در حرف زدن و نظریهپردازی، همه دلسوز مردم، طرفدار ایران و خواهان ایرانی سربلند، پیشرفته و آباد هستند! اما به راستی کدام راه، ایران و ایرانی را به چنین قله پرافتخار و توأم با استقلال، عزت و امنیت پایدار میرساند؟
در ایران بعد از انقلاب اسلامی، ملت ایران با دو ابرگفتمان یا دو نظریه کلان مواجه شد. نظریه و گفتمانی که پرچمدار اصلی آن، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(قدسالله نفسه الزکیه) بود و بر این تأکید داشت که ملت ایران باید روی پای خود بایستد و براساس منافع خود با دیگر کشورها در تعامل باشد و از آنجا که آمریکا، خلق و خوی جهانخواری و استکباری دارد، باید در برابر آن ایستاد و لحظهای از مبارزه با شیطان بزرگ غفلت نکرد؛ اما دیدگاه دومی در ایران وجود دارد که آمریکا را یک قدرت تعیینکننده دانسته، منافع ملت ایران را در همراهی با غرب و کنار آمدن با آمریکا میداند.
در جهانخوارگی آمریکا و تلاشش برای سلطه بر جهان و به دست گرفتن مدیریت بینالمللی، به ویژه بعد از فروپاشی بلوک شرق و لشکرکشی آمریکا به غرب آسیا و اشغال کشورهایی، چون افغانستان و عراق با هدف سلطه انحصاری بر این منطقه به عنوان تنها راه رسیدن به رهبری جهان، هیچ محل بحث و مناقشه نیست. آمریکاییها با طرح خاورمیانه جدید یا طرح خاورمیانه بزرگ، به دنبال آمریکایی کردن خاورمیانه به عنوان کلید مدیریت بر جهان بودند!
اما با وضوح این سیاست و رویکرد زیادهخواهانه و سلطهطلبانه آمریکا، که براساس مکتب و آرا و اندیشههای حضرت امام خمینی(ره)، ملت ایران باید در برابر آن مقاومت و ایستادگی کند و رهبر حکیم انقلاب اسلامی هم با صلابت و اقتدار همین راه و سیاست را در پیش گرفتند، جریان اصلاحات به همراه دیگر غربگرایان با عناوین ملی مذهبیها، یک حرف را تکرار میکردند و آن، اینکه: «چارهای جز کوتاه آمدن در برابر آمریکا نداریم!»
این نگاه در زمان دولت مرحوم هاشمی به یک شکلی تحت عنوان مذاکره مستقیم با آمریکا مطرح شد. در دوره دولت اصلاحات و مجلس ششم به این شکل پررنگ دنبال شد. حتی بعد از لشکرکشی آمریکا به افغانستان و عراق تعداد 127 نماینده مجلس ششم، با نامهای سرگشاده به رهبر حکیم انقلاب اسلامی، آشکارا خواهان نوشیدن جام زهر از سوی معظمله شده و نتیجه کوتاه نیامدن در مقابل آمریکا را، اشغال ایران از سوی این کشور و برباد رفتن همه چیز عنوان کردند! رئیس دولت یازدهم، اساسا با شعار مذاکره با کدخدای جهان، یعنی آمریکا، برای حل مشکلات اقتصادی کشور توانست رأی بیاورد و در ادامه مشخص شد که آمریکا برای کاهش فشارها بر اقتصاد ایران، مصمم به گرفتن تمامی عناصر و مؤلفههای قدرت ملت ایران و از جمله قدرت هستهای، قدرت موشکی و قدرت و نفوذ منطقهای است.
جالبتر از هر چیز آنکه با پایان دولت دوازدهم، رئیس این دولت و عناصر کلیدیاش، در یک توصیه راهبردی به رئیس دولت سیزدهم با اشاره به وضعیت ذخایر کالاهای راهبردی، خالی بودن خزانه دولت، کاهش شدید درآمدهای ارزی، تعهدات بالای دولت و کسری بودجه، تنها راه نجات کشور و اداره آن را، اقدام عاجل در احیای برجام و پیوستن به FATF اعلام کردند. در واقع، میگفتند تنها راه نجات کشور، تن دادن به خواستههای آمریکاست. آمریکایی که پس از برجام در سال 1394، با دستور ترامپ از برجام در سال 1397 خارج شد و برجامهای دیگر و اصلاح برجام هستهای با هدف به تسلیم کشاندن ایران را مطالبه کرده بود.
به هر حال، دولت سیزدهم در سختترین شرایط اداره کشور را به دست گرفت و در سیاست خارجیاش برخلاف دولت قبل اعلام کرد، با غرب مذاکره میکند؛ ولی حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم را به برجام و مذاکره گره نمیزند! یعنی مذاکره از موضع قدرت و با هدف تأمین منافع ملی به صورت عزتمندانه در حالی که عدهای نتیجه این سیاست و رویکرد را، انزوای ایران، بحرانهای پی در پی و در نهایت فروپاشی اقتصادی ایران ارزیابی میکردند، اما اکنون با پذیرش عضویت ایران در گروه بریکس، آن هم بعد از رسمی شدن عضویت ایران در سازمانهای همکاریهای شانگهای، یک حقیقت و واقعیت بیش از هر زمان دیگر خودنمایی کرده و از آینده درخشان اقتصاد ایران حکایت میکند. واقعیت و حقیقت انکارناپذیر، به ثمرنشستن مقاومت ملت ایران در برابر یکهتازی و سیاست زیادهخواهانه آمریکاست. ملت ایران تحت رهبری حضرت امام خامنهای(مدظلهالعالی) بالاترین نقش و سهم را در به شکست رساندن سیاست یکجانبهگرایی آمریکا با جلوگیری از تحقق طرحهایی، چون خاورمیانه بزرگ دارد.
اکنون آمریکا از مخالفان اصلی سازمان همکاری شانگهای و گروه بریکس است. گروه بریکس یک گروه و سازمان با ساختار نو در نظم و هندسه جدید قدرت در جهان است. ساختاری که به طور کامل با در اختیار داشتن حدود 28 درصد از تولید ناخالص جهان به همراه 41/5 درصد از جمعیت روی کره زمین، میتواند به سلطه دلار و نفوذ سیاسی آمریکا پایان دهد.
نخبگان علمی و دلسوزان واقعی کشور، باید با نگاهی واقعبینانه و منصفانه این موفقیت و پیروزی بزرگ ملت ایران را که نتیجه مقاومت و ایستادگی در برابر سلطه آمریکاست، برای مردم تشریح کنند. پس از اعلام عضویت ایران در بریکس، کارشناسان و تحلیلگران واقعبین، حرفهای عالمانه فراوانی زدند و از آن جمله است که، «عدنان علامه» تحلیلگر ارشد لبنانی در حوزه روابط بینالمللی، با تأکید بر اینکه پیوستن جمهوری اسلامی ایران به گروه بریکس، یک فرصت اقتصادی بینظیر برای آن و اعضای بریکس است، میگوید: «جایگاه جغرافیایی و سیاسی ایران، این امکان را به این کشور میدهد که نقش بزرگ در تجارت جهانی و برقراری امنیت و صلح بینالمللی ایفا کند.»
در آینده برای مردم ایران و به ویژه جوانان ایرانی، بیشتر روشن خواهد شد که چگونه رهبر حکیم انقلاب اسلامی با هوشمندی و درایت، کشور را از لابهلای حوادث خطرناک عبور دادند تا به نقطهای برسد که مزایای جغرافیایی ایران، تأمینکننده منافع ملت ایران باشد، نه منافع بیگانگان و از جمله آمریکا.
اگر آمریکاییها در ۴۵ سال بعد از انقلاب اسلامی هزاران میلیارد دلار هزینه کردند تا مجددا سلطه خود بر ایران را احیا کنند، به دلیل همین مزایای بینظیر و منحصر به فرد ژئوپلیتیکی و جغرافیایی ایران است. برای فهم این مهم، مردم ایران و به ویژه جوانان ایران زمین در سخنان «آیزنهاور» سیوچهارمین رئیسجمهور آمریکا تأمل کنند. آیزنهاور که یک ژنرال و فرمانده نظامی آمریکا در جنگ جهانی دوم بود، وقتی در سال 1952 میلادی رئیسجمهور آمریکا شد، در اولین نطقش گفت: «گمان نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد. ایران دارای نفت است و در چهار راه جهان قرار دارد... نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود. وای به وقتی که قدرت نظامیگری ایرانی زنده شود. بروید تاریخ این کشور را بخوانید تا متوجه حرف من بشوید.»