جنگ شناختی، نبرد بین بازیگران برای شکلدهی به شناخت و درک مخاطبان از موضوعات مختلف است. در هر واقعهای هر طرف ماجرا که بهتر و موثرتر بتواند دریچههای شناختی مخاطبان را مدیریت کند، در آن نبرد برنده میشود. در این جنگ شایعات موشکها هستند و ویرانکنندهترین سلاح اعتمادزدایی از رسانههای طرف مقابل است و تاکتیکهای رسانهای، حمله و ضد حملههای میدان نبرد. سربازان این جنگ قلم و دوربین بدستها و کشتهشدگان آن، افرادی هستند که مسخ شده و دریچه درک از واقعیات را بدست سربازان رقیب دادهاند.
اگر بخواهیم بدانیم در تحلیل اتفاقات پیچیده بخصوص اجتماعی که دارای ابعاد متنوع و بعضا غیرقابل فهم برای اکثر مردم است چگونه اطلاعات ناقص پردازش و در نهایت تحلیل میشوند، میتوان گفت که وقتی یک کار برای اولین بار انجام میشود یا فرد با آن واقعه روبهرو میگردد، در مغز فرد یک مدار مغزی شکل گرفته، که در آن مدار اطلاعات حاوی پردازش عمل و نتیجه آن را در خود ثبت میکند. با هر بار تکرار آن عمل به طور غیر ارادی، مدار تقویت میشود.
این تقویت تا حدی پیش خواهد رفت که یک الگوی نسبتاً ثابتی را در مغز ایجاد خواهد نمود. وقتی که الگوی ایجاد شده به ثبات رسید و به نوعی در فرآیند تحلیل و پردازش و حفظ نتیجهی عمل در خود، در ساختار مغز جایگاه ثابتی را به دست آورد به عنوان یک الگو میتواند در ساختار تصمیمگیریها و استدلال افراد به عنوان یک بازیگر مستقل از خود فرد عمل کند. در این صورت اگر عمل یا رفتار و یا رخدادی جدید با آن الگوی ایجاد شده، مطابقت داشته باشد در مغز به همان روش تثبیت شده تفسیر خواهد شد که در ادبیات شناختی به آن شناخت حسی میگویند. حال هر چه آن رویداد پیچیدهتر باشد این روش تحلیل و استدلال پر اثرتر خواهد بود.
چرا اینگونه شده است؟
ماجرای مسمومیتهای سریالی اخیر فارغ از عاملان آن، خود نه بعنوان یک عامل موثر و شاخص در جنگ شناختی، بلکه بعنوان میوه درختی که سالهاست غرس شده و مدار مغزی خود را در ذهن مخاطبان شکل داده و هم اکنون از دریچه آن مدار همه اتفاقات فهم میشود، قابل تحلیل است. درختی که نهال آن توسط تیمی متشکل از عملکردهای ضعیف دولتها و جنگ رسانهای دشمن و بسامدهای ناروای گروههای معاند و حتی جریانات رسمی و غیر رسمی درون حاکمیت کاشته شده است. نمونههای عملکرد دولتها در شکلگیری فضای مسوم اجتماعی از جنبه شناختی که منجر به بیاعتبارسازی منابع رسمی در اطلاعرسانی شده است بسیار است. برای نمونه عملکرد ناموفق و شائبهبرانگیز دولتها در ساماندهی به بازار ارز و خودرو، تصمیمات یکشبه در تنظیم بازارها و تعدد مراجع تصمیمگیر و در نهایت عملکردهای غیر قابل دفاع از منظر جامعه نمونههای کوچک این بخش از جنگ شناختی است. در بخش عملکردهای درون کشور ضعف جدی و بسیار مخرب جریان اطلاعرسانی در مراجع رسمی و غیر رسمی کشور و نبود استراتژی رسانهای مناسب جهت روبهرو شدن با بحرانهایی در سطح اتفاقات اخیر خود قصه پرغصهای است. عملکردهای جریانات رسانهای جریانات و دولتهای متخاصم نیز که در پیش روی ما هستند و نادیده گرفتن، دروغها، پررنگ کردن واقعیات تلخ و ایجاد ذهنیت "بدبخت بودن" در نگاه ایرانیان، کمرنگ نشان دادن موفقیتها کشور و نظام و خوشحالیهای ملی حتی برای مواردی مانند پیروزیهای تیم ملی فوتبال، قطعا ندیدن بخش بزرگی از ماجراست. از طرف دیگر جریانات سیاسی و اجتماعی رسمی و غیررسمیای وجود دارند که با اقدامات خود در بسامددهی به آثار عملکرد رسانهای دشمنان و عملا بازی در زمین آنان خود به بخشی تاثیرگذار در جنگ شناختی تبدیل شدهاند.
چه باید کرد؟
وقتی بتوانیم فهم درست و منطقی از شرایط موجود داشته باشیم، باید راهکارهای تغییر در نقاط ضعف جبهه خودی را پیدا کرده و آنها را برطرف کنیم. هر آنچه که بتواند باعث تایید یا تثبیت و یا بسامد به واژه "ایرانی بدبخت است" شود بازی در جبهه مقابل و بعنوان پیاده نظام این جنگ خانمانسوز تلقی میشود. هر بخش هم باید سهم خود را در این تقابل بر اساس استراتژی مناسب بازی کنند. اقدامات برنامهریزی و عملکرد دولتها امری بدیهی است که باید اصلاح و قاعدهمند گردد. اما وجود شلختگی در امر اطلاعرسانی و بطور کل نبود یک راهبر و راهبرد رسانهای در جبهه خودی باعث شده است که کشور نتواند به درستی در مقابل جنگ شناختی حریف عمل کند. نیاز به تخصص و بررسی زیادی نیست تا بفهمیم که بیاعتبار شدن جریان اطلاعرسانی رسمی و بعضا غیر رسمی کشور چگونه ما را به مرحله باخت در جنگ شناختی نزدیک کرده است. فرض غلط این روزهای مسئولین و افراد فرهنگی و سیاسی این است که اگر مخاطبان واقعیات یک موضوع را بدانند، آنگاه گرمای حقیقت آنها را بسمت خود جلب کرده و خود بخود تلاش دشمن این جنگ خنثی میشود. البته که این موضوع تا حدود کمی در حوزههایی میتواند بخشی از آسیب به شناخت فرد را بازسازی کند، ولی قطعا روش افزایش آگاهی نمیتواند مرهم آسیبهای جنگهای شناختی باشد.
در جنگ شناختی و بخصوص در اقدام شرمآور و جنایتکارانه ایجاد مسمومیتهای دانشآموزان اقدامات زیر باید از جنبه عملکرد شناختی مورد توجه واقع شود.
۱) همصدایی مسئولین در محکومیت و بشارت حل مساله و تنبیه شدید آمران و عاملان آن در بالاترین سطح قانونی
۲) ایجاد قرارگاه رسانهای شناختی جهت مدیریت شناختی افکار عمومی و برطرف کردن التهابات مخرب و غیر ضرور
۳) برخورد قانونی شدید با شایعهسازان و افرادی که با اقدامات ضد ملی خود بدنبال منافع حزبی و جناحی خود هستند
۴) بازسازی اعتماد ملی و ایجاد شادی و رضایت ملی
۵) استفاده از ظرفیتهای بینالمللی جهت تبدیل حکومت از سیبل حملات و گرفتن محکومیت حکومتهای متخاصم مانند رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا بعلت حمایت از جنایتکاران مسبب این جریانات
۶) تغییر زمین بازی از حکومت بیتوجه و یا در مقابل ملت در اذهان عمومی داخلی و بینالمللی به حکومت مظلوم مورد تهدید (که البته در واقعیت هم همین است) از طرفی استفاده صحیح از ظرفیتهای رسانهای و قانونی موجود در فضای بینالملل
۷) اقدام شایسته و دردناک متناسب امنیتی و اطلاعاتی در مقابل امران و کشورهایی که بصورت برنامهریزی و لجستیکی و رسانهای از این اقدامات جنایتکارانه حمایت کردهاند.