تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۷  ، 
کد خبر : ۷۶۵۰۴

چین، چند گام تا فتح دنیا


کیومرث یزدان پناه
این که چین دیگر یکی کشور معمولی نیست، واقعیتی است که اینک تمام کشورهای دنیا آن را پذیرفته اند و حتی قدرت چین نوین به طور وسیعی از سوی صاحبان دیدگاه های متفاوت سیاسی- اقتصادی- نظامی و اجتماعی مورد قبول واقع شده است. علت این اعتراف جهانی نیز این است که حتی بعد از مرگ «مائو» و به قدرت رسیدن «دنگ شیائوپنگ» شاید کسی باور نمی کرد که چین با این سرعت و با همه مشکلات بزرگی که داشت، به غولی جهانی تبدیل شود؛ چینی که سه دهه پیش، بیشترین آمار فقر جهان را با بیش از ۷۰% فقیر داشت و نظام بسته کمونیستی امکان هرگونه رشد سیاسی را از سرزمین اژدها سلب کرده بود. اما امروزه چین، نگاه های متفاوت جهانی را به خود جلب کرد و این وضعیت در حال حاضر، سبب شده است تا اقتصاد جهانی در برابر این ابر قدرت اقتصادی سرتعظیم فرود آورد و یا به حدیثی دیگر در برابر پیشرفت اقتصادی لجام گسیخته چین تسلیم شود. شاید چنین برداشت شود که بیان این موضوع کمی اغراق آور است، اما دلایل متعددی برای اثبات این که راه اژدهای چینی، جزء فتح دنیا نیست، وجود دارد. از این رو برای ورود به این بحث و ارزیابی جایگاه چین در آینده نه چندان دور بویژه در عرصه نظام بین الملل، بازنگری وضعیت این کشور در نیم قرن اخیر مورد نیاز است. با این اوصاف چینی ها به خوبی دریافته اند که چگونه در جاده خوشبختی گام بردارند و مسیر کامیابی را طی کنند. اعتماد به نفس چینی ها هم مثال زدنی است و چند ویژگی مثبت و منحصر به فرد آنها در پیشبرد اهداف منطقه ای و جهانی چین نقش بسزایی دارند. در واقع اساس تحولات چین بیشتر ناشی از این عوامل است که بسترهای مناسب را برای عرضه رویکردهای فراوان در این سر زمین شرقی مهیا کرده است. مهمترین آنها عبارتند از:
۱- جمعیت: چین با بیش از یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت، یعنی چیزی در حدود ۲۲ درصد جمعیت جهان، پرجمعیت ترین کشور دنیا است. این ویژگی به طور طبیعی یک نقطه قوت و قدرت آشکار برای چین به حساب می آید؛ زیرا چین هم اکنون توانسته است در سایر برنامه های منسجم آموزشی، اقتصادی و اجتماعی بحران فقر را مهار کند و آمار آن را به کمتر از ۳۰ درصد کاهش داده و از برنامه غذایی سازمان ملل خارج شود.
۲- موقعیت سرزمینی: موقعیت ممتاز ژئوپلتیک در حوزه پاسفیک چین را به قدرت برجسته منطقه آسیایی اقیانوس آرام تبدیل کرده است و نقش چین در حوزه امنیتی آسیا هر روز پررنگتر می شود.
۳- ذخیره ارزی: اژدهای زرد با در اختیار داشتن ۶۰۴ میلیارد دلار ذخیره ارزی بعد از ژاپن مقام دوم جهانی است. این موضوع نشان می دهد که چین از بزرگترین شاخص های رشد و توسعه در جهان برخوردار است. این مسأله موقعیت چین را به لحاظ اقتصادی در جهان تثبیت کرده است.
۴- رشد اقتصادی: رشد سرسام آور اقتصادی چین هم اکنون با ۵/۹ درصد رشد سالانه سهم بسزایی در اقتصاد جهانی دارد، تأثیرات زیادی در برهم خوردن اقتصاد و بازار جهانی داشته است؛ به گونه ای که کاهش شتاب رشد اقتصادی چین به یکی از آرزوهای کشورهای صنعتی تبدیل شده است.
۵- قدرت نظامی: چین علاوه بر عضویت در شورای امنیت سازمان ملل متحد، سومین قدرت نظامی جهان بعد از آمریکا و روسیه است و ظهور چین در مقام یک غول نظامی
- تسلیحاتی، موجب نگاه ویژه قدرت های جهانی نسبت به پکن شده است.
علاوه بر این، موقعیت کنونی چین ظرفیت های دیگری را برای پکن بوجود آورده است تا همچنان به عنوان کشوری پیشگام در عرصه جهانی به پیش برود. حرکت شتابان چین در جاده توسعه و حضور گسترده نام و نشان چین با علائم مختلف در سایر کشورهای جهان چند مرحله تاریخی را طی کرده که مهمترین آنها اتخاذ سیاست های «اصلاحات» و «دروازه های اقتصادی» بعد از اجلاس یازدهم کنگره خلق چین در سال ۱۹۷۸ بوده است، اما برای بررسی دیدگاه چینی ها در خصوص تبدیل این کشور به ابر قدرتی جدید در قرن بیست و یکم میلادی، توجه به برخی واقعیت ها ضروری می نماید که مهمترین آنها مربوط به روابط استراتژیک پکن با دیگر قدرت های جهانی از جمله آمریکا، روسیه و اتحادیه اروپا است. در حال حاضر چین اصلی ترین طرف تجاری آمریکا است. اگر چه دو کشور روابط خود را در سطح راهبردی دنبال می کنند، اما اختلافات میان دو قدرت پاسفیک و آتلانتیک فراتر از آن چیزی است که تصور می‌شود. توجه به برخی دلایل ما را به این استدلال بیشتر نزدیک می کند:
- در حال حاضر چین اصلی ترین رقیب تجاری آمریکا است.
- ارزش مازاد مبادلات تجاری این کشور با آمریکا تا پایان سال ۲۰۰۵ بیش از ۹۰ میلیارد دلار خواهد بود.
- ایالات متحده پنج برابر صادراتش به چین، از این کشور واردات دارد.
- تولید ناخالص داخلی ۴۴۹/۶ هزار میلیارد دلاری ،این کشور را در میان ۲۳۰ اقتصاد بزرگ و کوچک جهان در ردیف دوم قرار داده است.
- چین در حال حاضر تمام تلاش خود را به پیشرفت اقتصادیش معطوف کرده است.
البته چینی ها هرگز سعی ندارند در تشریح مناسبات واشنگتن و پکن از چارچوب و خواسته های ملی خارج شوند؛ زیرا اولاً چینی ها از قدرت آمریکا آگاهند، دوماً مناسبات خود را با آمریکا فراتر از مباحث دوجانبه می دانند و بر این امر واقف هستند که این مناسبات مسائل مهم بین المللی و منطقه ای را نیز در برمی گیرد، اما آمریکایی ها دیدگاه متفاوتی دارند و همواره از راه های مختلف درصدد فشار به چین برآمده اند. مباحثی همچون حمایت نظامی از تایوان، حقوق بشر در چین، دموکراسی و متهم کردن چین به عملکرد بسته نظام سیاسی در عرصه سیاسی و اجتماعی مواردی هستند که در یک دهه اخیر در رأس برنامه آمریکا بر ضد چین هستند. این گونه رفتارها باعث شده است تا با این که چین برای توسعه اقتصادی و فنی توجه بیشتری به آمریکا دارد، اما نگران سیاست های آمریکا در عرصه بین‌المللی باشد.
آمریکا مبتنی بر استراتژی امنیت ملی ایالات متحده در قرن ۲۱ معتقد به اتخاذ دو رویکرد در برخورد با جهان است: ۱- جلوگیری از ظهور هر قدرت جدید در عرصه جهانی از هر راه ممکن ۲- در پیش گرفتن سیاست یکسویه و مبتنی بر قدرت ولو خارج از عرف و قوانین بین المللی در اوضاع جهانی. این مواضع همانند سایر کشورها مورد تأیید و موافقت چینی ها نیست. در کنار چالش های خارجی، چین هنوز با دغدغه هایی از درون نیز مواجه است که ممکن است در روند رو به رشد اقتصادی- صنعتی و نظامی چین رکود ایجاد کند. بخشی از دغدغه های چین مربوط به تأمین رفاهی- اجتماعی و فرهنگی یک میلیارد و سیصد میلیون نفر انسان است که علاوه بر تأمین روزمره، باید برای آینده آنان نیز تدبیر جدی اندیشیده شود. از سوی دیگر چین قدرتمند و با نفوذ در آینده نمی تواند در تمام ابعاد و جوانب آن مورد خوشایند یا استقبال غرب باشد، یک بعد ماجرا نیز برمی گردد به بازار جهانی. مشروعیت سیستم بازار آزاد جهانی همچنان پای بر جا مانده که راه جدیدی را به سوی آزادسازی و خصوصی سازی باز کرده است که این امر می تواند نهایتاً به غلبه مشترک تمامی سرویس های عمومی و ساختارهای اصلی نظام در جوامع در حال توسعه ای مثل چین شود و زمام امور و ساختار قدرت اقتصادی را از کنترل دولت و کنگره خلق خارج کند. با توجه به آنچه که تاکنون به آن اشاره شده است، چنین برمی آید که چین در قرن بیست و یکم شرایطی کاملاً متفاوت را با سی سال اخیر تجربه خواهد کرد. در نواحی روستایی چین حدود ۱۳۰ میلیون کارگر زائد وجود دارد، در چین شالوده تهدیدات از فقر و گرسنگی به سمت بیکاری در حال تغییر جهت است، اما در صحنه سیاسی چین، ما شاهد انتقال آرام قدرت در سال ۲۰۰۴ میلادی بودیم. این تغییر محسوس با کنار رفتن «جیانگ زمین» رئیس جمهوری پیشین چین از صحنه سیاسی در سرزمین اژدها و واگذاری آخرین پست خود در کسوت ریاست کمیته نظامی حزب کمونیست چین به «هوجین تائو» صورت گرفت.
این تغییر از آن جهت آرام لقب گرفت که تا قبل از آن در دهه های اخیر عمده تغییرات در کادر رهبری چین اغلب سری و در مواردی توأم با خشونت و تنش همراه بوده است. این تحول نشانگر تجدید نظر جامع سیاستمداران چینی در مسائل سیاسی و گشودن درهای باز سیاسی به روی مردم ارزیابی شد؛ یعنی چین به تبع پیشرفت های چشمگیر اقتصادی گام های برجسته ای در ترویج رشد سیاسی و اجتماعی برداشته است. در بعد دفاعی، افزایش توان دفاعی این کشور و پیشرفت های تکنولوژیک در بخش های نظامی و دفاعی به معضلی استراتژیک در روابط چین با دیگر قدرت ها تبدیل شده است. جورج دبلیوبوش رئیس جمهوری آمریکا در یکی از سخنرانی های خود در سال ۲۰۰۱ مواضع سرسختانه ای در قبال چین اتخاذ کرد که بخش اعظم آن ناشی از تجدید توان نظامی چین بود. سخنان بوش حاکی از این بود که وی چین را به عنوان رقیب بالقوه می نگرد و آمریکایی ها مایل به بازداشتن چین و جلوگیری از افزایش توان دفاعی چین هستند.
تحلیلگران چینی اصرار آمریکا بر ادامه طرح دفاع ضدموشکی و استراتژی افزایش یا تقویت حضور نظامی امریکا در شرق آسیا را در جمعیت تشدید فشار بر چین ارزیابی می‌کنند.
مسأله اینجاست که همه این رویدادها با توسعه رشد اقتصادی قاره آسیا و حضور فعال تر کشورهای این قاره در امور سیاسی، اقتصادی و تجاری جهان همزمان شده است. چین به عنوان پیشتاز توسعه در آسیا به طور جدی خواستار عضویت در گروه هشت است.
این در شرایطی است که رشد تولید ناخالص ملی چین هم اکنون یک و نیم برابر کانادا، به عنوان یکی از اعضای گروه هشت، است و انتظار می رود در سال های آینده ارزش رشد اقتصادی چین از ایتالیا نیز فراتر رود و این کشور به سه یا چهارمین قدرت برتر تجاری و اقتصادی جهان مبدل شود؛ یعنی چین برای رسیدن به قله های ابرقدرتی و تحقق آرمان ها و آرزوهای خود تنها چند گام اساسی فاصله دارد: اول، بازارهای چین به روی جهان گشوده شود؛ دوم، نرخ واحد پول این کشور به طور کامل به گردش درآید و بازار مالی این کشور که به اعتقاد کشورهای صنعتی بلوک هشت، همچنان متغیر، باز و شفاف نیست، پویا، باز و شفاف شود؛ سوم، در سیاست های بانک مرکزی این کشور که هنوز با قوانین اقتصاد متمرکز و تحت کنترل حزب کمونیست تدوین و اجرا می شود و منطبق با الگوهای جهانی نیست، نیز باید به طور جدی تجدیدنظر صورت پذیرد تا هدف چینی ها در ورود به گروه هشت محقق شود.
در کنار این تناقضات، چین در شرایط جدید بین المللی با چهار چالش عمده امنیتی و دفاعی نیز مواجه است که بخش عمده آن محصول دهه پایانی قرن بیستم و چهار سال اول سده ۲۱ میلادی است. اینها عبارتند از: تروریسم، سلاح های کشتار جمعی، منابع انرژی، تقویت و افزایش حضور نظامی آمریکا در آسیا. تروریسم تنها معضل چین نیست، بلکه این پدیده که امروزه بسیار پیچیده و لجام گسیخته شده، به عامل اصلی برهم زننده صلح و امنیت جهانی تبدیل شده و بر پیکره سیاست های داخلی و خارجی کشورها تأثیر گذاشته است.
مهمترین مسأله در بحث تروریسم معضل دولت چین با خواسته های جهانی آمریکا و پذیرش یا عدم پذیرش تئوری های «بوشیسم» است. این نگرانی در خصوص سلاح های کشتار جمعی نیز وجود دارد و افزایش سرسام آور بودجه نظامی آمریکا و تلاش نظامی دیگر کشورها را نه تنها موجب کنترل شدت روند مسابقه تسلیحاتی نمی دانند، بلکه معتقدند که در آینده باعث افزایش آن هم خواهد شد. اما منابع انرژی بویژه نفت بزرگترین نگرانی چین برای تثبیت اوضاع اقتصادی در قرن ۲۱ است. چینی ها بیش از ۸۰ درصد نفت خود را از خاورمیانه ای وارد می کنند که همواره منشأ بحران های جهانی و کمربندی شکننده بوده است و این در حالی است که هم اکنون شاهد تقویت حضور راهبردی آمریکا در این مناطق نفت خیز هم هستند. با توجه به این که جایگاه استراتژیک نفت در محاسبات امنیتی جدید بسیار فراتر از حد آن در گذشته است، چین به شدت نگران امنیت حوزه های نفت خیز خاورمیانه است. افزایش نظامی آمریکا در دیگر حوزه های آسیا از جمله آسیای مرکزی، جنوب و جنوب شرق آسیا از دیگر دلایل نگرانی های چین در آینده است.
در وضعیت فعلی شکل بندی روابط قدرت ها و نوع تعامل با قدرت های آسیایی تأثیر فراوانی در آینده چین خواهد داشت؛ زیرا از چین به عنوان تنها ابرقدرتی یاد می شود که می تواند با ظهور قدرتمند خود در دهه های آینده، مانع از تسلط گسترده آمریکا بویژه در ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیک و فرهنگی در امور جهانی شود. چین عملکرد اقتصادی و تکنولوژیک قابل توجهی در دو دهه اخیر داشته است، اما به رغم همه این عملکردهای موفقیت آمیز، همچنان روابط بین المللی و حتی منطقه ای شرق آسیا، عمدتاً از شکل گیری دوباره روابط قدرت در منطقه از آغاز دوره پس از جنگ سرد، تأثیر می پذیرد.
از سال ۱۹۷۸ که چین اصلاحات و سیاست اقتصادی درهای باز را آغاز کرد، نرخ های بالای رشد در این کشور حفظ شد. این پویایی در عرصه چین، دیگر قدرت های جانبی را که هم اکنون دوران افول را سپری می کنند، به پذیرش این واقعیت معترف ساخته است. اما چین برای عبور موفقیت آمیز از دوران عبور نیاز به حل این مسائل داخلی دارد:
۱- حل مشکلات شکننده ای نظیر شرکت های دولتی.
۲- حل اختلافات مناطق ساحلی و مناطق داخلی.
۳- رفع معضلات اداری ومالی که هم اکنون با فساد شدید همراه است.
۴- شناسایی موانع جاری در روند توسعه چین و دیگر مسائل جانبی که اگر پکن را موفق به کنترل و حل این مسائل کند، به طور قطع آینده درخشانی برای سرزمین اژدها ترسیم خواهد کرد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات