«سردار شهید حاج احمد کاظمی» تعریف کرد: «حسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید میشوم. گفتم: از کجا میدانی؟ گفت: نه، ولی مطمئنم. چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد. به آسمان رفتم. فرشتهای دیدم که اسم شهدا را مینوشت. به من رسید، گفت: «حاضری شهید بشی و بهشت بری؟» یه لحظه زمین را دیدم، گفتم: «یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب میشود.» تا این در ذهنم آمد زمین خوردم. چشم باز کردم، دیدم دستم قطع شده و در بیمارستانم. اما دیگر وابستگی ندارم. اگر بالا بروم به زمین نگاه نمیکنم.»