جعفر بلوری
۱- تابستان امسال وقتی تنشهای کهنه مرزی بین کامبوج و تایلند از سر گرفته شد و جنگی خونین به راه افتاد معلوم شد، جرقه این جنگ را، یک مکالمه تلفنی زده است! ماجرا از این قرار بود که خانم «پائونگترن شیناواترا» نخستوزیر تایلند در گفتوگوی تلفنی با رئیسمجلس سنای کامبوج، از موضع ضعف وارد شده و همین امر باعث «تغییر محاسبات دشمن و در نتیجه تصمیم برای حمله به تایلند» شده بود! کار به جایی رسید که دادگاه قانون اساسی تایلند خانم نخستوزیر را از قدرت برکنار کرد چرا که او حین مکالمه تلفنی از موضع قدرت ورود نکرده و از «منافع تایلند» نیز دفاع نکرده بود. او وسط یک مکالمه حساس تلفنی بر سر مرزها، رئیس سنای کامبوج را «عمو جان» خطاب کرده بود....!
۲- «واکنش»، نتیجه مشاهده یک «کُنش» و حاصل یکسری محاسبات است. این کنش، میتواند یک کلمه یا واژه یا جمله از زبان یک مسئول باشد؛ میتواند یک اقدام عملی باشد، میتواند یک مقاله و گزارش در یک روزنامه یا خبرگزاری رسمی باشد. گاهی اقدام نکردن و حرفی نزدن میتواند به مثابه همان «کنش» تلقی شده و نتیجه مشابه داشته باشد. به اعتقاد دادگاه قانون اساسی تایلند، خانم شیناواترا باید از موضع قدرت حرف میزد که نزده بود. ضمن اینکه با «عموجان» خطاب کردن طرف کامبوجی، پیام ضعف مخابره کرده بود. بنابراین، «کنشها» مهماند به ویژه وقتی از سوی مقامات، چهرهها و رسانههای تاثیرگذارد صادر میشوند.
۳- کمتر از 4 ماه است که از تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی به کشورمان میگذرد. تجاوزی که هرچند دشمن سیلی سختی از نیروهای مسلح و مردم عزیزمان خورد اما در جریان آن بیش از 1100 شهید دادیم. دیگر نیازی به یادآوری این نیست که این تجاوز، وسط مذاکره با آمریکا انجام شد (همانظور که ترور سید حسن نصرالله هم وسط مذاکرات آتشبس صورت گرفت). اینکه دشمن از مذاکره به عنوان «تله» استفاده کرد بر کسی پوشیده نیست. سؤال این است که، کدام «کنش»های کدام اشخاص، جریانهای سیاسی و رسانهای باعث تغییر محاسبات دشمن و در نتیجه تجاوز به خاک میهن شد؟ کدام کارها باید انجام میشد یا کدام حرف نباید زده میشد که دشمن، دچار خطا در محاسبات نشود؟! آیا عملیاتهای وعده صادق یک و دو در محاسبه دشمن نقش داشت؟! التماسهای بیمارگونه برخی جریانهای سیاسی و رسانههای رسمی برای مذاکره با ترامپ در، به خطا رفتن محاسبات دشمن و در نتیجه انجام این تجاوز آیا نقش داشت؟! تکرار این التماسهای مالیخولیایی برای مذاکره مجدد چطور؟ آیا در محاسبات بعدی دشمن لحاظ خواهند شد؟
۴- وقتی رسانههای عبری گزارش روزنامه «جمهوری اسلامی» را عینا به زبانهای عبری و انگلیسی ترجمه کرده و ضمن بازنشر کامل آن مینویسند: «این روزنامه رسمی ایرانی اعتراف کرده است که، ایران و فلسطین در مقابل اسرائیل شکست خوردهاند...این روزنامه نوشته است که عملیات 7 اکتبر اشتباه بزرگی بود و باعث....»؛ یا وقتی روزنامه سازندگی درست در همان روزی که ترامپ با لذت آمیخته به جنون و خودشیفتگی خاص خود میگوید، سردار سلیمانی و دانشمندان ایرانی را کشته، تاسیسات هستهای ایران را بمباران کرده و هر سلاحی که نتانیاهو نیاز داشت به او داده است، روی عکس ترامپ مینویسد «تسهیلگر صلح»؛ یا وقتی ترامپ- با عرض پوزش بسیار- میگوید کشورها برای بوسیدن باسن من به صف شدهاند، برخی جریانهای سیاسی اصرار دارند به این صف بپیوندند، آیا در حال ارسال پیام قدرت هستند یا ضعف؟! دشمن با دیدن این مواضع و کنشها، چه پیامی دریافت کرده و چه محاسباتی با خود میکند؟ اگر آقای پزشکیان که با لطف خدای مهربان، از ترور همین آمریکا و رژیم صهیونیستی جان سالم بهدر برد، دیروز به شرمالشیخ میرفت چطور؟!
۵- چکیده همه آنچه این جریانهای سیاسی و رسانهای آلوده یا سادهلوح میگویند و مینویسند و روی محاسبات حریف تاثیر میگذارند- و هیچگاه نیز خساراتی که به مردم و کشور میزنند را گردن نمیگیرند- این است که «اگر برویم و با آمریکا مذاکره کنیم جنگ نمیشود». که در پاسخ باید گفت، مگر الان در جنگ نیستیم؟ مگر وسط مذاکره جنگ نشد؟ مگر ترامپ همین دیروز نگفت ایران باید موشکهایش را از بین ببرد، توان هستهای و متحدانش را رها کند و منفورترین و خونریزترین رژیم حال حاضر جهان را به رسمیت بشناسد؟ کدام عاقلی وسط جنگ، روی سلاحش مذاکره میکند و متحدانش را رها کرده و خود را مقابل دشمنی بدعهد و کثیف، تنها و خلع سلاح میکند؟!
۶- ضربالمثلی عامیانهای هست که میگوید «اگر کاکتوس اعتماد به نفس تو را داشت، هفتهای دوبار زردآلو میداد». برخی به جای زردآلو، زعفران و موز هم گفتهاند. این ضربالمثل اشاره به افرادی است که، بنا به دلایلی دچار اعتماد به نفس کاذب و توهم شدهاند. مثلا کودکی را تصور کنید که، به رغم اشتباهات زیاد و بعضا خطرناک، نه تنها تذکر نمیگیرد بلکه، تشویق هم میشود. این کودک حتما به تکرار آن اشتباه تمایل پیدا کرده و خود - و شاید دیگرانی را- در معرض خطر قرار میدهد. شده حکایت آنهائی که، پس از تحمیل خسارتهای سنگین اقتصادی به مردم و این اواخر، تحمیل جنگ و 1100 شهید به این کشور، به دنبال تکرار همان اشتباهند. چرا؟ چون نه تنها با آنها برخوردی صورت نگرفته بلکه، با گرفتن پست و بودجه و مقام، دچار چنان توهم و اعتماد به نفس کاذبی شدهاند که، مدام همان کنشهای غلط و خطرناک را تکرار میکنند. اگرچه معتقدیم، مسئله به این سادگیها هم نیست و بعضا پای نفوذ در جریان است. در هر جایی از این کره خاکی، وسط یک جنگ بزرگ ترکیبی، اگر فرد، رسانه یا حتی مسئولی، خواستار از بین بردن آن تواناییهایی شوند که، دشمن را به عقب رانده است، اگر او را به جرم نفوذی و جاسوس محاکمه نکنند، حتما راهی تیمارستان میکنند.
سیدعبدالله متولیان
طوفان الاقصی نقاب از چهره یکی از فریبهای ۷۵ساله سیاسی و رسانهای تاریخ برداشت. جهانی که دههها تحت سیطره روایت دروغ از «مظلومیت»، «اقتدار» و «امنیت» شکل گرفته بود، ناگهان با صحنهای مواجه شد که سه دروغ ۷۵ساله را در هم شکست. طوفان الاقصی دیوار ذهنیای را درهم شکست که رژیم صهیونی، در پناه آن جهان را فریب داده بود.
۱- از زمان پایان جنگ جهانی دوم، دستگاه تبلیغاتی صهیونیسم با بهرهبرداری از واقعه هولوکاست، خود را «قربانی همیشگی ظلم بشر» معرفی کرده بود. این روایت با چنان قدرتی در ذهن افکار عمومی جهانی جا گرفت که هر جنایت علیه فلسطینیان در سایه آن توجیه میشد. اما طوفان الاقصی، نخستین شکاف جدی در این افسانه بود.
جهان، پس از دههها، تصویر وارونهای دید، مردمانی بیدفاع که زیر آوار، در محاصره، گرسنگی و بیدارویی (به دست ارتشی که خود را قربانی جنگ جهانی معرفی کرده بود) جان میدهند.
برای نخستین بار در تاریخ رسانهای غرب موجی از افکار عمومی از خیابانهای نیویورک تا لندن، از سانتیاگو تا پاریس، رژیم صهیونی را نه «پناهندهای مظلوم» بلکه «اشغالگری بیرحم» دیدند.
افسانه مظلومیت فرو ریخت. جای قربانی و جلاد در وجدان جهانی عوض شد. ۲- دههها تبلیغات نظامی، رژیم سفاک صهیونی را نماد «اقتدار فناورانه و اطلاعاتی» نشان داده بود. ارتشی که گنبد آهنینش افسانه بود و موسادش شکستناپذیر. اما ۷ اکتبر نشان داد این تصویر، بیش از آنکه واقعیت باشد، پردهای سینمایی است.
چند صد نیروی مقاومت فلسطینی با امکانات محدود، از چند جهت مرزها را درنوردیدند، سامانههای راداری را از کار انداختند و ظرف چند ساعت پادگانها و شهرکهای نظامی را به تسخیر درآوردند.
شوک امنیتی و اطلاعاتی حاصل از آن ضربهای بود که بنیان افسانه اقتدار اسرائیل را متلاشی کرد. از همان روز واژه «شکست ناپذیری» از قاموس تحلیلگران نظامی جهان حذف شد. اعتراف رسمی نتانیاهو به اینکه «نتوانستیم حماس را شکست دهیم» سندی تاریخی از فروپاشی روانی و راهبردی ارتشی است که روزی سودای نیل تا فرات داشت.
۳- ستون سوم مشروعیت رژیم صهیونی روایت امنیت بود. سرزمینی که تبلیغ کرده بودند که امنترین نقطه جهان است و میتواند یهودیان جهان را با آرامش در خود جای دهد، پس از طوفان الاقصی، نهتنها امنیت که نفس اطمینان از زندگی در سرزمینهای اشغالی از میان رفت. هزاران شهرکنشین مهاجرت کردند، شرکتهای بینالمللی دفاترشان را بستند، گردشگری و سرمایهگذاری متوقف و رژیم صهیونی درگیر وحشت و اضطرابی وجودی و دائمی شد.
اعتراف نتانیاهو به «قرارگرفتن در جنگی موجودیتی»، یعنی جنگ برای بقا نه گسترش، دقیقاً نقطه واژگونی آخرین افسانه اشغالگران قدس شریف است.
۴- فروپاشی این سه افسانه، از مرزهای دنیای رسانه فراتر رفته و تغییری پارادایمی در ذهنیت جهانی پدید آورد.
امروز در دانشگاههای غربی و در خیابانهای پایتختهای اروپایی و در بیانیههای رسمی دولتهای مستقل، مفهوم «فلسطین» دیگر مترادف با «تهدید امنیتی» و «تحرکات تروریستی» نیست، بلکه نماد مقاومت انسانی است. رژیمی که خود را مرکز ثبات منطقه مینامید، اکنون منشأ بحران تلقی میشود. دهها کشور اروپایی و امریکای لاتین، فلسطین را به رسمیت شناختهاند. افکار عمومی غربی (که دههها زیر سایه سنگین امپراتوری رسانهای غرب تربیت شده بود) حالا در برابر تصاویر کودکان غزه، روایت رسمی را نمیپذیرد.
به بیان دیگر، طوفان الاقصی، جنگ را از خاک به ذهن منتقل کرد. نبرد اصلی اکنون در قلمرو معنا در جریان است و در آن میدان رژیم صهیونی بازنده مطلق است. بنابراین ۷ اکتبر نه پایان یک عملیات بلکه آغاز دورهای است که افکار عمومی جهانی برای نخستین بار توانست حقیقت را بیواسطه ببیند. اگر تا پیش از آن رسانههای بزرگ و لابیهای سیاسی چهره مظلوم و تروریست را تعیین میکردند، امروز خود مردم جهان قضاوت میکنند. در این معنا، طوفان الاقصی نه فقط یک عملیات نظامی، بلکه شروع بیداری جهانی بود که رسماً ناقوس فروپاشی سه دروغ هفتاد و پنجساله (که رژیم صهیونی بر آن بنا شده بود) را به صدا درآورد، «اقتدار افسانهایاش از هم گسست»، «امنیت موهومش فرو ریخت» و «چهره مظلومنمایش رسوا شد.» بهای این تحول سنگین بود، اما تاریخ با خون نوشته میشود و آیندگان خواهند گفت: ۷ اکتبر روزی بود که حقیقت از زیر آوار دروغها سر برآورد.
دکتر علی میرزامحمدی
نشست بینالمللی شرمالشیخ در مصر با هدف بررسی آینده جنگ و آتشبس در غزه، یکی از مهمترین صحنههای دیپلماتیک ماههای اخیر بود ؛ نشستی که طیفی گسترده از بازیگران بینالمللی و منطقهای در آن حضور داشتند و تلاش میکردند جایگاه خود را در روند پساجنگ تثبیت کنند. دعوت رسمی از ایران برای شرکت در اجلاس و سپس اعلام عدم حضور، موجی از تحلیلها و مناقشات سیاسی در فضای رسانهای کشور برانگیخت.
به طور کلی، دیدگاه ها درباره حضور ایران در اجلاس شرم الشیخ مصر را می توان به چهار دسته تقسیم بندی نمود:
حامیان مشارکت ایران: چهرههایی چون محمد قوچانی، محمد مهاجری، عماد الدین باقی، یدالله اسلامی، جواد امام و سلمان کدیور نسبت به عدم حضور ایران انتقاد کردند. از نگاه آنان، صرفنظر از ترکیب سیاسی اجلاس، این نشست فرصت مهمی برای حضور فعال و اثرگذاری ایران بود.
محمد قوچانی یادآور می شود که «نشستن در کنار رقبا به معنای تسلیم نیست؛ بلکه فرصتی برای تأثیرگذاری و ثبت مواضع کشور در اسناد رسمی است». محمد مهاجری نیز تأکید می کند که حضور ایران میتوانست نشان دهد تهران تنها بازیگر میدانی نیست، بلکه نقشی تعیینکننده در آینده سیاسی و انسانی غزه دارد.
این دیدگاه معتقد است که حتی حضور مشروط میتوانست ابزار هوشمندانهای برای بازپسگیری صحنه دیپلماتیک و جلوگیری از حذف ایران از روند تصمیمسازی باشد.
مخالفان حضور ایران: بخشی از رسانهها و مقامات رسمی وزارت خارجه از تصمیم عدم شرکت دفاع می کنند. منطق اصلی آنها این است که حضور، مشروعیتبخشی به سیاستهای آمریکا و اسرائیل است. آنان اشاره میکنند که آمریکا همزمان تحریمهای جدیدی علیه برخی نهادهای ایرانی وضع کرده و حضور در چنین فضایی میتوانست تناقض آشکاری در رفتار دیپلماتیک ایجاد کند. بر اساس این دیدگاه، شرکت در اجلاس نه تنها دستاورد عملی نداشت، بلکه میتوانست بهانهای برای تبلیغات سیاسی مخالفان منطقهای باشد و تصویری از «نرمش سیاسی» ایران ارائه دهد.
منتقدان فرآیند تصمیمگیری: تحلیلگرانی مانند عیسی سحرخیز و جعفر شیرعلینیا بر شیوه تصمیمگیری تمرکز کردند. آنان معتقدند «وزارت خارجه عملاً به بازیگری حاشیهای تبدیل شده و تصمیمات کلان در حلقههای محدود گرفته میشود».
سحرخیز این نوع تصمیم را نمونهای میداند که اختیار طراحی سناریوهای منعطف را از دیپلماسی گرفته است. شیرعلینیا با مقایسه تاریخی میان دیپلماسی ایران در ماجرای قطعنامه ۵۹۸ و انفعال کنونی، معتقد است مسیرهای مستقیم، رسمی و شفاف در دیپلماسی که قابلنقد و اصلاح هستند از مسیرهای پنهانی و غیرمستقیم بهتر هستند.
تحلیلگران محتاط: گروهی مانند صابر گلعنبری هشدار دادند که فضای سیاست بینالملل سیال است و رفتار آمریکا و متحدانش در پرونده غزه تاکتیکی است. عدم حضور ایران ممکن است در آینده جبران شود یا از مسیرهای موازی پیش رود. این گروه بر نگاه سنجیده و غیرقطعی تأکید میکند و یادآور میشوند که نه «حضور» تضمین موفقیت است و نه «عدم حضور» الزاماً شکست دیپلماسی.
در یک جمع بندی ، باید گفت حضور در نشست شرمالشیخ مزایای قابل توجهی می توانست داشته باشد. مشارکت در تعیین آینده غزه، جلوگیری از روایتسازی یکطرفه، و بازسازی کانالهای ارتباطی با کشورهای عربی که اخیراً در برابر اسرائیل صفبندی کردهاند. حتی حضور سطح پایین پیام میداد که ایران تنها بازیگر میدانی نیست، بلکه یک کنشگر سیاسی است. با این همه رد دعوت، در کوتاهمدت انسجام داخلی اصولگرایان را تقویت میکند و از دوگانگی رسانهای میان «حضور آمریکامحور» و «موضع مقاومت» جلوگیری میکند؛ اما در میانمدت، خطر «حذف تدریجی از میزهای تصمیمسازی» را دارد؛ بازیگرانی مانند ترکیه، قطر و مصر ممکن است نقش میانجیگرانه ایران در بازسازی و ترتیبات سیاسی آینده غزه را کاهش دهند.
در این میان، تناقض میان گفتار و رفتار رسمی ایران نیز قابل تأمل است. تهران از مذاکرات غیرمستقیم و دیپلماسی حماس حمایت میکند، اما در صحنه رسمی غایب است. این نشاندهنده فقدان راهبرد منسجم قابل ارائه به جامعه جهانی است.
ماجرای شرمالشیخ نشان داد که در سیاست خارجی، میان «حضور کامل» و «عدم حضور کامل» گزینههای متنوعی وجود دارد. ایران میتوانست با طرح شروط مشخص، در سطح فنی یا غیرسیاسی شرکت کند، بدون آنکه از اصول خود عدول کند.
اگر هدف ایران ، حفظ نقش فعال در آینده سیاسی و بازسازی غزه است، صرفاً تکیه بر «نه» کافی نیست؛ باید در سطحی هوشمندانه به صحنه بازگشت یا دیپلماسی موازی مؤثری را در منطقه فعال کرد تا جایگاه کشور از دست نرود. با این وجود ،آنچه درباره تصمیم ایران برای عدم حضور، اهمیت دارد، مدیریت پیامدهای آن است. صریح تر آنکه باید بپذیریم هرچند حذف از میز مذاکره به معنای حذف از بازی نیست، اما هزینه بازگشت به میز بازی را بالاتر میبرد.
در پرونده هستهای، چرخهای همیشگی تکرار شده، یعنی مذاکره، توافق، بحران، عقبنشینی. این چرخه نه تصادفی، که برآمده از شکافی ساختاری است؛ از یک سو، آمریکا خواهان حفظ برتری مطلق خود در منطقه است و هرگونه توانمندی ایران را برنمیتابد؛ از سوی دیگر، ایران بر حق ذاتی خود برای دستیابی به فناوریهای راهبردی پای میفشارد. این تقابل، توافق را نه راهحل، بلکه آتشبسی موقت ساخته است. در راهبرد شرقی نیز داستان کموبیش همان است، پیمانهای بزرگ امضا میشوند، مراسم باشکوه برگزار میشود، اما در مرحله اجرا، کندی و احتیاط پدیدار میشود.
شرق برای ایران نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی استراتژیک است؛ اما این ضرورت با محدودیتهای بنیادین همراه است. چین و روسیه، پیش از هر چیز به منافع ملی خود میاندیشند و روابط با ایران را در چارچوب بزرگتری از مناسبات بینالمللی میسنجند. تجربه همکاری با چین در پروژههای راهبردی نشان داده که اگرچه روابط سیاسی در سطح بالایی قرار دارد، اما تبدیل این روابط به همکاریهای اقتصادی پایدار با چالشهای جدی روبهروست. پروژههای عمرانی بزرگ اغلب با تأخیرهای طولانی مواجه میشوند و سرمایهگذاریهای وعده دادهشده در عمل با موانع متعدد اجرائی روبهرو میشوند. این شکاف بین گفتار و عمل، هزینههای اقتصادی و سیاسی درخورتوجهی برای ایران به همراه داشته است.
در رابطه با آمریکا، چرخهای معیوب از فشار و پاسخ در جریان است. آمریکا با تحریم و تهدید میکوشد ایران را به زانو درآورد و ایران با تقویت توان دفاعی و عمقبخشی به حضور منطقهای پاسخ میدهد. اما نتیجه نه تغییر رفتار، که ژرفترشدن گودال بیاعتمادی است. در راهبرد شرقی نیز چرخهای مشابه برقرار است؛ زیرا ایران با انعقاد پیمانهای بزرگ، در پی گریز از فشار است؛ شرق با وعده همکاری و سرمایهگذاری پاسخ میدهد، اما در مرحله عمل، فاصله میان وعده و واقعیت آشکار میشود. تأثیر این چرخهها بر اقتصاد ایران عمیق و همهجانبه بوده است.
از یک سو، تحریمهای فزاینده غرب دسترسی ایران به بازارهای جهانی و فناوریهای پیشرفته را محدود کرده و از سوی دیگر، تحققنیافتن وعدههای شرق در عمل، گزینههای اقتصادی ایران را محدودتر کرده است. این وضعیت به کاهش توان رقابتی اقتصاد ایران در سطح منطقهای و بینالمللی انجامیده و فرصتهای توسعهای کشور را یکی پس از دیگری از بین برده است. این دو چرخه، در نگاهی فراتر، به هم پیوند میخورند. هرچه فشار غرب بیشتر شود، ایران به شرق نزدیکتر میشود؛ و هرچه ایران به شرق نزدیکتر شود، غرب سختگیری بیشتری میکند. این دور باطل، کشور را در دام تقابلی فرساینده گرفتار کرده است.راه برونرفت از این پیچ راهبردی، نه در انتخاب یکی به جای دیگری، بلکه در خروج از این دوگانهسازی تاریخی است.
ایران نیازمند طراحی راهبردی سوم است؛ راهبردی که بر سه پایه استوار باشد: نخست، بازتعریف رابطه با شرق بر پایه واقعبینی راهبردی؛ یعنی تبدیلشدن به شریکی که بتواند ارزش افزوده واقعی برای شرق ایجاد کند، نه مصرفکننده وعدههای آن. پیمانها باید از سطح سند به سطح عمل گذر کنند، با برنامههای روشن، زمانبندی دقیق و سازوکارهای نظارتی شفاف. این امر مستلزم ایجاد ساختارهای نهادی قدرتمند برای پیگیری و نظارت بر اجرای تعهدات است. دوم، حفظ آمادگی دیپلماتیک برای گفتوگو با غرب، بدون فروکاستن از حقوق و کرامت ملی. این آمادگی باید بر پایه طراحی سازوکارهای نوین اعتمادساز باشد که از چرخه شکستخورده پیشین فراتر رود. ایجاد کانالهای غیررسمی و استفاده از دیپلماسی زمینهساز میتواند فضای لازم برای کشف زمینههای مشترک را فراهم آورد. سوم و مهمتر از همه، تمرکز بر توسعه داخلی به عنوان نقطه ثقل همه راهبردها. هیچ راهبرد خارجی، چه به سوی شرق و چه به سوی غرب، نمیتواند جایگزین ظرفیتسازی داخلی شود. این امر نیازمند تحولی اساسی در نظام مدیریت اقتصادی، بهبود فضای کسبوکار و تقویت نهادهای علمی و پژوهشی کشور است.
قدرت چانهزنی بینالمللی ایران در گرو توانمندی اقتصادی، علمی و فناورانه آن است. اقتصاد مقاومتی باید از شعار به عمل درآید، با سرمایهگذاری در فناوریهای نوین، توسعه بازارهای غیرنفتی و تقویت تولید داخلی. این امر مستلزم عزمی ملی و برنامهریزی دقیق است که در آن همه نهادهای حکومتی و بخشهای خصوصی همسو شوند. تجربه کشورهای موفق در شرایط مشابه نشان میدهد کلید خروج از بنبست، در توسعه توانمندیهای داخلی و دیپلماسی فعال و هوشمند نهفته است. کشوری مانند مالزی توانسته است با حفظ استقلال عمل و تنوعبخشی به روابط خارجی، جایگاه مناسبی در نظام بینالملل پیدا کند. در افق پیشرو، ایران با چالشی تاریخی روبهرو است: باید از منطق واکنشی به منطق کنشی گذار کند. بهجای آنکه بازیگران خارجی نقشه راه را تعیین کنند، ایران باید با درک تحولات جهانی و استفاده هوشمندانه از همه ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی، خود به ترسیمکننده آینده خویش بدل شود. این گذار، پنج محور اصلی دارد: تنوعبخشی به شرکای بینالمللی با توسعه روابط با قدرتهای متوسط در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین؛ تقویت نهادهای علمی و فناوری کشور با اولویتدادن به سرمایهگذاری در حوزههای کلیدی؛ توسعه دیپلماسی اقتصادی با استفاده از همه ابزارهای موجود برای گشودن راه به بازارهای جهانی؛ تحکیم همکاریهای منطقهای با اولویتدادن به همسایگان و کشورهای همفرهنگ؛ و تقویت گفتمان مقاومت و خوداتکایی، نه به عنوان شعار، بلکه به عنوان راهبردی عملی برای کاهش وابستگیهای خارجی. اجرای موفق این راهبرد نیازمند عزمی ملی، مدیریتی کارآمد و مشارکت همهجانبه مردم است.
بدون همراهی و همکاری همه اقشار جامعه و نخبگان فکری، تحقق این آرمانها ممکن نخواهد بود. آینده ایران نه در گرو شرق است و نه غرب، بلکه در گرو خردی جمعی است که بتواند از پیچیدهترین بحرانهای بینالمللی، فرصتی برای شکوفایی ملی بسازد. این گذار اگرچه دشوار، اما تنها مسیر پیشرویی است که میتواند ایران را از بنبست کنونی به افقهای جدید برساند. ما در برههای حساس از تاریخ ایستادهایم؛ انتخابهای امروز، سرنوشت فردای ما را رقم میزنند. باید بهجای نگاه به بیرون، به درون بنگریم؛ بهجای تکیه بر دیگران، بر توان خود تکیه کنیم؛ و بهجای تکرار مسیرهای فرساینده، راهی جدید بسازیم. راهی که نه در وعدههای شرق گم شود، نه در فشارهای غرب فرسوده، بلکه از دل ظرفیتهای ملی، خرد جمعی، و راهبردی مستقل برآید.
ترامپ، استاد طراحی بازیهای ازپیشبرنامهریزیشدهای است که برنده قطعی آن خودش باشد، بعضی هم استاد بازیخوردن از رئیسجمهور آمریکا هستند. رئیسجمهور آمریکا بیش از آنکه دنبال نتیجه اقداماتش در سیاست خارجی باشد، انرژی زیادی را صرف نمایش رسانهای میکند. نقطه اوج این شوهای رسانهای در دیدارهایش با رؤسایجمهور و سران کشورها، بروز و ظهور بیشتری دارد. برگزاری اجلاس شرمالشیخ در مصر هم از این قاعده مستثنی نیست. بعد از آنکه حماس بهصورت مشروط با طرح 20 مادهای ترامپ موافقت کرد و رئیسجمهور آمریکا هم توافق صلح در غزه را به سودای بردن جایزه صلح نوبل به نتیجه رساند، خبرنگار آکسیوس خبر داد که ایالات متحده دعوتنامه رسمی برای برگزاری نشست سران درباره غزه صادر کرده است. رسانهها میگویند قرار است بیش از 20 نفر از سران کشورها در این اجلاس حاضر شوند و ریاست اجلاس هم در اختیار عبدالفتاح السیسی و دونالد ترامپ قرار خواهد گرفت. خبرنگار آکسیوس مدعی شد در میان دعوتشدگان نام ایران هم به چشم میخورد. اعلام این خبر نقطه شروع استدلالها و تحلیلها و انتقادات مختلف بود. برخی مدعی بودند باید از این فرصت برای دیدار با رئیسجمهور آمریکا استفاده کرد، برخی دیگر نیز معتقد بودند حضور در اجلاسی که برگزارکننده آن ترامپ است، میتواند فریبی باشد که خسارت بیشتر برای کشور به همراه داشته باشد. دولت هم اعلام کرد که در حال بررسی حضور یا عدم حضور رئیسجمهور در اجلاس شرمالشیخ است. سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه یکشنبه شب در پیامی در ایکس نوشت که «نه من و نه رئیسجمهور پزشکیان نمیتوانیم با طرفهایی که به ایران حمله کرده و همچنان ما را تهدید و تحریم میکنند، وارد گفتوگو شویم.» با این حال انتقادات بخشی از اصلاحطلبان، برای عدم حضور رئیسجمهور ایران در شرمالشیخ تا آنجا ادامه پیدا کرد که انتقادات در حال تبدیل شدن به اهرم فشاری علیه دولت است.
چرا نباید به شرمالشیخ میرفتیم؟
استدلال مدافعان حضور رئیسجمهور در اجلاس شرمالشیخ بر چند محور استوار بود از جمله آنکه «از این حضور میتوان برای تبدیل آن به کارزاری علیه اسرائیل استفاده کرد.» نکته دیگر آنکه میتوان «ایرانهراسی موجود را که محصول ادعای اسرائیل است» با استفاده از فرصت حضور در شرمالشیخ از روی میز برداشت و به رئیسجمهور توصیه کرد که «اگر نیویورک از کف رفت، حداقل شرمالشیخ را دریابید.» برخی دیگر هم لزوم حضور رئیسجمهور در اجلاس شرمالشیخ را اینطور استدلال کردند که «زینب (ع) در مجلس ابن زیاد نرفت و رسوایش نکرد؟ شما میرفتید افشاگری میکردید و مظلومیت ملت ایران را فریاد میزدید. بهتر نبود؟» البته لازم به ذکر است که بر مبنای شواهد روشن تاریخی، حضرت زینب(س) به مجلس یزید نرفت؛ بلکه بهعنوان اسیر و اجباراً در این مجلس حاضر شد، برایناساس مقایسه حضور در اجلاس شرمالشیخ و مجلس یزید، قیاس معالفارق است. میتوان اینطور تحلیل کرد که تصمیم دولت برای عدم حضور در اجلاس شرمالشیخ به چند دلیل صورت گرفته است:
1. آنطور که رسانهها میگویند، ریاست اجلاس با رئیسجمهور آمریکاست و نشست شرمالشیخ به پیشنهاد رئیسجمهور آمریکا برگزار شده است. براین اساس سران کشورهایی که در اجلاس حاضر خواهند شد، در زمینی بازی خواهند کرد که از پیش تعیین شده است و با این مؤلفهها امکان ندارد که ایران بتواند اجلاس را به کنفرانسی ضداسرائیلی تبدیل کند و بهناچار در همان نقشه برنامهریزی شده بازی میکرد.
2. یکی از اصلیترین عواملی که موجب شد آمریکا برای برقراری صلح در غزه گام بردارد، اجرای پروژه عادیسازی اسرائیل با کشورهای عربی بود. این گزاره محتمل است که برگزاری اجلاس با حضور بیش از 20 کشور بلافاصله بعد از توافق صلح، گامی برای به نتیجه رساندن توافقنامههای ابراهیم است. حضور ایران در این اجلاس، رئیسجمهور آمریکا را که عادت به قرار دادن رؤسایجمهور در عمل انجامشده دارد، به هدفش میرساند.
منطق هزینه - فایده کجای محاسباتتان قرار دارد؟
حضور در یک اجلاس، دیدار و کنفرانس بر مبنای قواعد واقعبینانه بینالمللی، میبایست برای یک کشور، منافعی به همراه داشته باشد، کمااینکه حضور در اجلاسهایی مثل شانگهای و بریکس با سنجش این انتفاعات رقم خورده است. این یکی از اصول اساسی است که کشوری که میخواهد در صحنه دیپلماتیک بازیگری کند باید با ایده و هدف در این عرصه حاضر شود، اما برگزاری یک دیدار یا حضور در یک اجلاس بینالمللی میبایست نفع بیشتری برای آن کشور به همراه داشته باشد و یا اصطلاحاً از قاعده هزینه - فایده تبعیت کند.
مسعود حمیدی
ابوالفضل ولایتی
محلههای «شیخ مقصود» و «اشرفیه» حلب، هفته گذشته شاهد رویارویی خونین شبهنظامیان قسد با نیروهای تحریر شام بود؛ نزاعی خونین و فراگیر که سرانجام با وساطت توماس باراک، نماینده ویژه ترامپ و برد کوپر، فرمانده جدید سنتکام دستکم به شکل موقت خاتمه یافت.
سفر هیاتی از مقامهای بلندپایه کرد، به رهبری مظلوم عبدی، الهام احمد و شماری از مسؤولان اداره خودمختار شمال شرق سوریه موسوم به رژووا به دمشق اگرچه روزنه امید محدودی را در دل تاریکی گشوده و امکان شعلهور شدن تنشهای نظامی در سوریه را کاسته، لیکن سفر مقامات ارشد نظامی - امنیتی سوریه به آنکارا و دیدار با همتایان ترک، نویدبخش آمادگی روزافزون طرفین برای محاصره دولت خودمختار کرد و نابودی آن است؛ سیاستی که میتواند سوریه را آبستن بحران جدیدی کند.
* فرصت محدود باقیمانده تا عملیاتی شدن توافق ۱۰ مارس میان احمد شرع و مظلوم عبدی کوبانی
۱۰ مارس ۲۰۲۵ را میتوان مهمترین نقطه عطف تحولات سیاسی حاکم بر سوریه در فردای سقوط حکومت بشار اسد ارزیابی کرد؛ مقطعی که در آن مظلوم کوبانی، رهبر نظامی نیروهای سوریه دموکراتیک (قسد) به دیدار ابومحمد جولانی، حاکم خودخوانده جدید سوریه رفته و طرفین بر سر مفادی از جمله حمایت از تمامیت ارضی سوریه و ادغام شبهنظامیان قسد که عمده آنان را شبهنظامیان کرد یگانهای مدافع خلق تشکیل میدهند، به توافق رسیدند. بر مبنای جزئیات توافقی که توسط دمشق در آن مقطع منتشر شد، باید نیروهای سوریه دموکراتیک که تحت حمایت ایالات متحده قرار دارند، تمام نهادهای مدنی و نظامیشان را در شمال شرق سوریه تا پایان سال جاری میلادی در ساختار دولتی سوریه ادغام کنند. این ادغام شامل گذرگاههای مرزی، فرودگاهها و میدانهای نفت و گاز هم میشود. در مقطع کنونی در حالی که تنها ۳ ماه تا پایان زمان معین شده فرصت باقی مانده، به نظر نمیرسد رهبران قسد بر خلاف بیان ظاهری، قصد چندانی برای ادغام در دولت جدید سوریه داشته باشند. تحولات میدانی حاکم بر سوریه بویژه پس از حمایت صریح رژیم صهیونیستی از جداییطلبان دروز، بدون تردید نقشی بسزا در رویکرد اخیر شبهنظامیان قسد ایفا کرده است.
ریشه تنشها کجاست؟
نیروهای سوریه دموکراتیک سال ۲۰۱۵ با حمایت آمریکا و ذیل مبارزه «پید» (شاخه سوری پکک) با داعش تشکیل شد.
گروه مذکور جهت کاهش حساسیتهای منطقهای نسبت به تمايلات جداییطلبانه کردها، مبادرت به جذب شماری شبهنظامی عرب، آشوری و ارمنی کرده است. از حزب «پکک» به عنوان قدیمیترین چالش امنیتی ترکیه نام برده میشود و رهبران سیاسی - نظامی قسد نظیر صالح مسلم و مظلوم کوبانی کرارا تعهد و وفاداری خود به اندیشههای عبدالله اوجالان، بنیانگذار حزب کارگران کردستان ترکیه را اعلام کردهاند. «پکک» از سوی ترکیه، آمریکا، اتحادیه اروپایی و برخی کشورهای دیگر به عنوان سازمانی تروریستی شناخته میشود. مهمترین چالشهای پیش روی دولت مرکزی دمشق با شبهنظامیان قسد در مقطع کنونی که میتواند آتش جنگ را مجددا در سوریه شعلهور کند از این قرار است:
مخالفت قسد با ادغام کامل در ارتش سوریه: رهبران این گروه با هدف حفظ انسجام شبهنظامیان قسد، خواستار قرارگیری فرمالیته نیروهای تحت امرشان ذیل ارتش سوریه هستند، چرا که میخواهند اهرم فشار و توان نظامی خود در معادلات حاکم بر سوریه را در آینده حفظ کنند.
تمایل کردها به تاسیس حکومت خودمختار در سوریه، مشابه اقلیم کردستان عراق: با وجود اعلام رسمی مظلوم کوبانی مبنی بر پایبندی به حفظ تمامیت ارضی سوریه، رهبران این گروه مایلند با تاسیس نظامی فدرال و ایجاد استقلال نسبی در مناطق تحت کنترل، حکومتی مشابه اقلیم کردستان عراق در شرق رود فرات ایجاد کنند.
عدم عقبنشینی از رقه، دیرالزور و دیگر مناطق عربنشین شرق فرات: از سرنوشت شهر رقه به عنوان پایتخت حکومت پیشین ابوبکر بغدادی که در خلال جنگ داخلی سوریه به تصرف شبهنظامیان کرد درآمد به عنوان مهمترین محل مناقشه طرفین نام برده میشود. علاوه بر رقه، بخش وسیعی از مناطق عربنشین شرق رود فرات نیز در اختیار نیروهای قسد است و کوبانی صراحتا اظهار کرده تحت هیچ شرایطی این مناطق را در اختیار نیروهای تحریر شام قرار نخواهد داد.
به نظر میرسد رهبران قسد با ۲ هدف از عقبنشینی از مناطق عربنشین خودداری میورزند:
۱- استفاده از کارت مناطق یادشده در رایزنیهای آتی با دولت دمشق
۲- گره زدن سرنوشت این مناطق با مناطق کردنشین تل ابیض، عفرین، محلات شیخ مقصود و اشرفیه حلب و دیگر مناطق کردنشین تحت سیطره تحریر شام و ارتش ملی سوریه (وفادار به دولت ترکیه)
سرنوشت نامعلوم شبهنظامیان خارجی حاضر در صفوف قسد: بخش اعظم نیروهای قسد را شبهنظامیان کرد ایرانی، ترکیهای و عراقی تشکیل داده و تحریر شام بر ضرورت اخراج فوری آنان از تشکیلات نظامی قسد پا فشرده است.
* آتش زیر خاکستر سوریه
تنش در حلب اگرچه با حضور تام باراک و برد کوپر موقتا فروکش کرده، لیکن وضعیت در سوریه همچون آتش زیر خاکستر ارزیابی میشود. با وجود ادعای طرفین مبنی بر گفتوگوهای سازنده کوبانی و شرع در دمشق در روزهای اخیر، با این حال چالشهای اشارهشده همچنان به قوت خود باقی است. هیات قسد در دیدار اخیر با شرع خواستار اصلاح توافق دهم مارس شده و تأکید کرد حاضر به «ادغام انفرادی» نیروهای قسد در ارتش نیست، بلکه میخواهد به صورت یک بلوک نظامی واحد و منسجم در ساختار ارتش باقی بماند؛ خواستهای که خط قرمز دمشق و متحد شمالیاش (ترکیه) محسوب میشود. سفر اخیر وزرای دفاع، خارجه و رئیس اطلاعات حکومت دمشق به آنکارا، بدون تردید با هدف تقویت هماهنگیها جهت مقابله با عدم انعطاف یگانهای مدافع خلق انجام شده است. اردوغان چندی پیش در سخنانی ضمن تاکید بر حمایت از ثبات، امنیت و پکپارچگی کشور سوریه و پافشاری بر ضرورت تحقق مفاد توافق دهم مارس از سوی قسد، تهدید کرد: «نباید صبر ما به عنوان عجز فهمیده شود». یاشار گولر، وزیر دفاع ترکیه نیز صراحتا اعلام کرد کشورش به هیچ سازمان تروریستی بویژه «پکک»، «وایپیجی» و قسد اجازه نخواهد داد در منطقه ریشه بدواند یا تحت عناوین مختلف در خاک کشورهای همسایه فعالیت کند. برآيند تحرکات حاکم بر منطقه حکایت از تقویت مواضع ۲ طرف و آمادگی برای جنگی فرسایشی در منطقه دارد. دولت دمشق مواضعش را در حلب بشدت تقویت کرده و ارتش و جنگندههای ترکیه با افزایش حملات در مناطق همجوار با رژووا، برای شبهنظامیان قسد خط و نشان کشیدهاند. کردها نیز با احداث استحکامات وسیع و شبکهای از تونلهای گسترده در مناطق نزدیک به مواضع تحریر شام - همجوار مرزهای ترکیه- خود را برای نزاعی فراگیر آماده کردهاند.
* متغیرهای مؤثر بر موازنه قوا در سوریه
با وجود تثبیت نسبی موقعیت شرع در اغلب مناطق سوریه، تنشهای اخیر با نیروهای کرد، نزاع خونین در مناطق دروزنشین و درگیریهای خونبار چند ماه پیش در مناطق ساحلی، معضلات لاینحل باقی مانده است که هر یک با مداخله کشورها و شبهنظامیان پیرامونی، از پتانسیل بالایی برای تشدید تنشها در شمال شرق سوریه برخوردارند.
از نیروهای دموکراتیک سوریه با دارا بودن دهها هزار شبهنظامی به عنوان قدرتمندترین رقیب داخلی تحریر شام نام برده میشود.
در این میان سلسله عواملی بویژه درباره شیوه بازیگری کشورهای همسایه میتواند موازنه قوا را به نفع یکی از طرفین مورد مناقشه دگرگون کند. پشتگرمی تحریر شام به حمایت تمامقد ترکیه و اعراب: از زمان استیلای تحریر شام بر اغلب مناطق سوریه؛ ترکیه، سعودی، قطر و امارات در زمره بزرگترین متحدان منطقهای شرع قرار داشتهاند. نگرانی آنکارا از پیامدهای تثبیت موقعیت کردها در شمال سوریه و تسری بحران به مناطق کردنشین ترکیه بویژه پس از انعقاد توافق میان آنکارا و «پکک»، موجب شده ترکها تمامقد به حمایت از شبهنظامیان تحریر شام بپردازند. انگیزه آنها در مقابله با نیروهای قسد به مراتب بیشتر از تحریر شام است. توان نظامی آنکارا و اتکا به بیش از ۱۰۰ هزار جنگجوی ارتش ملی سوریه (نیروهای حامی ترکیه در شمال سوریه) دست برتر را در این معادله از آن تحریر شام ساخته است. دولتهای عرب نیز بدون تردید با حمایت از تمامیت ارضی سوریه به عنوان یک عضو جامعه عربی، در این منازعه به حمایت از شرع خواهند پرداخت.
انفعال ایالات متحده در منازعه کردها با تحریر شام: بر خلاف سنوات گذشته که شاهد حمایت تمامعیار آمریکا از شبهنظامیان قسد و استقرار چندین پایگاه نظامی در مناطق شمال سوریه جهت حفاظت از مصالح کردها بودیم، از زمان قدرتگیری مجدد ترامپ، بیمیلی وی به مداخله مستقیم نظامی آمریکا در سوریه و روابط حسنه کاخسفید با اردوغان، موجب شده واشنگتن از جايگاه حامی کردها به عنوان یک قدرت بیطرف در این منازعه ظاهر شود. خروج تدریجی نظامیان آمریکایی از سوریه در طول ماههای اخیر، به وضوح بیانگر عدم تمایل واشنگتن به مداخله در بحران داخلی احتمالی سوریه است. رژیم صهیونیستی در قامت متحد تاریخی کردها: روابط سازمانهای اطلاعاتی - امنیتی رژیم صهیونیستی با شبهنظامیان کرد منحصر به مقطع کنونی یا منطقه خاصی نبوده و از زمان اشغال سرزمین فلسطین، دولتمردان صهیونیست جهت ایجاد موازنه در منطقه و تضعیف دولتهای عربی - اسلامی در مسیر حمایت از کردها و آمال آنان مبنی بر تجزیه منطقه گام برداشتهاند.
فاصله جغرافیایی رژیم صهیونیستی با دولت خودمختار قسد اگر چه مانعی پیش روی حمایت کامل ارتش صهیونیستی از شبهنظامیان کرد محسوب میشود (بر خلاف حمایت از شبهنظامیان دروز در سویدا)، لیکن سیاست جنگافروزانه اخیر نتانیاهو، هر سناریویی را محتمل کرده است.
مشارکت مستقیم ارتش صهیونیستی در نزاع احتمالی و پشتیبانی هوایی از جنگجویان کرد میتواند غلبه تحریر شام بر کردها را دشوار کند. احتمال پیوستن جنگجویان «پکک» به نیروهای سوریه دموکراتیک: از شبهنظامیان قسد به عنوان شاخه سوری حزب کارگران کردستان ترکیه نام برده میشود. پیشینه حمایت نظامی «پکک» از گروههای جداییطلب کرد در کشورهای مختلف گواه آن است که با تشدید تنشها در سوریه، احتمالا وفاداران به اوجالان که از قضا در مقطع کنونی سلاحهای خود را جهت مقابله مستقیم با ترکیه بر زمین نهادهاند، جهت حمایت از همتایان سوری خود مستقیما وارد میدان شوند. با وجود جمعیت اندک کردهای سوری نسبت به مناطق کردنشین ترکیه، عراق و ایران، ایجاد دولتی نیمهمستقل در شمال سوریه، بخشی از آمال جداییطلبان کرد را در طول دهههای اخیر فراهم کرده، از همین رو به نظر میرسد شبهنظامیان «پکک» جهت حفظ دستاورد یادشده بیتفاوت نمانده و مستقیما وارد نزاع علیه تحریر شام شوند. ورود شبهنظامیان «پکک»، بر منازعه حاکم بر سوریه تاثیر گذاشته و مسیر را برای پیشبرد سیاستهای شرع دشوار خواهد کرد. واکنش احتمالی اقلیتهای سوری: از زمان قدرتگیری تحریر شام در سوریه و تمایلات فرقهگرایانه آن، از نقض حقوق اقلیتهای سوری نظیر مارونیها، علویها، ارمنیها، کردها، شیعیان و دروزیها به عنوان بزرگترین نگرانی جامعه بینالملل نام برده میشود. شیوه واکنش اقلیتهای مذکور در برابر بحران احتمالی نقش بسزایی در پیشبرد یا ممانعت از تحقق اهداف دولت تحریر شام ایفا خواهد کرد. بهرهگیری اقلیتهای مذکور از فضای یادشده، جهت تامین حقوق خویش و تمایل به جدا شدن از سوریه، میتواند بحران در سوریه را به زیان تحریر شام تشدید کند.
* نتیجهگیری
برآورد توان نظامی، مالی و حمایت بینالمللی گروههای دخیل در بحران سوریه، حکایت از برتری نیروهای تحریر شام بر شبهنظامیان کرد دارد. سکوت ایالات متحده در قبال غلبه نیروهای تحریر شام بر کردها، نقش بسزایی در این مسیر ایفا خواهد کرد. از همین رو قابل تصور است در صورت عدم توافق میان کردها و دمشق، نیروهای وفادار به شرع با اتکا به نیروهای ارتش ملی سوریه و حمایت نظامی ترکیه، بر نیروهای سوریه دموکراتیک غلبه کنند. تنها عاملی که در مقطع کنونی میتواند توازن را در منطقه به زیان تحریر شام دگرگون کند، مشارکت مستقیم ارتش صهیونیستی در نزاع فوقالذکر است؛ امری که اگرچه با واقعیتهای میدانی نامانوس است، لکن جنگافروزی نتانیاهو در خلال پساهفتم اکتبر و حمله به کشورهایی چون ایران، یمن و قطر، هر گزینهای را از جمله مشارکت مستقیم جنگندههای صهیونیستی در نزاع میان کردها و تحریر شام محتمل کرده است.