صحبت جدید پیرامون غزه از پست ترامپ در فضای مجازی آغاز شد. اگرچه در رسانههای غربی این طرح را معامله قرن ترامپ معرفی کردند، ردّ پای دو شخصیت دیگر آن را به پروژهای فراتر از ترامپ بدل کرده است؛ «تونی بلر» نخستوزیر اسبق انگلیس و نماینده دیرینه منافع صهیونیسم در خاورمیانه و «کوشنر» داماد ترامپ و مشاور ارشد کاخ سفید با گرایشهای آشکار به راست افراطی صهیونیستی. ترکیب این دو نفر، یعنی نئومحافظهکاری انگلیسی با صهیونیسم آمریکایی، معنایی جز یک ائتلاف برای تثبیت اشغالگری ندارد. از همین رو، شایستهتر است آن را طرح بلرـ کوشنر بنامیم، نه طرح ترامپ.
چارچوب مبهم، اهداف کاملاً روشن
این طرح در ظاهر یک بسته مبهم از پیشنهادهاست، اما در باطن شفافترین هدفش را آشکار میکند و آن، نفی کامل حقوق ملت فلسطین است؛ چرا که در آن هیچ اثری از تشکیل دولت مستقل فلسطین نیست، بلکه برعکس، فلسطینیها باید به مدیریت تکنوکراتیک تحت قیمومیت ترامپ و بلر تن دهند، خروج نیروهای اشغالگر صهیونیستی هیچ ضمانتی ندارد، اما خلع سلاح حماس و نابودی تونلها به صراحت ذکر شده است. به زبان ساده، یک طرف باید سلاح زمین بگذارد و دیگری همچنان زرادخانههای هستهای و موشکیاش را حفظ کند.
زندانبانی به نام نیروهای بینالمللی
یکی از شاخصههای این طرح، استقرار یک نیروی بینالمللی با همکاری مصر و اردن است؛ اما این نیرو نه برای حمایت از فلسطینیها، بلکه برای جلوگیری از ورود سلاح به غزه مأموریت خواهد داشت؛ یعنی نقشی جز زندانبان ملت فلسطین ندارد. تجربههای گذشته نشان داده است، چنین نیروهایی بیشتر ابزار نظارت و کنترل مردم تحت اشغال بودهاند تا حافظان صلح و امنیت.
زخم جدیدی از جنس اسلو
همان گونه که گفتیم در معماری این طرح، تمام ضمانتها یکسویه است. چنین طرحی در واقع یک چک سفید امضا به رژیم صهیونیستی میدهد. خاطره تلخ توافق اسلو همچنان در حافظه فلسطینیان زنده است. توافقی که نه تنها به تشکیل کشور فلسطین منجر نشد، بلکه شهامت صهیونیستها در شهرک سازی را چند برابر کرد. طرح بلرـ کوشنر نیز همان مسیر را میرود؛ جدا کردن غزه از کرانه باختری و قدس، برای نابود کردن وحدت ملی فلسطین. مقاومت این فریب را بهخوبی میشناسد و هوشمندانه رد کرده است.
اجماع ناممکن صهیونیستها
جالب آنکه حتی در داخل رژیم صهیونیستی نیز اجماعی درباره این طرح وجود ندارد. نتانیاهو آشکارا اعلام کرده که هرگز با تشکیل کشور فلسطین موافق نخواهد بود. احزاب راست افراطی مانند اوتصما یهودیت حتی همین طرح را نیز بیش از حد به نفع فلسطینیان میدانند و بر الحاق کامل اراضی اشغالی پافشاری میکنند. به زبان ساده، اسرائیل خودش هم میداند که این طرح قابلیت اجرا ندارد. اما در آن سوی میدان، برخی از کارشناسان امنیتی رژیم صهیونیستی هشدار دادهاند که این طرح با محروم کردن کامل فلسطینیان از هر چشمانداز سیاسی، نه تنها بحران را حل نمیکند، بلکه مقاومت را تقویت و افراطگرایی را گسترش خواهد داد. این اعتراف تلخ، نشان میدهد که حتی بخشی از نخبگان صهیونیستی میدانند هر چه فشار بر فلسطینیان بیشتر شود، آتش مقاومت شعلهورتر خواهد شد.
حماس و یک بازی هوشمندانه
واکنش حماس به این طرح در بامداد روز شنبه، شگفتیساز بود. نه رد کامل و نه پذیرش بیقید و شرط؛ بلکه یک پاسخ حساب شده با تغییرات دقیق و زیرکانه. حماس با هوشمندی خود را به بخشی از فرآیند مذاکرات تحمیل کرد و توانست ترامپ را وادار به فشار بر رژیم صهیونیستی برای آتشبس کند. بیانیه ۲۰ مادهای حماس در حقیقت نشان داد که مقاومت میتواند حتی در میدان سیاست نیز ابتکار عمل را به دست گیرد. در مقایسه با طرح اولیه ترامپ، بیانیه حماس چند تفاوت بنیادین داشت:
۱ ـ گشودن باب جزئیات مذاکرات که در طرح ترامپ حذف شده بود،
۲ـ واگذاری اداره غزه به نهادی فلسطینی بر اساس اجماع ملی، نه قیمومیت بینالمللی،
۳ ـ تأکید بر حمایت عربی و اسلامی برای آینده غزه، فراتر از مشورتهای سطحی با اعراب،
۴ ـ پایبندی به چارچوب ملی فلسطینی و استناد به قوانین و تصمیمات بینالمللی،
۵ ـ بقای حماس به عنوان بخشی از چهارچوب ملی، در برابر چهار بند ترامپ که بر حذف کامل آن تأکید داشت.
هرچند غزه در بدترین وضعیت مدنی است و هزینههای مقاومت بسیار سنگین بوده، اما بازی هوشمندانه حماس فشار را از دوش خود برداشت و آن را بر تلآویو تحمیل کرد. اکنون میتوان حدس زد که حتی در داخل رژیم صهیونیستی نیز فشارها برای تغییر معادله بیشتر خواهد شد.
صهیونیستها با خدعه بر میگردند
مقاومت فلسطین با هوشمندی نشان داد، هیچ طرحی بدون توجه به حقوق واقعی ملت فلسطین دوام نخواهد آورد. امروز، نه تنها حماس حذف نشده، بلکه به منزله بازیگری مشروع و تعیینکننده وارد عرصه شده است. هرچند امروز میتوان حماس را پیروز این دور دانست، اما تاریخ بارها نشان داده است که صهیونیستها هیچگاه از نیرنگ دست نمیکشند. همانگونه که پس از آتشبسهای قبلی نیز جنگ دوباره آغاز شد، این بار هم باید با احتیاط نگریست. آینده منطقه همچنان نامعلوم است و پرسش کلیدی باقی میماند؛ درب سیاست خاورمیانه بر کدام پاشنه خواهد چرخید؟