صفحه نخست >>  عمومی >> تیتر اول
تاریخ انتشار : ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۶  ، 
کد خبر : ۳۷۵۸۷۵
بررسی چرایی اهمیت خلیج فارس برای بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

معادله چند مجهولی خلیج فارس؛ انرژی، امنیت و بازیگران پشت پرده

ضروری است که کشورهای منطقه خصوصا همسایگان عرب، با درک منافع مشترک، به سمت گفتگو، اعتمادسازی و ایجاد یک معماری امنیتی منطقه‌ای فراگیر با مشارکت کشورمان حرکت کنند. همانطور که پیش‌بینی‌های اقتصادی نشان می‌دهد، منطقه خلیج فارس در تأمین نیازهای انرژی اقتصادهای نوظهوری مانند هند نقش محوری خواهد داشت.
پایگاه بصیرت / نوید کمالی
خلیج فارس، این پهنه آبی استراتژیک، از دیرباز نه تنها به عنوان یک مسیر حیاتی برای تجارت و تبادل فرهنگی، بلکه به مثابه یکی از مهمترین کانون‌های تولید و انتقال انرژی در جهان، نقشی بی‌بدیل در معادلات ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی خاورمیانه و حتی نظام بین‌الملل ایفا کرده است. این منطقه، که شامل کشورهایی چون ایران، عربستان سعودی، عراق، کویت و امارات متحده عربی می‌شود، تقریباً نیمی از ذخایر نفت جهان را در خود جای داده و به همین دلیل به مرکزی حیاتی برای تولید انرژی و تجارت بین‌المللی بدل گشته است. اهمیت این منطقه صرفاً به منابع غنی نفت و گاز آن محدود نمی‌شود، بلکه موقعیت جغرافیایی منحصربه‌فرد آن به عنوان یک آبراه نیمه‌بسته که گلوگاه حیاتی هرمز گذرگاه حدود ۲۰ درصد از کل عرضه نفت جهان را در خود جای داده، بر اهمیت راهبردی آن افزوده است.
ویژگی مورد اشاره، خلیج فارس را به صحنه رقابت‌های پیچیده میان قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، صف‌آرایی‌های ایدئولوژیک و تلاش برای کسب هژمونی و تأمین منافع حیاتی تبدیل کرده است. درک چشم‌انداز راهبردی این منطقه مستلزم واکاوی دقیق نقش و جایگاه کنشگران اصلی، منافع متضاد آنها و پیامدهای تشدید تنش و بی‌اعتمادی، به‌ویژه میان کشورمان و همسایگان عرب آن است. تاریخ خلیج فارس با مداخلات خارجی، درگیری‌های منطقه‌ای و اتحادهای متغیر گره خورده و اهمیت آن از تمرکز صرف بر منابع انرژی به تعاملی پیچیده از نگرانی‌های امنیتی و دیپلماسی بین‌المللی تکامل یافته است. رویدادهای تاریخی مهمی، مانند انقلاب اسلامی کشورمان و جنگ تحمیلی و پس از آن جنگ اول خلیج فارس رقابت‌های منطقه‌ای را تشدید کرده و منجر به حضور نظامی قابل توجهی بازیگران فرا منطقه‌ای با محوریت ایالات متحده در این حوزه جغرافیایی شد.
جایگاه ژئوپلیتیکی خلیج فارس در وهله نخست از وابستگی شدید اقتصاد جهانی به انرژی فسیلی نشأت می‌گیرد. بخش قابل توجهی از ذخایر اثبات‌شده نفت و گاز جهان در کشورهای حاشیه این آبراه قرار دارد و تنگه هرمز به عنوان شاهرگ اصلی انتقال این منابع به بازارهای جهانی، اهمیتی حیاتی دارد. کنترل یا نفوذ بر این منطقه، به معنای در اختیار داشتن اهرمی قدرتمند برای تأثیرگذاری بر قیمت انرژی و در نتیجه، بر اقتصاد جهانی است. این عامل به تنهایی کافی است تا قدرت‌های بزرگ فرامنطقه‌ای نظیر ایالات متحده آمریکا، چین و روسیه، حضوری فعال و منافعی تعریف‌شده در این حوزه داشته باشند. ایالات متحده، برای دهه‌ها، امنیت جریان آزاد انرژی از خلیج فارس را جزئی از منافع حیاتی خود تعریف کرده و حضور نظامی گسترده‌ای را در منطقه توجیه نموده است. چین، به عنوان بزرگترین واردکننده انرژی جهان، به طور فزاینده‌ای به ثبات این منطقه برای تأمین نیازهای رو به رشد خود وابسته است و روسیه نیز به عنوان یک تولیدکننده عمده انرژی، از تحولات این بازار و رقابت‌های موجود تأثیر می‌پذیرد و در پی ایفای نقش موازنه‌گر یا حتی بهره‌بردار از خلاءهای احتمالی است. اهمیت اقتصادی خلیج فارس بدون چالش نیست، زیرا کشورهای حاشیه خلیج فارس با نوسانات قیمت نفت و لزوم تنوع‌بخشی اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند. وابستگی به درآمدهای هیدروکربنی بحث‌هایی را در مورد آینده تولید انرژی و نیاز به مدل‌های اقتصادی پایدار برانگیخته است. این ثروت نفتی به کشورهای حاشیه خلیج فارس امکان داده است تا به شدت در بازارهای مالی جهانی سرمایه‌گذاری کنند، صندوق‌های ثروت ملی تأسیس نمایند و نفوذ قابل توجهی بر سیاست‌ها و روندهای اقتصادی بین‌المللی اعمال کنند. با این حال، لزوم صنعتی‌سازی و تولید ارزش افزوده، به‌ویژه با تکامل الگوهای مصرف انرژی جهانی و نوسان احتمالی تقاضای نفت در آینده، بیش از پیش آشکار شده است.
در سطح منطقه‌ای، رقابت اصلی میان کشورمان، ایران، و پادشاهی عربستان سعودی به عنوان دو قطب تأثیرگذار با نظام‌های سیاسی و ایدئولوژیک متفاوت، شکل گرفته است. این رقابت دارای ابعاد مختلفی از جمله تلاش برای رهبری جهان اسلام، نفوذ منطقه‌ای، رقابت بر سر تفسیرهای متفاوت از اسلام سیاسی و حمایت از گروه‌های همسو در کشورهای دیگر است. تاریخ نوین خلیج فارس را می‌توان به سه دوره مشخص ۱۹۲۱-۱۹۵۸، ۱۹۵۸-۱۹۷۹، و از ۱۹۷۹ تاکنون تقسیم کرد. سیستم بین‌دولتی که در این دوره‌ها پدیدار شد، تحت تأثیر میراث تاریخی امپریالیسم و تحمیل ساختارهای دولتی بر گروه‌های قومی و فرهنگی متنوع در منطقه بود. تقسیمات ارضی اولیه ناشی از قرن‌ها شکل‌گیری دولت‌های امپراتوری، به‌ویژه بین امپراتوری‌های صفوی و عثمانی بود که تا قرن نوزدهم از طریق معاهدات مختلف تثبیت شد اما با اوج‌گیری ملی‌گرایی منطقه‌ای، این تقسیمات به منابع درگیری تبدیل شدند، به‌ویژه زمانی که کشورهای حاشیه خلیج فارس فشارهای قدرت‌های خارجی و آرمان‌های منطقه‌ای را مدیریت می‌کردند. در پی انقلاب اسلامی کشورمان، تنش‌های منطقه‌ای، به‌ویژه با شروع جنگ تحمیلی و تجاوز ارتش صدام حسین به کشورمان، بیشتر شد. این درگیری، کشورهای حاشیه خلیج فارس را به یک هم‌سویی مجدد واداشت، زیرا آنها از منظر خودشان با دو چالش ظهور یک کشور اسلامی شیعه و همزمان قدرت گیری صدام حسین بی‌پروا از توسعه طلبی ارضی دست و پنجه نرم می‌کردند. اگرچه کشورهایی مانند عربستان سعودی و کویت از عراق حمایت کردند، اما همزمان روابط دیپلماتیک خود را با کشورمان حفظ نمودند، که این مسئله نشان‌دهنده توازن پیچیده‌ای است که سیاست خلیج فارس را در این دوره تعریف می‌کرد.
با این حال کشورمان با توجه به موقعیت جغرافیایی برتر و تسلط بر بخش شمالی خلیج فارس و تنگه هرمز، از یک مزیت ژئواستراتژیک ذاتی نسبت به دیگر کشورهای پیرامونی خلیج فارس برخوردار است. از این رو کشورهای عربی حاشیه جنوبی، با اتکا به ثروت نفتی و حمایت قدرت‌های غربی، در بوده و هستند تا این برتری را به چالش کشیده و نفوذ کشورمان را در منطقه مهار کنند. در این راستا تلاش برای تغییر نام تاریخی خلیج فارس و استفاده از عناوین مجعول، یکی از نمادهای این رقابت هویتی و ژئوپلیتیکی است که هدف آن، تضعیف پیوندهای تاریخی و فرهنگی کشورمان با این آبراه و القای یک هویت صرفاً عربی برای آن است. باید دقت کنیم که نفت زمانی وزن ژئوپلیتیکی اصلی در منطقه بود اما کم کم این وزن و جایگاه دستخوش تغییر و کاهش شد، همزمان عوامل معاصری مانند تروریسم، رقابت هسته‌ای، سلاح‌های متعارف پیشرفته از جمله فناوری موشکی و پهپادی و ایجاد پایگاه‌های نظامی توسط قدرت‌های فرا منطقه‌ای، چشم‌انداز ژئوپلیتیکی خلیج فارس را تغییر داده‌اند.
در این میان، نقش و منافع رژیم صهیونی به عنوان یک بازیگر کلیدی دیگر در معادلات منطقه‌ای، بسیار حائز اهمیت است و نباید از آن غفلت کرد. این رژیم، به عنوان یک کنشگر منطقه‌ای با دغدغه‌های امنیتی متنوع و متعدد، منافع چندوجهی را در تشدید تنش میان کشورمان و همسایگان عرب آن دنبال می‌کند. هدف اصلی تل‌آویو، مهار جامع نفوذ منطقه‌ای کشورمان و جلوگیری از دستیابی ایران به توانمندی‌های هسته‌ای و دیگر انواع توانمندی‌های راهبردی منتج به اقتدار ملی است. در این راستا، رژیم صهیونی از طریق تقویت روابط با کشورهای عربی، به‌ویژه آنهایی که نگرانی‌های مشترکی در قبال کشورمان دارند (نظیر امارات متحده عربی و بحرین در چارچوب پیمان ابراهیم)، به دنبال ایجاد یک جبهه متحد ضدایرانی و تغییر پارادایم امنیتی منطقه است. تشدید تنش و بی‌اعتمادی میان ایران و اعراب، این فرصت را برای رژیم صهیونی فراهم می‌کند تا خود را به عنوان یک شریک امنیتی قابل اتکا برای کشورهای عربی معرفی کرده و از این طریق، عمق استراتژیک خود را افزایش داده و کشورمان را گرفتار محدودیت‌های ژئوپلیتیکی نماید. علاوه بر این، بی‌ثباتی در منطقه خلیج فارس و درگیر بودن کشورمان در منازعات منطقه‌ای، تمرکز و منابع کشورمان را از جبهه‌های دیگر، از جمله مسئله فلسطین، منحرف می‌سازد که این امر مستقیماً به نفع رژیم صهیونی است. البته منافع اقتصادی نیز در این بین مطرح است، که به طور نمونه ایجاد کریدورهای تجاری و انرژی جدید که جغرافیای کشورمان را دور بزند و از طریق کشورهای عربی به مدیترانه و اروپا متصل شود، یکی از چشم‌اندازهایی است که رژیم و برخی کشورهای عربی دنبال می‌کنند و بی‌ثباتی ناشی از تنش با کشورمان می‌تواند توجیه اقتصادی این طرح‌ها را تقویت کند.
پر واضح است که تشدید تنش و بی‌اعتمادی میان کشورمان و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، در نهایت به نفع مجموعه‌ای از بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای خواهد بود. همانطور که اشاره شد، رژیم صهیونی یکی از بهره‌برداران اصلی این وضعیت است. با تعمیق شکاف میان ایران و اعراب، تل‌آویو می‌تواند به عادی‌سازی کامل روابط خود با جهان عرب نزدیک‌تر شده و جبهه مقاومت علیه خود را تضعیف نماید. در سطح فرامنطقه‌ای، ایالات متحده آمریکا نیز از این تنش‌ها بی‌بهره نیست. هرچند بی‌ثباتی گسترده می‌تواند جریان انرژی را مختل کند، اما یک سطح کنترل‌شده از تنش، توجیهی برای حضور نظامی آمریکا در منطقه، فروش گسترده تسلیحات به کشورهای عربی و اعمال فشار بر ایران فراهم می‌آورد. این وضعیت همچنین به آمریکا اجازه می‌دهد تا نقش «موازنه دهنده از راه دور» را ایفا کرده و از شکل‌گیری یک قدرت هژمون منطقه‌ای که بتواند منافع آمریکا را به چالش بکشد، جلوگیری کند. باید یادآور شد که شورای همکاری خلیج فارس، متشکل از بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات، در پاسخ به تهدیدات منطقه‌ای تأسیس شد اما در تقویت همکاری مؤثر منطقه‌ای با چالش‌هایی مواجه بوده است. در عوض، کشورهای عضو اغلب روابط دوجانبه با قدرت‌های خارجی مانند آمریکا را در اولویت قرار می‌دهند.
صنایع نظامی و تولیدکنندگان تسلیحات در کشورهای غربی نیز از جمله ذی‌نفعان اصلی این بی‌ثباتی هستند. مسابقه تسلیحاتی میان ایران و کشورهای عربی، بازار پرسودی را برای این صنایع ایجاد کرده است. هرچه بی‌اعتمادی و تهدیدانگاری متقابل بیشتر باشد، تقاضا برای خرید جنگ‌افزارهای پیشرفته نیز افزایش خواهد یافت. حتی قدرت‌هایی مانند روسیه و چین نیز ممکن است در کوتاه‌مدت از این وضعیت بهره‌هایی ببرند. روسیه می‌تواند با فروش تسلیحات به طرفین یا ایفای نقش میانجی، نفوذ خود را در منطقه افزایش دهد. چین نیز گرچه به ثبات بلندمدت برای تأمین انرژی خود نیازمند است، اما درگیری آمریکا در خاورمیانه می‌تواند تمرکز این کشور را از شرق آسیا منحرف کرده و فضای بیشتری برای مانور چین در آن حوزه فراهم آورد!
در مقابل، بازندگان اصلی این تشدید تنش، ملت‌های منطقه خواهند بود. منابع عظیمی که می‌توانست صرف توسعه اقتصادی، بهبود زیرساخت‌ها، آموزش و بهداشت شود، در مسیر رقابت‌های فرسایشی هزینه می‌شود. بی‌اعتمادی و سوءتفاهم، مانع از شکل‌گیری همکاری‌های منطقه‌ای سازنده برای مقابله با چالش‌های مشترکی نظیر تغییرات اقلیمی، کمبود آب، تروریسم و توسعه پایدار می‌شود.
امروزه همه کارشناسان آشنا با عرصه امنیت ملی بر این باورند که نگرانی‌های زیست‌محیطی، از جمله آلودگی و تأثیرات تغییرات اقلیمی، به عنوان مسائل حیاتی در حال ظهور هستند که نیازمند پاسخ‌های مشترک میان کشورهای حاشیه خلیج فارس برای تضمین پایداری اکولوژیکی و ثبات منطقه‌ای می‌باشند. آلودگی دریایی ناشی از عدم همکاری مشترک منطقه‌ای در عرصه بهره‌برداری از منابع دریایی، تنوع زیستی خلیج فارس را تهدید می‌کند و منجر به افزایش رویدادهای مرگ ماهی‌ها و شکوفایی جلبک‌های مضر می‌شود که به نوبه خود صنعت ماهیگیری را مختل کرده و موجب بروز چالش‌های اجتماعی در مناطق ساحلی خواهد شد. چشم‌انداز راهبردی خلیج فارس، در صورت ادامه این روند، چشم‌اندازی مملو از بی‌ثباتی، مسابقات تسلیحاتی و افزایش احتمال درگیری‌های تصادفی یا عمدی خواهد بود. این وضعیت، نه تنها امنیت و رفاه ملت‌های منطقه را به مخاطره می‌اندازد، بلکه امنیت انرژی جهانی را نیز تهدید می‌کند.
برای تغییر این چشم‌انداز، ضروری است که کشورهای منطقه خصوصا همسایگان عرب، با درک منافع مشترک، به سمت گفتگو، اعتمادسازی و ایجاد یک معماری امنیتی منطقه‌ای فراگیر با مشارکت کشورمان حرکت کنند. همانطور که پیش‌بینی‌های اقتصادی نشان می‌دهد، منطقه خلیج فارس در تأمین نیازهای انرژی اقتصادهای نوظهوری مانند هند نقش محوری خواهد داشت.
دقت کنیم که هم کشورمان و هم کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس ظرفیت ایفای نقش سازنده در کاهش درگیری‌ها، مانند درگیری‌های بین هند و پاکستان، بدون جانبداری آشکار را دارند. این پویایی نوظهور ممکن است پایه‌ای برای تقویت وابستگی متقابل اقتصادی، به‌ویژه از طریق توسعه خطوط لوله نفت و گاز زمینی فراهم کند که می‌تواند امنیت انرژی را برای هند و پاکستان افزایش داده و همکاری منطقه‌ای را ترویج نماید. نیاز به همکاری امنیتی تقویت‌شده میان کشورهای حاشیه خلیج فارس با تهدیدات مشترک ناشی از درگیری‌های جاری، مانند درگیری‌های یمن و سودان، و همچنین ظهور گروه‌های افراطی در سراسر منطقه، بیش از پیش احساس خواهد شد. کاهش تنش و تمرکز بر همکاری‌های اقتصادی و فرهنگی، می‌تواند به تدریج زمینه را برای حل‌وفصل اختلافات سیاسی فراهم آورد. در این میان، هوشیاری نسبت به نقش بازیگرانی که از تفرقه و بی‌ثباتی سود می‌برند، و تلاش برای خنثی‌سازی توطئه‌های آنان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
در پایان بایستی به این نکته توجه داشته باشیم که خلیج فارس، با تاریخ و فرهنگ غنی مشترک، می‌تواند به جای آنکه صحنه رقابت‌های ژئواستراتژیک مخرب باشد، به نمادی از همکاری و همزیستی مسالمت‌آمیز تبدیل شود، امری که مستلزم اراده سیاسی، آینده‌نگری و اولویت‌بخشی به منافع بلندمدت ملت‌های منطقه است.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات