صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۹  ، 
کد خبر : ۳۸۵۱۳۷
ارتباط سفر مرتس به اراضی اشغالی با پرونده آتش‌بس در اوکراین چیست؟

نقش تل‌آویو در استمرار جنگ در اوراسیا

سفر اخیر مرتس به اراضی اشغالی و موضع‌گیری متعاقب وی در قبال آتش‌بس اوکراین، می‌تواند به عنوان یک سیگنال دیپلماتیک از سوی اسرائیل به ایالات متحده تفسیر شود؛ سیگنالی که تأکید دارد فرامتن بحران اوکراین باید برای حفظ منافع منطقه‌ای رژیم صهیونیستی استمرار یابد
پایگاه بصیرت / فخرالدین اسدی

تحولات اخیر در مواضع غرب نسبت به جنگ اوکراین، به ویژه اظهارات «تردیدآمیز» صدراعظم آلمان، فردریش مرتس، در مورد طرح صلح پیشنهادی آمریکا، ریشه در نفوذ استراتژیک تل‌آویو در سیاست خارجی کشور‌های اروپایی (در کنار آمریکا) دارد. آلمان در معادلات بین‌المللی اغلب نقش یک «دلال غیرمستقل» را ایفا می‌کند که میان منافع متضاد تاکتیکی واشنگتن و تل‌آویو مجبور به انتخاب‌های دشوار است. سفر اخیر مرتس به اراضی اشغالی و موضع‌گیری متعاقب وی در قبال آتش‌بس اوکراین، می‌تواند به عنوان یک سیگنال دیپلماتیک از سوی اسرائیل به ایالات متحده تفسیر شود؛ سیگنالی که تأکید دارد فرامتن بحران اوکراین باید برای حفظ منافع منطقه‌ای رژیم صهیونیستی استمرار یابد، حتی اگر این با تاکتیک‌های موقت آمریکا در مدیریت بحران در تعارض باشد. این تأثیرگذاری از طریق مکانیزم‌های پیچیده لابی‌گری، هماهنگی‌های امنیتی و وابستگی‌های ایدئولوژیک مشترک میان غرب تلقی می‌شود که وزن بیشتری نسبت به منافع سیاسی اتحادیه اروپا دارد. اروپاییان نیز به صورت کاملا خودخواسته و بر خلاف منافع ملت‌های خود، در چنین پازل و منظومه‌ای بازی خود را ادامه می‌دهند.

زلزله مشروعیت در قلب اروپا

پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) همواره توازن شکننده‌ای میان منافع اعضای فرامنطقه‌ای (ایالات متحده) و اعضای اروپایی داشته است. این توازن در بحران اوکراین بیش از هر زمان دیگری تحت فشار قرار گرفته است. از یک سو، ایالات متحده منافعی در تضعیف بلندمدت روسیه به عنوان یک رقیب استراتژیک در اوراسیا دارد؛ از سوی دیگر، کشور‌های اروپایی مانند آلمان و فرانسه مستقیماً با پیامد‌های اقتصادی، انرژی و موج پناهندگان ناشی از این جنگ دست و پنجه نرم می‌کنند. با این حال، تحلیل این فشار‌ها صرفاً از منظر تضاد منافع واشنگتن -پاریس یا برلین- واشنگتن ناقص است. لایه‌های پنهان‌تری وجود دارد که بازیگران منطقه‌ای، به‌ویژه رژیم صهیونیستی، از طریق نفوذ خود بر پایتخت‌های اروپایی، به‌طور غیرمستقیم مسیر جنگ را هدایت می‌کنند.

اظهارات فردریش مرتس، صدراعظم آلمان، در تاریخ ۸ دسامبر (۱۷ آذر) مبنی بر «تردید» نسبت به طرح صلح پیشنهادی ایالات متحده، بلافاصله پس از سفری حساس به اراضی اشغالی. این اظهارنظر، با وجود ادعا‌های رسمی مبنی بر اتحاد تزلزل‌ناپذیر آلمان با آمریکا، حاوی یک گسست تاکتیکی معنادار بود که نیاز به بررسی عمیق‌تر دارد. این تردید، بازتابی از اجماع امنیتی تل‌آویو است که بر سیاست خارجی برلین سایه افکنده است.

آلمان به مثابه «دلال غیرمستقل»

آلمان، به عنوان بزرگترین اقتصاد اروپا و بازیگر محوری در اتحادیه اروپا و ناتو، در ساختار امنیتی پس از جنگ جهانی دوم، همواره در موضعی قرار داشته که نمی‌تواند یک سیاست خارجی کاملاً مستقل از واشنگتن را دنبال کند. این وابستگی تاریخی و امنیتی (از جمله حضور نظامی آمریکا و پیمان‌های دفاعی) یک چتر حمایتی بزرگ فراهم کرده است، اما در عین حال، یک محدودیت استراتژیک نیز اعمال می‌کند.

زمانی که منافع تل‌آویو با محاسبات کوتاه‌مدت واشنگتن تلاقی پیدا می‌کند، این وابستگی به یک «دلالی» تبدیل می‌شود. دلال در این زمینه، نه یک مذاکره‌کننده مستقل، بلکه کانالی است که ملاحظات و منافع یک قدرت منطقه‌ای (اسرائیل) را به میز تصمیم‌گیری قدرت فرامنطقه‌ای (آمریکا) منتقل می‌کند، بدون آنکه خود مالک استراتژی باشد. سفر صدراعظم آلمان به اسرائیل درست پیش از این اظهارات، این فرضیه را تقویت می‌کند. در دیپلماسی، سفر یک رهبر کلیدی اروپایی به یک مرکز بحرانی مانند تل‌آویو اغلب زمینه‌ساز هماهنگی مواضع در مورد مسائل حساس ژئوپلیتیک است. این هماهنگی‌ها فراتر از تبادل نظر صرف است؛ شامل تحکیم روایت‌های امنیتی مشترک است. در مورد اوکراین، منافع تل آویو روشن است: استمرار فرامتن جنگ و بحران در اوراسیا.

مکانیزم‌های نفوذ تل آویو بر تصمیم‌گیری‌های اروپایی

نفوذ اسرائیل بر اروپایی‌ها از طریق کانال‌های متعددی اعمال می‌شود که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

وابستگی ایدئولوژیک و تاریخی: پیوند عمیق میان افسانه هولوکاست، امنیت ادعایی یهودیان و حمایت بی قید و شرط از اسرائیل، یک محور ایجاد کرده که نقد سیاست‌های اسرائیل یا مخالفت با منافع استراتژیک آن را در برلین دشوار می‌سازد.

لابی‌گری قدرتمند: سازمان‌های لابی‌گر صهیونیستی در بروکسل و برلین فعال هستند و توانایی اثرگذاری بر افکار عمومی و نمایندگان پارلمان را دارند. دو حزب سوسیال دموکرات و دموکرات مسیحی در آلمان (که قدرت میان آنها دست به دست می‌شود) هر دو محل فعالیت اصلی این لابی‌های صهیونیستی محسوب می‌شوند.

هماهنگی در حوزه سایبری و امنیتی: همکاری‌های فنی و اطلاعاتی عمیق میان اسرائیل و کشور‌های کلیدی اروپایی، اهرم‌های غیررسمی قوی ایجاد می‌کند. این مکانیزم‌ها به رژیم اسرائیل این امکان را می‌دهد که خطوط قرمز خود را در مورد تحولات بین‌المللی، حتی آنهایی که مستقیماً به غرب آسیا مربوط نیستند، بر سیاست‌های اتحادیه اروپا تحمیل کند.

رمزگشایی از رویکرد ژرمن‌ها در جنگ اوکراین

از سوی دیگر نباید فراموش شود که در دکترین سیاست خارجی رژیم صهیونیستی، تضعیف روسیه در بلندمدت، فارغ از پیامد‌های مستقیم آن برای اروپا، به نفع تل آویو ارزیابی می‌شود. روسیه در برخی مقاطع، به عنوان یک نیروی متعادل کننده در سوریه یا در روابط با ایران عمل کرده است. تضعیف این قدرت، به معنای کم شدن موانع در برابر نفوذ آمریکا و اسرائیل در مناطق استراتژیک پیرامونی است. بنابراین، اظهارات مرتس مبنی بر «تردید» در مورد طرح صلح آمریکا، نه یک شورش دیپلماتیک، بلکه یک پروکسی (نمایندگی) برای اسرائیل بود. تل آویو با استفاده از اهرم نفوذ خود بر برلین، به واشنگتن پیام می‌دهد که طرح‌های مبتنی بر آتش‌بس فوری که ممکن است به ثبات نسبی و تغییر تمرکز توجه آمریکا منجر شود، در حال حاضر به نفع امنیت بلندمدت آنها نیست. این یک اقدام بازدارنده است تا مانع از هرگونه اقدام آمریکا برای «آتش‌بس مدیریت‌شده» شود. این مخالفتِ آلمان، لزوماً به معنای تعارض بنیادین با اهداف نهایی ایالات متحده نیست، بلکه تعارض در روش‌ها و تاکتیک‌های مدیریت بحران است.

حیات غرب در خلق و استمرار بحرانهاست

واشنگتن، به ویژه در دولت‌های مختلف، همواره تمایل داشته است که «فرامتن بحران و ترور» در جهان وجود داشته باشد تا بتواند پروژه‌های هژمونیک خود را پیش ببرد. اما در عین حال، دولت‌های مختلف آمریکا در برهه‌هایی نیاز به مدیریت یا کاهش تنش‌های کوتاه‌مدت دارند تا از یک درگیری تمام‌عیار (که ممکن است کنترل آن از دست برود) جلوگیری کنند یا برای رسیدگی به مسائل داخلی و انتخابات داخلی، یک افق تنفس ایجاد نمایند. طرح صلح پیشنهادی آمریکا (که در آن زمان در محافل رسانه‌ای مطرح بود)، غالباً متضمن امتیازدهی‌هایی از سوی زلنسکی برای رسیدن به یک وضعیت «توقف جنگ» بود که ممکن بود به معنای تثبیت نسبی وضعیت موجود و کاهش سطح بحران در کوتاه‌مدت باشد. این کاهش تنش، دقیقاً همان چیزی است که اسرائیل در مقطع کنونی به دنبال جلوگیری از آن است؛ زیرا ثبات نسبی به رقیبان منطقه‌ای اسرائیل اجازه می‌دهد تا نفس بکشند و متحدان آمریکا (مانند اروپا) را به سمت اولویت دادن به اقتصاد بر امنیت سوق دهد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات