تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۲  ، 
کد خبر : ۳۸۴۹۶۶
مروری بر خاطرات اسحاق جهانگیری درباره انتخابات ریاست جمهوری نهم

واگرایی و رقابت

پایگاه بصیرت / مهدی سعیدی

«اسحاق جهانگیری» از جمله چهره‌های شناخته شده جریان اصلاح‌طلبی است که سالیان متمادی در این اردوگاه نقش‌آفرینی کرده است. وی که در دولت یازدهم معاون اول رئیس‌جمهور بود، از گزینه‌هایی بود که شرایط پیش آمده او را از نامزدی در انتخابات سال ۱۳۹۲ منصرف کرد. وی از فعالان سیاسی در سه دهه اخیر بوده است. در فصل اول کتاب خاطراتش که به تازگی انتشار یافته، آنچه را که در انتخابات سال ۱۳۸۴ رقم خورده است، به اختصار اینگونه توصیف می‌کند:
«در سال ۱۳۸۴ سرخوردگی نسبی بدنه حامیان جریان دوم خرداد زمینه‌ساز شکاف‌هایی در میان اصلاح‌طلبان شد. بخشی از اصلاح‌طلبان با رویکرد تداوم توسعه سیاسی و به نوعی تداوم دولت آقای خاتمی به میدان آمد و آقای مصطفی معین کاندیدای آنها شد. دو حزب نامی اصلاح‌طلب، یعنی جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از مصطفی معین حمایت کردند. آقای معین با شعار «اصلاحات گامی به پیش» و «دموکراسی برای ایران؛ صلح برای جهان» به میدان آمد و حمایت جریان‌های سیاسی دیگری مانند نیرو‌های ملی مذهبی و نهضت آزادی را نیز با خود داشت. معین در دولت اصلاحات وزیر علوم و تحقیقات و فناوری و از دوستان قدیمی من در اصفهان بود. ایشان از جمله چهره‌های سیاسی جریان چپ انقلاب اسلامی و سال‌ها سخنگوی شورای نیرو‌های خط امام بود. 
معین در دوران تصدی وزارت علوم دولت اصلاحات با موضوعاتی، مانند حمله به کوی دانشگاه، حکم اعدام آقای آقاجری، حمله به اردوی تحکیم وحدت در خرم‌آباد، اختلاف‌های وزارتخانه با شورای عالی انقلاب فرهنگی و... روبه‌رو شد و در نهایت مخالفت شورای نگهبان با طرح تحول ساختاری وزارت علوم سبب شد تا آقای معین در سال ۱۳۸۲ استعفا دهد و آقای خاتمی هم علی‌رغم میل باطنی استعفای ایشان را بپذیرد.
بخشی دیگر از نیرو‌های اصلاح‌طلب حول آقای «مهدی کروبی» جمع شده بودند که با ریاست مجلس ششم از جمله چهره‌های مهم سیاسی جریان دوم خرداد به شمار می‌آمد. این جریان علاوه بر مشترکاتی که از منظر اصلاح‌طلبی با دولت خاتمی داشت، در حوزه‌های مختلف اختلاف نظر‌هایی نیز با مجموعه حامیان آقای معین داشت. آقای کروبی از یاران با سابقه انقلاب و امام خمینی بود. من در مجلس دوم و سوم و همچنین در بنیاد شهید و حج با ایشان همکار بودم و رابطه‌ای صمیمی و نزدیک با هم داشتیم.
این دو کاندیدا به دلایل مختلفی در انتخابات ۱۳۸۴ با هم به توافق نرسیدند و هر دو در انتخابات ماندند. بخشی از اختلاف‌های آنها نیز به تجربه‌های مختلف در دوره اصلاحات باز می‌گشت و طرفین یکدیگر را در ناکامی‌های سیاسی دولت اصلاحات مقصر می‌دانستند.
کاندیدای دیگر نزدیک به بخشی از جریان اصلاحات نیز آقای مهر علیزاده، رئیس سازمان تربیت بدنی در دولت آقای خاتمی بود که هم آرای قومیتی و هم امکان جذب بخشی از آرای اصلاح‌طلبان را داشت. در نهایت اصلاح‌طلبان با وجود رقبای جدی در میدان انتخابات با هر سه کاندیدا در انتخابات باقی ماندند.
علاوه بر این، حضور آقای هاشمی‌رفسنجانی در انتخابات ۸۴ نیز معادلات را برای اصلاح‌طلبان پیچیده‌تر می‌کرد؛ آقای هاشمی با تکیه بر سابقه انقلابی و مدیریتی خصوصاً دو دوره رئیس‌جمهوری در بین چهره‌های انقلابی و نیز اصلاح‌طلبان و اصولگرایان و تکنوکرات‌ها حامیانی جدی داشت که مشوق حضور ایشان در صحنه انتخابات بودند. حضور ایشان به تنهایی وزنه‌ای بود که بر عملکرد و کنش هر دو جریان سیاسی کشور در انتخابات اثرگذار بود.
حضور آقای هاشمی برآمده از اجماع میان دو دسته از حامیان ایشان بود؛ نخست چهره‌های اجرایی دولت ایشان که در دولت اصلاحات از صحنه مدیریت کنار گذاشته شده بودند و دیگری شخصیت‌های انقلابی که تصور می‌کردند با حضور آقای هاشمی مسیر انقلاب بهتر پیش می‌رود. این گروه دغدغه اختلاف‌ها در رأس حکومت را داشتند و آقای هاشمی را در حل این گونه اختلافات و پیشبرد حرکت نظام مؤثرتر از دیگران می‌دانستند. دیگران هم با انگیزه‌هایی دیگر آقای هاشمی را به حضور تشویق می‌کردند. آقای هاشمی نیز توان خودش برای پیشبرد مسیر کشور را بیش از موقعیتی که داشت می‌دانست و تصورش این بود که رأی خوبی نسبت به سایر کاندیدا‌ها دارد و نظرسنجی‌های اولیه نیز گویای همین موضوع بودند.
البته در مقابل، جریان‌هایی در داخل حاکمیت نیز ترجیح‌شان این بود دولتی با رویکردی متفاوت روی کار بیاید و ذیل رهبری نقش بپذیرد و کار‌ها را پیش ببرد.
در آن‌سو، اصولگرایان با سه چهره دیگر در میدان بودند آقایان محمدباقر قالیباف، محمود احمدی‌نژاد و علی لاریجانی. قالیباف با عملکرد قابل قبول در نیروی انتظامی اقبال نسبی در افکار عمومی به خصوص در میان بخشی از طبقه متوسط داشت و با اتکای به همین عملکرد به دنبال نشستن بر صندلی ریاست‌جمهوری بود. احمدی‌نژاد نیز یک سالی بود که با پیروزی آبادگران در انتخابات شورای شهر تهران به عنوان شهردار تهران فعالیت می‌کرد و با استفاده از ظرفیت‌های عظیم نشستن بر مسند شهرداری تهران شبکه حامیانش را سامان داده بود و در بین حزب‌اللهی‌ها و عدالت خواهان موقعیتی کسب کرده بود. سومین کاندیدا هم لاریجانی بود که اصولگرایی سنتی با چارچوب و سوابق مشخص بود.
در ابتدا به نظر می‌رسید گزینه محوری اصولگرایان در انتخابات قالیباف باشد، اما در روز‌های پایانی تبلیغات به ناگاه ورق برگشت و بدنه حامیان اصولگرایان به سوی احمدی‌نژاد توجه کردند و او توانست به عنوان کاندیدای محوری همراه با آقای هاشمی به دور دوم راه یابد.
آقای احمدی‌نژاد به خصوص در دور دوم و زمانی که تنها آقای هاشمی را پیش‌رو داشت، پروژه اصلی خود را بر تقابل با هاشمی و مجموعه سیاسی نزدیک به ایشان متمرکز کرد و با دوگانه‌سازی میان گذشته و آینده تلاش کرد تا ناکامی‌های موجود در کشور را یکسره به آقای هاشمی منتسب کند و با وعده تحول در مسیر اداره کشور توجه رأی‌دهندگان را به خود جلب کند و در نهایت برنده انتخابات در مرحله دوم باشد. در این مسیر احمدی‌نژاد و حامیانش اتهامات مختلف و نادرستی را نیز به آقای هاشمی و خانواده ایشان وارد کردند و تصویری از تقابل میان فساد و اشرافیت و سلامت و ساده‌زیستی در دور دوم انتخابات شکل دادند.
در مجموع آرایی که در دور اول انتخابات ۸۴ به دست آمد، کاندیدا‌های اصلاح‌طلب به همراه هاشمی رأی بیشتری از مجموعه کاندیدا‌های اصولگرایان به دست آوردند، اما در نهایت پیروز انتخابات جریان سیاسی مقابل آنها بود. یکی از عوامل مؤثری که به کاندیداها، به خصوص اصلاح‌طلب‌ها انگیزه ماندن در صحنه رقابت انتخاباتی را می‌داد، این بود که گمان می‌کردند با همان سبد رأی محدود می‌توانند همراه با آقای هاشمی به دور دوم بروند و آنجا پیروز باشند. این موضوع به خصوص در میان کاندیدا‌های اصلاح‌طلب به نظرم زمینه اصلی نرسیدن به هیچ توافقی برای کنار رفتن به نفع دیگری شد.
در دور دوم انتخاب میان آقای هاشمی و آقای احمدی‌نژاد دوگانه‌ای شکل گرفت که یک سر آن وضعیت موجود بود و سر دیگرش اعتراض به وضع موجود و تلاش برای تغییر آن و احمدی‌نژاد در چنین موقعیتی در دور دوم پیروز انتخابات شد.»

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات