جریان فراماسونی که خود به شاخههای گوناگون و لژهای متنوعی تقسیم میشد، به عاملی برای تشتت و واگرایی و تنش و درگیری در درون حاکمیت پهلوی بدل شد. نیروهای فاسدی که به درون این لژها وارد شده و فرصتطلبانه به دنبال جمعآوری ثروت و قدرت بیشتری بودند و در این مسیر به هیچ چیزی جز منفعت فردی فکر نمیکردند. اینها روز به روز بر نفوذ خود میافزودند؛ به گونهای که بدون شک یکی از مهمترین عوامل شکل دادن به کابینهها در دوران پهلوی دوم به شمار میآمدند. در رأس نفوذ فراماسونها میتوان به کابینه اقبال و هویدا اشاره کرد که به واقع دولت در تسخیر آنها قرار گرفته بود. «دکتر موسی نجفی و موسی فقیه حقانی» نویسندگان کتاب «تاریخ تحولات سیاسی ایران» در بخشی از اثر ارزشمند خود چنین آوردهاند:
«دکتر منوچهر اقبال یکی از وابستهترین شخصیتهای دوره پهلوی است که در فروردین 1336 به نخستوزیری منصوب شد. وی به سبب سرسپردگی کامل به شاه و بیارادگی مطلق نزد وی معروف به «غلام خانهزاد» شد. در دومین سال نخستوزیری او مسئولات لژ تهران (که در اردیبهشت 1337 تأسیس شده بود و تحت نظر لژ بزرگ اسکاتلند اداره میشد) به اقبال پیام دادند که میبایست از دستورات مرکز فراماسونری تبعیت کند. منظور آنان اضافه کردن چند ماسون دیگر به کابینه اقبال بود. گفتنی است که در همان زمان دکتر غلامرضا کیان، دکتر عبدالحسین راجی، جعفر شریف امامی، فتحالله جلالی، امیرقاسم اشراقی، مصطفی تجدد و آقاخان بختیار، از اعضای کابینه اقبال بودند که همگی عضویت لژهای فراماسونری را نیز حائز بودند... .
نفوذ و حضور ماسونها و تصاحب منصب مهم مملکتی در دوره پهلوی دوم آنچنان بالا گرفت که در سال 1351 علاوه بر هویدا نخستوزیر، 8 نفر از اعضای هیئت وزیران، 24 نفر از اعضای مجلس سنا که در رأس آنها جعفر شریفامامی قرار داشت، 54 نفر از وکلای مجلس شورای ملی و 24 نفر از مقامات وزارت خارجه اعم از وزیر(عباسعلی خلعتبری) و سفرا و مدیران کل، عضو لژهای فراماسونری بودند. اگر به این جمع، تعداد زیادی سرمایهداران، بانکداران و مدیران درجه اول و دوم کشور که فراماسون بودند و در نهادهای حساسی، چون وزارت دادگستری و علوم و... نفوذ و اشتغال داشتند، را اضافه کنیم آنگاه به میزان تأثیرگذاری این جریان بر روند کلی پی خواهیم برد و حضور و توطئه آنان را توهم نخواهیم پنداشت.»