امروز بیست و هفتم رجب عید مبعث پیامبر اعظم (ص) است. به همین مناسبت با حجت الاسلام دکتر محسن الویری مدیر گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام به گفتگو نشستیم که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
*با توجه به نقش محوری پیامبر در شکلگیری تمدن اسلامی, حضرت چگونه توانست با تکیه بر آموزههای وحیانی، یک جامعه و سپس تمدنی را بنیان نهد؟ آیا صرفاً رهبری مذهبی بود یا نقشهای دیگری هم داشت؟
پیامبر تنها بر پایه تجربیات شخصی و تواناییهای فردی خود، به ایجاد جامعه نمونهای که بعدها به تمدن اسلامی تبدیل شد، اقدام نکردند. بلکه آموزههای وحیانی در این فرآیند نقش بسیار مهمی ایفا کردند. اصولاً هر تمدنی دارای بنیانهای فکری و اندیشهای خاص خود است. در برخی تمدنها این اندیشهها توسط بشر ساخته شده و در برخی دیگر، مانند تمدن اسلامی، ریشههای وحیانی دارند. ممکن است این ریشههای وحیانی در تمدنهای مختلف به درجات مختلف حضور داشته باشند؛ در برخی جوامع این ریشهها کمرنگ و غیرمستقیم است، در حالی که در تمدن اسلامی این ریشهها کاملاً آشکار و واضح هستند.
در تمدن اسلامی، آموزههای وحیانی به عنوان بنیان و اساس شکلگیری جامعه جدید عمل کردند. یک نظام اندیشهای برای اینکه بتواند تمدنساز باشد، باید ویژگیها و ظرفیتهایی داشته باشد. مهمترین ویژگی این نظام اندیشهای، توان پاسخگویی به پرسشهای بنیادی بشر در ساحت فکر و اندیشه و ارائه یک الگوی زیست در ساحت عینی و اجتماعی است. پرسشهای بنیادی بشر شامل مسائل مختلفی هستند، از جمله پرسش درباره عالم هستی، وجود یا عدم خداوند، وجود عالم غیب، چیستی و جایگاه انسان، چیستی و جایگاه جامعه و… تفکر اسلامی به روشنی و آشکاری توانست به این پرسشها پاسخ دهد و نیازهای بشری را در این زمینهها برآورده سازد.
*یک نظام اندیشهای برای اینکه تمدن سازی کند باید چه ویژگی داشته باشد؟
از سوی دیگر، برای اینکه یک نظام اندیشهای بتواند تمدنساز باشد، باید الگویی برای زیست بشری نیز ارائه دهد؛ یعنی هم باید به پرسشهای بنیادی بشر پاسخ دهد و هم باید برنامهای برای چگونگی زندگی انسانها در جنبههای فردی، خانوادگی و اجتماعی ارائه کند. اگر هر یک از این ویژگیها در یک نظام اندیشهای وجود نداشته باشد، آن نظام نمیتواند به تمدنسازی منجر شود.
آموزههای وحیانی که پیامبر صلی الله علیه و اله از سوی خداوند آوردند، به این دو نیاز اساسی پاسخ داد: اولاً به پرسشهای بنیادی بشر پاسخ داد و ثانیاً الگویی برای زیست فردی، خانوادگی و اجتماعی انسانها فراهم کرد. به همین دلیل، میتوان گفت آموزههای وحیانی پیامبر اسلام ظرفیت تمدنسازی داشتند.
پیامبر در این زمینه، در مقام آورندهی آموزههای وحیانی عمل کردند. پیامبر صرفاً یک رهبر مذهبی بودند که پیامهای الهی را از سوی خداوند به انسانها رساندند. واژهی «پیامبر» به معنای “آورنده پیام” از سوی خداوند است و در زبان فارسی نیز بهطور زیبا و دقیق، «پیامبر» یا «پیغامبر / پیغمبر» به معنای “آورنده پیام” است. بنابراین، در این قسمت، نقش پیامبر محدود به رهبری مذهبی بود.
اما باید توجه داشت که یک نظام اندیشهای، هرچند دارای قوت و ظرفیت تمدنسازی باشد، به خودی خود نمیتواند تمدن ایجاد کند. برای تحقق تمدن، گامهای دیگری نیز لازم است. این گامها شامل تبدیل نظام اندیشهای به فرهنگ عمومی و اشراب آن اندیشهها به ساختارهای اجتماعی و روابط اجتماعی است. این فرآیند را در مباحث تمدنی، فرایند «تعمیمپذیری اندیشه» میگوئیم.
اندیشه باید به عموم مردم منتقل شود و در روابط اجتماعی و ساختارهای مختلف جامعه نفوذ کند. این امر شامل تأثیرگذاری آموزههای وحیانی بر نظامهای مختلف جامعه مانند نظام سیاسی، نظام اقتصادی، نظام فرهنگی، نظام سلامت و غیره است. در این صورت، آموزههای دینی تأثیر قابل توجهی بر همهی این نظامها میگذارند و جامعه را تغییر میدهند. اگر پیامبر اسلام این کار را انجام نمیداد، ما نمیتوانستیم شاهد پیدایش تمدن اسلامی باشیم.
*اندیشه اسلامی چگونه توانست به این موفقیت عظیم در فرهنگ سازی مردمی دست یابد؟
در این قسمت عمومیسازی اندیشه اسلامی، نقش پیامبر صرفاً رهبری مذهبی نبود. پیامبر در کنار حفظ جوهره دینی، توانست اندیشههای وحیانی را به فرهنگ عمومی تبدیل کند و این اندیشهها را در ساختارهای اجتماعی و روابط مختلف جامعه تزریق نماید. این فرآیند در نهایت منجر به ظهور تمدن اسلامی شد.
عوامل مؤثر در موفق بودن فرایند اندیشه اسلامی به یک فرهنگ عمومی را میتوان در سه محور اصلی مدنظر قرار داد:
اول. خصوصیات و شخصیت فردی پیامبر: یکی از عوامل مهم در فرآیند پذیرش پیام پیامبر از سوی مردم، شخصیت استثنایی آن حضرت بود. پیامبر اسلام به دلیل خصوصیات اخلاقی برجستهاش، از جمله صداقت، فروتنی، حکمت، مهربانی، امانتداری، خوشروئی و حسن اخلاق فردی بسیار تأثیرگذار بودند. این ویژگیها باعث شدند که مردم در آن دوره به راحتی و با اعتماد به پیام پیامبر گوش دهند و آن را بپذیرند. علاوه بر این، شرایط خانوادگی پیامبر نیز نقش مهمی در شکلگیری شخصیت وی داشت. خانواده ایشان، از جمله پدر، مادر، پدربزرگ و مادر بزرگ، همگی افراد برجستهای بودند که جایگاه برجستهای در بین مردم داشتند. شرایط سخت کودکی پیامبر، از یتیمی تا زندگی در میان شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی مکه، هم سبب شده بود که بر محبوبیت پیامبر نزد مردم افزوده شود.
دوم. بهرهبرداری از مدیریت سیاسی و اجتماعی پیامبر: پیامبر تنها به ویژگیهای فردی خود بسنده نکردند، بلکه در مدیریت اجتماعی و سیاسی نیز نقش فعال داشتند. در دوران مکی، پیامبر بیشتر بر مدیریت اجتماعی تمرکز داشتند که شامل اصلاحات فرهنگی و اجتماعی بود. این اصلاحات به معنای ایجاد تغییراتی در ارزشهای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه مکه بود. پس از هجرت به مدینه، پیامبر به عنوان یک مدیر سیاسی و اجتماعی، جامعهای بر پایه اصول دینی بنا نهاد. در مدینه، پیامبر علاوه بر رهبری مذهبی، به عنوان رئیس جامعه عمل کردند و به مدیریت جامعه در تمامی ابعاد آن پرداختند، از جمله در زمینههای نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.
سوم، بهرهبرداری از تجربیات تمدنی بشری: پیامبر اسلام در فرآیند عمومیسازی آموزههای وحیانی، از تجربیات بشری موجود در آن دوران نیز بهره بردند. این تجربهها، که شامل تجارب مردم حجاز و حتی تجربیات تمدنهای دیگر مانند ایران و روم میشد، بخشی از انباشت دانشی موجود در آن روزگار بود. پیامبر از این تجربیات برای اجرای طرحها و برنامههای خود استفاده کردند. برای مثال، در جنگ خندق، ایشان از تجربه ایرانیان در حفر خندق بهره بردند و یا در جنگ طایف، از تجربه رومیان در استفاده از منجنیق برای تخریب دیوارهای قلعه استفاده کردند. این رویکرد نشان میدهد که پیامبر اسلام، علیرغم حفظ اصول دینی و وحیانی، از تجربیات بشری برای بهبود وضعیت اجتماعی و نظامی استفاده کردند. باید توجه داشت که دیگر روشها و تجربیات متداول در مدیریت عهد نبوی نیز اغلب یک تجربه عربی و در نتیجه یک تجربه بشری بود نه این که الزاماً ریشه وحیانی داشته باشد.
در نهایت، میتوان گفت که تمدنسازی پیامبر اسلام تنها در قالب یک رفتار دینی محدود نمیشد. ایشان توانستند دین را به فرهنگ عمومی تبدیل کنند، در حالی که بنیانهای دینی و وحیانی را حفظ کردند. این فرآیند متأثر از سه عامل اساسی بود: شخصیت فردی پیامبر، مدیریت اجتماعی و سیاسی ایشان، و استفاده از تجربیات بشری برای اصلاح و بهبود وضعیت جامعه. این اقدامات پیامبر باعث شد که تمدن اسلامی بهعنوان یک تمدن نوین و پویا شکل بگیرد، تمدنی که بر اساس آموزههای وحیانی و در عین حال بر پایه تجارب بشری و اصول مدیریتی موفق نبوی بنا شد.
* چه اصول و ارزشهایی در سیره پیامبر وجود داشت که به شکوفایی تمدن اسلامی کمک کرد؟
همانطور که در پرسش قبلی ذکر ویژگیهای فردی پیامبر را مد نظر قرار دادیم، اگر بخواهیم این موارد را برشماریم و مصادیقش را بیان کنیم، موارد متعددی میشود که این کار نیازمند زمان و بررسی دقیق است. خصوصیاتی از پیامبر که قرآن ذکر کرده، مانند شدت دلسوزی و مهربانی ایشان برای مردم یا به مشقت انداختن خود برای مردم یا الگو بودن ایشان فراوان است. اما با توجه به دیدگاه تمدنی، صرفاً به سه مورد از این اصول و ارزشها که در اندیشه و رفتار نبوی وجود داشت و در شکلگیری و شکوفایی تمدن نقش بسزایی داشت، اشاره میکنم. به نظر میرسد این سه مورد انتخابی از مهمترینها باشند:
نکته اول: ترویج کلاننگری، تربیت مردم به گونهای که کلاننگر باشند، تربیت مردم به معنای اینکه خود را کم نبینند و قلمرو نقشآفرینی خود را محدود به زمان و مکانی که در آن به سر میبرند ندانند، بلکه خود را فراتر و در مقیاس بسیار بزرگتری ببینند؛ این یکی از اصلیترین ویژگیهای نگاه تمدنی است. انسانی که به دنبال پیریزی یک تمدن است، باید عرصه عمل خود را در بالاترین مقیاس ممکن ببیند. نمونههای زیادی برای این موضوع در سیره نبوی وجود دارد، اما من تنها به ذکر یک مورد بسنده میکنم.
در غزوه احزاب (یا خندق)، که یکی از پر تنشترین، پر چالشترین و سرنوشتسازترین غزوات پیامبر بود، اولین پیروزی قاطع مسلمانان بر مشرکان مکه به این معنی که پس از آن هیچ وقت مشرکان بر مسلمانان پیروزی نداشتند، رقم خورد. در این غزوه، شرایط بر مسلمانان بسیار سخت بود: از یک سو، مشرکان آنان را محاصره کرده بودند؛ از سوی دیگر، یهودیان داخل مدینه نقض عهد کرده و دردسرساز شده بودند؛ و از سوی دیگر، فقر و تنگدستی و فشار اقتصادی بسیار بالایی بر مسلمانان وارد میشد. مشهور است که پیامبر و مسلمانان از شدت گرسنگی به شکمهایشان سنگ میبستند. گزارشهای متعددی از فقر اقتصادی حتی در بین رزمندگان خط اول وجود دارد. قرآن در آیه ۱۰ سوره مبارکه احزاب در ترسیم شرایط سخت مجاهدان در این غزوه به خیره شدن چشمها و به گلو رسیدن جانها و بدگمانی به خداوند اشاره میکند: وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا
در همین شرایط، پیامبر که خود مانند سایر صحابه در حفر خندق کمک میکرد، وقتی ضربات کلنگ ایشان به تخته سنگی برخورد کرد و جرقه پدید آمد، از اطرافیان خود پرسیدند که در این جرقهها چه دیدید؟ وقتی اطرافیان از پاسخ باز ماندند، پاسخ پیامبر این بود که در جرقه اول سقوط حیره و امپراتوری ایران، در جرقه دوم سقوط امپراتوری شام و روم، و در جرقه سوم سقوط صنعا و یمن را مشاهده کردهاند. این کلاننگری است. پیامبر به مخاطب خود، به صحابه خود که در شرایط سخت جنگ قرار دارند، یادآوری میکند که ارزش کار خود را در حدی نبینید که فقط برای رفع گرسنگی یا دفع دشمن تلاش میکنید. نگاه شما باید فراتر باشد. افق دید شما باید در جایی باشد که در نتیجه مقاومت شما و مجاهدت شما امپراتوریهای بزرگ سقوط میکنند. این ترویج کلاننگری، یکی از عوامل مؤثر در استمرار حرکت تمدنی پیامبر و شکوفایی آن بود.
نکته دوم: ارائه یک الگوی عملی، نمونه دوم از ارزشهای مورد اهتمام پیامبر که نقش مؤثری در تمدن اسلامی داشت، ارائه یک الگوی عملی از جامعه مطلوب از سوی آن حضرت بود. اگر پیامبر (ص) فقط به سخن اکتفا میکردند نمیتوانستند در عمل یک جامعه مطلوب ارائه دهند و حرکت تمدنی استمرار پیدا نمیکرد. عهد نبوی فقط اولین مرحله از تمدن اسلامی نیست، بلکه یک الگوی همیشگی هم برای همه مسلمانان در طول تاریخ هست، یک ستاره راهنما نیز هست، به این معنی که آرزوی همه مسلمانان این است که بتوانند شرایطی مانند آن دوره را محقق و آن دوره را بازتولید کنند.
نکته سوم: پذیرش تنوع افکار و سلیقهها، نمونه سوم در شمار اصول و ارزشهای نبوی، مسئله پذیرش تنوع افکار و سلیقهها در میان اطرافیان پیامبر (ص) است، یعنی همزمان با حفظ وحدت و انسجام اجتماعی و ضمن پایبندی به حفظ ارزشهای دینی و ضمن پرهیز جدی از مسامحه فکری از سوی پیامبر (ص) مشاهده میکنیم که اطرافیان پیامبر (ص) گرایشهای فکری و فرهنگی و سیاسی متعددی داشتند. جریانهای اصلی که پس از رحلت پیامبر (ص) در برابر هم صفآرایی کردند، همگی در عهد پیامبر (ص) حضور داشتند و مسئولیت داشتند. این نگاه پیامبر (ص) که تنوع سلیقهها را برمیتافت و در عین حال با هنجارشکنان و توطئهگرانی مانند اصحاب مسجد ضرار با شدت و حدت برخورد میکرد، نشان میدهد که ایشان نگاه همگرا به جامعه داشتند و میکوشیدند از همه ظرفیتهای آن برای پیشبرد اهداف جامعه دینی استفاده کنند. این هم یکی از عوامل بسیار مؤثر در پیدایش و شکوفایی تمدن اسلامی در دورههای بعد بود.
این تنوع در عرصههای فکری، نژادی مانند (صهیب رومی، سلمان فارسی، بلال حبشی که از اقوام و سرزمینهای مختلف بودند و در مدینه میزیستند) و نیز در عرصههای اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی قابل مشاهده است. بنابراین، این سه نمونه (که تنها به عنوان نمونه ذکر شدند) نشاندهنده اهمیت این موضوعات هستند ولی موارد بسیار بیشتر دیگری هم وجود دارد که انشاءالله در فرصتی دیگر باید به آنها پرداخت.
*امروزه چگونه میتوان از آموزهها و الگوهای رفتاری پیامبر برای ساختن تمدن و جوامع بهتر استفاده کرد؟
بدون شک از آموزههای نبوی و سخنان و سیرهی پیامبر میتوان برای سطوح مختلف زیست فردی و اجتماعی بهره گرفت. در این امر هیچ تردیدی نیست. این بهرهبرداری را در سطوح مختلف میتوان در نظر گرفت:
سطح اول، سطح فردی است که کوچکترین و محدودترین سطح زیست بشری به شمار میآید. البته این سطح فردی به نوبه خود، در پیوند انسان با عالم طبیعت، عالم غیب، دیگران، گذشتگان، خود و حتی خداوند متعال ابعاد مختلفی پیدا میکند. اما به هر حال، این سطح، پایینترین سطح زیست بشری است.
سطح دوم، سطح خانوادگی است. این سطح گستردگی اجتماع را ندارد، اما به طور طبیعی از سطح فردی فراتر و گستردهتر است.
سطح سوم، سطح اجتماعی است که جامعه از سلولهای خانوادهها تشکیل میشود. این سطح، وسیعتر و گستردهتر از سطوح قبلی است.
سطح چهارم، سطح جهانی است که در آن جوامع مختلف با یکدیگر در ارتباط قرار میگیراند و طبعاً این سطح از سطح اجتماعی فراتر میرود.
بالاخره، سطح پنجم است که بالاترین سطح است و سطح تمدنی نام دارد. در این سطح، فقط به جامعه و جهان کنونی نظر نمیکنیم، بلکه گذشته و آیندهی جهان نیز مدنظر قرار میگیرد.
در این پنج سطح میتوان بهطور مستقیم از آموزههای نبوی و از تجربیات عهد نبوی بهرهمند شد. در اینجا، معطوف به پرسش شما، تنها به سطح تمدنی میپردازیم و از سطوح فردی، خانوادگی، اجتماعی و جهانی در این بحث فعلاً سخنی نمیگوییم.
برای بررسی حرکت تمدنی در اسلام، باید این نکته را در نظر داشته باشیم که تمدن نوین اسلامی یک تمدن در سطح و مقیاس امت اسلامی است، نه تمدن خاص ایرانیان. بدون الهام گرفتن از عهد نبوی، تشکیل تمدن جدید اسلامی ممکن نیست. اگر آن آموزهها و تجربهها بهخوبی مورد توجه قرار نگیرند و اصول آنها استخراج نشوند، نمیتوان به ثمربخشی تمدن اسلامی نوین امیدوار بود.
*برای روشنتر شدن این موضوع، میتوانید چند نمونه از جوانب حرکت تمدنی عهد نبوی را که شایسته بازخوانی و الگو قرار گرفتن در دوران کنونی است را ذکر کنید؟
یکی از این جوانب، مقایسهی عهد مکی و مدنی و چگونگی ساختار و ابتنای این دو دوره بر یکدیگر از منظر تمدنی است. بسیاری بر این نکته تأکید دارند که عهد مکی به مثابه پایه و مقدمهای برای عهد مدنی است. در عهد مکی، توجه اصلی به ساختن ذهنیتها، تربیت انسانها و تغییر نگرشها بود، در حالی که در عهد مدنی، تمرکز بر ساختن جامعه و نهادهای اجتماعی قرار گرفت. این نکته حامل یک پیام روشن برای فرایند تمدنسازی کنونی است که امیدوارم در فرصتی دیگر تبیین شود.
توجه به مضامین آیات وحی همپای تحولات اجتماعی: آیات قرآن که در عهد مکی و مدنی نازل شدند، گاه بهطور مستقیم تأثیرگذار بر رویدادهای اجتماعی و اقدامات پیامبر بودند و گاه واکنشی به این رویدادها به شمار میآمدند. این که کدام آیات در چه شرایطی باید مدنظر قرار گیرند، میتواند الهامبخش چگونگی پیوند بین آموزههای وحیانی با تحولات اجتماعی باشد.
در غیر از آیات وحی، پیامبر در عرصهی عملی چه اقداماتی برای جامعهسازی انجام داد؟ ابنخلدون در مقدمهی معروف خود به این نکته اشاره میکند که عربها دورترین مردمان نسبت به تجربهی حکومتداری بودند. اما همه میدانند که پیامبر پس از ورود به مدینه در مدت زمان کوتاه ده سال، توانستند یک دولت مرکزی مقتدر ایجاد کنند. وقتی پیامبر وارد مدینه شدند، این شهر حتی دولتشهر هم نداشت و سه قدرت سیاسی اوس و خزرج و یهود همزمان با هم در آنجا حضور داشتند، اما پیامبر توانست در این مدت کوتاه یک دولت بزرگ ایجاد کند که هنگام رحلتشان کرانههای جنوبیاش یمن، کرانههای شمالیاش امپراتوری روم، و کرانههای شمال غربیاش ضلع جنوبی خلیج فارس بود و این روند در زمان جانشینان پیامبر نیز ادامه یافت. روشن است که امروزه نمیتوان به همان شیوه از گسترش مرزهای جغرافیایی صحبت کرد، اما از چگونگی گسترش و تثبیت مرزهای فکری و اعتقادی میتوان سخن گفت.
این هم نکته دیگری است که با الهام از دوران نبوی میتوان برای امروز درس گرفت. اگر از تجارب آن دوران درس نگیریم، تضمینی برای موفقیت در شکلگیری تمدن اسلامی نخواهیم داشت. در فرایند پیدایش، گسترش، تثبیت و شکوفایی تمدن نوین اسلامی نیز نیازمند همین اصل هستیم؛ یعنی همگرایی اسلامی در بالاترین سطح ممکن باید حفظ شود و در عین حال تنوع نژادها، زبانها، اقلیمها، مذاهب و ساختارهای حکومتی باید پذیرفته شود و به لوازم آن پایبند بود، این تنوعها باید با هم همگرا و هماهنگ شوند. چالشهای مهم برآمده از تنوع باورها و ارزشها و سلیقهها در جهان اسلام کنونی میتواند با مطالعه و بازبینی عهد نبوی به راهحلهای مناسبی دست یابد.