سامان زاهدى
حملات روزانه اسراییلیها به مبارزین فلسطینی طی سالهای اخیر به موضوعی طبیعی و بدیهی تبدیل شده است و این موضوع فقط هنگامی که موجب کشتار گسترده فلسطینیها و تخریب وسیع زیرساختها بشود موجب حساسیت افکار عمومی و سران سیاسی کشورهای منطقه و فرامنطقه در حد محکومیت لفظی میشود.
طی هفتههای اخیر، موضوع فوق در نوار غزه در حال وقوع است. نیروهای اسراییلی، از بامداد روز سهشنبه 25 دی ماه دوره جدیدی از حملات را علیه ساکنین نوار غزه آغاز کردند که طی این مدت حدود 5 فلسطینی شهید و صدها نفر زخمی شدند. تحریمها و محاصره اقتصادی این منطقه نیز وارد مرحله جدیدی شد و ارسال سوخت، برق و مواد غذایی به دلیل ممانعت اسراییلیها، به شدت کاهش یافت. محاصره و تحریمها چنان فشاری را بر مردم نوار غزه وارد آورد که آنان به ناچار پس از تخریب دیوار میان نوار غزه و مصر (معروف به محور فیلادلفیا) را تخریب کرده و بیش از نیم میلیون نفر وارد شهرهای رفح، العریش و دیگر شهرهای شمال شبه جزیره سینای مصر شدند. این واقعه و روزهای حضور غزهایها در سینای مصر یادآور سالهای 1948 تا 1967 میباشد که این منطقه در پی جنگ 1948، توسط مصر اداره میشد.
ناگفته پیداست که مهمترین هدف اسراییلیها در هدف قرار دادن مبارزین فلسطینی، خاموش کردن هر نوع مقاومت و صدای مخالف اشغالگری است که در حال حاضر جنبشهای حماس و جهاد اسلامی، پیشقراولان این جبهه (مبارزه) هستند. حمله به نیروهای حماس به ویژه طی 2 سال اخیر و پس از آن که حماس موفق شد حدود 60 درصد کرسیهای پارلمانی را در انتخابات ژانویه 2006 کسب کند و اعلام نمود که استراتژی مقاومت را در 2 عرصه سیاسی و مبارزاتی بطور توامان و همزمان ادامه خواهد داد از شدت و هدفمندی خاصی برخوردار شده است. این روند بویژه طی 7 ماه اخیر که کنترل نوار غزه در اختیار جنبش حماس قرار گرفت وارد مرحلهای جدید شد.
علاوه بر هدف مذکور میتوان به شکست اسراییلیها از حزبالله لبنان در جنگ 33 روزه اشاره کرد که این رژیم تلاش میکند تا با هدف قرار دادن مبارزین فلسطینی و اعلام تفوق نظامی مطلق خویش، واقعه شکست در جنگ با حزبالله را یک استثنا تفسیر کند که هرگز تکرار نخواهد شد. به بیان دیگر یکی از پیامدهای شکست اسراییل از حزبالله، تمرکز نظامی رژیم مذکور بر نوار غزه و مبارزین فلسطینی میباشد.
فارغ از اهداف درازمدت فوق به نظر میرسد دلایل زیر را میتوان در تشریح علل حملات اخیر به ساکنین نوار غزه دخیل دانست:
1- ممانعت از تأثیرگذاری گزارش وینوگراد: کمیته وینوگراد که در پی شکست اسراییل در جنگ 33 روزه تشکیل شد پس از انتشار گزارش اولیه، در اواخر ژانویه، گزارش نهایی خود را منتشر کرد. از آن جاییکه گزارش اولیه این کمیته، اولمرت را با دردسرهایی جدی مواجه کرده بود و انتظار چنین وضعیتی نیز در پی انتشار گزارش نهایی، میرفت، در نتیجه 2 هفته قبل از این واقعه، مرحله اخیر حملات به نوار غزه شروع شد تا بدین وسیله، افکار عمومی اسراییل به جای تمرکز بر گزارش مذکور، تحتالشعاع حملات غزه قرار گرفته و از نتایج روانی منفی این گزارش بر اولمرت و کابینهاش کاسته شود.
2- حفظ انسجام کابینه: کابینه ائتلافی اولمرت با خروج حزب افراطی اسراییل بیتنا به رهبری لیبرمن، در وضعیتی شکننده قرار گرفته و خروج هر کدام از احزاب فعلی حاضر در کابینه از آن، موجبات سقوط کابینه اولمرت را فراهم میسازد. در این شرایط حزب مذهبی شاس از یکسو خواستار تأسیس وزارت امور مذهبی به رهبری این حزب شد که اولمرت موافقت کرد و از سوی دیگر، گفتگوها پیرامون روند سازش میان اولمرت و ابومازن مورد اعتراض حزب شاس قرار گرفته که اولمرت برای کاهش این نارضایتی، تشدید حمله به غزه و محاصره این منطقه را در دستور کار خویش قرار داد.
3- عقب نشاندن حماس: با وجود اینکه بسیاری از ارزیابیها در مورد نوار غزه، پس از سیطره حماس بر آن، بر این فرض مبتنی بود که دولت هنیه و جنبش حماس به زودی در نتیجه محاصره تسلیم خواهند شد اما امروزه پس از 7 ماه، حماس همچنان قدرتمندانه، کنترل نوار غزه را در دست دارد. به نظر میرسد اسراییلیها برای افزایش فشار بر حماس و تسلیم این جنبش، تشدید محاصره و افزایش حملات را در دستور کار قرار دادند.
4- انحراف روند مذاکرات: گفتگوها میان تشکیلات خودگردان و کابینه اولمرت طی 6 ماه اخیر و به ویژه پس از کنفرانس آناپولیس در دورهای جدید قرار گرفته است. طی این مدت، طرفین گفتگوهایی تقریباً تفصیلی به انجام رساندند. ابومازن در این راستا اعلام کرد که به تدریج باید گفتگوها بر موضوعات نهایی (قدس، آوارگان، مرزها، شهرکها) متمرکز شود که به نظر میرسد اسراییلیها برای فرار از این روند و انحراف جریان مذاکرات، به استراتژی تهاجم گسترده به غزه روی آوردند.
5- انحراف افکار عمومی جهانی از سیاستهای توسعهطلبانه: تا قبل از سیطره حماس بر نوار غزه ، میان حماس و گروه دحلان درگیریهایی وجود داشت که این امر پوششی را برای اعمال سیاستهای توسعهطلبانه اسراییلیها فراهم میکرد. به بیان دیگر، سران رژیم صهیونیستی به موازات درگیریهای داخلی میان فلسطینیها و تلاش برای استمرار و تشدید آن درگیریها، به ساخت دیوارحائل و توسعه شهرکها مشغول بودند، اما پس از سیطره حماس بر نوار غزه ، این پوشش، کنار رفت و در نتیجه حملات به نوار غزه جایگزین آن شد. پس در حال حاضر رژیم صهیونیستی در لوای توجه افکار عمومی جهانی به تحریم و محاصره غزه و حملات به مبارزین این منطقه، مشغول سیاستهای توسعهطلبانه خویش در کرانه باختری میباشد.
6- موافقت بوش: اگر به تاریخ حملات اخیر علیه نوار غزه مراجعه شود این نتیجه بدست میآید که همزمان با آخرین روزهای سفر خاورمیانهای بوش و پس از سفر بوش به اراضی اشغالی فلسطین، حملات اسراییلیها شروع شد. به بیان دیگر همزمانی مذکور مبین این واقعیت است که رژیم صهیونیستی با موافقت بوش دور اخیر حملات و محاصره را آغاز کرده است.