گفتوگو با شاهدان و ناظران برهههای حساس تاریخ معاصر ایران حال و هوای دیگری دارد. اسماعیل کوثری، نماینده مجلس شورای اسلامی، از کودکی در فضای پرالتهاب سیاسی دهه ۴۰ و ۵۰ رشد کرده و با خاطراتی زنده از دستگیری و تبعید حضرت امام خمینی (ره)، مبارزات انقلابی، و نقش بیبدیل ایشان در هدایت انقلاب و دفاع مقدس، روایتهایی شنیدنی از آن دوران دارد. این برنامه «قطب نما»، نگاهی است به تأثیر عمیق حضرت امام بر اذهان مردم، بهویژه جوانان، و نقش ایشان در شکلگیری هویت انقلابی ملت ایران. همچنین از او پرسیدهایم که اگر امام امروز در میان ما بودند، چه پیامی برای نسل جوان، بهویژه دهه نودیها، داشتند. در ادامه مشروح این گفتوگو خواهد آمد.
در سال ۱۳۴۲ که مأموران رژیم پهلوی حضرت امام را برای تبعید دستگیر کردند و ایشان فرمودند «سربازان من در گهوارهاند»، شما ۸ سال داشتید. فضای ذهنی یک کودک ۸ ساله از دستگیری حضرت امام در آن دوران چگونه بود؟
امام (ره) هم مرجع تقلید شیعیان بودند و هم از نظر سیاسی بسیار تأثیرگذار. درگیری ایشان با رژیم پهلوی، بهویژه پس از طرحهای آمریکایی در سال ۴۱ و مسائل مربوط به انتخابات شوراها، حساسیت زیادی ایجاد کرده بود. در هر محفلی، از جنوب شرق و غرب تهران تا مرکز شهر، صحبت از دستگیری امام بود. پدرم که در بهارستان حضور داشت، وقتی به خانه میآمد، از صحنههای اعتراضات تعریف میکرد و ما هم حساس میشدیم. رساله امام به صورت مخفیانه به خانهها میرسید. ما در آن زمان در منطقه سرچشمه درس میخواندیم، نزدیک مدرسه عالی شهید مطهری (مسجد سپهسالار سابق). چون هر روز از بهارستان میگذشتیم، با فضای سیاسی آشنا بودیم. حتی در دبیرستان، مسائل سیاسی مثل فعالیت سازمان مجاهدین خلق یا موضوع اسرائیل در سال ۴۹ و ۵۱ برایمان پررنگ بود. در سال ۱۳۴۹، آقای فلسفی را به مسجد حجت در میدان سرآسیاب دولاب دعوت کردیم. جمعیت زیادی آمده بود. آن زمان برق همهجا نبود. آقای فلسفی علیه اسرائیل (رژیم صهیونی) و رژیم پهلوی صحبت کرد. ما با حساسیت گوش میدادیم تا اثرگذار باشیم. من ۱۵ ساله بودم. یادم است که مأموران شهربانی و ساواک به مسجد ریختند تا ایشان را دستگیر کنند، اما در تاریکی گریخت. سال ۱۳۴۶، ۱۲ ساله بودم. کنار دکه روزنامهفروشی منتظر اتوبوس بودیم. روزنامهها محدود بودند؛ کیهان، اطلاعات و چند تای دیگر. یادم است تیتر کیهان درباره جنگ ۱۹۶۷ (خرداد ۴۶) بود: «۳ میلیون یهودی بر ۱۰۰ میلیون مسلمان پیروز شدند». ناصر عبدالناصر از مصر، عربستان و دیگران بودند، اما شاه از اسرائیل حمایت میکرد. این موضوعات در منابر مطرح میشد. از حضرت امام بهصورت غیرمستقیم میشنیدیم و به ایشان علاقهمند شدیم، چون کلامشان با آیات قرآن تطبیق داشت. تا سال ۵۶ که وارد دانشگاه شدم، در تیم ملی جوانان فوتبال بودم. در تیم تاج (استقلال کنونی) بازی میکردم. ورزش و درس را دنبال میکردم؛ اما مبارزه در ذهنم بود. خبرهای امام به ما میرسید. سال ۵۶، بهعلت داشتن محاسن، در آزمون عملی دانشگاه رد شدم. به خدمت سربازی رفتم و در صالحآباد و جنتآباد، نزدیک مرز ایران و افغانستان، خدمت کردم. سال ۵۶، با شهادت آقا مصطفی خمینی، تحرکات انقلابی در قم و تبریز شدت گرفت. من در تیم ابومسلم بازی میکردم و عکسم در روزنامهها و مجلات ورزشی بود، اما در راهپیماییها و تجمعات مشهد شرکت میکردم. دوستان میگفتند «میشناسنت، نرو»، ولی من اهمیتی نمیدادم. اردیبهشت ۵۷، خدمت سربازیام تمام شد. به تهران، زادگاهم، برگشتم. با گروه توحیدی صف و شهید بروجردی مرتبط شدیم و فعالیتهای انقلابی را شروع کردیم. به قم میرفتیم، اسلحه و مواد منفجره میآوردیم و آموزش میدادیم. همهچیز مردمی بود. برخلاف تصور، سازمانیافته نبود.
تا سال ۵۷ که امام در تبعید بودند، چه ویژگی شاخص حضرت امام در دل شما و اذهان عمومی بود؟ مردم ایشان را به چه میشناختند؟
نوارها و پیامهای امام را گوش میدادیم. اعلامیههایش از طریق گویندگان در هیئتها پخش میشد. بحث اخلاق امام برجسته بود. آن زمان دکتر شریعتی و آیتالله مطهری بین جوانها خیلی مطرح بودند، اما وقتی حرفهایشان را میشنیدیم، میدیدیم همه به امام اشاره دارند. بهویژه آیتالله مطهری مستقیماً از امام میگفت. پدرم هم که سنش بالا بود، از سوابق امام صحبت میکرد. اینها در ذهن ما جا افتاده بود. ما تحلیل میکردیم که چرا رژیم اینقدر از امام میترسید؟ معلوم بود چیزی فراتر از یک روحانی یا مرجع دینی دارد. در جشنهای ۲۵۰۰ ساله، هزینههای سنگینی صرف مهمانان خارجی شد، در حالی که تهران ۲۱ نقطه حلبیآباد داشت. ما خودمان این فقر را میدیدیم. مثلاً خانهای ۹۹ متری که سال ۴۱ خریده بودیم، تا سال ۴۹ برق نداشت. آب هم نبود. ماهانه یک شب میراب میآمد، در جوی آب میریخت و مردم نصف شب، وقتی خلوت بود، آب را به آبانبار میبردند و برای یک ماه ذخیره میکردند.
از نگاه شما نقش امام در دوران دفاع مقدس چگونه بود؟ یک خاطره از آن دوران نقل میکنید.
در یکی از مصاحبههای اخیر گفته شد که هرگاه حضرت امام خمینی اطلاعیهای صادر میکردند، توان نیروهای ما تا ده برابر افزایش مییافت. این سخن حقیقت داشت و آثار آن در میدان نبرد بهوضوح دیده میشد. در هشتم اسفندماه، پاتکی از سوی عراق در جبهه شوش صورت گرفت. فرماندهان احساس کردند دشمن از برخی برنامهها مطلع شده و نیاز به مشورت با حضرت امام وجود دارد. قرعهای میان شهید صیاد شیرازی و آقای محسن رضایی انداخته شد و نام رضایی بیرون آمد. ایشان از پایگاه چهارم شکاری دزفول بهعنوان کمکخلبان به تهران رفت و در مدت ۲۰ دقیقه به حضور امام رسید. پس از شرح وضعیت، امام فرمودند: «استخارهای در کار نیست، این کار خیر است؛ بروید و موفق باشید.» پس از آن، در قرارگاه، تفألی به قرآن زده شد و سوره فتح آمد. آنچه پیروزی را رقم زد، دو عنصر حیاتی بود: ولایت و مردم ولایتمدار. این مردم، اعم از بسیجیان، رزمندگان سپاه، نیروهای جهاد سازندگی، ارتش و دیگر اقشار، یکدل و استوار در کنار ولایت ایستادند و حماسه آفریدند.
به نظر شما اگر امام خمینی (ره) امروز بودند چه توصیهای به جوانان میکردند.
حال اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که اگر حضرت امام خمینی در زمان حاضر در قید حیات بودند، چه توصیهای به جوانان بهویژه نسل دهه نودی میداشتند، باید گفت همان توصیههایی را که مقام معظم رهبری امروز مطرح میکنند. این مسیر، مسیری است که ریشه در ۱۴ قرن پیش دارد؛ همان کلام خدا و اهلبیت (ع). اگر غیر از این بود، مردم به این شکل وارد میدان نمیشدند. امروز نیز رهبر معظم انقلاب در برابر مستکبران و زورگویان عالم ایستادهاند. اگر امروز از امام پرسیده میشد که چه خواستهای از نسل جوان دارد، بیشک همان شعار معروف «ما میتوانیم» را تکرار میکرد. مشکلات همواره وجود داشته و خواهد داشت، اما این ما هستیم که باید آنها را حل کنیم.