مسئله «حجاب» اگرچه اصالتاً مسئلهای فرهنگی و اجتماعی است؛ اما در سالهای اخیر به یک مسئله سیاسی و به تدریج، امنیتی تبدیل شده است؛ به گونهای که آشوبهای سال گذشته پیرامون این مسئله شکل گرفت. هم اکنون نیز تلاش دشمنان آن است که مجدد از همین ناحیه، مسائل و آشوبهای جدیدی را در کشور رقم بزنند. بنابراین، در نوشتار حاضر تلاش میشود ضمن بیان دلایل و ریشههای سیاسی شدن حجاب، چگونگی مواجهه با آن به صورت مختصر تشریح شود.
دلایل و ریشهها
به طور دقیقتر باید گفت، بدحجابیهای موجود در کشور ماهیت دوگانه طبیعی و سیاسی دارد. طبیعی است؛ زیرا برخاسته از تحولات رخ داده در دو دهه اخیر در کشور و بلکه بیشتر از آن است. سیاسی است؛ زیرا با مطامع و ترجیحات برخی افراد و گروهها در داخل و دشمنان گره خورده است.
درباره ریشههای طبیعی بدحجابی حداقل میتوان به چهار دلیل عمده اشاره کرد: اول؛ تغییرات ارزشیـ نگرشی در لایههایی از جامعه. دوم؛ضعف دستگاههای فرهنگی در داخل کشور است که در تبیین این مهم و الگوسازی موفق از آن ناکارآمد بودهاند. سوم؛ نمیتوان بیحجابی را بیارتباط با وضعیت اقتصادی کشور دانست؛ به این معنا که با توجه به وضعیت نامطلوب اقتصادی، بسترهای نارضایتی در کشور تقویت شده و بنابراین، ظرفیت پذیرش مواضع انتقادی از سوی بخشهایی از مردم بالا رفته است. در این وضعیت، با توجه به سیاسی شدن موضوع حجاب، بدیهی است که برخی برای بروز و ظهور نارضایتی خود، نسبت به بدحجابی ابراز تمایل کنند. هر چند ممکن است از نظر عقیدتی موافق بدحجابی هم نباشند.
درباره دلیل چهارم هم باید گفت، آنچه بیش از هر عامل دیگری وضعیت حجاب در ایران را متأثر کرده است، تبدیل شدن آن به مسئلهای سیاسی است؛ به این ترتیب که مخالفان نظام، ضدانقلاب و دولتهای معاند خارجی و حتی برخی گروههای سیاسی داخلی که موضع انتقادی در برابر نظام دارند، با سیاسی کردن موضوع حجاب و بهرهبرداری از مطالبات زنان در راستای مطامع خود، به آن دامن میزنند و اقلیت بدحجاب در کشور را اکثریت جلوه میدهند و به خواستههای غیرمتعارف آنها ضریب میدهند. در این زمینه میتوان به سه عامل مهم اشاره کرد:
1ـ کنشگری نخبگان سیاسی: بخشی از نخبگان سیاسی، در رقابت سیاسی خود به یارگیری از میان جامعه دست زده و تلاش میکنند ظرفیتهای دوقطبیساز در جامعه را تقویت کنند؛ به این ترتیب که با تلاش برای فعالسازی شکافهای خفته و غیرفعال در جامعه به نفع خود، میکوشند تا ظرفیتهای اجتماعی خود را تقویت کنند.
در این زمینه، به طور مشخص باید از فتنه 1388 به منزله نقطه عطفی در تقویت دوقطبی شدن فضای سیاسی در کشور نام برد؛ به این ترتیب که جریان حامی فتنه و برخی از اعضای آن که از سران و نیروهای اصلی آن بودند، پس از آنکه با مجازاتهای قانونی مواجه شدند و دیگر مانند سابق نمیتوانستند در عرصه سیاست رسمی بروز و ظهور داشته باشند، تلاش کردند تا با روی آوردن هر چه بیشتر به فضای اجتماعی و طرح موضوعاتی، چون «نواصلاحطلبی و اصلاحطلبی اجتماعی»، در مقابل حاکمیت، از جامعه به نفع خود یارگیری کنند.
در واقع، بخشی از اصلاحطلبان با درک تغییرات ایجاد شده در فضای اجتماعی کشور، از جمله تغییراتی که در سبک زندگی، نگرشها و بعضاً ارزشهای لایههایی از جامعه، چون زنان، جوانان و... ایجاد شده، و توجه به این مسائل در مواضع و گفتمان خود، بیش از پیش به یارگیری اجتماعی دست زدند. برای نمونه، بحثهای مرتبط با زنان همچون حجاب، اگرچه همواره از ابتدای انقلاب مطرح بوده و ظرفیت دوقطبیسازی داشته، اما در سالهای اخیر بیشتر موردتوجه لایههای رادیکال اصلاحطلبان قرار گرفته است. در همین زمینه، رسانههای اصلاحطلب نه تنها در بحث حجاب، بلکه در سایر مسائل مرتبط با زنان، مانند حضور آنها در ورزشگاهها یا دوچرخهسواری زنان، اساساً نقش آوانگارد داشته و قبل از آنکه مطالبهای در این حوزهها از سوی جامعه زنان کشور مطرح شود، خود آنها رأساً به طرح این قبیل مطالبات اقدام میکنند و این در حالی است که اطمینان دارند مواضع آنها با واکنش جریان رقیبشان مواجه خواهد شد.
تحت این شرایط، میتوان ادعا کرد اصلاحطلبان موفق شدهاند شکافهای خفته و غیرفعال موجود در کشور را به نفع خود فعال(نیمهفعال) کنند. پایگاه رأی اصلاحطلبان در میان جوانان، دانشجویان، قومیتها، زنان، لایههای اجتماعی معتقد به سکولاریسم و... گویای فعالسازی این شکافها به نفع اصلاحطلبان است؛ وضعیتی که در عمل، به تغییر صورتبندی شکافهای اجتماعی در کشور کمک کرده است؛ به این ترتیب که شکافهای مذکور بر شکاف اصلیای که تا پیش از این ساحت بازی سیاسی میان اصلاحطلبان و اصولگرایان را تعیین میکرد؛ یعنی شکاف سنت و مدرنیته، بار شده و صورتبندی شکافهای اجتماعی در ایران را به حالت تک شکافی متراکم درآورده است. نکته مهم در این میان آن است که ظرفیت منازعه و قطبی شدن جامعه در شرایط متراکم شدن شکافهای اجتماعی بالا میرود.
2ـ جنگ شناختی دشمنان: دشمن در جنگ شناختی میکوشد تا اولاً از الگو و معناهای مسلطی که نظام در حوزه حجاب تعریف کرده، اعتبارزدایی کند و ثانیاً با به میدان آوردن بدحجابها تلاش میکند تا هویت، فرهنگ و سبک زندگی آنها را به منزله یک واقعیت به نظام تحمیل کند. درواقع، دشمن در جنگ شناختی تلاش میکند مطالبات زنان بهویژه مطالبه نامتعارف بدحجابی را رادیکال کرده و آن را به عرصهای برای نبرد با حاکمیت تبدیل کند.
3ـ سرمایهگذاری ضدانقلاب کردی در این حوزه: در این زمینه گفتنی است، شعار «زن، زندگی، آزادی» به منزله شعار محوری در آشوبهای سال گذشته، از سوی گروهکهای ضدانقلاب کردی طرح و ترویج شد.
چه باید کرد؟
با توجه به ماهیت چندگانه بدحجابی در کشور، باید افزون بر اقدامات سلبی، اقدامات تبیینی نیز مدنظر قرار گیرد. بدحجابهایی را که با تغییر ارزشیـ نگرشی مواجه شدهاند، باید با ابزار قانون کنترل کرد. اتفاقاً بخشی از اینها به صورت سازمانیافته عمل میکنند و مرتبط با دشمن نیز هستند. بخشهایی را که به حجاب معتقد هستند، اما به دلیل ضعف آگاهی یا همراهی با جو مایل به بدحجابی هستند، باید با تبیین درست اقناع کرد. بخش دیگری از راهحل هم منوط به بهبود اوضاع اقتصادی است. بنابراین، تقویت کارآمدی، بهویژه در بعد اقتصادی هم ضروری است.
در مواجهه با لایه سیاسی مروج بدحجابی در کشور هم باید هرگونه موضعگیری نخبگان و جریانهای سیاسی که به تشویق و تحریک بدحجابی در کشور منجر میشود، جرم سیاسی تلقی شود و مجازاتهای مناسبی برای آن پیشبینی شود. برای مواجهه با جنگ شناختی دشمنان نیز باید تلاش شود تا ضمن تبیین دستاوردهای متعدد انقلاب در حوزه زنان، اهداف دشمنان از ترویج بدحجابی در ایران، وضعیت زنان در جوامع غربی بهویژه آمریکا، جنایتهای گروهکهای ضدانقلاب علیه زنان و... نیز بهخوبی تشریح و تبیین شود.