صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۳ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۲  ، 
کد خبر : ۳۸۲۲۱۷
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

برای نصرالله

سال 1342 وقتی امام خمینی(ره) در حبس خانگی در قیطریه تهران بود، یکی از عوامل رژیم پهلوی با طعنه از ایشان پرسید، پس یارانت کجا هستند؟ و احتمالا پاسخ امام برایش بیش از حد مبهم و حتی خنده‌آور بود: «یاران من الان در گهواره‌ها هستند.» یاران خمینی(ره) در گهواره‌ها بودند اما نه فقط در ایران؛

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

برای نصرالله

سید محمدعماد اعرابی

سال 1342 وقتی امام خمینی(ره) در حبس خانگی در قیطریه تهران بود، یکی از عوامل رژیم پهلوی با طعنه از ایشان پرسید، پس یارانت کجا هستند؟ و احتمالا پاسخ امام برایش بیش از حد مبهم و حتی خنده‌آور بود: «یاران من الان در گهواره‌ها هستند.» یاران خمینی(ره) در گهواره‌ها بودند اما نه فقط در ایران؛ بلکه در جغرافیای جهان اسلام.
آن زمان قاسم سلیمانی در کرمان 7 ساله بود، حسین الحوثی در صعده 4 سال داشت و فقط 3 سال از به دنیا آمدن سید حسن نصرالله در بیروت می‌گذشت. کودکانی فرسنگ‌ها دور از هم که انقلاب خمینی(ره) از آنها برادرانی نزدیک ساخت و گرد هدفی واحد جمع‌شان کرد. روح‌الله، روح خدا و خورشید زمان بود که به کالبد بی‌جان جهان اسلام جان داد و دل‌های مسلمانان را به مسیر استقلال و آزادی گرم کرد.
پسر سبزی‌فروش تهیدستی که در بازی‌های بچه‌گانه‌اش شال مشکی مادربزرگ را به سر می‌بست و برای بچه‌های دیگر پیش‌نماز می‌شد، خبر نداشت یک دهه بعد با این توصیه استادش که: «در خمینی ذوب شوید همان‌طور که او در اسلام ذوب شده است.» محبت پیرمردی 75ساله در دلش می‌نشیند که تازه از عراق به فرانسه تبعید شده بود. سید آن روزها 17 سال داشت و تحصیل در حوزه علمیه نجف را انتخاب کرده بود. پدرش دل خوشی از این انتخاب نداشت، او می‌خواست فرزند ارشدش یک مهندس، دکتر یا یک وکیل ماهر شود؛ شاید رنج فقر راز چنین خواسته‌ای بود اما دست تقدیر همیشه اراده‌ای قوی‌تر دارد.
سید حسن هم با فشار رژیم بعث صدام مجبور به فرار از عراق و بازگشت به لبنان شد؛ جایی که یکی دیگر از فرزندان خمینی یعنی سید مصطفی چمران به او حکم فرماندهی جنبش امل در روستای پدری‌اش، «بازوریه» را داد. 18 سال سن برای چنین حکمی شاید کم بود؛ سید خودش به دکتر چمران گفت من بیش از حد جوانم اما چمران با پاسخش او را دلگرم کرد، دستی به نشانه تأیید بر پشت او زد و گفت: «من از جوانان شجاع خوشم می‌آید.»
انقلاب اسلامی ایران که پیروز شد دیگر وقت ملاقات با آن پیرمرد دوست‌داشتنی ساکن جماران فرا رسیده بود. سید حسن در کنار سید عباس موسوی و تعداد دیگری از دوستان‌شان از لبنان راهی ایران شدند. پاییز 1360 بود که اتاق کوچک امام(ره) در جماران میزبان جوانانی با تصمیمی بزرگ شد که خیلی ساده و گویا خودشان را معرفی کردند: «ما گروهی از روحانیون و جوانان لبنانی هستیم که تصمیم گرفته‌‌ایم در برابر اشغال اسرائیل مقاومت کنیم.» امام از آنها و فکر و نظرشان استقبال کرد و جمله‌ای خطاب به آنها گفت که برای تمام عمر در ذهن‌شان حک شد: «من پیروزی را در پیشانی شما می‌‌بینم.»
حسین شیخ‌الاسلام معاون وقت وزارت خارجه در دهه 60 می‌گفت ما هر بار خدمت امام(ره) می‌رسیدیم و تقاضای کمک برای نهضت‌های آزادی‌بخش در کشورهای مختلف را می‌کردیم، امام(ره) به سختی موافقت می‌کرد اما هر بار که برای کمک به این جوانان لبنانی (که بعدها نامشان حزب‌الله شد) درخواست داشتیم، امام(ره) دست‌ودل‌بازانه موافقت می‌کرد.
برخلاف امام(ره) و اکثر مسئولان جمهوری اسلامی اما گاهی برخی به اندازه آنها با این جوانان لبنانی مهربان نبودند. سید حسن به یاد می‌آورد که یک بار در سال 1361 پس از ورود به فرودگاه مهرآباد تهران دو روز توسط «دفتر اطلاعات نخست‌وزیری» بازداشت شد. همان‌هایی که بیش از دو دهه بعد سردسته شعار «نه غزه، نه لبنان» شدند. سید خودش می‌گفت: «آن دو روز خیلی به من سخت گذشت. گاهی به این فکر می‌کنم که در تمام عمرم در زندان یا بازداشت نبوده‌ام، اما در جمهوری اسلامی بازداشت شده‌ام. این برای من خیلی دردناک بود و من اصلا انتظار وقوع آن را نداشتم.»
خون دل خوردن برای خدا از واجبات انقلاب خمینی(ره) است؛ چه در ایران و چه در لبنان. سید حسن از روزهای اولیه مبارزه حزب‌الله در جنوب لبنان می‌گفت. روزهایی که وقتی رزمندگان حزب‌الله علیه اشغالگران در روستایی عملیات می‌کردند و به دنبال پناه می‌گشتند، حتی آشنایان و دوستانشان هم حاضر نبودند آنها را در خانه‌های‌شان راه بدهند: «مجاهدان حزب‌الله در سال‌های اول، وقتی که مبارزه می‌کردند، خیلی مظلوم بودند. نه فقط از دشمن که از دوست هم مظلوم بودند. آن روزها کسی ما را قبول نمی‌کرد... به ما می‌گفتند شما «حزب‌الله» نیستید، شما «حزب‌المجانین» (حزب دیوانگان) هستید... چند جوان دیوانه که می‌خواهید این‌جا [مقاومت کنید]... این خودکشی است.»
«خودکشی» ظاهربینانه‌ترین فهم از شهادت‌طلبی است. عافیت‌بینانِ دنیاپرست با این منطق ظاهربینانه چشم بر حقیقت می‌بندند تا دنیای‌شان را تضمین کنند؛ غافل از آنکه دنیا و آخرت را با هم از کف داده‌اند. فرزندان خمینی(ره) در حزب‌الله لبنان اما با منطق شهادت، دنیای‌شان را هم ساختند. گروهی که با دستانی خالی اما اراده‌ای استوار شکل گرفت، همان گروهی که با طعنه «حزب‌المجانین» خوانده می‌شد؛ توانست خاک لبنان را پس بگیرد و دشمن اسرائیلی را بیرون کند. تا آخرین اسیر لبنانی را از دست صهیونیست‌ها آزاد کند و تا ابد کابوسی برای اسرائیل در شمال اراضی اشغالی باشد.
شهادت سرنوشت شورانگیز فرزندان خمینی است. قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد، حسین الحوثی در کوه‌های مرّان یمن و سیدحسن نصرالله در ضاحیه بیروت به مقصد و مقصود رسیدند. آنها فرماندهان سپاهی بودند که هزاران هزار سرباز را در جغرافیای جهان اسلام از یمن تا شام به یادگار گذاشته است. جاذبه آن پیرمرد ساکن حسینیه جماران در گذر سال‌ها با همان قدرت این بار در حسینیه امام خمینی(ره) پابرجاست و ستاره‌های کوچک و بزرگی را از دور و نزدیک در یک مدار جمع کرده تا چشم زمین را روشن کنند.
خوب که دقت کنی هنوز هم صدای سربازان خمینی از مدرسه‌ها و گهواره‌ها به گوش می‌رسد؛ روزی که چندان دور نیست آنها در مسجدالاقصی نماز خواهند خواند و این قصه را برای فرزندان خود تعریف خواهند کرد: «نامش نصر بود؛ مردی که بر دروازه‌های قدس می‌جنگید و خدا پیروزی را بر پیشانی یاران او نوشت.»

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

مکانیسم ماشه فقط بازار را می‌ترساند یا اقتصاد را می‌لرزاند؟

سیدمرتضی آل سیدغفور

ایران طی چهار دهه اخیر به‌طور مداوم با تحریم‌های اقتصادی، مالی و سیاسی مواجه بوده است. نخستین تحریم‌ها درست پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ آغاز شد؛ زمانی که ایالات متحده دارایی‌های ایران را مسدود کرد و روابط اقتصادی و تجاری خود را به‌شدت محدود ساخت. در دهه ۱۳۶۰ نیز با ادامه تنش‌های سیاسی و فشار‌ها علیه کشورمان در دوران دفاع مقدس، دامنه این محدودیت‌ها گسترش یافت. در سال‌های بعد و به‌ویژه در دهه ۱۳۸۰، موضوع برنامه هسته‌ای ایران بهانه‌ای شد تا علاوه بر تحریم‌های یکجانبه امریکا، تحریم‌های چندجانبه از سوی شورای امنیت سازمان ملل و اتحادیه اروپا نیز علیه کشورمان وضع شود. نقطه اوج این فشار‌ها در سال‌های ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ بود که چندین قطعنامه الزام‌آور شورای امنیت، ایران را تحت شدیدترین تحریم‌های بین‌المللی قرار داد. 
در تیر ۱۳۹۴ و پس از کش و قوس‌های فراوان سرانجام توافق برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام میان ایران و گروه ۱+۵ امضا شد. بر اساس برجام، ایران پذیرفت محدودیت‌هایی در فعالیت‌های هسته‌ای خود اعمال کند و در مقابل، شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیه اروپا و ایالات متحده تعهد دادند تحریم‌های مرتبط هسته‌ای را لغو یا تعلیق کنند. مطابق برجام روی کاغذ قرار بر رفع این تحریم‌ها به صورت یکجا در دی ۱۳۹۴ که به «روز اجرا» مشهور شد، بود. اما در عمل می‌توان گفت ایران به رغم فروش بالاتر نفت و دسترسی محدود به دارایی‌های خود هیچ‌گاه نتوانست از زیر یوغ تحریم‌های ظالمانه خارج شود. 
با وجود این برجام تنها حدود سه سال دوام داشت. در اردیبهشت ۱۳۹۷ ایالات متحده به ریاست جمهوری دونالد ترامپ به‌طور یکجانبه از برجام خارج شد و تمامی تحریم‌های ثانویه خود علیه ایران را بازگرداند. این اقدام اگرچه به معنای بازگشت رسمی تحریم‌های شورای امنیت نبود، اما به دلیل تسلط امریکا بر نظام مالی جهانی و نقش دلار در مبادلات بین‌المللی، تأثیر آن تقریباً معادل تحریم‌های چندجانبه عمل کرد. ایران بار دیگر به واسطه ایمن نکردن اقتصاد خود در یک دوره تنفس موقت از قبل برجام و خوش‌بینی در تعامل با سرمایه‌گذاران غربی و کم‌توجهی آشکار به شرکای ثابت خود، مورد اثر قرار گرفت. در این دوره مجدداً به واسطه سیاست‌های فشار حداکثری، صادرات نفت کاهش یافت و دسترسی به درآمد‌های ارزی با محدودیت روبه‌رو شد. این شرایط سبب شد بسیاری از شرکت‌ها و بانک‌های بین‌المللی حتی بدون وجود الزام سازمان ملل، همکاری خود با ایران را متوقف کنند. 
از این مقطع به بعد، بحث‌های مربوط به بازگشت تحریم‌های سازمان ملل از طریق سازوکار موسوم به «مکانیسم ماشه» نیز شدت گرفت. هرچند به لحاظ حقوقی تفاوت‌هایی میان تحریم‌های یکجانبه امریکا و تحریم‌های سازمان ملل وجود دارد، اما واقعیت اقتصادی آن است که اقتصاد ایران پیش از هر چیز از تحریم‌های امریکا متأثر و اثر اصلی فشار‌ها پیشاپیش بر کشور تحمیل شد. 

 مکانیسم ماشه چیست؟
مکانیسم ماشه در واقع یکی از بند‌های برجام است که به طرف‌های این توافق امکان می‌دهد در صورت ادعای نقض تعهدات از سوی ایران، روند بازگشت‌پذیر تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل را فعال کنند. از منظر حقوق بین‌الملل، این سازوکار جایگاه ویژه‌ای دارد، زیرا با فعال شدن آن قطعنامه‌های پیشین شورای امنیت از جمله ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳ و ۱۹۲۹ که پیش‌تر تعلیق شده بودند، دوباره لازم‌الاجرا خواهند شد. 
این تحریم‌ها به‌طور مشخص شامل محدودیت‌های مسافرتی برای برخی افراد، مسدود شدن دارایی‌ها، ممنوعیت صادرات و واردات تسلیحات به ایران و همچنین اختیار کشور‌های عضو برای بازرسی کشتی‌ها و محموله‌های هوایی مرتبط با ایران است. با این حال، نکته مهم آن است که هیچ‌یک از این قطعنامه‌ها شامل تحریم‌های مستقیم بر فروش نفت خام یا مبادلات بانکی ایران نمی‌شوند. به همین دلیل، از منظر اقتصادی، بخش عمده درآمد‌های ارزی ایران که متکی به صادرات نفت و میعانات گازی است، تحت تأثیر مستقیم این قطعنامه‌ها قرار نمی‌گیرد. 
با وجود این باید توجه داشت تحریم‌های یکجانبه ایالات متحده دامنه بسیار وسیع‌تری دارند و پیش از بازگشت احتمالی تحریم‌های سازمان ملل نیز بر اقتصاد ایران اعمال شده‌اند. این تحریم‌ها صادرات نفت، مبادلات مالی، نقل‌وانتقال بانکی و حتی زنجیره تأمین برخی کالا‌های اساسی را هدف قرار داده‌اند. از همین رو، اقتصاد ایران در عمل فشار اصلی را از تحریم‌های واشینگتن تجربه کرده و فعال شدن مکانیسم ماشه بیش از آنکه اثر واقعی اقتصادی داشته باشد، جنبه روانی و سیاسی خواهد داشت. 

 آیا مکانیسم ماشه جز اثر روانی، اثر دیگری دارد؟
اجرایی شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل، بار دیگر نگاه‌ها را به سمت آینده صادرات نفت ایران و پیامد‌های اقتصادی آن جلب کرده است. هرچند تجربه نشان می‌دهد ساختار فروش نفت ایران طی سال‌های اخیر به‌گونه‌ای تغییر کرده که بازگشت تحریم‌ها اثر مستقیم چندانی بر آن ندارد، اما اهمیت یافتن مسیر‌های پایدار صادرات و تقویت بازار‌های مطمئن بیش از گذشته احساس می‌شود. ایران تاکنون با بهره‌گیری از اسناد کشور‌های ثالث، کانال‌های واسطه‌ای و همکاری شرکای شرقی توانسته است بخش عمده‌ای از صادرات نفت خود را حفظ کند، اما برای تداوم این روند نیازمند استراتژی‌های عمیق‌تر و بلندمدت در حوزه دیپلماسی انرژی است. 
در این میان، کشور‌هایی مانند پاکستان و چین جایگاه ویژه‌ای دارند. پاکستان در معادله انرژی ایران، نه صرفاً یک بازار بالقوه، بلکه یک مسیر ژئوپلتیک است. نیاز فزاینده این کشور به واردات انرژی، در کنار کمبود زیرساخت‌های پالایشی و اتکای رو به رشد به گاز و فرآورده‌های نفتی، موقعیت آن را برای ایران متمایز می‌کند. خط لوله صلح که سال‌ها میان تهران و اسلام‌آباد نیمه‌تمام مانده، اگرچه در گروی فشار‌های امریکا متوقف است، اما همچنان تنها گزینه کم‌هزینه و سریع برای تأمین پایدار انرژی پاکستان محسوب می‌شود. از سوی دیگر، بازار چین با نیاز بالای خود به نفت سنگین و فوق‌سنگین، مزیتی راهبردی برای ایران ایجاد کرده است. پالایشگاه‌های کوچک و متوسط چینی که کمتر تحت فشار مستقیم نظام بانکی جهانی هستند، معمولاً خریداران نفت ایران بوده و می‌توانند به نقطه اتکای پایدار صادرات نفت کشور تبدیل شوند. 
با این حال، مهم‌ترین اثر مکانیسم ماشه لزوماً در حوزه واقعی صادرات نفت شکل نمی‌گیرد، بلکه بیشتر در بعد روانی بازار‌ها قابل مشاهده است. تجربه سال‌های گذشته نشان داده است حتی اخبار مربوط به بازگشت تحریم‌ها می‌تواند نرخ ارز را دچار نوسان کند، بازار طلا را ملتهب سازد و انتظارات تورمی را بالا ببرد. نگرانی از آینده نیز در چنین شرایطی باعث خروج بخشی از سرمایه‌ها به سمت بازار‌های امن‌تر می‌شود. 
برای مقابله با این آثار، دولت ناگزیر است علاوه بر پیگیری فعال دیپلماسی انرژی و تقویت همکاری با شرکای خارجی، در مدیریت داخلی بازار‌ها نیز قاطع عمل کند. سیاست‌های پولی بانک مرکزی، هدایت نقدینگی به سمت بخش‌های مولد، تسهیل بازگشت ارز صادراتی و جلوگیری از سفته‌بازی در بازار ارز و طلا از جمله اقداماتی هستند که می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در خنثی‌سازی شوک روانی ناشی از مکانیسم ماشه داشته باشند. 
به‌طور کلی می‌توان گفت فعال شدن مکانیسم ماشه بیش از آنکه آغاز دور تازه‌ای از فشار واقعی اقتصادی باشد، ابزاری برای افزایش فشار روانی و سیاسی است. اقتصاد ایران که هم‌اکنون عمدتاً تحت تأثیر تحریم‌های یکجانبه و گسترده امریکا قرار دارد، تغییر بنیادینی از این ناحیه احساس نخواهد کرد. با این حال، مدیریت دقیق آثار کوتاه‌مدت روانی آن در بازار ارز و سرمایه، می‌تواند تعیین کند این اقدام به یک شوک گذرا تبدیل شود یا به بحرانی پایدار. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

جایگاه مشارکت جمعی در دیپلماسی

علی بمان اقبالی 

از موضوعات مهم این روزهای جهان، برنامه هسته ای ایران است که چالش آن ریشه در رویکرد دوگانه دول غربی و آژانس بین المللی انرژی هسته ای دارد به ویژه در روزهای اخیر بحث فعال نمودن مکانیسم ماشه با معماری پنهان امریکا توسط کشورهای اروپایی اجرا شد و بدون شک اصرار اروپا در عملی نمودن این سناریو به روند کاهش نقش آفرینی قاره سبز در عرصه بین المللی بیش از پیش خواهد افزود. لذا ضرورت دارد رهبران اروپایی از فرصت باقیمانده برای دست یابی به توافق و حفظ جایگاه در روابط با مهمترین کشور تمدنی و فرهنگی غرب اسیا بهره برده و نقشه راهی عقلایی برای همکاری با جمهوری اسلامی ایران منطبق با واقعیت های منطقه ای و مقررات بین المللی بویژه حقوق و وظایف پیش بینی شده در آژانس بین المللی انرژی هسته ای تدوین و اجرایی گردد. واقعیت این است که جهان در دوره گذر کنونی و در کشاکش رقابت و زورگویی و زورآزمایی قدرت های بزرگ و منطقه ای در دوره دوم حضور ترامپ در کاخ سفید بیش از هر زمان دیگری نیازمند رجوع به عقلانیت انسانی و اعتقادی و مشارکت جمعی برای گذر از مرحله سخت کنونی دارد .
در عین حال که دمیدن انرژی جدید در کالبد مجامع بین الملل بویژه سازمان ملل متحد برای ایفای نقش برجسته تر در برقراری صلح و ثبات بین الملی بیش از هر زمان دیگری حیاتی و الزامی می‌باشد. برکسی پوشیده نیست که افکار عمومی جهان در واکنش به جنایات رژیم صهیونسیتی هشیاری و آگاهی توأمان با وجدان انسانی خود را کاملا برجسته نموده و به تعبیری از دولتمردان و سیاسیون سبقت گرفتند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

یک تصویب دیرهنگام و چند پرسش بهنگام

ناصر ذاکری

تصویب دیرهنگام پیوستن به معاهده C‌F‌T‌ در روزهای اخیر به بحثی جدی درباره پرونده F‌A‌T‌F‌ و آثار آن بر اقتصاد کشور دامن زده‌ است. در بهمن ۱۳۸۶ و در شرایطی که پرونده کشورمان در دبیرخانه F‌A‌T‌F‌ در دست بررسی‌ و احتمال قرار‌گرفتن ایران در لیست سیاه به‌طور جدی مطرح شده‌ بود، قانون مبارزه با پول‌شویی در مجلس و شورای نگهبان تصویب شد؛ اما این تصویب نتوانست مانع قرار‌گرفتن کشور در لیست سیاه ‌شود. توجیه دبیرخانه این بود که قانون مزبور حداقل‌های مورد نیاز را تأمین نکرده‌ است. رفتن به لیست سیاه دشواری‌های متعددی برای اقتصاد ملی ایجاد کرد‌ و به‌ تدریج به مانعی جدی بر سر راه حضور مقتدرانه کشورمان در بازارهای جهانی تبدیل شد؛ هرچند تنها مانع موجود نبود. در سال‌های ‌گذشته و در شرایطی‌ که فرصت‌های ارزشمندی برای جلب مشارکت و جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی با هدف ایجاد رونق و شکوفایی در اقتصاد ملی برای کشورمان وجود داشت، قرار‌گرفتن کشورمان در لیست سیاه F‌A‌T‌F‌ به‌عنوان یک مانع جدی بر سر راه خودنمایی می‌کرد. هرقدر کارشناسان ایران‌دوست تلاش می‌کردند تا مسئولان بالاتر به مضرات این امر توجه کنند و اجازه ندهند ‌خسارت‌ها بر اقتصاد ملی افزایش یابد، دم گرم‌شان بر آهن سرد مخالفان اثری نمی‌کرد. حتی زمانی‌ که بعد از تصویب برجام، سیل نمایندگان شرکت‌های بزرگ و کوچک به تهران سرازیر شد‌ و لیست سیاهی بودن ما ارزیابی آنان را تحت تأثیر قرار داد‌‌ و ما را در موقعیتی قرار می‌داد که باید امتیاز بیشتری به شرکای خارجی بدهیم، باز هم رضایت مسئولان و مقامات متنفذ جلب نشد که مانع تصویب عضویت ایران در معاهده جهانی مبارزه با پول‌شویی نشوند.

 این اصرار سرسختانه و خودداری از ورود به هرگونه بحث و مناظره شفاف درباره این موضوع، برخی ناظران را به این باور رساند که مخالفان پیوستن ایران به این معاهده، فقط یک هدف دارند‌ و آن جلوگیری از ثبت هرگونه پیروزی به نام دولت دوازدهم است‌ تا موقعیت حزب محبوب آنها‌ در انتخابات‌ بهبود یابد و شانس انتخاب نامزدشان افزایش پیدا کند. بالطبع‌ اگر دولت دوازدهم در جذب سرمایه‌گذاری خارجی موفق می‌شد، رونقی نسبی در اقتصاد کشور ایجاد شده‌ و با بهبود شاخص‌های کلان اقتصادی، دولت در جلب رضایت مردم موفق‌ می‌شد‌ و این‌ همه به معنی افزایش شانس نامزدهای همسو با دولت در انتخابات بود؛ امری که برای طرف مقابل قابل‌ تحمل نبود. از این‌رو، ناموفق جلوه‌دادن دولت وقت از دید آنان آنچنان ارزشمند جلوه می‌کرد که حتی وارد‌کردن خسارتی بزرگ به کشور و به تعویق انداختن رشد اقتصادی برای چندین‌ سال، بهای اندکی برای این هدف والا محسوب می‌شد.

نگارنده داوری درباره درستی یا نادرستی این ادعا را به تاریخ می‌سپارد که داوری بی‌رحم و سخت‌گیر است‌ و دیر یا زود در مورد کارنامه همه طرف‌های درگیر نظر خواهد داد؛ اما به‌عنوان یک کارشناس در حوزه اقتصاد و فراتر از آن به‌عنوان یک فرد از اعضای این جامعه، حق خود می‌داند که از متولیان امر و تمام صاحب‌منصبانی که در ‌نزدیک به دو دهه گذشته در مخالفت با پیوستن به معاهده جهانی مبارزه با پول‌شویی رأی داده‌اند، پاسخی دقیق به چند پرسش مهم را مطالبه کند:

 
 
 
 

۱. مخالفان با ۱۸ سال جلوگیری از عضویت، چه خطری را از پیش‌روی کشور برداشته‌ و چه امتیازی برای ملت مظلوم ایران فراهم آورده‌اند؟ به بیان دیگر، اینک که کارگر ایرانی با حقوق یک روز کار شرافتمندانه‌اش به سختی می‌تواند فقط 300 گرم گوشت تهیه کند، در صورت پیوستن به‌موقع و قبول خطرات آن، چه زندگی دردناک‌تری در انتظار او بود؟‌

۲. مقامات و مسئولانی که رأی و نظرشان در قبول یا رد این عضویت مؤثر بود، از چه میزان دانش فنی و تخصصی در حوزه تجارت جهانی و اثر آن بر توسعه اقتصاد ملی و نیز کارکرد معاهداتی همچون معاهده جهانی مبارزه با پول‌شویی برخوردار بوده‌اند و آیا صلاحیت فنی اظهارنظر درباره این مبحث بسیار مهم را داشته‌اند؟

۳. برآورد کمی این مسئولان محترم از حجم آثار مثبت و منفی پیوستن به معاهده چقدر بود و در ‌این ۱۸ سال چه تغییری کرده‌ است که این عزیزان نظرشان را تغییر داده‌اند؟

۴. آیا اهمیت این پرونده ایجاب نمی‌کند که جمعی از کارشناس اهل‌ فن و دلسوز کشور مأمور شوند تا خسارت احتمالی واردشده به کشور از محل تأخیر در این تصمیم‌گیری را با هدف اصلاح ایرادهای احتمالی نظام تصمیم‌گیری و همچنین پاسخ‌گو‌کردن مسئولان این خسارت برآورد کنند؟ شاید نتیجه این بررسی برخلاف انتظار نگارنده، منجر به تبرئه این مسئولان شود و آنان سیاوش‌وار از آتش این بررسی ملی بگذرند‌ و عیار خدمتگزاری و صلاحیت‌شان تعیین و تصدیق شود. به بیان دیگر، باید خود این مسئولان محترم هم از این بررسی که البته باید به جمع کارشناسان بی‌طرف و مورد اعتماد مردم محول شود، استقبال کنند.

در پایان، پرسشی از همه مخالفان تصویب معاهده که این روزها برای بازگرداندن آب رفته به جوی دست به قلم شده‌اند، دارم؛ اگر کاترین شکدم هنوز لو نرفته‌ بود، آیا درباره مصوبه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری متفاوت با آنچه آنان این‌ روزها می‌نویسند، ارائه می‌کرد؟!

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

ایران امروز، ثمره ایستادگی و خودباوری ملی

سیدمحمد بحرینیان
ایران امروز، تصویری نو از ملتی است که در مسیر پرفرازونشیب تاریخ معاصر، از وابستگی و فشار به‌سوی استقلال و اقتدار گام برداشته است. مقایسه ایران امروز با چند دهه پیش، نشان می‌دهد که کشور ما در سه عرصه بنیادین – قدرت اجتماعی، فرصت‌های اقتصادی و ایستادگی در برابر دشمنان بیرونی – دگرگونی‌های عمیق و ماندگاری را تجربه کرده است.
در عرصه اجتماعی، جامعه ایران از فضای خستگی و بازسازی پس از جنگ تحمیلی به جامعه‌ای پویا و آگاه بدل شده است. نسلی تازه، با ذهنی خلاق و روحیه‌ای ملی‌گرا، پرچم پیشرفت را به دوش کشیده است. امروز جوان ایرانی نه در انتظار نگاه غربی‌هاست و نه مرعوب تصویر قدرت آنان. او در دانشگاه، صنعت و عرصه فناوری در حال خلق الگوهای بومی است. از دل محدودیت‌ها، خودباوری روییده است؛ و این بزرگ‌ترین سرمایه اجتماعی هر ملت است.
در حوزه اقتصادی نیز ایران، علی‌رغم همه فشارها و تحریم‌ها، مسیر استقلال را با عزم ملی پیموده است. اگر در دهه‌های پیش، اقتصاد کشور بر درآمد نفتی استوار بود، امروز پایه‌های تولید و فناوری در حال جایگزینی آن است. صنایع پتروشیمی، فولاد و محصولات معدنی، داروسازی، انرژی، نانو و هسته‌ای، نمونه‌هایی از توان داخلی‌اند که ایران را از یک واردکننده صرف، به قدرتی تولیدکننده و اثرگذار بدل کرده‌اند. هر تحریم، فرصتی برای خودکفایی شد؛ و هر تهدید، محرکی برای ابتکار و پیشرفت.
اما برجسته‌ترین تفاوت، در ایستادگی در برابر دشمنان بیرونی است. ایرانِ پیش از انقلاب، کشوری تابع اراده بیگانگان بود، اما امروز، در معادلات منطقه‌ای و جهانی نقشی تعیین‌کننده دارد. درحالی‌که قدرت‌های بزرگ در برابر ملت‌ها از ابزار فشار استفاده می‌کنند، ایران با تکیه بر ایمان، مقاومت و دیپلماسی عزتمندانه، به الگویی از استقلال سیاسی در جهان تبدیل‌شده است. دیگران درباره ایران تصمیم نمی‌گیرند؛ یعنی در مذاکراتی که ما یک طرف میز نشسته‌ایم، کسی بالای میز نیست؛ بلکه از موضع برابر و روبه روی ماست.
ایران امروز، باوجود همه دشواری‌ها، ملتی استوار و امیدوار است. میراث خون شهیدان، خرد نخبگان، و ایمان مردم، ستون‌های ایستادگی این سرزمین را شکل داده است. اگر روزگاری ایران برای بقا می‌جنگید، امروز برای تعالی می‌کوشد.
راه پیش رو آسان نیست، اما مسیر روشن است. ایرانِ امروز، فرزند آگاهی، ایمان و خودباوری است؛ ملتی که نه از فشار می‌هراسد و نه از پیشرفت بازمی‌ماند. این ایران، دیگر سرزمینِ انتظار و تعلیق و تهدید نیست؛ سرزمین عمل و امید  است.
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

جنگ مقصرنمایی در قضیه غزه

مصطفی غنی زاده

 از زمانی که حماس پاسخی مبسوط به پیشنهاد ترامپ درباره جنگ غزه داده است، متن‌های بسیاری درباره هوشمندی حماس در این‎باره نوشته شده است. دوستان تحلیلگر اشاره درستی به موضوعاتی مانند عدم رد توافق برای جلوگیری از بازی مقصرنمایی و گسترش جنگ و کشتار یا احاله اجرای توافق به بعد از مذاکره درباره جزئیات کرده‌اند. در این متن کمتر به اهمیت و چرایی این موضوع می‌پردازیم، چراکه مسئله واضح شده. اما آن‎چه سوال اصلی پساپاسخ است، نوع رفتار ترامپ در نسبت به این بیانیه است. انتظار این بود که ترامپ هم متوجه بازی خوب و مطلوب حماس شود و در همین نقطه آغازین مقابل آن بایستد. اما او از بیانیه استقبال کرد و مراحل بعدی گفت‎‏وگو را خواستار شد. 
اگرچه برخی جملات او در متن و فیلم توضیحاتش نشان می‌دهد که بازهم برداشت خود مبتنی بر نزدیک بودن آزادی اسرا را غلبه داده؛ حال این‎که بیانیه‌ حماس صراحتا می‌گوید مسئله اسرا پس از گفت‎وگو درباره جزئیات از جمله خروج نیروهای رژیم از نوار حل خواهد شد؛ اما همین که ترامپ در این مرحله وارد درگیری با حماس نشده قابل توجه است. از یک طرف باید بدانیم که اجبار نتانیاهو به تماس با طرف قطری و پذیرفتن خواسته ترامپ، موضوعی فراتر از شخص رئیس جمهور آمریکاست، گرچه علاقه ترامپ به مرد صلح بودن در آن موثر است اما اصل ماجرا نیست. به‎نظر می‌رسد لابی صهیونی در داخل آمریکا به این نتیجه رسیده که باید ترمز نتانیاهو در این مرحله کشیده شود، چراکه مسئله مشروعیت رژیم در فضای غربی جدا به چالش کشیده شده و دولت راست افراطی رژیم، قصدی برای کوتاه آمدن و انعطاف ندارد. همین امر باعث شده تا لابی‌ها به شکلی فعال شود که رژیم از گوشه رینگ فضای سیاسی-رسانه‌ای بیرون بیاید. گرچه چنین سیاستی، موقتی است و بعد از فروکش فشارهای رسانه‌ای، دوباره جنگ شعله‌ور خواهد شد.
طرح ترامپ قرار بود به شکلی تنظیم شود تا یا حماس را در پشت میز دیپلماسی شکست دهد یا این که حماس را مقصر ادامه جنگ و تداوم نسل‌کشی رژیم قرار دهد. آزادی اسرا در سه روز اول، خلع سلاح، یک گروه حاکم غیرفلسطینی در غزه، خروج مرحله به مرحله رژیم از غزه و امکان بازگشت رژیم در هر زمان که خواست، در این متن گنجانده شده بود. چیزهایی که رژیم نتوانسته در دو سال جنگ و خون‌ریزی به دست آورد. حماس اما تمام این موارد را رد کرده و صرفا همان امری را که سابقا پذیرفته بود، تکرار کرده است. این‎که خودش از مدیریت مدنی غزه کنار برود و گروهی فلسطینی با رای مردم حاکم شود. چیزی که در کنار تونل‌ها و قدرت نظامی حماس در زیر غزه به معنای حیات سیاسی و نظامی بعد از رخ دادن این مسئله است. 
با این توصیفات، واضح است که ترامپ سعی دارد زمان بخرد و خود را حامی فرایندی که مصطلحا صلح می‌نامد، معرفی کند. از طرف دیگر، با گذر زمان، رژیم را از وضعیت کنونی سیاسی-رسانه‌ای بیرون بیاورد. مشکل فوری برای هر دوطرف، مذاکره قبل از آزادسازی اسرا یا آزادی اسرا  قبل از مذاکره است. ترامپ سعی دارد تا اسرا را آزاد و سپس مذاکره درباره جزئیات را انجام دهد. امری که هیچ انسان عاقلی نمی‌پذیرد چراکه بعد از آزادی اسرا، مذاکره دیگر معنایی نخواهد داشت. احتمالا در مراحل بعدی و صحبت درباره جزئیات، درست در زمانی که موضوع به نتیجه نمی‌رسد، ترامپ حماس را مقصر اعلام خواهد کرد. به ویژه آن که برخی مسائل فی‌مابین طرفین از جمله مواردی که در بالا ذکر شد، اساسا قابل حل نیست و هرکدام، نظر طرف مقابل را بپذیرند، شکست را پذیرفته‌اند. اگر حماس، خلع سلاح و مدیریت مدنی غیرفلسطینی را بپذیرد، مسئله فلسطین را از بین برده است. اگر نتانیاهو وجود سلاح در غزه و مدیریت فلسطینی مستقل در غزه و انتهای جنگ را بپذیرد، دولتش سقوط کرده و خودش هم به قهقرای سیاسی خواهد رفت. این ها یعنی مسئله، عمیق‌تر از آن است که ترامپ بخواهد با راهبرد صلح از طریق قدرت حل‌شان کند یا رژیم را از چاه فشار سیاسی بیرون بکشد. احتمالا در مرحله بعد، زمانی که ترامپ حماس را مقصر نماید، جامعه جهانی چندان نپذیرد و آنان که تا به امروز علیه جنگ و رژیم بودند، بازهم اقدامات خود را ادامه دهند. با این توصیفات باید گفت که جنگ اصلی امروز، جنگ مقصرنمایی است.
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴

توجه ملی را از روایت‌های رهزن نجات دهیم!

علی کاکادزفولی

در شرایطی که کشور با مساله‌های واقعی و اولویت‌های روشن روبه‌رو است، تمایزگذاری دقیق میان آنچه واقعا مساله است و آنچه مساله نمایانده می‌شود، هم برای مردم و هم برای مسؤولان، بسیار ضروری است. جامعه‌ای که می‌خواهد از چرخه بحران فاصله بگیرد و مشکلات خود را حل کند، باید توان تمرکز خود را حفظ کند. تمرکز نیز زمانی ممکن می‌شود که روایت‌های رهزن را بشناسیم و به آنها میدان ندهیم. روایت رهزن مجموعه‌ای از گزاره‌ها و قاب‌های خبری - تحلیلی است که مخاطب را از مسائل اصلی به حاشیه‌ها می‌کشاند؛ گاه از سر ناآگاهی و گاه با حسابگری و طرح پیشینی؛ تفاوتی نمی‌کند، زیرا حاصل در هر ۲ حالت یکی است؛ اتلاف توجه، فرسایش سرمایه اجتماعی و عقب افتادن از حل مساله‌هایی که سرنوشت زندگی مردم را رقم می‌زنند.
* روایت رهزن چیست و چه مختصاتی دارد؟
روایت رهزن به جای استدلال، هیجان می‌نشاند. به جای داده و تجربه و تحلیل، با تحریک خشم یا تحقیر یا تحسین افراطی واکنش سریع و سطحی می‌سازد. وقتی قیمت یا سیاستی تازه اعلام می‌شود، به جای سنجش عددی و بررسی پیامدها، موجی از توهین و تحقیر به راه می‌افتد تا مجال گفت‌وگوی عقلانی از میان برود. روایت رهزن دوگانه‌های کاذب می‌سازد تا راه میانه و راه‌حل‌های ترکیبی دیده نشود. یا می‌گوید همه چیز خوب است یا هیچ چیز قابل اصلاح نیست؛ نتیجه آن است که سیاست‌گذار یا به انکار می‌افتد یا به تسلیم.
این روایت همچنین از قیاس‌های ناعادلانه استفاده می‌کند. بهترین نمونه خارجی در بهترین زمان را کنار بدترین مقطع داخلی می‌گذارد و حکم کلی صادر می‌کند که پیشرفت ممکن نیست. چند نقص واقعی در یک محصول داخلی را برجسته می‌کند و سپس صنعت ملی را بی‌حاصل می‌خواند. روایت رهزن، شخصی‌سازی می‌کند؛ مساله‌ای ساختاری مانند بودجه‌ریزی یا نظام بانکی را به نام یک چهره تقلیل می‌دهد تا ریشه‌ها پنهان بماند؛ نسبت هزینه/ فایده را وارونه می‌بیند؛ از خطای یک کارمند فیلمی می‌سازد و آن را به بحران ملی بدل می‌کند اما در برابر اختلال مهم در زنجیره تأمین یا نظام تأمین مالی تولید سکوت می‌کند. این سنخ روایت، بی‌تاریخ است. روندها و زمینه‌ها را حذف می‌کند تا قضاوت لحظه‌ای و ناپایدار شکل بگیرد. اگر نرخ تورم اندکی کاهش یافت، آن را به کلی نادیده می‌گیرد یا با وضعیتی بسیار دور می‌سنجد و اگر شاخصی بد شد، از فروپاشی سخن می‌گوید.
* چرا روایت‌های رهزن تکثیر می‌شوند؟
پاسخ نخست در اقتصاد توجه است. در محیطی که پلتفرم‌ها به محتوای جنجالی، پاداش بیشتری می‌دهند، تولیدکننده انگیزه دارد مساله‌ای کوچک را بزرگ کند یا برای واقعیتی پیچیده عنوانی ساده و تحریک‌کننده بسازد. خبر کاذب یا نیمه‌درست سریع‌تر پخش می‌شود، چون هیجان می‌آفریند. پاسخ دوم در رقابت سیاسی و جنگ شناختی است. مخالفان بیرونی علاقه‌مندند میدان ذهنی جامعه درگیر حاشیه شود تا توان رسیدگی به پرونده‌های کلان کاهش یابد. در داخل نیز برخی از روی عجله یا شهرت‌طلبی و برخی با محاسبه جناحی همین چرخه را بازتولید می‌کنند. به همین دلیل مسؤولیت نخبگان و رسانه‌های حرفه‌ای سنگین‌تر می‌شود. آنها باید سطح بحث عمومی را بالا ببرند، استاندارد گفت‌وگو را از شعار به تحلیل مبتنی بر داده ارتقا دهند و زنجیره خبر تا تحلیل و تا راهکار را کامل کنند؛ البته به شرطی که جامعه حوصله شنیدن این تحلیل‌ها را داشته باشد. 
* مسأله اصلی کجاست؟ چگونه آن را شناسایی کنیم؟
متن، مسائل اصلی کشور است و حاشیه، هر چیزی که دور از آنها باشد؛ متن در اقتصاد مقاوم، عدالت اجتماعی، ثبات مالی و پولی، رفع موانع تولید و سرمایه‌گذاری، ارتقای حکمرانی داده و شفافیت، توسعه علم و فناوری‌های پیشران، سیاست خارجی متوازن و امن‌سازی محیط منطقه‌ای، اصلاح نظام رفاه و خدمات عمومی و سلامت اداری و کارآمدی دستگاه‌هاست. متن یعنی هدف‌گذاری با شاخص. وقتی می‌گوییم ثبات مالی، باید از نسبت کسری بودجه به تولید ناخالص و از کیفیت تأمین مالی سخن بگوییم. وقتی از تولید حرف می‌زنیم، باید زمان صدور مجوز، هزینه دسترسی به تسهیلات، سهم تحقیق و توسعه از فروش و بهره‌وری نیروی کار را رصد کنیم. وقتی شفافیت را مطالبه می‌کنیم، باید روند پروژه‌ها، گزارش منظم پیشرفت و عقب‌ماندگی و سازوکار پاسخگویی روشن را ببینیم. هر چه گفت‌وگو از این دایره دور شود، هزینه/ فرصت می‌پردازیم.
مصادیق روایت رهزن در عرصه داخلی
1- تقلیل همه مشکلات به یک فرد یا یک نهاد
در این روایت، کل پیچیدگی اقتصاد و اجتماع به نام یک مدیر یا یک سازمان فروکاسته می‌شود. نتیجه آن است که اصلاح نهادی و سیاستی نادیده می‌ماند و جامعه در انتظار جابه‌جایی افراد می‌نشیند. تجربه بارها نشان داده بدون کار بر قواعد بودجه، نظام بانکی و محیط کسب و کار، تعویض افراد معجزه نمی‌کند. روایت رهزن از این جنس با تیتر تند آغاز می‌شود که اگر فلان شخص برود، همه چیز درست می‌شود و پایان آن ناامیدی تازه است.
2- بزرگ‌نمایی حاشیه‌های بی‌اهمیت
در روزهایی که بودجه یا برنامه‌ای مهم در دستور کار است یا اتفاق مثبت و امیدآفرینی رخ می‌دهد، ناگهان بحث لباس یا رفتار یک چهره مشهور یا هر حاشیه غیرمهم دیگری به مساله نخست بدل می‌شود. این مدل محتوا، ماشین حواس‌پرتی است. انرژی عمومی را می‌بلعد اما هیچ مساله‌ای از مسکن و آموزش و تولید را حل نمی‌کند. روایت رهزن در اینجا سعی می‌کند القا کند در حال انجام وظیفه شهروندی خود به عنوان یک شهروند مسؤولیت‌پذیر است؛ تعریف رهزنان از کار خود این است که حتی به ریزترین مسائل کشور توجه دارند اما واقعیت آن است که آنها بر شمار بسیاری از مسائل مهم کشور به دلایل مختلف چشم بسته‌اند و تنها این موارد ریز و بی‌اهمیت را منعکس می‌کنند. 
3-تحقیر نظام علمی و صنعتی داخلی با قیاس ناعادلانه
نقص‌های واقعی در یک فناوری داخلی تبدیل می‌شود به برچسب ناکارآمدی ذاتی. انگیزه پژوهشگر و کارآفرین فرسوده می‌شود و مسیر یادگیری جمعی از بین می‌رود. نقد دقیق، لازم اما تحقیر سیستماتیک، رهزن است. روایت رهزن با گزینش چند تصویر از شکست، کل مسیر موفقیت‌های خاموش را می‌پوشاند؛ از رشد شرکت‌های دانش‌بنیان تا ارتقای زنجیره تأمین در صنایع مادر.
4- روایت ناامیدی مطلق و ویرانشهر
این روایت، رهزنی است که از یک طرح آگاهانه پیشینی نشأت می‌گیرد اما بسیاری از افراد ناآگاه و احتمالا ناراضی را هم با خود همراه می‌کند. این روایت می‌گوید هیچ اصلاحی ممکن نیست و هر تلاشی محکوم به شکست است. ناامیدی، کنش جمعی را می‌خشکاند، سرمایه اجتماعی را می‌کاهد و میدان را به سوداگری کوتاه‌مدت می‌دهد. نشانه آن بی‌اعتنایی به هر عدد و روند مثبت و تبدیل هر پیشرفت به شوخی تلخ است. چنین نگاهی نه منتقد، بلکه فلج‌کننده است.
5- دوگانه‌سازی‌های کاذب میان هویت و اقتصاد
مثلا انتخاب بین نان یا هویت؛ گویی اگر از فرهنگ و هویت ملی سخن بگوییم، از اقتصاد غافلیم یا برعکس. در واقع اقتصاد و فرهنگ هم‌افزا هستند. جامعه‌ای که انسجام هویتی ندارد، توان اجرای برنامه‌های سخت اقتصادی را پیدا نمی‌کند. روایت رهزن برای تضعیف سرمایه اجتماعی، این دوگانه را مرتب بازتولید می‌کند تا همکاری عمومی ناممکن شود.
6- بحران‌سازی از تنوعات فرهنگی و اختلافات طبیعی
برای نمونه گاه با برش‌های گزینشی از یک درگیری محلی یا فکری میان ۲ شهروند، تعارضی فراگیر تصویر می‌شود. این روایت خود را با برچسب مبارزه برای عدالت یا آزادی می‌آراید اما هدفش شکستن انسجام و تصویر یکپارچگی ملی است. علاج آن شفافیت اطلاعاتی، عدالت منطقه‌ای و رسانه‌های محلی توانمند است که روایت‌های افراطی را خنثی کنند.
7- امنیت به عنوان مقوله‌ای ضدتوسعه، هزینه‌زا و بی‌دستاورد
برخی نگاه‌ها، امنیت را صرفاً به معنای نبود ناآرامی‌های فیزیکی تقلیل می‌دهند و از ابعاد عمیق‌تر آن غافل می‌شوند. این رویکرد، توسعه را تنها در پیشرفت‌های عمرانی، اقتصادی و اجتماعی می‌بیند؛ بدون اینکه به بستر حیاتی و بنیادین امنیت پایدار توجه کند. این گروه، با تمرکز صرف بر شاخص‌های مادی توسعه، نادانسته بر این باور غلط دامن می‌زند که می‌توان بدون توجه به تهدیدات امنیتی، به توسعه واقعی دست یافت و از این طریق، ذهن‌ها را از ضرورت حفظ ثبات که پیش‌شرط هر گونه پیشرفت پایدار است، منحرف می‌کند. آنها گمان می‌کنند با صرف منابع مالی و انسانی در پروژه‌های عمرانی، می‌توان به توسعه رسید؛ غافل از اینکه هر گونه بی‌ثباتی امنیتی، می‌تواند تمام این دستاوردها را در یک چشم به هم زدن بر باد دهد.
این روایت رهزن با کوچک شمردن مخاطرات و تهدیدات امنیتی، زمینه‌ساز تصمیم‌های پرریسک در سیاست‌گذاری‌های کلان می‌شود. تجربه تلخ کشورهای منطقه به وضوح نشان می‌دهد بدون امنیت پایدار و جامع، هیچ برنامه اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی بلندمدتی دوام نخواهد آورد. سرمایه‌گذاری‌ها از بین می‌رود، نیروی انسانی متخصص مهاجرت می‌کند و زیرساخت‌ها تخریب می‌شود. این گروه با نادیده گرفتن اهمیت امنیت ملی، خواسته یا ناخواسته راه را برای نفوذ عوامل بی‌ثبات‌کننده هموار می‌کند و با تحلیل‌های سطحی خود، جامعه را به سمت انتخاب‌های پرخطری سوق می‌دهد که نتیجه آن، فدا کردن ثبات و امنیت به پای توهم توسعه‌ای ناپایدار است. این رویکرد، در نهایت جز عقب‌ماندگی و سرخوردگی چیزی به ارمغان نخواهد آورد.
8- تحریف تاریخ کشور با هدف معرفی آن به عنوان مانعی برای توسعه
این گروه از راهزنان، با القای این تفکر که هر گونه ارجاع به گذشته به معنای ایستایی و درجا زدن است، تلاش می‌کند حافظه تاریخی جامعه را نفی کند. حال آنکه تاریخ، بویژه دوران پرفراز و نشیب ایران پس از انقلاب، سرشار از تجربیات ارزشمند و چراغ راه آینده است. شناخت دقیق خطاها و اشتباهات پرهزینه‌ای که در گذشته رخ داده، می‌تواند به طور چشمگیری از تکرار آنها و صرف هزینه‌های گزاف در آزمون و خطاهای امروز جلوگیری کند. قطع پیوند با حافظه جمعی و فراموشی دستاوردها و چالش‌های گذشته، منجر به اتخاذ تصمیم‌هایی بی‌ریشه و بدون پشتوانه می‌شود که نه‌تنها به پیشرفت واقعی منجر نمی‌شود، بلکه می‌تواند کشور را در چرخه‌ای از تکرار تجربیات شکست‌خورده گرفتار کند. بنابراین توجه به تاریخ نه‌تنها مانع پیشرفت نیست، بلکه بنیان مستحکمی برای حرکت به جلو و درس‌آموزی از گذشته برای ساختن آینده‌ای روشن‌تر فراهم می‌آورد.
9- تعمیم خطای فردی به کل حاکمیت
افشا و مبارزه با فساد و خطاهای فردی در هر سطحی ضروری و حیاتی است اما تبدیل هر مورد به سندی علیه کلیت نظام و ساختار حاکمیت، رویکردی مخرب و زیانبار است که دستاورد چندانی هم ندارد، چون هم فرصت‌های ارزشمند اصلاح و بهبود سازوکارهای معیوب را از بین می‌برد و هم با ایجاد بی‌اعتمادی فراگیر و سلب امید، مانع مشارکت فعال مردم در روند توسعه می‌شود. روایت رهزن با کلی‌سازی و برچسب زدن به تمامیت نظام، نه‌تنها به پاسخگویی مؤثر و واقعی کمک نمی‌کند، بلکه آن را ناممکن کرده و فضایی مملو از بدبینی و انفعال ایجاد می‌کند که در نهایت به ضرر منافع ملی و پیشرفت کشور خواهد بود.
* چگونه با روایت‌های رهزن مواجه شویم
نوستالژی‌اندیشی و بازگشت به گذشته ارتجاع‌گرایانه، یکی دیگر از روایت‌های رهزنی است که با ایجاد مانع ذهنی، مسیر پیشرفت را مسدود می‌کند. این دیدگاه، با ایده‌آل‌سازی مفرط گذشته و ارائه تصویری غیرواقعی و گلخانه‌ای از دوران‌های پیشین، تلاش می‌کند جامعه را به عقب بازگرداند و هر گونه تغییر و تحول رو به‌ جلو را به مثابه انحراف از مسیر صحیح معرفی کند. در این روایت، نوستالژی به ابزاری برای نفی واقعیت‌های موجود و انکار ضرورت‌های امروز تبدیل می‌شود. این نگاه ارتجاع‌گرایانه، با تأکید بر جنبه‌های خاص و محدود گذشته، از درک پویایی‌های زمان و نیازهای جدید غافل می‌شود و عملاً با ایجاد حسرت نسبت به یک عصر طلایی موهوم، انرژی جامعه را به جای صرف در ساختن آینده‌ بهتر، در حسرت‌ خوردن بر گذشته‌ای از دست رفته هدر می‌دهد. نتیجه این رویکرد، توقف در زمان، ناتوانی در مواجهه با چالش‌های عصر حاضر و در نهایت، عقب‌ماندگی از کاروان توسعه جهانی است، زیرا پیشرفت تنها با نگاه به آینده و درس‌آموزی از گذشته برای ساختن فردا ممکن خواهد بود.
* با روایت‌های رهزن چه کنیم؟
الف- وقتی بدانیم ۴-۳ مساله امروز در صدرند، هر پیام و خبر را با این فهرست می‌سنجیم: آیا این بحث به تولید و اشتغال و عدالت و حکمرانی بهتر کمک می‌کند یا فقط احساسات را تحریک می‌کند؟ 
ب- مخاطب باید بداند تیتر جذاب لزوما محتوای دقیق ندارد. شناخت سازوکار الگوریتم‌ها، تشخیص منابع معتبر و پرهیز از بازنشر عجولانه، سپری مؤثر است. می‌توان قواعد ساده‌ای را پذیرفت؛ مکث چند دقیقه پیش از بازنشر، جست‌وجوی منبع دوم مستقل، توجه به تاریخ انتشار، نگاه به داده‌های خام و نه فقط نمودارهای بدون متن. روایت رهزن از سنجش عددی و تحلیل روشمند می‌گریزد. باید استاندارد گفت‌وگو تکیه بر آمار و پژوهش باشد و رسانه‌ها میدان را برای تحلیلگران مسؤولیت‌شناس باز کنند. 
پ- بدبینی پیشینی لازم نیست اما هر تولیدکننده محتوا ذی‌نفع است. دانستن منافع و وابستگی‌ها به فهم روایت کمک می‌کند. گام بعدی پیامدسنجی است. باید پرسید اگر این روایت غالب شود، نتیجه عملی برای زندگی مردم چیست. اگر پاسخ افزایش تنش، ناامیدی یا تعلیق کار ضروری است، باید ترمز را کشید.
ت- بهترین پادزهر روایت‌های رهزن، ارائه صادقانه تصویر مسائل و پیشرفت‌هاست. وقتی دولت و نهادها درباره بودجه، پروژه‌ها و نتایج سیاست‌ها گزارش دوره‌ای و قابل راستی‌آزمایی ارائه کنند، میدان سوءاستفاده روایی تنگ می‌شود. 
ث- برای عبور از چالش‌های فعلی به تمرکز و آرامش فعال نیاز داریم. آرامش فعال یعنی پرهیز از هیاهو و در عین حال پیگیری پایدار اصلاحات و پروژه‌ها. روایت‌های رهزن، این آرامش را بر هم می‌زنند و تمرکز را می‌ربایند. شناخت نشانه‌های آنها، اولویت دادن به مساله‌های واقعی، تقویت شفافیت و گفت‌وگوی کارشناسی و اتکا به امید واقع‌بینانه، می‌تواند میدان بازی را تغییر دهد. «توجه» سرمایه‌ای محدود است. آن را برای آینده ایران صرف کنیم، نه برای روایت‌هایی که برق می‌زنند اما راه نمی‌برند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات