«عزتالله فولادوند» یکی از مترجمان معروف است که در دانشگاه کلمبیا فلسفه آموخته است. وی که تقریباً عمر خود را صرف ترجمه فکر و فلسفه سیاسی غرب کرده است، درباره «مهمترین و بالاترین انگیزه» ورود به ترجمه از ابتدای انقلاب میگوید: «به این نتیجه رسیده بودم که پیشرفتهای ما در زمینه مادی، هر قدر هم فراوان، به خودی خود کفایت نخواهد کرد و باید به فکر ساختن زیربناهای فکری و فرهنگی جامعه باشیم تا هم آن دستاوردها پایدار بماند و هم گامهای بعدی را درست برداریم و بیهوده دور خودمان نچرخیم و پس از مدتی ببینیم دریغ از راه دور و رنج بسیار.»
با مروری بر حدود چهل کتاب و صدها مقالهای که فولادوند از ابتدای انقلاب ترجمه کرده، میتوان به منظور او از «ساختن زیربناهای فکری و فرهنگی جامعه ایران» پی برد و آن چیزی نیست جز اهتمام به برقراری حاکمیت لیبرالیسم در ایران. «قوچانی» سردبیر نشریه «سازندگی» ارگان حزب کارگزاران در مقالهای با نام «احیاگران لیبرالیسم» نکته فوق را این گونه رمزگشایی میکند: «ترجمه آرای هانا آرنت، کارل پوپر، فریدریش فونهایک، الکسی دوتوکویل، فریدریش فونمیزس و برایان مگی موج تازهای در روشنفکری ایران به وجود آورد که مترجمان و روشنفکرانی چون عزتالله فولادوند و موسی غنینژاد و نیز عبدالکریم سروش در ایجاد آن در دهههای ۶۰ و ۷۰ نقش کلیدی داشتند. این روشنفکران توانستند متفکران لیبرال را چنان وارد حوزه عمومی کنند که امکان حذف آنان از عرصه گفتوگو ناممکن شد.»(قوچانی، 1398/7/12) البته فولادوند به این موضوع واقف بود که «اندیشههای نو معمولاً نخست در سطح روشنفکران مطرح میشوند و اگر از کارزارهای فکری جان به در بردند، آهسته آهسته به سطوح پایینتر جامعه – دانشآموختگان عمومی، باسوادان و سرانجام عوام از هر صنف و رستهای – نفوذ میکنند.»(فولادوند، 1376: 16)
بر اثر ترجمههای گزینشی از کتابهای متفکران لیبرال از سوی افرادی، مانند فولادوند، عباس میلانی، نجف دریابندری، علیاصغر مهاجر، ژیلا سازگار و... پایههای تجدیدنظرطلبی و دگردیسی را در بین برخی از افراد و جریانهای فکری و سیاسی پس از انقلاب به وجود آورد. «اکبر گنجی» یکی از آنهاست که با خواندن کتابهایی از امثال «هانا آرنت» از اینکه انقلاب کرده، ابراز پیشیمانی کرد و نوشت: «در همان سالهای 1358 و 1359 آقای «عزتالله فولادوند» دو کتاب مهم از «هانا آرنت» ترجمه کرد؛ یکی کتاب «خشونت» و یکی کتاب «انقلاب». وقتی من این دو کتاب را خواندم فهمیدم چه کار اشتباهی انجام دادیم که «انقلاب» کردیم و به راه بسیار بدی گام گذاشتیم.» (گنجی، 1388/11/25)