لبنان طی دهههای اخیر در معرض دو نوع جنگ و درگیری قرار داشت. یکی جنگ داخلی که از سال ۱۳۵۴ شروع شد و به مدت ۱۵سال ادامه داشت. این درگیری در نهایت به نوعی توافق در داخل لبنان منجر شد که در واقع حزبالله در آن، نقش مهم امنیتی ایفا کرد، چراکه بیثباتی داخلی در این کشور میتوانست هم مانع توافق بین جریانهای مختلف لبنانی شود و هم توافق را شکننده کند. از این رو باید یک قدرت معتبر نظامی و امنیتی، توافق معروف به «طائف» را به نوعی تضمین و اجرای آن را تسهیل کند.
حزبالله تا همین امروز، روی توافق طائف به رغم نامتوازن بودن آن، تاکید دارد؛ به خصوص اینکه سهمی که برای شیعیان لبنان در این توافق در سال ۱۳۷۰ درنظر گرفته شد، ناچیز بود، اما در عین حال، حزبالله به دلیل حفظ تمامیت ارضی، حفظ دولت و تداوم روابط داخلی بین گروههای لبنانی، از این توافق حمایت کرد و همچنان حمایت میکند. این نکته را هم باید درنظر داشته باشیم که اگر چنانچه توافق طائف بین گروههای لبنانی پیش نمیآمد یا قدرت ضمانتکنندهای برای اجرای توافق وجود نداشت، ممکن بود لبنان به سمت فروپاشی برود و عملا سه یا چهار دولت محلی با صبغه مسیحی، سنی، شیعی و دروزی در این کشور شکل بگیرد.
در واقع، نه تنها لبنان تجزیه میشد بلکه اساسا قدرت این کشور فرو میپاشید. به همین دلیل، توافق طائف و ضمانت اجرایی حزبالله بر این توافق و تاکید این نیرو در استمرار آن، نقش اساسی در حفظ یکپارچگی لبنان ایفا کرده است. نکته دیگر آنکه رژیم اسرائیل در سال ۱۳۶۱ به لبنان هجوم برد و دولت قانونی این کشور را ساقط کرد و دولتی دست نشانده به ریاست بشیر جمیل را سر کار آورد که البته با ترور او، دوامی نیاورد و دولت امین جمیل برادر بشیر، تشکیل شد. رخدادهایی که بین سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۹ در لبنان رخ داد، باعث شد عملا فروپاشی این کشور اتفاق بیفتد و لبنان به اشغال نظامی دربیاید. آن نیرویی که لبنان را اززیر اشغال نظامی رژیم اسرائیل خارج کرد، حزبالله و البته اقدام متکی بر حمایتهای بومی بود، چون این نیرو حمایت جوامع سنی، شیعی، مسیحی و دروزی را با خود داشت. منتهی آن قدرت میدانی که با سلاح شهادت و با نثار جان و پذیرش تخریب خانهها به صحنه آمد، حزبالله لبنان بود و چنانچه اقدام این نیرو صورت نمیگرفت، این کشور تا همین امروز، در اشغال نظامی رژیم اسرائیل باقی میماند. از این رو همانطور که در پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت سیدهاشم صفیالدین آمده، لبنان در صحنه تمامیت ارضی و استقلال و آزادی، به شدت متکی به قدرت نظامی و سیاسی حزبالله است.
با این وصف، از سوی برخی جریانهای رسانهای غرب و اپوزیسیون، تلاشهایی صورت گرفته تا نقش فداکارانه حزبالله در حفظ تمامیت ارضی لبنان مورد خدشه قرار گیرد. البته طبیعی است که دشمن در پی آن باشد تا حزبالله را انکار کند و اگر ما چیزی غیر از این میدیدیم معاندان به قدرت این بازوی توانمند محور مقاومت اعتراف میکردند، جای تعجب داشت، اما در عین حال، این موضوعی روشن است که در حال حاضر برخی اعضای حزبالله، در پارلمان لبنان عضویت دارند و ورود حزبالله به پارلمان لبنان به زور اسلحه نبود بلکه به رأی مردم تکیه داشت. همچنین حزبالله در داخل دولت لبنان هم حضور دارد و باز هم کسی قبول نمیکند که این نیرو، با اسلحه وارد کابینه شده باشد بلکه کاملا آشکار است که با توجه به جایگاه پارلمانی حزبالله و با در نظر گرفتن توافقات داخلی لبنان، این اتفاق رخ داده است؛ بنابراین کاملا واضح است که این نیرو، هم از رأی مردمی برخوردار است و هم در بین احزاب و شخصیتهای لبنانی، نفوذ دارد.
اساسا حزبالله لبنان، یک جنگ ۱۸ ساله را در یک دوره، یک جنگ ۳۳ روزه را در دورهای دیگر و یک جنگ یک ساله را در دوره اخیر با رژیم اسرائیل، مدیریت کرده است و بدون نفوذ در بین جوامع مختلف لبنان که یک جامعه موزاییکی را تشکیل دادهاند و البته بدون نفوذ در بین سیاستمداران این کشور، این مدیریت امکانپذیر نبوده است. اینکه حزبالله امروز میتواند مقابل رژیم اسرائیل بایستد و سه هفته تلاش نظامیان رژیمصهیونیستی در نفوذ در خط مرزی لبنان را ناکام بگذارد، نه فقط نشانه قدرت رزمی و تسلیحاتی حزبالله، بلکه نشانه برخورداری مناسب این نیرو از حمایت طیفها و گروههای مختلف لبنانی است. اگر حزبالله از این پشتیبانیها برخوردار نبود، از پشت خنجر میخورد، اما امروز حزبالله هیچ نگرانیای بابت داخل جامعه لبنان ندارد و در حال حاضر، با خیال آسوده، جنگ با رژیم اسرائیل را مدیریت میکند.