آینده این جنگ نه تنها سرنوشت اوکراین، بلکه مسیر نظم جهانی در قرن ۲۱ را تعیین خواهد کرد. اگر غرب نتواند سیاستی هماهنگ و مؤثر اتخاذ کند، شکست اوکراین میتواند پیامدهای گستردهای برای آنها داشته باشد. در این میان، مردم اوکراین همچنان قربانیان اصلی بازی سلطه گرایانه غربیها خواهند بود
سه سال پس از آغاز جنگ اوکراین، این بحران به نقطهای رسیده است که نه تنها سرنوشت اوکراین، بلکه نظم جهانی را تحت تأثیر قرار داده است. در حالی که روسیه با بهرهگیری از توان نظامی و دیپلماتیک خود تلاش میکند به اهدافش دست یابد، اوکراین در میانه فشارهای داخلی و خارجی، با استیصالی آشکار روبهرو شده است. در این میان، سیاستهای متغیر و گاه متناقض ایالات متحده به رهبری ترامپ، به جای تقویت موقعیت اوکراین، بیش از پیش آن را در معرض خطر قرار داده است. اما آورده بزرگ جنگ اوکراین را میتوان تجربه آموزی و عبرت گیری غرب دانست. جنگ اوکراین به مثابه آزمونی نفس گیر بود که نشان داد در شرایط سخت ایالات متحده به عنوان متحد راهبردی و سنتی اروپاییها، به راحتی از اروپاییها عبور کرده و منافع خود رو اولویت میدهد و در نهایت برای اروپاییها چارهای جز تلاش برای مستقل شدن و خارج شدن از یوغ استعمار فرامدرن آمریکاییها باقی نمیگذارد.
آخرین تحولات میدانی جنگ
در میدان نبرد، روسیه همچنان توانسته است ابتکار عمل را در دست بگیرد. بازپسگیری چند روستا در استان کورسک و حملات موشکی به مناطق شهری اوکراین، نشاندهنده عزم مسکو برای حفظ فشار بر کییف است. این در حالی است که اوکراین نیز با حملات پهپادی به زیرساختهای حیاتی روسیه، از جمله پالایشگاه نفت کیریشی، تلاش میکند تا ضربهای اقتصادی به مسکو وارد کند. اما این اقدامات بیشتر به یک مقاومت نمادین شباهت دارد تا یک استراتژی بلندمدت موفق.
هزینههای انسانی این جنگ همچنان در حال افزایش است. کشته شدن غیرنظامیان در حملات اخیر روسیه به شهرهایی مانند دوبروپلیا و خارکیف، بار دیگر نشان داد که این جنگ نه تنها نظامیان، بلکه مردم عادی را نیز قربانی کرده است. با وجود این، مذاکرات صلح همچنان در سایه بیاعتمادی و اهداف متضاد طرفین به بنبست رسیده است.
رونمایی هر دو طرف از سلاحها و تجهیزات نظامی جدید و به روز هر چند که باعث شده است تا بعضاً در عملیاتهای مختلف هر کدام از طرفین بتواند که به موفقیتهایی دست پیدا کند، اما شاهد به وجود آمدن توازن بسیار شکنندهای هستیم که در آن هر کدام از طرفین فقط در حال پرداخت هزینههای جنگ بدون دستیابی به موفقیت و پیروزی قابل ذکر و لمسی هستند. این وضعیت که با نام باتلاق جنگ اوکراین نیز قابل وصف است به وضوح نمایانگر سیاستهای خبیثانه ایالات متحده در فرسایشی کردن جنگ و جلوگیری از حل و فصل و اتمام جنگ است. به نظر میرسد که ایالات متحده و برخی بازیگران اروپایی خارج از اتحادیه اروپا همانند بریتانیا تمایل دارد تا از بحران اوکراین منافعی را کسب کند لذا با ارسال کمکهای متناوب و جسته گریخته، عملاً تأثیر گذاری راهبردی در جنگ نگذاشته و صرفاً باعث ادامه دار شدن جنگ شدهاند. همچنین مواضع افراطی زلنسکی مبنی بر لزوم بازپس گیری همه سرزمینهای از دست رفته و پرداخت غرامت و هزینههای جنگ توسط روسیه باعث شده است که عملاً با کناف در همه تنیدهای جنگ اوکراین مواجه گردد که پیامد اصلی آن ادامه جنگ و عدم رسیدن به راه حل اتمام جنگ باشد.
از سوی دیگر یکی از عوامل کلیدی در وضعیت کنونی اوکراین، سیاستهای شخص دونالد ترامپ است. ترامپ با شعار «پایان جنگ در ۲۴ ساعت» وارد کاخ سفید شد، اما اقدامات او تاکنون بیشتر به تضعیف موقعیت اوکراین منجر شده است. قطع کمکهای نظامی و تهدید به کاهش بیشتر آنها، تحقیر زلنسکی کاخ سفید، بی توجهی به درخواست اروپاییها در زمینه حفظ امنیت قاره اروپا، تضعیف موقعیت و جایگاه ناتو و ... سلسله عواملی هستند که نه تنها زلنسکی و اروپاییها را تحت فشار قرار دادهاند، بلکه پیام روشنی به مسکو ارسال کرده است که واشنگتن تمایل چندانی به ادامه حمایت از کییف ندارد.
زلنسکی که زمانی نماد مقاومت و امید برای مردم اوکراین و اروپاییها بود، اکنون در برابر این سیاستها دچار انزوای فزایندهای شده است. تلاشهای او برای جلب حمایت بیشتر از غرب، با بیتوجهی یا حتی انتقاد ترامپ مواجه شده و همین امر باعث شده تا روحیه مقاومت در اوکراین به شدت تضعیف شود.
سناریوهای آینده جنگ
به نظر میرسد که آینده جنگ اوکراین به شدت وابسته به تصمیمات قدرتهای بزرگ و بازیگران کلیدی، به ویژه آمریکا و اروپا، خواهد بود. چهار سناریوی محتمل برای ادامه این بحران عبارتند از:
۱. صلح تحمیلی با هزینهای سنگین برای اوکراین
در این سناریو، ترامپ ممکن است با همکاری پوتین، توافقی را بر اوکراین تحمیل کند که شامل امتیازدهی سرزمینی باشد. از دست دادن مناطقی مانند کریمه یا دونباس میتواند به عنوان بهای صلح مطرح شود. اما تجربه نشان داده که چنین توافقهایی نه تنها پایدار نیستند، بلکه زمینه را برای تشدید تنشها در آینده فراهم میکنند.
۲. اروپا تنها در میدان
اگر آمریکا تصمیم بگیرد که از اوکراین کنارهگیری کند، اروپا مجبور خواهد بود بار این جنگ را به دوش بکشد. اما آیا اتحادیه اروپا توانایی و اراده لازم برای مقابله با روسیه را دارد؟ اختلافات داخلی میان کشورهای اروپایی و وابستگی آنها به انرژی روسیه، عدم حمایتهای وفادارانه آمریکا از اروپاییها، چالشهای بزرگی را پیش روی این سناریو قرار میدهد.
۳. سقوط اوکراین و آغاز جنگ چریکی
در بدترین حالت ممکن، اوکراین ممکن است تحت فشار نظامی و دیپلماتیک سقوط کند. در این سناریو دولت ورشکسته اوکراین و زلنسکی برچیده شده و شاهد بی دولتی یا نبود نظم داخلی در اوکراین تقریباً شبیه به آنچه در بخشهایی از لیبی موجود است خواهیم بود. در این سناریو زمینه برای رشد و گسترش گروههای محلی و تروریستی محیا خواهد شد و مردم اوکراین احتمالاً به مقاومت چریکی روی خواهند آورد.
۴. تشدید بحران و گسترش جنگ
در صورت ادامه حمایتهای محدود غرب و عدم دستیابی به راهحلی دیپلماتیک، جنگ ممکن است سالها ادامه یابد و حتی بازیگران جدیدی مانند چین یا کره شمالی یا بریتانیا و فرانسه و... وارد عرصه شوند. این سناریو میتواند جنگ اوکراین را به یک بحران جهانی تبدیل کند.
سخن پایانی
جنگ اوکراین امروز نمادی از آزمون قدرتها و بازیگران بینالمللی است. آمریکا با اولویت دادن به رقابت با چین، عملاً اوکراین را قربانی سیاستهای کلان خود کرده است. اروپا با وجود تلاشهای مکرون برای استقلال امنیتی، همچنان وابسته به آمریکا باقی مانده است و روسیه نیز با بهرهگیری از شکافهای موجود در غرب، توانسته موقعیت خود را تقویت کند.
آنچه مسلم است، آینده این جنگ نه تنها سرنوشت اوکراین، بلکه مسیر نظم جهانی در قرن ۲۱ را تعیین خواهد کرد. اگر غرب نتواند سیاستی هماهنگ و مؤثر اتخاذ کند، شکست اوکراین میتواند پیامدهای گستردهای برای آنها داشته باشد. در این میان، مردم اوکراین همچنان قربانیان اصلی بازی سلطه گرایانه غربیها خواهند بود؛ موضوعی که به نظر میرسد در سرتاسر سیاست ورزیهای ایالات متحده و دونالد ترامپ اهمیت به خصوصی ندارد. نهایتاً باتلاق جنگ اوکراین برای اروپاییها سراسر شکست و از دست دادن نبود بلکه باعث شد تا عبرت و درسی تاریخی را بیاموزند؛ درسی با این سرمشق حیاتی که آمریکا و مستکبر غیر قابل اعتماد است و در بزنگاهها و نقاط عطف تاریخی این قدرتهای بزرگ و استکباری هستند که با کارت بازی سایر ملتها، منافع هژمونیک و استکباری خود را تأمین میکنند و در این میان هیچ وقعی به حقوق ملیتها و جان و مال سایر انسانها نمینهند.