مروری بر زندگی مجاهدانه شهیدالقدس، ابوالعبد اسماعیل هنیه
مسیری که رزمندگان گردانهای قسام و رهبران جنبش حماس برگزیدهاند، مسیر مقاومت و دفاع از وطن تا آخرین قطره خون است. از شیخ احمد یاسین و فتحی شقاقی و محمود المبحوح تا عبدالعزیز رنتیسی و محمد شهاده و یحیی عیاش و صلاح مصطفی و صالح العاروری و حالا اسماعیل هنیه، همه از رهبران حماس هستند که با توطئه صهیونیستها در دهههای اخیر ترور شدهاند.
تفاوت ترور اسماعیل هنیه از آن رو اهمیت دارد که این اقدام نه در فلسطین و لبنان و سوریه، بلکه در پایتخت ایران و چند ساعت پس از تحلیف رئیسجمهور جدید کشورمان صورت گرفته است.
در ساعات ابتدایی بامداد روز چهارشنبه هفته گذشته، روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیهای اعلام کرد، دکتر «اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی حماس و «وسیم ابو شعبان» یکی از محافظان وی در اثر اصابت قرار گرفتن محل اقامت آنان در تهران به شهادت رسیدند. این خبر ناگوار و تلخ که از جنایت جدید رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن در خاک جمهوری اسلامی ایران حکایت داشت، به سرعت با واکنشهای گسترده جهانی و منطقهای همراه شد.
این اتفاق زمانی رقم خورد که اسماعیل هنیه برای مراسم تحلیف رئیسجمهور به ایران آمده بود. این جنایت تروریستی صهیونیستها همانند آنچه در سفارت ایران در سوریه انجام دادند، نشان داد باند تبهکار، قاتل و تروریست صهیونیستی بدون توجه به قواعد و مقررات بینالمللی برای سرپوش گذاردن بر شکستهای خفتبار 9 ماه جنگ در غزه که به قتلعام دهها هزار زن، مرد و کودک فلسطینی منجر شده است، از ارتکاب هیچ اقدام جنایتکارانهای دریغ نمیورزد.
پاسخ سخت و دردناک جبهه مقاومت
ترور چه زمانی شکل میگیرد؟ ترور درست در زمانی اتفاق میافتد که یک طیف، یک گروه، یک رژیم یا یک فرد با حس درماندگی و سردرگمی راهحل برونرفت از بحران را در ترور میبیند. بنابراین، میتوان گفت پدیده شوم ترور، رابطه مستقیمی با استیصال و درماندگی بازیگران عرصه سیاست دارد، اما این استیصال، دلیل بر دیوانهبازی رژیم صهیونیستی و بیخیالی نیروهای مقاومت نمیشود. از این رو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه خود آورده است، رژیم صهیونیستی با پاسخ «سخت و دردناک جبهه مقتدر و عظیم مقاومت بهویژه ایران اسلامی» مواجه خواهد شد. با توجه به اتفاقات اخیر و شهادت غریبانه «اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی حماس جا دارد که سیری بر زندگی شهیدانه این مرد فلسطینی داشته باشیم.
از کودکی تا آغاز تبعید
اسماعیل عبدالسلام احمد هنیه (به عربی إسماعیل عبدالسلام أحمد هنیة) ملقب به ابوالعبد اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس است که پس از طراحی و اجرای عملیات طوفانالاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و حمله به رژیم کودککش صهیونیستی به چهرهای شناخته شدهتر در جهان بدل شد. او که متولد سال ۱۹۶۳ است، مدتی (از ۲۹ مارس ۲۰۰۶ تا ۱۴ ژوئن ۲۰۰۷) نخستوزیر دولت خودگردان فلسطین بوده و از ۶ مه ۲۰۱۷ به عنوان رئیس جدید دفتر حماس، جایگزین «خالد مشعل» شد.
اسماعیل هنیه تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در اردوگاه الشاطی در نوار غزه و در مدرسهای در زیرمجموعه «آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی در خاور نزدیک» گذراند. او همچنین تحصیلات دبیرستان را در دانشسرای دینی الازهر کامل کرد و در سال ۱۹۸۱ برای تحصیل در رشته زبان عرب وارد دانشگاه اسلامی غزه شد.
هنیه که با ورود به دانشگاه به عضویت انجمن اسلامی این دانشگاه در آمده بود، از سال ۱۹۸۳ (تا ۱۹۸۴) عضو شورای دانشجویی دانشگاه شد و از سال ۱۹۸۵ (تا ۱۹۸۶) ریاست شورای دانشجویی دانشگاه را بر عهده داشت؛ فعالیتهایی که در ادامه به عضویت وی در گروههای مقاومت فلسطینی و در نهایت تبعید وی به همراه ۴۱۵ نفر از رهبران و فعالان حماس و جهاد اسلامی به مرج الزهور در جنوب لبنان منجر شد.
نخستین ترور
اسماعیل هنیه پیشتر هم هدف ترور قرار گرفته بود، از جمله در سال ۲۰۰۳. ترور نافرجامی که خود او این گونه روایتش میکند: «در تاریخ ۶/۹/ ۲۰۰۳ م. همراه شیخ احمد یاسین به دیدار دکتر مروان ابو راس رفته بودیم. وقتی ناهار را در منزل ایشان میل کردیم، ناگهان یک هواپیمای اف ۱۶ محلی را که در آن بودیم، بمبباران کرد. سقف فرو ریخت و همه جا را دود و گرد و خاک فرار گرفت. به شکرانه پروردگار موفق شدیم از منزل خارج شویم و خداوند ما و خانواده دکتر ابو راس را نجات داد.»
شهادت بهتر از زندگی
اسماعیل از همان روزهایی که وارد گود جهاد شده بود، تکلیف همه را مشخص کرده بود. او در جواب تهدیدات مستمر رژیم اشغالگر درباره ترور و حذف گفته بود: «شهادت، در میان ملت ما، نام یک مرحله از زندگی است که همه بچهها و همه جوانها از آن حرف میزنند.» این درسی بود که شهید هنیه به بچههای خودش هم آموزش داده بود. شاهدش، حرفهای «حازم» پسر هنیه که در نوجوانی، پا جای پای پدر مبارزش گذاشته و گفته بود: «شهادت را دوست دارم. شهادت، بهتر از زندگی است چون راه رسیدن به بهشت است.» عاقبت هم، هر دو به آرزویشان رسیدند؛ پسر، اما زودتر از پدر.
فدای سر فلسطین ...
اعضای خانواده شیخ اسماعیل، یکییکی لباس شهادت پوشیدند، اما بازماندگان هیچوقت حاضر به ترک خانه و کاشانهشان نشدند. خاندان هنیه ۶۰ شهید تقدیم راه فلسطین کرده بود، اما همیشه متهم بود. با این حال، مرد همیشه صبور حماس، هرگز لب به گله و شکایت باز نکرد تا اینکه دست تقدیر الهی، از او اعاده حیثیت کرد. آن هم زمانی که رسانههای دستپرورده صهیونیستها یکصدا شده بودند که هنیه و خانوادهاش در خوشی و راحتی زندگی میکنند، اما کسی مگر یادش میرود آن زمانی را که خبر شهادت سه پسر و سه نوه شهید هنیه در اردوگاه الشاطی در شمال غزه را به او دادند. آن لحظهای که اسماعیل، نگاهش را به زمین دوخته، گوشهایش را تیز کرده و منتظر ایستاده تا خبر جدید را بشنود. وسط عیادت از بیماران و مجروحان در روز عید فطر، اطلاع دادهاند خبر فوری رسیده است. دستهایش را در هم قلاب کرده و دل توی دلش نیست که باز قرار است خبر کدام جنایت دشمن ناجوانمرد را به اطلاعش برسانند. زبان اطرافیان قفل شده است. انگار کلمه پیدا نمیکنند برای شرح آنچه اتفاق افتاده است. هرطور که هست مأموریت انجام میشود. با جملات بریده بریده و بغضآلود که خبر شهادت سه پسر و سه نوه مرد را به او ابلاغ میکنند، انگار تازه راه نفسش باز میشود. گره دستانش باز میشود و پاهایش قدرت حرکت پیدا میکنند. بیآنکه حالت چهرهاش تغییر کند، سری به رضایت تکان میدهد و حلقه اطرافیان را به ادامه برنامه عیادت، تشویق میکند. انگار که بگوید: «خبر مهمتان، همین بود؟ خبر شهادت بچههای من؟ خب، خدا را شکر. فدای سر فلسطین...» مرد با عظمت داستان ما، حتی خم به ابرو نیاورد و گفت: «خون فرزندان من، رنگینتر از خون کودکان غزه نیست. همه مردم فلسطین، فرزندانشان را فدا کردهاند، ما هم مثل آنها. خداوند را به خاطر این افتخار که با شهادت پسران و نوههایم نصیبم کرد، سپاسگزارم.»
دوری اجباری از فلسطین
اسماعیل در سال ۲۰۱۷ وقتی پا در رکاب ریاست شاخه سیاسی حماس گذاشت، آرام و قرار نداشت و میخواست فلسطین را از این گرفتاری که برایش پیش آمده است، نجات دهد؛ از این رو با آرای همرزمانش، تصمیم گرفت با سفر به کشورهای مختلف و رایزنی با مقامات بلندپایه، برای گسترش دایره حمایت از فلسطین تلاش کند. مجوز خروج از غزه را چه کسی باید برای او صادر میکرد؟ اداره گذرنامه فلسطین؟ نه! او هم مثل تمام ساکنان سرزمینهای اشغالی، تنها با مجوز دشمن اشغالگر میتوانست به صورت قانونی از غزه خارج شود! نقل است پاسخ رژیم صهیونیستی به درخواست اجازهنامه سفر هنیه این بود: به شرط عدم سفر به تهران!
سفرهای دورهای هنیه شروع شد؛ یک روز مالزی، روز دیگر قطر، بعد از آن، روسیه و... در تمام آن روزها سفر به ایران، از برنامه رئیس دفتر سیاسی حماس خارج نشد و عاقبت، یک اتفاق تلخ، باعث شد او تصمیم نهایی را بگیرد. خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی که دنیا را تکان داد. اسماعیل هنیه دیگر تردید نکرد؛ خودش را به مراسم تشییع سردار پرافتخار ایران در دانشگاه تهران رساند و شد سخنران اصلی آن مراسم که چشم دوربینهای تمام رسانههای دنیا به آن دوخته شده بود.
سخنرانی رهبر شجاع مقاومت فلسطین در آن روز، به خاطرهای ماندگار در ذهن و قلب ایرانیان شیفته جبهه مقاومت تبدیل شد؛ آنجا که هنیه از حمایتهای بیدریغ شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از مقاومت فلسطین گفت و او را سه مرتبه با عنوان: « شهید القدس، شهید القدس، شهید القدس» یاد کرد.
آن روی سکه حضور در مراسم تشییع ژنرال پرافتخار جبهه مقاومت و خار چشم صهیونیستها اما برای هنیه، حسابی پرهزینه بود. رژیم صهیونیستی اعلام کرد، هرگز اجازه بازگشت به نوار غزه به او داده نخواهد شد و اینطور بود که اسماعیل هنیه، رهبر پرافتخار مقاومت فلسطین، از آن سال، در میان قطر و ترکیه و لبنان بود؛ درست مانند هموطنانش، و در پنج سال آخر عمرش دیگر هرگز نتوانست روی خاک وطنش قدم بگذارد.
تیر خلاص بر پیکر صهیونیستها
اسماعیل دور از وطن بود، ولی مگر میشود وطن را از انسان گرفت. کسی که غیرت وطن را دارد، هر کجای دنیا هم که باشد، برای وطنش میجنگد و هیچ گاه وطنش را به هوای حمایت غربیها و دشمنان رها نمیکند. صهیونیستها خیال میکردند با زندان و تبعید، مرد مجاهد فلسطین را مجبور به سکوت و عقبنشینی میکنند. او آب پاکی را روی دست صهیونیستها ریخت و با صدای بلند اعلام کرد: «رژیم اشغالگر را به رسمیت نمیشناسد.»
البته رهبر شجاع آزادگان فلسطینی تیر خلاص را ۱۰ماه قبل به پیکر رژیم صهیونیستی زد؛ درست بعد از رسانهای شدن خبر عملیات بینظیر طوفانالاقصی. تصاویر نفوذ غرورآفرین شیربچههای حماس به شهرکهاییهودینشین در سرزمینهای اشغالی که روی خروجی خبرگزاریهای دنیا رفت و کابینه نتانیاهو در بهت فرو رفت، نوبت اسماعیل هنیه و یارانش بود که از کیلومترها دورتر، شلیک نهایی را به قلب صهیونیستهای قاتل انجام دهند. سجده شکر دستهجمعی او و همراهانش ازجمله «صالح العاروری» بعد از شنیدن خبر اجرای موفقیتآمیز عملیات طوفانالاقصی، به سرعت در صدر اخبار قرار گرفت و آتش خشم سران رژیم صهیونیستی را شعلهورتر کرد.
صفحات آخر کتاب زندگی «اسماعیل عبدالسلام احمد هنیه» مثل همرزمانش، بعد از عمری جهاد و مبارزه خستگیناپذیر، با شهادت رقم خورد؛ همانطور که آرزویش را داشت. شاگردان اسماعیل هنیه خوب بلد بودند که پایان زندگی شهید را به گونهای درست در جهان بازتاب دهند و مشت محکمی بر پوزه سربازان رسانهای صهیونیستها بنوازند. اینطور میشود گفت که از اینجای داستان به بعد، پرچم مقاومت را خانواده و شاگردان شهید اسماعیل هنیه بلند کردند.
همین چهار ماه قبل بود که همسر شهید اسماعیل هنیه «ام عبدالسلام» که از مدتی قبل به خاطر بیماری در بیمارستان بستری بود، خبر شهادت سه پسر و سه نوهاش را روی تخت بیمارستان از زبان همسرش شنید و گفت: «الحمدلله» و بعد، وضو گرفت و در عمل هم، دو رکعت نماز شکر به جا آورد.
یا «ایناس» عروس اسماعیل هنیه، در مواجهه با خبر شهادت اسماعیل هنیه خودش را نشکست، بلکه کمر راست کرد و گفت: «ما با قلبهایی راضی از قضا و قدر الهی، شهادت مردی را تسلیت میگوییم که زمین و آسمان از ذکر خوبیهایش پر است و نیازی به معرفی ندارد. از عمویم، پدرم، تاج سرم و نور چشمم میگویم. از عمویم، ابوالعبد هنیه، که به خیل مجاهدین و صادقین و نیکبختان و به جمع فرزندانش و این خونهای پاک پیوست. ما چیزی جز آنچه رضای خدا در آن است، بر زبان نمیآوریم. چشمها اشک میریزند و دلها غمگینند و ما در فراق تو ای پدر، اندوهگین هستیم. انا لله و انا الیه راجعون. خدایا به ما برای صبر در این مصیبت، اجر بده و جایگزینی بهتر نصیبمان کن. مصیبت، بزرگ است، اما تسلی ما این است که این دنیا فانی است و دیدار دوباره ما انشاءالله در بهشت خواهد بود. خداحافظ ای رهبر امت...»
شهادت در پایتخت مقاومت
«چرا ایران؟»... از صبح روز دهم مرداد ۱۴۰۳ که خبر ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران، آن هم ساعاتی بعد از شرکت در مراسم تحلیف دکتر مسعود پزشکیان، رئیسجمهور جدید جمهوری اسلامی ایران منتشر شد، سراسر ایران را شوکی عمیق فرا گرفت. دلدادگان جبهه مقاومت که پس از پنج سال، هنوز در غم شهادت غریبانه و دور از وطن حاج قاسم سلیمانی عزادارند، با چشمهای اشکبار، مدام زیر لب میگفتند: چرا ایران؟ چرا رهبر مقاومت فلسطین، باید دور از سرزمین مادریاش و درحالیکه مهمان رسمی جمهوری اسلامی ایران بود، به شهادت برسد؟
این سؤالها و شبهات را «خالد صبارنه» خبرنگار فلسطینی، با استدلالی زیبا و قوی جواب میدهد و میگوید: «به هیچوجه از این ترور متعجب نشدم. به نظر شما انسانهای شریف و قهرمان اگر در میدان نبرد شهید نشوند، پس کجا باید با مرگ روبهرو شوند؟ آیا فکر میکردید در خانههایشان یا اینکه در اماکن نزدیک به رژیم اشغالگر یا آمریکاییها شهید شوند؟
آقای هنیه در یک مکان طبیعی ترور شد؛ در یکی از میدانهای نبرد. در کشوری شهید شد که به مدت ۳۰سال، محاصره است و بهای حمایت از آرمان فلسطین، محور مقاومت و گروههای مقاومت فلسطینی را میپردازد. بنابراین، تعجب نمیکنم که هنیه در تهران شهید شده است. پس کجا باید شهید میشد؟ اگر قهرمانان در تهران، یمن و لبنان شهید نشوند، پس کجا باید شهید شوند؟ آیا باید در شهرکهای آمریکایی کشته شوند؟ او در خط مقدم به شهادت رسید...»
تشییع باشکوه
اینکه ما بخواهیم از خودمان تعریف کنیم، یک مسئله است؛ اما اگر دیگران بگویند مسئلهای دیگر به قول شاعر «خوشتر آن باشد که سرّ دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران». آنچه در روز یازدهم مرداد ۱۴۰۳ در مراسم تشییع شهید اسماعیل هنیه در قلب تهران، پایتخت جمهوری اسلامی ایران رقم خورد، تفسیری جز شکوه و عظمت امت اسلام و محور مقاومت نداشت. خیابانهای منتهی به میدان انقلاب و دانشگاه تهران لبریز از ایرانیهای وفادار به جبهه مقاومت و فرماندهان شجاعش شد و دوستان که هیچ، دشمنان هم لب به تحسین باز کردند.
تا جایی که خبرنگار صهیونیستی دیگر نتوانست در مقابل عظمت آنچه در جریان بود، سکوت کند. اینجا بود که توئیت کرد: «تصاویر بسیار شگفتانگیز است! چون مهمترین رهبر شیعیان جهان در حال اقامه نماز برای عروج روح رهبر سازمان حماسِ اهل سنت است.»
توئیت دیگر از خبرنگار صهیونیستی این بود: «تشییع جنازه هنیه، هماکنون در تهران. تابوت در پرچم فلسطین پیچیده شده است و (آیتالله العظمی)علی خامنهای بر او نماز میخواند. هر جای دیگر ترور میشد، اینطور گرامی داشته نمیشد!»