ترامپ در صدد مهار همه جانبه ایران در ابعاد منطقهای، موشکی و هستهای میباشد. با این حال، جمهوری اسلامی ایران تاکید کرده است که هرگونه مذاکرهای با طرف آمریکایی(آن هم به صورت مشروط) صرفاً حول پرونده هستهای و آن هم ناظر بر توافق سال 2015 میلادی (برجام) امکانپذیر خواهد بود
معمولا در بررسی و تحلیل پدیدههای مبهم در حوزه روابط بینالملل، توجه به قدرمتیقنها ( مولفههای قطعی ماجرا) و چینش آنها در کنار یکدیگر اهمیت مضاعفی پیدا میکند. این قاعده کلان، درباره ارسال نامه ترامپ به ایران و پاسخی که از سوی کشورمان به آن داده شده نیز صادق است. به عبارتی گویاتر، باید ابعاد متنی و فرامتنی این پیامهای متقابل را در کنار یکدیگر قرار داد و در نهایت، تصویر گویاتری از این موضوع ترسیم کرد. در این خصوص، پنج نکته مهم و اساسی وجود دارد؛
اول؛ نامه ترامپ دارای اتقان نیست
بدیهی است که نامه اولیه ترامپ به ایران، تلفیقی از مولفههای سلبی و ایجابی( به قول مقامات آمریکایی) بوده و از این رو دارای «اتقان» نبوده است. به عبارتی گویاتر، نامه اخیر رئیس جمهور آمریکا به ایران، حاوی ترکیبی از عناصر تهدید سخت و دیپلماسی بوده و نسبت میان این دو نیز متوازن و متعادل نبوده است. متعاقباً، پاسخ جمهوری اسلامی ایران به طرف مقابل نیز با همین ملاحظه و ناظر بر ابعاد سلبی و ایجابی نامه ترامپ داده شده است.
دوم؛ تغییر بازیگر واسطه از سوی ایران هدفمند بود
ترامپ نامه خود را از طریق امارات متحده عربی( انور قرقاش) به تهران ارسال کرد اما ایران بازیگر واسطه را تغییر داد. ارسال نامه ایران از طریق عمان از یک سو نشان دهنده بیاعتمادی یا لااقل اعتماد کمتر تهران به ابوظبی نسبت به مسقط میباشد. برخی مواضع اتخاذ شده از سوی منابع اماراتی متصل به دربار شیخ زاید در قبال محتوای نامه ترامپ( که ترجمانی دقیق این نامه نبود)، در اتخاذ این تصمیم نقش مهمی داشت. فراتر از آن، ایران به خوبی نسبت به نقش ابوظبی در تشدید مناقشات منطقای طی یک دهه اخیر و اتصال راهبردی آن با ریاض آگاه است. اما عمان طی سالهای اخیر بر روی نقش بیطرفانه خود در معادلات منطقه و حتی نقش حمایت گرایانه خود از فلسطینیان تاکید پررنگی داشته است. این تغییر واسطه، خود دارای پیام گویایی برای طرف مقابل یعنی آمریکاست. ضمن آنکه یکی از محورهای مدنظر آمریکاییها در هرگونه مذاکره مستقیم یا غیرمستقیمی با تهران، مسائل منطقهای بوده و امارات بر خلاف عمان، جزئی از نقشه راه منطقهای واشنگتن محسوب میشود.
یکی از محورهای مدنظر آمریکاییها در هرگونه مذاکره مستقیم یا غیرمستقیمی با تهران، مسائل منطقهای بوده و امارات بر خلاف عمان، جزئی از نقشه راه منطقهای واشنگتن محسوب میشود
سوم؛ ایران تن به استراتژی مهار حداکثری نمیدهد
اطلاعات به دست آمده درباره محتوای نامه ترامپ به ایران نشان میدهد که این متن، در بطن «استراتژی مهار حداکثری ایران» تدوین شده است. به عبارت بهتر، ترامپ در صدد مهار همه جانبه ایران در ابعاد منطقهای، موشکی و هستهای میباشد. با این حال، جمهوری اسلامی ایران تاکید کرده است که هرگونه مذاکرهای با طرف آمریکایی(آن هم به صورت مشروط) صرفاً حول پرونده هستهای و آن هم ناظر بر توافق سال 2015 میلادی (برجام) امکانپذیر خواهد بود. قطعاً تا زمانی که آمریکا فرامتن و استراتژی کلان خود در مذاکرات، یعنی همان مهار حداکثری را تغییر نداده و آن را به مذاکرات حداقلی حول پرونده هستهای و قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد تقلیل ندهد، ایران پذیرای هیچ گونه توافقی با طرف مقابل نیست: حتی به صورت غیرمستقیم!
چهارم؛ خطوط قرمز برای طرف آمریکایی مشخص شده است
ایران خطوط قرمز و حساسیتهای راهبردی خود را برای طرف آمریکایی در پاسخ به نامه اخیر مشخص کرده است. به عنوان مثال، هرگونه مذاکره بر سر توان موشکی ایران یا خلع سلاح مقاومت، خط قرمز کشورمان محسوب میشود. در این موارد، امکان مذاکره یا خلق راهکارهای میانی و دیپلماتیک وجود ندارد. مهم تر آنکه ایران در پرونده هستهای نیز خطوط قرمزی را قبلا در مذاکرات غیرمستقیم با طرف آمریکایی مشخص کرده که همچنان به قوت خود باقیست: حفظ زیرساختهای غنی سازی 60 درصدی ، افزایش میزان ذخایر اورانیوم غنی شده ، راستی آزمایی و تضمین (در دو بعد فنی و اعتباری) از جمله این موارد هستند. بنابراین، برخلاف آنچه برخی جریانهای معاند در صدد القای آن بر آمده اند، در مسئله هستهای نیز ایران سند برجام و قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد را یک «مبنا» برای مذاکره تلقی میکند نه یک «سند غیر قابل تغییر»؛ بر این اساس، ایران به دلیل شرایط جاری و خروج یکجانبه آمریکا از برجام و بیتعهدی مطلق ترویئکای اروپایی و کارشکنیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، سند توافق هسته ای سال 2015 میلادی را نیز با ملاحظات، تبصرهها، الحاقیهها و اصلاحیههایی خواهد پذیرفت.
پنجم؛ بخش مهمی از بازی آمریکا در قالب دیپلماسی عمومی صورت میگیرد
باید میان راهبرد دیپلماتیک و تبلیغاتی آمریکا در قبال رد و بدل شدن نامههای اخیر تفکیک و تمایز قائل شد. واشنگتن بسیاری از پیامهای خود در اینباره را در قالب «دیپلماسی پنهان» و از طریق بازیگران واسطهگر مانند عمان، روسیه و عربستان سعودی به تهران اعلام خواهد کرد. با این حال در مواضع علنی و آشکار، احتمال دارد شاهد شانتاژهای هدفمندی با هدف القای خطراتی مانند جنگ و بمباران مراکز هستهای از سوی واشنگتن باشیم. این پارادوکس هدفمند ، در مواضع ترامپ نیز مشهود است؛ جایی که در سخنان خود به هر دو مولفه (تهدید و دیپلماسی) در قبال ایران اشاره میکند!
ایران در پرونده هستهای نیز خطوط قرمزی را قبلا در مذاکرات غیرمستقیم با طرف آمریکایی مشخص کرده که همچنان به قوت خود باقیست: حفظ زیرساختهای غنی سازی 60 درصدی ، افزایش میزان ذخایر اورانیوم غنی شده ، راستی آزمایی و تضمین (در دو بعد فنی و اعتباری) از جمله این موارد هستند
بخش مهمی از عملیات روانی آمریکا در قبال شرایط موجود، ناظر بر ایجاد فشارهای اجتماعی -اقتصادی به ایران و ایجاد شکاف میان ملت و حاکمیت در کشورمان صورت میگیرد؛ یعنی مواضع مقامات آمریکایی به گونهای تنظیم شده است که به نوعی جامعه ایرانی را وادار به پذیرش استراتژی مهار حداکثری و ترغیب یا ایجاد فشار بر حاکمیت دراین خصوص نماید. قطعاً آنچه میتواند این بازی هدفمند و خطرناک را خنثی سازد، تأکید مستمر بر خطوط قرمز راهبردی کشور، مخالفت با استراتژی مهار حداکثری آمریکا علیه ایران و از همه مهمتر، اقناع افکار عمومی در خصوص روش و رویکرد پارادوکسیکال واشنگتن در این عرصه میباشد. بنابراین، باید در کنار توجه به ابعاد متنی نامه ترامپ به ایران ، نسبت به ابعاد فرامتنی و روانی آن نیز توجه ویژهای داشت. در این زمینه دستگاه دیپلماسی و وسیاست خارجی کشورمان در کنار رصد مواضع طرف آمریکایی نقش مهمی در آگاهسازی افکار عمومی کشور و جهان بر عهده خواهد داشت. این آگاه سازی باید در دو مجرای «دیپلماسی رسمی» و «دیپلماسی عمومی» صورت گیرد. در این صورت قادر به مهار چند وجهی بازی آمریکا و در مقابل، قرار دادن واشنگتن در موضع ضعف خواهیم شد.