و در رابطه با وجوب و جواز و حرمت و نیز انواع تقیه مباحث بسیار متعددی ارائه شده است. در برخی دیدگاهها نگاه به مفهوم تقیه، به مثابه نگاه به یک مفهوم انفعالی است که شیعه برای دفع ضرر و دور کردن خود از مهلکه انجام میدهد. برخی از فقها تقیه را فقط در قالب همراهی کردن با فکر و اعتقادِ مخالفان به منظور دفع ضرر آنها تعریف میکنند. تقیه در این تعریفها همان تقیه خوفی است. هدف در تقیه خوفی، نجات جان و مال خود و جلوگیری از ضرر دشمنان است. تقیه خوفی میتواند به توسعه فرهنگ انفعال و خمودگی در شیعه بینجامد و سبب ترویج عدم مبارزه با طاغوت شود. در واقع رویکردهایی که در عصر غیبت، قائل به سکون و عدم تشکیل حکومت و مبارزه با طاغوت هستند تا حدی متأثر از این نگاه به تقیه است.
در مقابل برخی دیگر از فقها، تقیه را فراتر از حفظ جان و مال تعریف میکنند و آن را یک راه و وسیله برای تقویت خویش و جذب نیرو به منظور برگشتن به مبارزه و تحقق اسلام و نفوذ در دشمن میدانند. رهبر معظم انقلاب در تحلیل مفهوم تقیه میفرمایند:
«و [اما]تقیه؛ ممکن است شما بگویید تقیه مال آن زمانى بود که یک دولت مسلطى بود، ما هم مخفى بودیم و از ترس او چیزى نمیگفتیم؛ نه، همان وقت هم تقیه، مسئله ترس نبود؛ «التقیة تُرس»، تُرس است، اما تَرس نیست. اَلتقِیةُ تُرسُ المُؤمِن؛ تقیه سپر است. سپر را کجا به کار میبرند؟ سپر، مال داخل میدان جنگ است. همان وقت (زمان شاه) هم اینجور بود؛ تقیه که میکردیم، معناى آن این بود که شمشیر را بلند میکردیم و ضربه را بر هیکل و پیکر نحس او وارد میکردیم؛ اما جورى که او نه شمشیر را ببیند، نه دستى که شمشیر را گرفته ببیند، نه بلند کردن را ببیند، نه فرود آمدن را بفهمد، فقط یک وقت درد آن را احساس کند؛ تقیه این بود.»
مصلحتـ که همان بحث تزاحم و تقدیم اهم بر مهم بودـ در برخی موارد با تقیه همپوشانی دارد؛ به عبارت دیگر گاهی در تقیه، همان کاری را انجام میدهیم که «مصلحت» نامیده میشود. مانند تعامل با دشمن قدرتمندی که فعلاً توان مقابله با وی را نداریم؛ هر چند در ادامه با او برخورد خواهیم داشت. همچنین در اعلام مواضع اسلامی در عرصه بینالمللی، ممکن است به دلیل برخی ملاحظات سیاسی، انعطاف به خرج دهیم:
«.. در سیاست خارجى هدف، ابزار تاکتیکى و ملاحظات سیاسى در جاهایى قابل قبول است؛ اما وارونه جلوه دادن اهداف اساسى بههیچوجه قابل قبول نیست؛ اهداف اساسى ما را باید همه بهطور مشخص بدانند. یکوقت انسان لازم است آن را با صداى بلند اعلام کند، یکوقت و در موقعیتى با صداى بلند اعلام نمىکند؛ اما آن را انکار هم نباید بکند؛ باید همه بدانند که ما در این جهت و در این خط هستیم. البته یکوقت هست که لازم نیست انسان مسئلهای را جنجالى کند.»
مصلحت، اما در مواردی هم غیر از تقیه است؛ مانند جایی که در مدیریت داخلی کشور، به دلیل برخی محدودیتها، از اجرای دو قانون یا دو حکم ناتوان هستیم و مجبور به انتخاب یکی از آنها میشویم. در اینجا تقیه مطرح نیست، بلکه همان تزاحم فقهی و تقدیم اهم بر مهم است.