افزایش تعداد مدارس و نقاط مسمومیت، همراه با تشدید فضاسازی رسانهای و ایجاد هراس به دست تروریستها، با تصور افزایش تنش در بین دانشآموزان و خانوادهها با مسئولان و همچنین نیروهای مدافع امنیت، در روزهای اخیر روندی تصاعدی یافته که در پیوند با برخی رویدادها، بوی فتنهانگیزی و بهانهجویی برای شکلدهی موج جدید آشوبطلبی میدهد.
رویدادهایی چون:
۱- حضور خانمی میانسال با رفتاری تهاجمی و ادبیات سخیف و هتاکانه جهت تحریک نیروهای مدافع امنیت برای درگیری بهعنوان مادر دانشآموز، درحالی که بعداً معلوم شده هیچ فرزند دانشآموزی ندارد؛ ۲- اعلام فوت خانمی جوان بر اثر مسمومیت در مدرسه و مانور تبلیغی سنگین در فضای مجازی بر روی این فوت، درحالی که این خانم ۳۰ سال سن داشته و دو لیسانس دریافت کرده و دانشآموز نبوده است؛ ۳- به میدان آمدن گروهک معاند جوانان محلات یا همان سازمان نفاق و دادن فراخوانهای پیاپی برای تجمع مقابل مدارس و سر دادن شعارهای ساختارشکنانه و تشویق به ساخت و پرتاب مواد آتشزا به سمت مدارس؛ ۴- فراخوان گسترده برای تعطیلی مدارس در روزهای ۱۳ و ۱۶ اسفندماه؛ ۵- تلاش برای گسترش مسمومیتها از مدارس به دانشگاهها و پیوند بین دانشآموزان و دانشجویان و ۶- شدتبخشی به جنگ روانی و رسانهای به موازات افزایش و گسترش مسمومیتها.
هدف قرار دادن مدارس دخترانه، علاوه بر کاربرد ابعاد هیستریک ماجرا، با زنانگی جنبش موهوم زن، زندگی، آزادی نیز انطباق دارد و هرگونه اتفاقی میتواند پای طرفهای خارجی و مدافعان حقوق زن را به میدان باز کند.
همانگونه که پیش از این هم، در معرکهگردانی اغتشاشات شاهد حمایت آشکار بیگانگان از اغتشاشگران و یکهتازی و جولان عناصر برانداز و گروهکهای تجزیهطلب در محافل سیاسی کشورهای غربی بودیم که به بهانه مرگ مهسا به همنوایی رسیده بودند، این بار هم سلامت جسمی و روانی دختران معصوم دانشآموز، بهانه رقص مشترک شغالها با گرگها شده است.
برای ناکام گذاشتن جنایتکاران، چارهای جز روایت بههنگام و دقیق واقعیتها نبوده و نیست و رسیدن به واقعیتها نیز سرعت عمل و البته دقت دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی را نیاز دارد.
چراغ سبز ایران در انتظار اراده سیاسی غرب
دکتر هادی محمدی
از امروز نشست شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین کار خود را آغاز می کند و موضوع اختلافات پادمانی میان ایران و آژانس بر سر سه مکان که آژانس مدعی شده در آنها ذرات اورانیوم غنی شده یافته یکی از دستورکارهای اصلی این نشست 5 روزه است. این انتظار با سفر رافائل گروسی مدیرکل آژانس به تهران و رسیدن به یک بیانیه مشترک و تفاهمات جدید ایجاد شده تا نه تنها شورای حکام در پاسخ به چراغ سبز ایران برای تعامل بیشتر با آژانس در چارچوب پادمان، موضوع تصویب قطعنامه سوم را کنار بگذارد بلکه این روند با اجرای موفقیت آمیز در آینده نزدیک بتواند در کنار اراده سیاسی طرفهای مقابل باعث ازسرگیری مذاکرات هسته ای با هدف احیای برجام و رفع تحریمها شود.
این پیام در تهران به گروسی منتقل شد که هر گونه کارشکنی در اجرای تفاهم اخیر با آژانس به ویژه رفتن به سوی تصویب قطعنامه ضد ایرانی می تواند به معنای نداشتن اراده سیاسی برای احیای برجام و حل و فصل اختلافات از سوی ایران تعبیر شود و همه فضای مثبت ایجاد شده را بار دیگر تیره و تار سازد. از سوی دیگر اظهارات بعضا عجیب گروسی در ورودش به وین پس از سفر به تهران تا حدی این تردید را در ایران و در بین منتقدان مذاکرات هسته ای ایجاد کرده که شاید تهران در مقابل خواسته های آژانس نرمش بیش از حدی داشته و منافع ملی رعایت نشده باشد. در این مسئله چند نکته حائز اهمیت است؛ اول این که باید شخصیت مدیرکل را به عنوان فردی که با حمایت غرب به ویژه آمریکا به این سمت رسیده درک کرد، او اکنون در آستانه گرفتن رأی مجدد برای بقا در صندلی مدیرکلی است و نیاز دارد حداقل در حرف و ادبیاتش طوری دو پهلو سخن بگوید که دوستان خود را نرنجاند، با این حال دیدیم که اولین صدای اعتراض را رژیم صهیونیستی و نخست وزیرش نتانیاهو بلند کرد که نشان می دهد سخنان گروسی در تهران و وین به ویژه در موضوع بازرسی از اسرائیل به مذاقش خوش نیامده است. همچنین این نکته فراموش نشود که ملاک برای ایران آن چیزی است که در سند توافق مشترک آمده نه سخنان گروسی یا هر مقام دیگری.
ایران پای این توافق را با شروطی از جمله رعایت از سوی طرف مقابل امضا کرده و به آن متعهد است و اگرچه در گفتوگوهای شفاهی وعدههایی رد و بدل شده اما همه قولهای شفاهی و موفقیت همین متن کتبی نیز موکول به آینده است. آیندهای که در آن اولا خبری از تصویب قطعنامه جدید در شورای حکام نباشد و ثانیا به صورت انجام تعهد در برابر تعهد باشد و این گونه نیست که ایران اقداماتش را انجام دهد و طرف مقابل اقداماتش را که شامل بستن پرونده سه مکان مذکور است، همچنان مثل یک استخوان لای زخم نگهدارد. ایران با امضای سند روز شنبه با گروسی نشان داد که آماده از سرگیری دیپلماسی برای رسیدن به توافق نهایی است و بازی ریاکارانه ای همچون آمریکایی ها ندارد.
تهران چراغ سبزی به طرف مقابل نشان داده و حالا توپ در زمین کسانی است که چند ماه است بر طبل برهم خوردن توافق توسط ایران می کوبند. این نمایش واقعی اراده از سوی ایران زمانی به ثمر می نشیند که پاسخی متناسب و واقعی هم از اروپا و آمریکا بگیرد. گوی و میدان وین در پله اول نشان می دهد چقدر آن ها آماده تقویت دیپلماسی هستند و برای رسیدن به توافق احیای برجام، اراده سیاسی لازم را دارند. پس از این گام می توان با تشکیل کمیته فنی که در سند مشترک ایران و آژانس ذکر شده، حتی در همین ماه مارس اولین ثمرات توافق جدید را چید و چشید و سپس به انتظار بخشهای سیاسی این پرونده نشست تا آنها از این ثمره برای پیشبرد مذاکرات به سمت توافق نهایی بهره برداری کنند.
این بحران به نفع همه است!
جعفر بلوری
شنبه شبی که گذشت نهمین تظاهرات هفتگی در تلآویو و چند شهر دیگر آن برگزار شد. چیزی بین 250 تا 260 هزار نفر در این تظاهرات ضددولتی شرکت کردند و رکورد بزرگترین تظاهرات اعتراضی در تاریخ 75 ساله این رژیم جعلی شکسته شد. آنچه این تظاهرات را از 8 مورد قبلی متمایز کرده، سه رویداد «بیسابقه» است. یکی تعداد بالای مشارکتکنندگان در اعتراضهای خیابانی. دوم، پیوستن بخشی از بدنه اصلی ارتش این رژیم به اعتصابیون (امتناع دهها خلبان نیروی هوایی رژیم صهیونیستی برای مشارکت در رزمایش) و سوم رویدادی است که دیروز رسانهها به نقل از «نیویورکتایمز» منتشر کردند: «ظهور گروههای مسلح جدید در کرانه باختری همزمان با اوجگیری اعتراضات خیابانی.» این سه رویداد در یک «نقطه» به هم میرسند و آن چیزی نیست جز هُل دادن این رژیم به سوی فروپاشی...فرجام بحرانی که چند ماهی است دامن صهیونیستها را گرفته و روزبهروز بدتر میشود چه خواهد بود؟ آیا رژیم صهیونیستی واقعا نفسهای آخرش را میکشد؟ تاثیر ادامهدار بودن این بحران روی کشور ما چیست؟ بخوانید:
این یک واقعیت انکارناپذیر است که این روزها، واژههایی مثل «بحران» و «خطر فروپاشی از درون» به طرز کمسابقهای وارد ادبیات سیاسی و رسانهای رژیم اسرائیل شده است. این واژهها که در قالب «هشدار» و از سوی بلندپایهترین مقامات رسمی این رژیم مورد استفاده قرار میگیرد، آمریکا، بهعنوان بزرگترین حامی این رژیم را هم بهشدت نگران کرده طوری که طی روزهای گذشته خبرهایی از ابراز نگرانی جدی مقامات آمریکایی از وضعیت حاکم بر سرزمینهای اشغالی به بیرون درز کرده است. دیروز هم خبر رسید ژنرال «لوید آتسین» وزیر دفاع آمریکا سفر ناگهانیِ منطقهای خود را آغاز کرده و مقصد اصلی او «اسرائیل» است! طبق گزارشهایی که منتشرشده وزیر دفاع آمریکا قرار است پس از دیدار با «عبدالله دوم» شاه اردن و «عبدالفتاح السیسی» رئیسجمهور مصر سراغ «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی برود. این سفری است که عملاً پیش از دومین نشست امنیتی عقبه و دیدار طرفهای مرتبط با مسئله فلسطین در هفتم ماه جاری در شرمالشیخ صورت میگیرد.
برای سنجش عیار، عُمق و ماندگاری این بحران ابتدا باید ریشههای آن را یافت و تبیین کرد. پیش از این در همین ستون نوشتیم ریشه اصلی این بحران، ائتلاف نتانیاهو با یک گروه اقلیت مذهبیِ بهشدت افراطی تحت عنوان «فراارتدوکسها» و خواستههای عجیب و غریب آنها از قدرت در کنار تلاشهای خود نتانیاهو برای تصویب قوانینی[اصلاحات قضایی] است که بتواند او را از مخمصه پروندههای متعدد فسادش نجات دهد. این خواستهها و قوانین آنقدر متحجرانه، و فراارتدوکسها آنقدر در خواستههای عجیبشان مُصِر هستند که، به نظر نمیرسد با مذاکره و تبادل امتیاز به توافق دست یابند. از آن سو دفاع از چنین کابینهای، آنقدر هزینه دارد که حتی غرب نیز نمیخواهد بار سنگین رسوایی آن را به دوش بکشد. روی کار آمدن کابینه فراارتدوکسها در تلآویو، آبرویی برای حامیان غربی این رژیم نگذاشته است. طوری که موجب دعوای علنی «تام نایدز» سفیر آمریکا در تلآویو با «بزالل اسموتریچ» وزیر دارایی رژیم صهیونیستی شد. سفیر آمریکا آنقدر عصبانی بود که گفت «اسموتریچ یک احمق است. اگر آنجا بودم او را از پنجره هواپیما به بیرون میانداختم.» وزیر به شدت افراطی رژیم صهیونیستی در تریبونهای رسمی خواستار نابودی شهرک فلسطینی «حراره» و حذف فلسطینیان ساکن آن شده بود! او از جمله حامیان طرح «اعدام اُسرای فلسطینی» نیز هست! دعوای این دو در واقع نَشتیِ دعوای بزرگتری است که پشتپرده در جریان است.
دولت آمریکا به هیچ وجه مخالف کشتار فلسطینیان نیست و آنچه باعث خشم آن شده، اعلام رسمی و علنی چنین خواستههای وحشیانه از سوی صهیونیستهاست. نامه سرگشاده رهبران قدرتهای اروپایی در محکومیت وزرای حقیقتا وحشی کابینه نتانیاهو را هم به این دعوا اضافه کنید. آش کابینه نتانیاهو آنقدر شور شده که غربیها رویِ آن را ندارند که از آن دفاع کنند. اختلافاتی که بین غرب و رژیم صهیونیستی بروز کرده نیز در نوع خود، اگر نگوییم بیسابقه کمسابقه است. به نظر میرسد از کنار هم گذاشتن مولفههای فوق بتوان به این نتیجه رسید که، انتهایی برای این «بحران» نمیتوان متصور شد. با توجه به این که فراارتدوکسها با آن عقاید سِفت و سخت و متحجرانهشان افرادی نیستند که از خواستههای خود کوتاه بیایند، و به چیزی مثل ملیت و مرز و مصلحت نیز هیچ اعتقادی ندارند، این بحران حالا حالاها ادامه خواهد داشت. انتهای این بحران طولانی را درست نمیدانیم. شاید واقعا باعث فروپاشی این رژیم شود. اما فکر میکنیم در کوتاهمدت «سقوط»، فرجام این کابینه و نتانیاهو خواهد بود و باید منتظر تشکیل ششمین کابینه رژیم صهیونیستی در 5 سال گذشته باشیم. کابینههای بعدی نیز احتمالا همین فرجام را خواهند داشت چون، ساختار سیاسی رژیم صهیونیستی به شرایطی رسیده که جز
«کابینه ضعیف و شکننده ائتلافی» چیز دیگری از آن خارج نمیشود. به این نکته مهم باید توجه کرد این، تنها چالش رژیم صهیونیستی نیست. این رژیم با چالشهای بیسابقه دیگری مواجه شده که به نظر میرسد در صورت تداوم آنها، بتوان گفت «کار اسرائیل واقعا تمام است.»
چالش بیسابقه دیگر، همان است که دو گزارشگر نیویورکتایمز، یعنی «پاتریک کینگزلی» و «هیبا یازبک» به تازگی منتشر کردهاند: «ظهور گروههای مسلح جدید در کرانه باختری». این دو گزارشگر میگویند برای تهیه گزارش میدانی خود 4 روز تمام با ساکنان کرانه باختری گفتوگو کردهاند، چه مردم عادی چه مقامات فلسطینی و اتفاقا به نتایج جالبی هم رسیدهاند. «آشیانه شیران» نام گروه مسلح جدیدی است که همزمان با آغاز این اعتراضها اعلام موجودیت کرده و توانسته جوانان مسلح زیادی را جذب کند. طبق گزارش این روزنامه آمریکایی، یک گروه کوچک از این جوانان فقط در یک مورد توانستند با سلاحهایی که از انتفاضههای سابق به دست آورده بودند ساعتها به شکل «جانانه» با نظامیان صهیونیست درگیر شوند چرا که «مبارزه مسلحانه با اسرائیل را وظیفه خود میدانند.» گروه «آشیانه شیران» توانسته در این مدت کوتاه اعتماد و تایید 70 درصد ساکنان فلسطین را جلب کند و جان شماری از صهیونیستها را هم بگیرد. مسلح شدن کرانه باختری آن هم از سوی چنین جوانهای شجاعی برای صهیونیستها کابوسی بود که تعبیر شد.
اعتصاب 37 نفر از 40 خلبان یک اسکادران ذخیره ارتش رژیم صهیونیستی به علت «کودتای قضایی نتانیاهو» چالش مهم بعدی است که در نوع خود بیسابقه و برای این رژیم «خطرناک» است. خطرناک به این معنا که، ارتش و نیروهای مسلح برای رژیم صهیونیستی طی این 75 سال، عامل اصلی «بقاء» بوده است. تبعات نفوذ اعتصاب و اعتراض به بدنه «عامل بقاء یک رژیم»، واضحتر از آن است که نیازی به تبیین داشته باشد!
اما ما فکر میکنیم هر قدر این بحرانها ادامه یابند، نه فقط به نفع کشور ما که، به نفع تمام ملتهای منطقه و حتی غربیها خواهد بود. فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی بر پایه نژادپرستی و «خودبرترپنداری» است. آنها خود را قوم برتر میدانند و برای رسیدن به آرمانهای سیاه خود، نشان دادهاند دست به هر جنایتی میزنند. برای فهم این ادعا و بهعنوان فقط یک نمونه جدید، کافی است رجوع کنید به اظهارات اخیر یکی از نمایندگان عرب «کنست» که نسبت به وضعیت زلزلهزدگان سوری و ترکیهای ابراز نگرانی کرد. گروهی از صهیونیستهای دوآتشه، در همان صحن کنست و جلوی دوربینهای تلویزیونی به شدت برافروخته شده و اقدام به فحاشی علیه او و مردم سوریه و ترکیه کردند. آنها بدون اینکه خجالت بکشند یا نگران تبعات اظهاراتشان شوند کمک به مردم زلزلهزده سوری و ترکیهای را به شدت «تقبیح» کردند!
شاید برخی تصور کنند این تحلیل، از روی ذوقزدگی و سیاستزدگی است. چکیده تحلیل این یادداشت و «فواید ادامه بحران اسرائیل برای ایران» را میتوان در گزارش جدید شبکه 13 رژیم صهیونیستی هم دید:
«یک منبع به ما گفت وضعیت فلسطین به انفجار نزدیک شده و طبیعتا اصلاحات قضایی ما هم در به وجود آمدن این وضعیت موثر بوده است... برداشت ما از رویکرد نتانیاهو این است که اسرائیل توان حمله به ایران را ندارد و هیچ گزینه کارآمدی برای توقف برنامه هستهای ایران وجود ندارد. این منبع به ما گفت ایرانیها نیز این را فهمیدهاند چیزی که صحت این حرف را تایید میکند این است که در خلال عملیات «نگهبانان دیوارها» در طول ده روز موشکهای گنبد آهنین ته کشید و اگر اسرائیل به ایران حمله کند پاسخ ایران مداوم خواهد بود...اسرائیل میتواند به حملات سایبری و همچنین فعالیتهای بیثباتکننده علیه نظام ایران ادامه دهد اما بیش از این توانایی ندارد و...»